سرکوب و سانسور در نهادهای علمی آمریکا وارد مرحله کاملاً جدیدی شده است. اساتید بلندپایه دانشگاهی اگر حامی فلسطین باشند، به طور سیستماتیک به حاشیه رانده می‌شوند، اجازه اشتغال پیدا نمی‌کنند و از دانشگاه اخراج می‌شوند.

گروه جنگ نرم مشرق- نهاد دانشگاه در تصور غالب مردم فضایی امن و مقدس برای تولید علم و دانش است. در سراسر آمریکا هم دانشگاه‌ها وظیفه دارند همین فضا را ایجاد کنند. واشنگتن در بسیاری از زمینه‌های علمی توانسته این فضای امن را ایجاد کند، اما مسلماً همه زمینه‌های تحقیقاتی درون آمریکا این‌گونه نیستند. درون برخی دپارتمان‌های دانشگاه‌های آمریکا جنگی مخفی در جریان است. جنگی خاموش برای ریشه‌کن کردن و از بین بردن صداهایی که از حقوق فلسطینیان دفاع و رژیم صهیونیستی را محکوم می‌کنند. سرکوب و سانسور در نهادهای علمی آمریکا وارد مرحله کاملاً جدیدی شده است. اساتید بلندپایه دانشگاهی اگر حامی فلسطین باشند، به طور سیستماتیک به حاشیه رانده می‌شوند، اجازه اشتغال پیدا نمی‌کنند و حتی از دانشگاه اخراج می‌شوند. این گزارش، زوایایی از جنگ پنهان بر سر مسئله فلسطین را در دانشگاه‌های آمریکا آشکار می‌کند.


آزادی در ابراز عقیده، یکی از ویژگی‌های ماهیتی نهاد دانشگاه است

"آکیل بیلگرامی" استاد دانشگاه کلمبیا درباره انتقاد از بالاترین مقامات آمریکایی در صورت دفاع از حقوق فلسطینیان، می‌گوید: "جیمی کارتر رئیس‌جمهور اسبق آمریکا بعد از آن‌که کتاب "فلسطین: صلح نه آپارتاید" را نوشت، گفت که هیچ وقت در طول زندگی سیاسی‌اش به اندازه بعد از نوشتن این کتاب، مورد انتقاد و بهتان قرار نگرفته بود. مردی که آن همه جنایت‌های بزرگ انجام داده بود، خودش می‌گوید بیش‌ترین انتقادها از او زمانی شد که کتابی نوشت و در آن اندکی با سرنوشت شهروندان فلسطینی هم‌دردی کرد."

"مکس بلومنتال" نویسنده شناخته‌شده آمریکایی می‌گوید: "لابی اسرائیل در حال حاضر نفوذ خود را در نهادهای آکادمیک آمریکایی رو به کاهش می‌بیند، چون تا پیش از آن‌که "ادوارد سعید" به دانشگاه کلمبیا بیاید، برنامه‌ها و مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه، تحت سلطه شرق‌شناس‌هایی مثل "برنارد لوئیس" [صهیونیست افراطی] و "رافائل پتای" بود. این افراد که پایه‌گذار نومحافظه‌گرایی درباره اسرائیل در دانشگاه‌های آمریکایی بودند، اکنون با منتقدینی مثل "زاکاری لاکمن" و "جوزف ماساد" جایگزین می‌شوند."

جوزف ماساد استاد دانشگاه کلمبیا در این خصوص توضیح می‌دهد: "یک روز برای سفر به سوریه راهی اردن شدم. نیم ساعت بعد از آن‌که از مرز اردن با سوریه عبور کردم، تلفن همراهم زنگ خورد. رئیس دپارتمان ما از دانشگاه زنگ زده بود. گفت: "از اتفاقی که افتاده متعجب نیستم، اما رئیس دانشکده با ما تماس گرفت و گفت که قرارداد شما لغو شده است."


