به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ مهندس احمد مطهري، برادرزاده استاد شهيد آيت الله مطهري و يكي از دانشجويان پرشور در ساليان منتهي به انقلاب اسلامي است. وي از تكاپوي علمي و عملي عموي بزرگوار خود در آن سالها، خاطراتي شنيدني دارد كه شمه اي از آن را در اين گفت وشنود بيان داشته است.
*جنابعالی در دوران اوجگیری انقلاب دانشجو بودید و نقش شهید مطهری را در سیر تحولات دانشجویی منتهی به انقلاب، به خوبی میشناسید. در عین حال ظاهراً در باره گروه فرقان هم اطلاعات جامعی دارید. بهتر است سخن را از اين نقطه آغاز كنيد؟
در دوره دانشجویی من، پاتوق فرقانیها یک کتابفروشی در خیابان سلسبیل، چهارراه وثوق بود. این کتاب فروشی، قبلاً در کنار یک مدرسه دخترانه در خیابان سپه غربی بود. حمید نیکنام که سپهبد قرنی را ترور کرد، همیشه به آنجا میآمد. او در ترور عموی من راننده بود. اکثر فرقانیها را در آنجا دیده بودم و میشناختم. یادم هست کتابفروشی، کتابهای توحید آشوری را علنی میفروخت!
*چگونه از ترور عموی بزرگوارتان باخبر شدید؟
صبح زود رادیو را روشن کردم و خبر را شنیدم! به راهروی منزل که رفتم دیدم پر از اعلامیه ترور ایشان شده است که فرقان منتشر کرده بود! در طبقه اول خانه ما یک دندانپزشکی بود. سرایدار آنجا، همیشه در ورودی را صبح زود باز میکرد. فرقانیها تا روی پلههای خانه ما را که در طبقه سوم بود، از اعلامیه پر کرده بودند!
*شهید مطهری مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری را در باره تفاسیر و حرفهای گروه فرقان نوشتند. آيا اين گونه برخوردهاي ايشان، زمينه ساز اين ترور شد؟
بله، ایشان در حوالی قلهک در روزهای جمعه تفسیر قرآن داشتند و به من هم میگفتند در آن جلسات شرکت کنم. حدود سه سال این جلسات ادامه داشتند. اکثراً هم بعد از جلسه، مرا برای ناهار به خانه خودشان میبردند.
*فرقان از همان موقع فعال بود؟
نمیدانستیم گروهی به این اسم وجود دارد. یک بار شهید برگهای را به من نشان دادند و گفتند: این را در خانه انداختهاند. نوشته بود درباره این موضوعات دیدگاه خود را اعلام کنید! حتی زمان ترور ایشان هم نمیدانستم کسانی که به آن کتابفروشی میآیند و با آنها صحبت میکنیم، فرقانی هستند!
*واکنش شهید مطهری درباره اخطارهای آنها چه بود؟
ایشان دلشان نمیخواست کسی متوجه این موضوع شود. حتی درباره نقش خودشان در انقلاب هم کمتر حرف میزدند.
*آخرین باری که ایشان را دیدید کی بود؟
18 یا 19 فروردین سال 58 بود که به منزلشان رفتم و گفتند: میخواهم به قم بروم. اگر به مرکز شهر میروی، مرا هم به خانه آقای محمدرضا حکیمی برسان. در راه از ایشان پرسیدم: «درست است عضو شورای انقلاب هستید؟» ایشان نه گفتند بله، نه گفتند نه و فقط خندیدند! روز بعد از سخنرانی امام در مدرسه حکیم نظامی درباره حجاب بود. گفتند: میخواهم قم به دیدن امام بروم.
*در دورهای که دانشجو بودید، تشابه اسمی شما با ایشان سبب نمیشد از شما در باره نسبتتان با شهید سئوال کنند؟
چرا. البته مشهدیها که ایشان را خوب میشناختند، در نتیجه بقیه هم متوجه جایگاه ایشان میشدند. یادم هست آن روزها یک سری تفاسیر عجیب و غریب از قرآن توسط گروه فرقان و بعضی از افراد که نمیخواهم نام ببرم، صورت میگرفت که سخت شهید مطهری را ناراحت کرده بود. ایشان روی اینگونه مسائل فوقالعاده حساسیت داشتند.
*برخورد ایشان با تربیت دینی جوانان مبتنی بر روشهای دقیق علمی بود. در این باره خاطرهای دارید؟
بله، ایشان در مبارزات هم، شیوه معتدلی داشتند. گاهی همراه ایشان برای جلسات سخنرانیشان میرفتم. یادم هست یک بار همراه ایشان، به مسجد شاه سابق رفتیم. آقای دكتر حسن روحانی(رئيس جمهور كنوني) سخنرانی کرد و مجلس شلوغ و کفش شهید هم گم شد! آن روز ارتش به شکل غیر رسمی وارد شد و جلسه را به هم زد. یک بار هم در مسجد جلیلی و مسجد حضرت امیر(ع) در امیرآباد، مجلس شلوغ شد. یادم هست یک بار به ایشان گفتم: دکتر شریعتی میگوید آنهایی که رفتند کار حسینی کردند، آنهایی که ماندهاند باید کار زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند، نظر شما چيست؟ ایشان فقط لبخند زدند. ابداً به دنبال تهییج جوانان نبودند. میگفتند: باید مبانی فکری جوان محکم و قوی شود تا تحت تأثیر افکار انحرافی قرار نگیرد. باید مایههای فکری جوان را تقویت کرد. در جایی که حضار کشش درک برخی از مطالب را نداشتند، صحبت نمیکردند.
