ديد و بازديدهای ما ايرانی‌ها چند روز ديگر آغاز مي‌شود و شايد برود تا سال ديگر؛ اما شما فرزند و مادر، دست‌کم هفته‌ای يک بار، از صبح آماده مي‌شويد و بساط رفتن جور مي‌کنيد تا ديدار تازه کنيد و همديگر را ببينيد.

گروه فرهنگی مشرق - نوشتار زیر که به نشان تبرک‌جویی از آستان امام هشتم، در هشت بند تنظیم شده است، دلنوشته‌هایی است که همزمان با آغاز ایام فاطمیه و در آستانه سال نو خورشیدی، به بررسی شباهت‌های حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و حضرت امام رضا علیه‌السلام پرداخته است.



نخست؛
از مشهد تا مدينه


پيامبر(که درود خدا بر او باد) دو نفر را پاره تن خود ناميد؛ يکی دخترش(مادرش) فاطمه زهرا و ديگری علی بن موسی الرضا (که درود خدا بر آن دو باد) يکی آنجا که فرمود: "فاطمة ُبَضعة ٌمني" و ديگری آنجا که پيش‌بينی فرمود: "ستُدفن بَضعة ٌمني بأرضِ خراسَان."

در زيارتنامه حضرت شمس‌الشموس هم که مشتمل بر صلوات بر همه چهارده معصوم است، تنها بر دو نفر "صلوات بی‌نهايت" مي‌فرستيم که نخستين آن، مادر امامان است و دوم، مدفون به سرزمين خراسان؛ آنجا که پس از ذکر نام شيرين اين دو بزرگوار، ميگوييم: "صلوةً لا يَقوَى على إحصاءِها غيركَ"

واين گونه است که شباهت‌های مادر و نواده‌اش بی‌شمار است؛ خودت ادامه‌اش را بگير و برو.. برو تا مشهد، برو تا مدينه و اصلاً برو تا بيت‌المعمور و از آنجا تا عرش.. فاطميّه رسيد و از فرش تا عرش، راهی است رفتنی؛ بيا تا برويم.




دوم؛
کوچه صدق و شهادت


در صلوات خاصه‌ات، تو را "صدّيق" و "شهيد" مي‌خوانيم و در زيارت مادرت فاطمه (که درود خدا بر او) هم عرض مي‌کنيم: "السلام عليکِ أيتها الصدّيقة الشهيدة..."
شما هر دو، تجلى صدق و شهادتيد.

عشق مادرفرزندی است ديگر! خوب از مادرتان ارث برده‌ايد "صدّيقيت" را و "شهادت مظلومانه" را آقاجان..

اما... شما را که مسموم کردند، به "کوچه" که آمديد اباصلت پرستارانه زير شانه‌هاي‌تان را گرفت و آرام‌تان کرد.. اما مادرتان وقتی پهلويش شکست و دامنش سوخت و پسرش شهيد شد، به "کوچه" که آمد، تازه اول مصيبت بود... رگبار تازيانه‌ها و غلاف شمشيرها و کعب ني‌ها بود که فرود می‌آمد و استخوان بازو بود که خرد مي‌شد.. و سيلی‌ها بود که نواخته مي‌شد...

راستی.. چند ساعت تا شهادت مادرتان مانده است...؟



سوم؛
دید و بازدید در وادی عشق


گاه، تو به زيارت مزار پنهان مادر مي‌روی و گاه مادر، به زيارتت در غربت می‌آيد..

اما نيک مي‌دانم که شما پسر و مادر، کی و کجا ديدار تازه مي‌کنيد..

ديد و بازديدهای ما ايرانی‌ها چند روز ديگر آغاز مي‌شود و شايد برود تا سال ديگر؛
اما شما فرزند و مادر، دست‌کم هفته‌ای يک بار، از صبح آماده مي‌شويد و بساط رفتن جور مي‌کنيد تا ديدار تازه کنيد و همديگر را ببينيد.. البته نه با شادی و لبخند.. که با اشک و آه.. با ناله و ضجّه.. با شُهقه و فرياد و گريبان‌دريدن..
کجا..!؟ در سناباد طوس..؟ نه...؛ کنار آرامگاه پنهان مادر...؟ نه..؛ در وادی عشق...؟
آری.. شب‌های جمعه، جمع تان جمع است.. زيارت کربلا باز داغ دل‌تان را تازه کرد آقاجان..
ما اين شب‌ها برای حضرت مادر مي‌گرييم و مادر، بر فرزند بی‌سر..

و اينچنين است که زيارت هفتگی شب جمعه شما و مادرتان، شباهت ديگری بر شباهت‌های بي‌شمارتان می‌افزايد.


چهارم؛
غربت


حضرت أم أبيها، أم‌الأئمه.. مادر همه معصومان عالم است اما غربتش همه‌سويه است و فراگير.. قدرش هم، چون قبرش مجهول است و زمان و مکان دفنش نيز..

