هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل یازدهم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع روسیه میپردازد که این فصل، "روسیه: تجدید و تشدید" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به روسیه در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا و بخش چهارم را از اینجا بخوانید.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش پنجم/فصل "روسیه: تجدید و تشدید"
برای درک بهتر پیچیدگی روابط با روسیه در آن دوران و اهداف مد نظر ما، فقط کافی است به مسئله آسیای مرکزی و چگونگی تجهیز نیروهای مستقر در افغانستان توجه داشته باشید. پس از حادثه یازده سپتامبر دولت بوش به منظور حمله به افغانستان از دو پایگاه هوایی استفاده کرد که متعلق به شوروی سابق بود و علی رغم آنکه در دورافتاده ترین مناطق آسیای مرکزی در کشورهای قرقیزستان و ازبکستان واقع شده بود، از لحاظ استراتژیک اهمیت فراوان داشت. انتقال سربازان و تجهیزات جنگی به افغانستان از طریق این پایگاه های هوایی صورت می گرفت.
روسیه همواره جمهوری های استقلال یافته از شوروی سابق را بخشی از حوزه قدرت خود میداند. با این حال در آن زمان با توجه به بی ثباتی بی سابقه ای که بر عرصه بین الملل حاکم بود، استفاده آمریکا از این دو پایگاه هوایی، اعتراض دولت روسیه را در پی نداشت. مدت زمان زیادی از آغاز جنگ در افغانستان نگذشته بود که دولت های ازبکستان و قرقیزستان به تشویق سران کرملین اظهار داشتند که تمایلی به ادامه حضور آمریکایی ها در کشورشان ندارند. در واقع، آسیای مرکزی حیاط خلوت پوتین بود. افزایش نفوذ اقتصاد رو به رشد چین و حضور نظامی آمریکا در این منطقه توجه پوتین را به خود جلب کرده بود.
تا سال 2009 و همزمان با شروع دوران ریاست جمهوری باراک اوباما اعزام نیروها به افغانستان ادامه داشت، در سال 2011 طرح خروج نظامیان آمریکایی از این کشور آغاز شد. از این رو لازم بود بار دیگر حجم گسترده ای از تجهیزات و تعداد زیادی از نیروها به داخل و یا خارج از این سرزمین کوهستانی و خشک منتقل شوند. بهتر بود این کار از طریق خاک پاکستان صورت گیرد، ولی نه تنها احتمال حمله شورشیان طالبان در این مسیر وجود داشت، بلکه ممکن بود دولت پاکستان نیز به این مسئله روی خوش نشان ندهد.
از این رو کارشناسان پنتاگون به دنبال یافتن راه زمینی جایگزینی بودند که سلامت و امنیت سربازان را تضمین کند، حتی اگر طولانی تر و پر هزینه تر باشد. از لحاظ موقعیت طبیعی، آسیای مرکزی شرایط مطلوبی داشت. بدین ترتیب می توانستیم محموله ها را در بنادر دریای بالتیک تخلیه کرده و سپس از طریق هزاران مایل خطوط ریلی روسیه آنها را به قرقیزستان و ازبکستان انتقال دهیم و در نهایت از مرزهای شمالی افغانستان وارد این کشور کنیم.
در همین حال، برای انتقال نظامیان نیز می توانستیم از پایگاه هوایی قرقیزستان استفاده کنیم که همچنان باز بود. پیش از هر کاری باید موافقت روسیه را برای انتقال تجهیزات نظامی از خاک این کشور جلب می کردیم. اوباما در نخستین دیدارش با مدودف بر اهمیت بالای "شبکه توزیع شمالی" به عنوان بخشی از مفاد توافقنامه بازسازی روابط، تاکید کرده بود. مدودف نیز ضمن اشاره به درآمدهای حاصل از ترانزیت کالا برای این کشور، از آمادگی روسیه برای همکاری با آمریکا در این زمینه خبر داده بود.
در ژوئیه 2009 باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، توافقنامه رسمی با روسیه امضا کرد که بر مبنای آن اجازه انتقال تجهیزات نظامی به افغانستان از داخل خاک این کشور برای کاخ سفید صادر شد. البته موافقت مدودف با عبور محموله تسلیحات نظامی از روسیه، جنبه دیگری نیز داشت. چرا که روسیه همچنان به شکلی متعصبانه درصدد حفظ قدرت نفوذ خود در آسیای مرکزی بود. ظاهرا روسیه به ما اجازه داده بود تا از مرزهای آن عبور کنیم، اما در واقع از این طریق می خواست به بهانه حضور آمریکایی ها در آنجا، بر تفوق نظامی خود در آسیای مرکزی بیفزاید و با سلطه بیش از پیش بر دولت های منطقه مانع از بهبود روابط رو به رشد آنها با واشنگتن شود.
اوباما توافقنامه انتقال تجهیزات نظامی به افغانستان از خاک روسیه را با مدودف امضا کرد
تلاش روسیه برای نیل به این هدف را می توان به نوعی نسخه امروزی "بازی بزرگ" دانست، نامی که در قرن نوزدهم به رقابت دیپلماسی روسیه و بریتانیا بر سر تصاحب آسیای مرکزی اطلاق شد. با این تفاوت که تمامی منافع آمریکا در این منطقه متمرکز نشده بود و دولت کاخ سفید به دنبال تسلط بر این مناطق نبود.