"جوزف ماساد" استاد دانشگاه کلمبیا

ماساد ادامه می‌دهد: "من تصمیم گرفتم درسی درباره سیاست‌ها و جوامع فلسطین و اسرائیل به کلاسم ارائه بدهم. می‌خواستم درباره مسائلی مثل نژاد، استعمار، جنسیت صحبت کنم و به روشی آکادمیک نشان دهم که انواع مختلفی از ملی‌گرایی و استعمار تحت حمایت ایدئولوژی‌هایی هستند که خود آن ایدئولوژی‌ها قابل انتقاد هستند. سال دومی که این کلاس را ارائه دادم، تعداد دانشجویانش دو برابر شد. حدود 80 یا 90 دانشجو بودند و کلاس بسیار فعال و هیجان‌انگیزی بود. عقاید مختلف از صهیونیست گرفته تا ضدصهیونیست در کلاس بودند."

استاد دانشگاه کلمبیا می‌گوید: "بسیاری از دانشجویان، احساس می‌کردند کاری که من انجام می‌دادم، اعتقادات آن‌ها را زیر سؤال می‌برد، خواه عرب بودند، خواه فلسطینی و خواه یهودی. دانشجویان از بسیاری ابعاد ملی‌گرایی فلسطینی و صهیونیسم انتقاد می‌کردند."

"نورمن فینکلشتاین" نویسنده و صاحب‌نظر سیاسی آمریکایی در این‌باره تصریح می‌کند: "سه فارغ‌التحصیل مشهور دانشگاه بروکلین عبارت بودند از آلن درشوویتز، میر کاهان و باروخ گلدشتاین." "آلن درشوویتز" یکی از وکلای آمریکایی است که از حامیان پر و پا قرص رژیم صهیونیستی است. "میر کاهان" کسی است که در صحبت‌های خود می‌گوید: "اعراب، سرطانی در قلب ما هستند و هیچ‌کس با سرطان هم‌زیستی نمی‌کند. یا آن را قطع می‌کنید و دور می‌اندازید، یا خودتان می‌میرید." "باروخ گلدشتاین" نیز کسی بود که قتل‌عام مسجد الخلیل را انجام داد. وی سال 1994 وارد مسجد الخلیل شد و هنگامی که مسلمانان در حال سجده نماز جماعت بودند، با مسلسل به آن‌ها حمله کرد و 29 نفر را کشت و 125 نفر را زخمی کرد. فینکلشتاین ادامه می‌دهد: "حالا فرض کنید من [که از منتقدان اسرائیل هستم] می‌خواهم در این دانشگاه درس بدهم. آن‌جا برای من مثل میدان جنگ بود. هر هفته، تیترش روزنامه دانشکده، من بودم: "فینکلشتاین به اسرائیل حمله کرد". انگار داشتم موشک به اسرائیل می‌زدم."


"نورمن فینکلشتاین" نویسنده و صاحب‌نظر سیاسی آمریکایی

"جول کاول" نویسنده و کارشناس سیاسی می‌گوید: "ماجرا برای من وقتی پیچیده‌تر شد که کتاب ضدصهیونیستی‌ام را نوشتم که نامش "غلبه بر صهیونیسم" بود. به نظر من موضوع این کتاب بسیار منطقی است، اما می‌دانم که به همان اندازه هم ممنوعه است." "جوزف ماساد" درباره تجربه خود در برخورد با مسئله سانسور دانشگاهی این‌گونه می‌گوید: "آن زمان، اتفاقات زیادی افتاده بود. 11 سپتامبر اتفاق افتاده بود و قبل از آن هم انتفاضه دوم در کرانه باختری آغاز شده بود. بنابراین بحث انتساب بسیار مهم شده بود، این‌که شما فلسطینی هستید، یا عرب هستید، یا مسلمان هستید، یک‌باره به معیاری تبدیل شد برای آن‌که چه چیزی می‌توانید بگویید یا اجازه ندارید بگویید."

