در مورد فیلم"خانه دختر" این که حدس ها و فرض های منتقدان را به پای بدبینی و خوش بینیشان بگذاریم چندان درست به نظر نمی رسد. شاید اگر کارگردان این فیلم هم به اندازه فیلمنامه نویسش مهارت داشت حالا نه خیلی ها تلاش می کردند تا با عدم اکران فیلم فضای جامعه آلوده نگردد و نه بعضی دیگر به زحمت می افتادند تا با هر تمهیدی آن را اکران کنند.

گروه فرهنگی مشرق - کیوان امجدیان : خانه دختر یکی از فیلم هایی است که این روزها حواشی زیادی را موجب شده است و هزینه (غیرمادی) زیادی هم به مسولان سینمایی تحمیل کرده است. جالب اینجاست که این فیلم نه فیلمی معناگرا و هنری و کنایی که فیلمی کاملا تجاری و ضعیف است . فیلمی که از قضا حواشی به وجود آمده برایش هم به واسطه ضعف در ساخت آن بوده و نه چیز دیگر.

ضعف کارگردانی، بلای جان فیلم

کارگردان " خانه دختر " پیشینه ای دارد که مشخص می کند نگاه و مقصد این کارگردان صرفا ساخت فیلم های تجاری بوده است و از بد حادثه فیلمنامه شهبازی ( به دلیل عدم تناسبش با نگاه تجاری او در سینما ) شاه حسینی را در چاهی انداخته است که حالا بیرون آمدن از آن چندان ساده به نظر نمی رسد.
این کارگردان پیش از این فیلم های"کلاغ پر" و "زنها فرشته اند" و " آقای هفت رنگ" را ساخته است که هدف همه آنها جز سرگرم کردن مردم و فتح گیشه چیزی نبوده است.اما این بار این کارگردان تجاری ساز به سراغ فیلمنامه ای از شهبازی که یکی از فیلمنامه نویسان و کارگردان های سینمای غیر تجاری است می رود.





شهبازی پیش از این هم در فیلم هایی که خود ساخته است ، چه در فیلم نفس عمیق و چه در فیلم دربند و چه حتی در عیار 14 نگاهش در مسیر بازنمایی پلشتی های اجتماعی و دادن امیدی کمرنگ برای از بین بردن آنهابوده است . ویژگی اغلب کارهای او هم گرایش نسبیش به به تاویل پذیری بخش هایی از قصه است. یعنی در بخش هایی از فیلم های اومخاطب باید خود، به جای نویسنده و کارگردان بنشیند ، مستقیما درگیر فیلم شود و در نهایت بخشی از داستان فیلم را او خود در ذهنش خلق کند. بخشی از داستان فیلم که ممکن است هر بیننده ای به فراخور شرایط و شخصیتش به یک شکل اقدام به شکل دهی آن نماید.

وقتی دلیل ماجرای اصلی تاویل پذیر می شود

اینبار از قضا قطعه های تاویل پذیری که بیننده باید آنها را می ساخت در خانه دختر بیش از فیلم های دیگرش بود.او در این فیلمنامه نه بخش های فرعی و داستان های حاشیه ای که انتخاب تم قصه اصلی و دلیل روایت این فیلم را به مخاطب واگذار می کند .شهبازی در فیلمنامه اش تلاش می کند مثل فیلم های پلیسی موضوع اصلی را نشان دهد و برای یافتن دلایلش دلایل مختلفی را پشت هم بیاورد که مخاطب را به اشتباه بیندازد. او آنقدر نشانه برای به اشتباه انداختن مخاطب ردیف می کند که چندین بار در طول فیلم مخاطب به اشتباه بیفتد و هربار خیال کند مقصر فلانی است و دلیل کارش فلان مورد بوده است و باز در مقطعی دیگر تصورش دوباره تغییر کند و ...، یکبار به گناهکار بودن دختر شک می کند، یک بار او را بیگناه فرض می کند، بار دیگر نامزدش مورد ظن قرار می گیرد و بار دیگر پدر و ...