در دسامبر 2010 طی سفری به قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان ضمن بررسی اوضاع، با دولتمردان این کشورها نیز دیدارهایی داشتم. در یک گردهمایی که با حضور دانشجویان و خبرنگاران در شهر بیشکک برگزار گردید، پاسخگوی سوالاتی بودم که در خصوص رابطه آمریکا با روسیه مطرح شد. یکی از حاضران که مرد جوانی بود پرسید: "قرقیزستان در تجدید رابطه آمریکا با روسیه چه نقشی می تواند ایفا کند؟" من نیز در پاسخ گفتم با وجود اختلاف نظر در بسیاری از زمینه ها به ویژه مسئله گرجستان و حقوق بشر، هدف دو کشور این است که همکاری سازنده ای با یکدیگر داشته باشند و به طریقی به روند طولانی بی اعتمادی ها پایان دهند.
خبرنگار دیگری در ادامه پرسید که آیا قرقیزستان و کشورهای آسیای مرکزی باید بهای از سرگیری رابطه میان این دو کشور را بپردازند، آیا آمریکا و روسیه بر سر تصاحب این منطقه، به خصوص قرقیزستان، با یکدیگر رقابت خواهند کرد؟ من تصریح کردم که ما تمام تلاش خود را به کار می گیریم تا چنین اتفاقی روی ندهد. هدف از آغاز دوباره روابط، کاهش تنش میان واشنگتن و مسکو است که به خودی خود می تواند برای کشورهایی همچون قرقیزستان که در این میان به دام افتاده اند، نتایج مثبتی در پی داشته باشد.
در حالیکه دموکراسی در روسیه رو به زوال است، قرقیزستان در منطقه ای که تحت سلطه استبداد قرار دارد پایه گذار یک دموکراسی نوپا بوده است. حتی چین، به عنوان دیگر نقش آفرین بزرگ این منطقه، بهره ای از دموکراسی ندارد. به نظر من قرقیزستان باید ضمن توسعه روابطش، به هیچ کشوری وابسته نباشد. البته تحقق این هدف اصلا کار ساده ای نیست. بنابراین، باید تلاش کنید تا با متعادل ساختن روابط، بیشترین نفع را از آنها ببرید.
در پاییز 2011، زمانیکه پوتین در حال آماده شدن برای بازگشت به مسکو و در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری روسیه بود، اقدام به انتشار مقاله ای در یکی از روزنامه های این کشور نمود و در آن به تشریح برنامه های خود در خصوص احیای قدرت از دست رفته این کشور در میان جمهوری های استقلال یافته شوروی سابق و تاسیس یک اتحادیه فراملی پرداخت که قابلیت تبدیل شدن به یکی از قطب های دنیای مدرن را دارد.
به گفته پوتین، اتحادیه جدید اوراسیا می توانست ساختار جغرافیای اقتصادی و سیاسی قاره را به طور کامل دگرگون کند. اگر چه برخی صحبت های او را صرفا هیاهوی انتخاباتی تلقی کردند، ولی به باور من این گفته ها موید دیدگاه ها و نگرش واقعی پوتین است. او عمیقا می خواهد همسایگانش را بار دیگر تحت نام "شوروی" با یکدیگر متحد سازد و تشکیل اتحادیه محلی نخستین گام در جهت نیل به این مقصود است.
تلاش پوتین برای بازسازی شوروی، صرفاً هیاهوی تبلیغاتی نبود
جاه طلبی های پوتین تنها به منطقه آسیای مرکزی محدود نمی شود. او با بهره گیری از تمامی اهرم های فشاری که در اختیار دارد تلاش می کند تا مانع از پیوند جمهوری های تازه استقلال یافته شوروی با غرب شود. به طوری که در همین راستا اقدام به قطع صادرات گاز به اوکراین نمود و علاوه بر ممنوع ساختن واردات شراب مولداوی به روسیه، تحریم هایی نیز علیه محصولات لبنی لیتوانی وضع کرد.
نگاه حریص او به قطب شمال نیز دوخته شده است، منطقه ای که ذوب یخ ها در آن فرصت های تجاری تازه ای برای استخراج نفت و گاز به وجود آورده است. در سال 2007 طی یک حرکت نمادین پرچم روسیه توسط یکی از زیردریایی های این کشور در محلی نزدیک به قطب شمال، در کف اقیانوس نصب شد. بدتر از همه این که پوتین اقدام به بازگشایی پایگاه های نظامی شوروی سابق در قطب شمال نموده است.
من و اوباما درباره تهدیدات پوتین و چگونگی مقابله با آنها با یکدیگر تبادل نظر کردیم. پیشنهاد من سفر به کشورهایی بود که احتمال داشت از سوی روسیه مورد تهدید واقع شوند. من در دو سفری که به گرجستان داشتم خطاب به روسیه از آنها خواستم تا به "اشغالگری" این کشور پایان دهند. سخنان من، بهت و حیرت مسکو را به دنبال داشت و باعث شد تا دولت روسیه از مناطقی که از سال 2008 کنترل آنها را در دست گرفته بود، خارج شود.