فینکلشتاین و ماساد درباره تجربه مشابه خود از کلاس‌های درس و برخورد دانشجویان این‌گونه می‌گویند: "وقتی درس می‌دادم، دانشجوها یک‌جا نمی‌نشستند، تا چند متری من جلو می‌آمدند... دائماً صحبت‌هایم را قطع می‌کردند. نمی گذاشتند حرفم را کامل بزنم... می‌دانم باورکردنی نیست، اما درس‌هایشان را با من برمی‌داشتند، می‌آمدند ردیف اول می نشستند و بلند بلند با هم حرف می‌زدند. من صحبت‌هایم را قطع می‌کردم، به آن‌ها نگاه می‌کردم، اما باز هم کار خودشان را می‌کردند. می‌گفتم نمی‌خواهید حرف‌هایتان را تمام کنید؟ جوابی نمی‌دادند، فقط به حرف زدنشان ادامه می‌دادند. می‌گفتم از کلاس بروید بیرون. این کار را هم نمی‌کردند... بعداً فهمیدم که این‌ها اصلاً دانشجو نبوده‌اند، اما من از کجا باید می‌فهمیدم؟ بعضی سؤال‌ها را که می‌پرسیدند می‌گفتم: "خب این‌که در جزوه شما جوابش آمده است." می‌گفتند: "ما جزوه را نخوانده‌ایم، فقط آمده‌ایم نظارت کنیم." چه‌طور ممکن است ناظر باشند؟ برای آن‌که ناظر سر کلاس شما حضور پیدا کند، اولاً باید شما اطلاع داشته باشید و دوماً باید تأیید کنید. معلوم بود این‌ها صرفاً افرادی هستند که از خیابان آمده‌اند و سر کلاس من نشسته‌اند تا وقت کلاس را بگیرند... این دو ادامه می‌دهند: "رئیس دپارتمان هم از این افراد وحشت داشت. واقعاً وحشت داشت. هیچ‌کس از من حمایتی نمی‌کرد."

این دو ادامه می‌دهند: "شان هنتی، کارشناس سیاسی فاکس‌نیوز بعد از آن‌که من را به حمایت از تروریسم متهم کرد و با لحنی تهدیدآمیز به کسانی که قرار بود درباره استخدام من تصمیم بگیرند، گفت: "ما داریم شما را نگاه می‌کنیم." وال‌استریت‌ژورنال در مقاله‌ای مفصل در ستون نظرات خود به قلم "آلن درشوویتز" نوشت که چرا نباید من را استخدام کنند. این نوع فشارها همیشه علیه استخدام من وجود داشت... مقالات زیادی درباره من نوشته شد و اغلب آن‌ها از استخدام من ابراز نگرانی می‌کردند."


شعار دانشگاه کلمبیا: ما در نور تو (خدا)، نور را می‌بینیم

"جودیت باتلر" استاد دانشگاه کالیفرنیا توضیح می‌دهد: "لیست‌های مختلفی وجود داشت، لیست "ناظر دانشکده"، لیست "یهودی‌های متنفر از خود" که برخی از ما در آن بودیم و غیره. من دقیقاً نمی‌دانم که رابطه میان "پروژه دیوید" با "اتحادیه ضدافترا" و "ناظر دانشکده" چه بود، اما می‌دانم که بعضی از آن‌ها هم‌پوشانی داشتند. برخی از افراد در تنها یکی از این‌ها نبودند. همچنین می‌دانم که این‌ها هرچه در دانشکده‌ها اتفاق می‌افتد را تحت نظر دارند."