اما افسوس ساخت این فیلمنامه تاویل گرایانه توسط یک کارگردان تجاری ساز متاسفانه باعث شده است نه شخصیت ها چندان که باید پرورش پیدا کنند و نه قصه روایت شده، به درستی قالب تصویر بگیرد. موردی که شاید اگر اینگونه نمی شد و کارگردانی آشنا با این نوع فضا، فیلمنامه شهبازی را می ساخت می توانستیم امیدوار باشیم که در سینمای ما با وجود تمام مشکلات و ضعف ها فیلمی ساخته شده است که دست کم در منطق روایی اش تنه به فیلم درخشانی مانند " gone girl "زده است.





در"خانه دختر" کارگردان به دلیل عدم توانایی و تسلطش بر سینمای هنری و به واسطه اینکه صرفا با سینمای تجاری و بدنه آشنا بوده است، در نهایت نتوانسته است مخاطب را به درستی هدایت کند تا به نتیجه گیری منطقی و درستی برسد.
در ساختار فیلم های معمایی و پلیسی اگرچه هر بار به واسطه یک اتفاق یا پیدا شدن چیزی و شنیده شدن کلامی یا ...مخاطب به یک نفر مظنون می شود و مثلا دلیل قتل را در ذهنش با نیت فردی که تصور کرده است  همسو می سازد اما کارگردان باید با مهارت ، چند دقیقه بعد دوباره نشانه ای به او بدهد که فرض قبلی اش از بین رفته و یک فرض دیگر با استدلالی محکمتر جای آن را بگیرد. این اتفاق چند بار می افتد و در نهایت کارگردان یا کاملا مشخص می کند که قاتل چه کسی بوده است یا محکمترین استدلالش را طوری نشان می دهد که بیش از بقیه فرض ها محتمل باشد و مخاطب را به سوی پذیرش آن هدایت می کند.





به نظر می رسد فیلمنامه این فیلم نیز با ساختاری الگو گرفته از فیلم های معماگونه نوشته شده باشد اما متاسفانه به علت ضعف کارگردانی ظرافت هایی که اینگونه فیلم ها نیاز دارد ازکار در نیامده و مخاطب نه تنها به سوی مسیر درست هدایت نمی شود که در نهایت اگر با خوش بینی نگاه کنیم ، وزن تمام مفروضاتی که می سازد به اندازه یکدیگر است .

دو نوع برخورد متفاوت

در نمایش جشنواره این فیلم مخاطبها دو نوع برخورد با این فیلم داشتند. بعضی گیج شده بودند و آنقدر فضای فیلم و تلخی آن و نکات مبهمش آزارشان داده بود که دیگر حتی حوصله و رمق فکر کردن به سیر حوادث و بررسی داده ها و نتایج را نداشتند. این مخاطبان در پایان فیلم سردرگم و بی آنکه معادله ای منطقی پیش رویشان باشد رها شده بودند.
اما گروه دیگری که سمج تر بودند و وراضی نمی شدند  بی جواب از سالن بیرون بروند، با وجود کلافگی و خستگی حاصل از عدم تسلط کارگردان، به بررسی همه فرض ها می پرداختند. اما در نهایت یا فقط ابهامات برایشان بیشتر می شد و یا به سوی مسیری که احتمالا اشتباه بوده هدایت می شدند و تمام نشانه ها آنها  را به مسیری می برد که احتمالا فیلمنامه نویس نمی خواسته اینگونه شود( متجاوز بودن پدر).
با این اوصاف این که حدس ها و فرض های منتقدان را به پای بدبینی و خوش بینیشان بگذاریم چندان درست به نظر نمی رسد. شاید اگر کارگردان هم به اندازه فیلمنامه نویس در این نوع از فیلم مهارت داشت حالا نه خیلی ها به دست و پا افتاده اند تا این فیلم اکران نشود و فضای جامعه آلوده نگردد و نه بعضی دیگر تلاش می کردند تا فیلم را هرطوری که شده و با هر تمهیدی به سینماها بفرستند.
به هر روی عدم تجانس نوع نگاه عوامل اصلی یک فیلم و چیدن چند نوع نگاه ناهمگون می تواند خیلی ها را به زحمت بیندازد، انرژی زیادی از سینما بگیرد ، خیلی ها را به جان هم بیندازد و هزینه های زیادی هم به مسولان سینمایی تحمیل کند. شاید اگر فیلمنامه شهبازی را یک کارگردان آشنا به نوع نگاه او ساخته بود حالا خانه دختر بی هیچ مشکلی اکران شده بود.