او، همه، سرّ است و سر مستور به سرّ؛ سرّي که کليد آن هم سرّ است..

و چنين است که مي گوييم: "اللهم صلّ علی فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها والسرّ المستودع فيها بعدد ما أحاط به علمُك" و ما هنوز نفهميديم که "بنين" در این صلوات، اسم جمعی است که همه فرزندان حضرت کوثر در حوضش مستغرقند..



پنجم؛
نورالنور


مادرت، نوری است که با آموزش دعای نور به سلمان پارسی، همه داغداران تب‌دار عصرش را شفا داد.. بسم الله النور.. بسم الله نورالنور.. بسم الله نورٌ علی نور..

مادرت، نوری است که چون امشبی در تاريکی شب دفن شد..

مادرت نوری است که روزی دو بار، امير مؤمنان علی (که درود خدا بر او) با همه عظمتش، از روشنايی او بهره‌مند مي‌شد..

مادرت نوری است که پيش از تولدش، از شدت نورانيت، "زهراء" نام گرفت..

و باز، اينچنين است که تو ميراث‌دار مادری هستی که نورالأنوار است و تو به پيروی از او شمس‌الشموسی.. و تو چه مي‌دانی که رابطه شمس و نور، چيست؟ نوری که خورشيد، در ژرفای آن غرق است.. نوری که "حجّة الله على الحجج" است..


ششم؛
يابن فاطمة


به رسم ادب، به آستان‌بوسی، پايين پايت مي‌نشينيم.. آنجا که جوادالائمه (که درود خدا بر او باد) پس اسراء از مدينةالنبی به طوس، نشست و رسم محبت و ادب به جا آورد..

آستان‌بوس پايين پايت که مي‌شويم، ياد مثل امشبی مي‌افتيم که حسين (که درود خدا بر او)، چشم بر کف پای مادر نهاد .. او که قتيل‌العبرات است و سلطان اشک.. خود با سرشکش، خاک پای مادر را توتيای چشمانش مي‌کرد.. ما که کاره‌ای نيستيم با آستان پنهان حضرت مادر، چه کنيم..؟



هفتم؛
معجزه در آرامگاه


شما و مادرتان زهرا (که درود خدا بر او باد) هر دو به يک ويژگی ممتازيد.. ويژگيی که برای معصوم ديگری جز شما و صاحب سينه شکسته، نقل نشده است..

باری.. هنگام خاکسپاری شکوهمند شما، قبر را که کندند آبی روشن و گوارا از ديواره آن بيرون آمد و ماهيانی خارج شدند که در آن آب، شنا کردند.. هرچند در شگفتم که چگونه، اقيانوسی را توان در چشمه‌ساری دفن کرد..

آه... آه... آه... اما... امان از دل گداخته و جگر سوخته پدرتان عليّ بن أبي‌طالب...

هنگام دفن حضرت مادر هم بسان هنگام دفن شما، چيزی از ديواره‌های قبر بيرون آمد،؛ نه از جنس ماهی و آب؛... بلکه از سوی رسول ربّ الارباب..

علی(که درود بر او) دو دستی را ديد که چند ماهی پيش، او را بالا برد تا همه عهدشکنان غدير خم ببينندش.. آری... اکنون همان دو دست، از ديواره قبر، بسوی مظلوم امت دراز شد تا امانتش را پس بگيرد.. امانتی که شکسته و خونين و مجروح و کبود، شده بود..

و هنوز اين راز ناگشوده مانده که آبی که کاوين مادرت بود چگونه در قبر تو جوشيد؟ و ماهی مرده‌ای که زنده شد و از دست غلام "موسای پيامبر" ليز خورد و در آب نيل، گم شد چگونه در مدفن پسر "موسای امام" پيدا شد..؟


هشتم؛
يا وارث َمُحمدٍ رسول ِالله


شما شبيه مادرتان زهرائيد.. "غاصبان خلافت" آن روز در مدينه، ميراث پدرش را که باغی بود فدک نام، خوردند و "غاصبان حکومت" در زمانه شما، حق حکومت شما بر مردم را غصب کردند..

مادرتان، کظم غيظ کرد و با اشاره مولا علي، سکوت.. و لب به نفرين نگشود... و شما نيز چونان مادر، حق مغصوب خلافت را وانهاديد و ولايت‌عهدي شيطانی انسان‌نما را که دون شأن اجلّ‌تان بود گردن گرفتيد..

الحق که "مظلوميت"، ارث خانوادگی شماست که يقيناً تنها ارثی است که از اهل بيت (که درود خدا بر آنان) به موعود منتقم نخواهد رسيد.

لعنت خدا و فرشتگان و خلق خدا بر غاصبان منصب خلافت و بر مأمون بن هارون.