"ماساد" درباره تأثیرات فشارها بعد از گذشت زمان می‌گوید: "دیگر داشتم واقعاً اذیت می‌شدم، چون می‌دیدم موضوع، صرفاً اختلاف عقیده، یا مطبوعات یا یک آدم دیوانه نیست، بلکه تبدیل به یک سازمان قدرتمند شده است." باتلر ادامه می‌دهد: "بعضی از این تکنیک‌هایی که استفاده می‌کردند به نوعی مک‌کارتی‌ایسم بود: ارعاب، تهدید به مجازات، نظارت شدید، کنترل و این ایده که یک وجود برتر سیاسی وجود دارد که به شدت حمایت مالی می‌شود و از همه چیز هم خبر دارد و از بالا به آن‌چه در دانشکده و در کلاس شما اتفاق می‌افتد، واقف است. نمی‌دانستید کدام یک از به‌ظاهر دانشجوهای شما را کاشته‌اند تا ببیند دیدگاه شما درباره خاورمیانه چیست و بعد به مقامات بالاتر گزارش بدهد. این اقدامات وحشتناک در حقیقت جاسوسی را به کلاس درس شما می‌آورد."

"کاول" نتیجه فشارها و ممناعت‌ها از استخدام استادان حامی فلسطین را در مورد خودش این‌گونه توصیف می‌کند: "من همیشه آخر ترم‌ها، واقعاً ناراحت بودم، چون در طول ترم با دانشجوها آشنا می‌شدم و دوست می‌شدیم، اما انتهای ترم باید از آن‌ها خداحافظی می‌کردم. در همین احوالات، اقتصاد هم سقوط کرد و رئیس دانشگاه می‌گفت ما نمی‌توانیم این افراد گران‌قیمت را به خدمت بگیریم. قرارداد من 1 ژوئیه 2009 منقضی می‌شد. امیدوار بودم بتوانم کاری کنم که قراردادمان را تمدید کنیم. با این حال، یک روز نامه‌ای از طرف مدیر دانشکده دریافت کردم که خیلی صریح و بی‌رحمانه بود. نوشته بود قرارداد شما تمام شده و می‌توانید با فلان کس صحبت کنید تا در جریان مراحل ترک کار قرار بگیرید."


"جول کاول" نویسنده و کارشناس سیاسی

وی ادامه می‌دهد: "خیلی عصبانی شدم. پیش خانمی رفتم که گفته بودند. او هم واقعاً ناراحت بود. می‌دانستم که آدم سفت و سختی است، اما اشک‌هایش واقعی بود. من گفتم بگذارید با رئیس صحبت کنم. خیلی راحت می‌شد مشکل را برطرف کرد. می‌دانستم دانشکده از لحاظ مالی در شرایط خوبی نبود، اما من هم پول زیادی نمی‌خواستم. همه نوع قراردادی می‌شد بست، اما هیچ‌کس به من جوابی نمی‌داد و حاضر نمی‌شد با من صحبت کند. یک هفته گذشت و هیچ خبری نشد. بالأخره گفتم خیلی خب، حالا که جنگ می‌خواهید، من هم می‌جنگم."

با این حال، همیشه هم موضوع ریاست دانشکده یا دانشگاه نیست. فینکلشتاین موضوع درگیری بر سر اخراج یا استخدام خود را این‌گونه روایت می‌کند: "سال پیش، افتضاح بود، افتضاح. نمی‌خواستند من را اخراج کنند، چون این کار به معنای تسلیم در مقابل مخالفان من و تخطی از آزادی آکادمیک بود، بنابراین.. فقط می‌توانم بگویم تمام فشاری را که می‌توانستند به من آوردند تا خودم کنار بروم. کسی که قرار بود رئیس آینده دپارتمان شود، یکی از حامیان سرسخت من بود. یک روز پیش من آمد و در حالی که مثل گچ سفید شده بود، به من گفت: "مجوز استخدام من را صادر نکرده‌اند." کاملاً مشخص بود که به خاطر من او را برکنار کرده‌اند. آن وقت بود که با خودم گفتم پس من هم باید چک کنم و ببینم آیا استخدامم می‌کنند یا نه. البته این کار را نکردم. معلوم بود که من را هم اخراج می‌کنند. انتظار استخدام هم نداشتم."

"نوام چامسکی" از مشهورترین منتقدین سیاست خارجی آمریکا نیز در گفتگو با پایگاه تحلیلی "دموکراسی اکنون" درباره اخراج فینکلشتاین می‌گوید: "کمپین عظیمی به رهبری "آلن درشوویتز" استاد حقوق دانشگاه هاروارد به راه افتاده بود تا هر طور که می‌شود، از استخدام فینکلشتاین جلوگیری کنند." خود فینکلشتاین ادامه می‌دهد: "بین 8 ژوئن که با استخدام من مخالفت شد و 17 ژوئن که دانشکده را ترک کردم بیش از 7.7 کیلوگرم وزن کم کردم. دانشجوهایم دلشان به حال من می‌سوخت. هم به خاطر این‌که در حقم بی‌عدالتی شده بود و هم به خاطر این‌که ظاهرم آن‌قدر نحیف شده بود. در سطح دانشکده، رأیی که به من داده بودند، 5 به صفر بود، به نفع استخدام من، اما رئیس دانشگاه شخصاً این رأی را باطل کرده بود."


"نوام چامسکی" در گفتگو با پایگاه تحلیلی "دموکراسی اکنون" از فینکلشتاین حمایت می‌کند

"جول کاول" در خصوص سرنوشت خود بیش‌تر توضیح می‌دهد: "نهایتاً کار به این‌جا رسید که گفتند می‌توانی مزایایی دانشگاهی خود را نگه داری. به تو عنوان استاد بازنشسته یا استاد بازنشسته ممتاز می‌دهیم، اما دیگر نباید در این‌باره حرفی بزنی. ضمناً باید هر نوع ارتباط با این دانشکده را قطع کنی و همه شواهد را هم از اینترنت حذف کنی."

سال 2005، "پروژه دیوید" فیلمی به نام "کلمبیای ناشایسته" را در یک جلسه خصوصی برای مقامات دانشگاه پخش کرد. در این فیلم ادعا شده بود که دانشجویان یهودی، توسط دپارتمان مطالعات خاورمیانه تهدید و ارعاب شده‌اند. "جوزف ماساد" در این خصوص می‌گوید: "یک روز ایمیلی دریافت کردم که در آن درباره یک فیلم توضیح داده بودند. در آن فیلم، بعضی از دانشجوها که ظاهراً تعدادی از آن‌ها دانشجوهای من هم بودند، ادعا کرده بودند که من و تعداد دیگری از اساتید، دانشجوهای یهودی را تهدید کرده‌ایم و گفته بودند من دیدگاه‌های یهودستیزانه دارم."

"مکس بلومنتال" می‌گوید: در این فیلم، به اساتیدی حمله شده بود که آرمان فلسطین را قبول داشتند. فیلم در ظاهر خیلی هم تأثیرگذار و قوی بود، اما وقتی دقیق‌تر آن را بررسی می‌کردید، کاملاً اجزایش نمایان می‌شد و به هم می‌ریخت." ماساد می‌گوید که چگونه فریب حقه قدیمی مسئولین دانشکده را خورده است: "به من گفتند، چیزی به رسانه‌ها نگو. ما خودمان مسئله را حل می‌کنیم. من هم قوت قلب گرفتم. گفتم حتماً دارند به نفع من کار می‌کنند. بعداً فهمیدم که در همان زمان، داشته‌اند منافع همان کسانی را تأمین می‌کرده‌اند که آن حرف‌ها و اتهامات بی‌اساس را علیه من مطرح کرده بودند."


"مکس بلومنتال" نویسنده شناخته‌شده آمریکایی

فینکلشتاین این‌گونه به جزئیات نقشه‌ای اشاره می‌کند که برای اخراج او از دانشکده کشیده شده بود: "هزاران هزار وبسایت و خبرگزاری آن زمان به من "منکر هولوکاست" می‌گفتند. دانشکده هم هرگز نمی‌خواست یک منکر هولوکاست را به عنوان استاد استخدام کند. من حتی تا حدی درک می‌کردم که چرا من را اخراج کردند. به این علت بود که من به باری روی دوششان تبدیل شده بودم." ماساد نیز موضع مشابهی اتخاذ می‌کند: "من می‌توانستم شرایطشان را درک کنم، به خصوص بعد از 11 سپتامبر و شرایطی که دولت بوش ایجاد کرده بود، اما دفاع از آزادی آکادمیک چه می‌شود؟"

وی توضیح می‌دهد: "اولین کاری که کردند تشکیل کمیته‌ای بود که قرار شد اتهامات علیه من را بررسی کند. معلوم شد یکی از دو دانشجویی که علیه من حرف زده بودند، اصلاً دانشجوی من نبوده و دانشجوی دوم هم سال 2002 دانشجوی کلاس من نبوده است. این‌ها می‌گفتند سال 2002 من از حرف‌های یک دانشجوی دختر یهودی عصبانی شده‌ام و او را از کلاس اخراج کرده‌ام." فینکلشتاین در دفاع از ماساد می‌گوید: "جالب این است که دانشجوی ادعایی، نتوانست حتی یک شاهد پیدا کند که این اخراج صورت گرفته است. در حالی که من می‌دانم وقتی استاد یک دانشجو را با عصبانیت از کلاس اخراج کند، ممکن نیست هیچ‌یک از دانشجوهای دیگر یادشان برود."

ماساد درباره نتیجه‌ای کمیته گرفت می‌گوید: "به این نتیجه رسیدند که ادعاها علیه اساتید دیگر و من بی‌اساس بوده است و من هیچ‌کس را از کلاس اخراج نکرده‌ام و یهودستیزی هم نکرده‌ام. با این وجود، گفتند که چیزی شبیه به ادعای یکی از دانشجوها اتفاق افتاده و آن اتهام علیه من صحت داشته است. همین کافی بود تا من را اخراج کنند. اگر من 99 درصد هم پیروز می‌شدم، همان یک درصد برای افرادی کافی بود که نه تنها می‌خواستند من در دانشکده‌ام استخدام نشوم، بلکه در کل فضای آکادمیک آمریکا کاری پیدا نکنم."


"جودیت باتلر" استاد دانشگاه کالیفرنیا

فینکلشتاین می‌گوید: "تنها راهی که می‌توانستند من را تحقیر کنند این بود که بگویند، فینکلشتاین را که می‌شناسی، حتی نتوانسته در یک دانشگاه درجه 3 استخدام شود. همه هدفشان همین بود." باتلر در خصوص فینکلشتاین توضیح می‌دهد: "همه می‌دانستند که جلسه تصمیم‌گیری درباره استخدام او عادلانه برگزار نشده، چون بعضی از اعضای آن جلسه متعلق به گروه‌های منفعت‌طلب یا حامیان دانشکده و به خصوص اعضای گروه‌های صهیونیست بودند."

"طلال اسد" استاد دانشگاه نیویورک در مورد تعریف یهودستیزی می‌گوید: "با توجه به تجربه یهودی‌ها در مقابل آلمان نازی و کشورهای دیگری مانند فرانسه، این‌که هویت یهودی داشتن به معنای محروم شدن از حق و حقوق خاصی بوده است، اما این‌که امروز یک نفر به صرف این‌که یهودی است یا ادعا می‌کند یهودی است از هر نوع انتقاد جدی مصون باشد، بسیار مضحک و بی‌معنی است. هیچ‌کس به زبانی انتقاد نمی‌کند که خطاب به فلسطینی‌ها استفاده می‌شود، اما این زبان دقیقاً همان زبانی است که نازی‌ها علیه یهودی‌ها استفاده می‌کردند."

"آکیل بیلگرامی" معتقد است: "این‌ها هیچ علاقه‌ای به موضوع یهودستیزی ندارند و این مسئله برایشان مهم نیست. تنها چیزی که به آن اهمیت می‌دهند، مقابله با هر موضعی است که مقابل اقدامات اسرائیل در برابر فلسطینی‌ها اتخاذ شود." اسد ادامه می‌دهد: "مردم می‌گویند مشکل سیاست خارجی آمریکا این است که توسط یک حکومت خارجی به نام اسرائیل اداره می‌شود، در آمریکا، گروه‌های فشار وجود دارد، هم در کنگره و هم در جاهای دیگر. این ساختار اصلی دولت آمریکا را تشکیل می‌دهد و امروزه بیش از هر چیز، روی پول متمرکز است، یعنی تهدید به این‌که دیگر به فلان عضو کنگره پول نمی‌دهیم. این‌گونه نیست که بگوییم آمریکا دارد احمقانه و به جای یک حکومت دیگر عمل می‌کند، بلکه افراد و سازمان‌های یهودی و صهیونیسم بخشی از آمریکا و نظامی سیاسی این کشور هستند."

آزادی در دانشگاه‌های آمریکا تنها تا مرز انتقاد از صهیونیست‌ها ادامه دارد

نوامبر سال 2007، دانشگاه کلمبیا "جوزف ماساد" را اخراج کرد. به‌رغم این‌که "باتلر" می‌گوید هیچ دلیل آکادمیکی برای اخراج وی یا اثبات هرگونه فعالیت ناکافی یا غیرقانونی وجود نداشت و تنها انگیزه سیاسی پشت این ماجرا بوده، "بلومنتال" تصریح می‌کند که تمرکز مقامات بر دانشگاه کلمبیا به خاطر حضور "جوزف ماساد" در آن بود. فینکلشتاین می‌گوید: "وظیفه رئیس دانشگاه بر خلاف آن‌چه مردم تصور می‌کنند، مدیریت بر دانشگاه نیست، بلکه به دست آوردن بودجه است. رئیس دانشگاه کلمبیا نیز اتفاقاً در همان زمان از میشیگان و از پیش صهیونیست‌ها آمده بود. بنابراین می‌دید که اگر "ماساد" در دانشگاهش استخدام شود، نقشه‌هایش برای گسترش دانشگاه بر باد می‌رود."

بلومنتال ادامه می‌دهد: "رؤسای دانشگاه از افرادی پول می‌گیرند که حامیان لابی‌های طرفدار اسرائیل هم هستند. از عرب‌ها و یا کسانی که حامی آرمان فلسطین هستند، پول نمی‌گیرند." "باتلر" در توضیح آزادی آکادمیک در آمریکا می‌گوید: "از زمان تأسیس انجمن اساتید دانشگاه در آمریکا، این موضوع مورد توافق همه بوده که آکادمی جایی است که همه نوع نقطه نظری می‌تواند مطرح و بررسی شود، حتی اگر با عقیده اکثریت مردم مخالف باشد. این بخشی از هویت نهاد دانشگاه است. بنابراین این سؤال مطرح می‌شود که آیا حامیان دانشگاه‌ها حق دارند نظر بدهند که چه چیزهایی در کلاس‌ها تدریس شود یا چه کسانی به عنوان استخدام شوند یا نه. پاسخ هر دوی این سؤال‌ها باید منفی باشد، چون کسی که از دانشگاه حمایت می‌کند، یعنی دارد از فضای بازی حمایت می‌کند که در آن مواضع مختلف مطرح می‌شود، مواضعی که ممکن است جنجالی هم باشند."

"ماساد" بعد از تلاش‌های فراوان و به‌رغم انتقاداتی که مستقیماً از شخص رئیس دانشگاه کلمبیا کرده بود، توانست اتحادیه آزادی‌های مدنی را با خود همراه کند تا مقابل رئیس دانشگاه بایستد. نهایتاً دانشگاه کلمبیا به علت "اتفاقات غیرمنتظره در روند" بررسی پرونده استخدام جوزف ماساد، کمیته دومی در سال 2008 تشکیل شد و رأی نهایی، 5 به صفر به نفع ماساد بود. ماساد ژوئن سال 2009 در دانشگاه استخدام شد.

ناقوس: مستندی درباره آزادی آکادمیک در آمریکا - بخش اول - دانلود

ناقوس: مستندی درباره آزادی آکادمیک در آمریکا - بخش دوم - دانلود