*نظر ایشان درباره عملکرد دکتر شریعتی چه بود؟
میگفتند: هر چند اشتباهاتی دارد، اما ویژگیهایی هم دارد که ما نداریم، از جمله اینکه در جذب جوانان و ایجاد شور دینی در آنها، از ما قویتر است. نسبت به آرا و افکار او نقدهای جدی داشتند که در نامهها و بیانیههایی که دادند مشخص است.
*منظورتان بیانیه مشترک با مهندس بازرگان است؟
یکی از آنها همان است که در آن گفته شد باید آثار دکتر شریعتی اصلاح شوند. این موضوع در دانشگاه هم مورد بحث بود.
*خود دکتر شریعتی هم برای اصلاح آثارش به آقای حکیمی وکالت داد. از اين ماجرا چه خاطراتي داريد؟
بله، بعد از فوت دکتر شریعتی، استاد محمدتقی شریعتی این نامه را به آقای حکیمی دادند و قرار شد از کتاب کویر شروع کنند. داستان هم از این قرار است که عموی بزرگوار ما با دکتر شریعتی صحبت میکنند و درباره بعضی از ایرادها به ایشان تذکر میدهند و میگویند شما به تاریخ و مسائل اسلامی وارد نیستید و از منظر جامعهشناسی به مسائل وارد میشوید. یک عالم دینی وقتی اینها را با مبانی و احکام دینی تطبیق میدهد متوجه میشود شما اصلاً مقدمات را درست نمیچینید و در نتیجه به نتایج غلط میرسید. دکتر شریعتی احترام فوقالعادهای برای شهید قایل بودند. یک بار در سال 51 و 52 بعد از اینکه دکتر در دانشگاه مشهد سخنرانی کرد، یکی از پسرعموهایم او را به منزل رساند و میگفت دکتر از استاد مطهری تعریفهای عجیبی میکرد. گفته بود: «من علوم جدید را بلدم و بعضیها هم علوم قدیم را، ولی آقای مطهری هر دو را بلد است!»
به هر حال شهید در مورد دکتر شریعتی معتقد بودند نباید قضاوت صفر و صد داشت. ایشان مزایایی دارد و معایبی. باید هر دو را با هم دید.
*ظاهراً دکتر شریعتی با شهید مطهری نسبت خویشاوندی هم دارد. نسبتتان چيست؟
بله، آقای دکتر روحانی شوهر خواهر دکتر شریعتی و برادر سرکار عالیه خانم، همسر شهید مطهری هستند. یک بار هم دکتر به فریمان آمدند و خودم سوار ماشین ایشان شدم و آنها را پیش بقیه که سر چاه رفته بودند بردم.
*استاد نسبت به تمام مسائل اجتماعی حساسیت داشتند و گاهی واکنشهای تندی هم نشان میدادند، از جمله علیه فیلم ضد دینی محلل مقاله تندی نوشتند. از این جریان خاطرهای به یاد دارید؟
بله، ایشان به هیچ وجه بنا نداشتند برای مطبوعات مطلبی بنویسند، اما وقتی قضیه این فیلم را برایشان توضیح دادند، مقالهای برای مجله زن روز نوشتند.
*چطور فیلم را دیدند؟
فیلم را که نمیشد دید. به شهید فیاضبخش گفتند: به سینما که رفتند ضبط هم با خود ببرند و دیالوگها را ضبط کنند. آن روزها ایشان، دکتر حداد عادل و دکتر غفاری در جلسات فلسفه و دکتر نهاوندیان و دکتر نمازی برای شرکت در جلسات اقتصاد هفتهای یک بار به منزل ایشان میآمدند.
*ویژگیهای بارز شخصیتی ایشان از نظر شما کدامند؟
مهمترین چیزی که یادم میآید احترام فوقالعادهای بود که برای بچهها قایل بودند. هیچ وقت بدون خانم یا آقا بچهای را صدا نمیزدند. هر وقت به فریمان میآمدند، بچهها بیشتر از همه ذوق میزدند.
نکته دیگر این بود که برای افراد وقت میگذاشتند و اگر کسی سئوالی میپرسید، در پاسخ دادن به آن ذرهای مضایقه نمیکردند.
*قضیه سرمایهدار بودن ایشان هم که در آن سالها باب شده بود، از اشاعه ايند نكته توسط مغرضان ومخالفان چه خاطره اي داريد؟
همه این شایعات از مشهد و شیخ علی تهرانی آب میخورد! بعدها درباره شهید بهشتی هم همین حرفها را میزدند. دو تا از بچههای دانشگاه، خیلی در باره این موضوع بحث میکردند. یک روز شهید گفتند: آنها را به خانهام بیاور. هر دو را بردم و گفتم: این هم کاخی که در بارهاش داد سخن میدهید! خیلی از روحانیون در آن منطقه مینشستند، اما این بحثها فقط در مورد ایشان و شهید بهشتی سر زبانها بود. کاملاً مشخص است موضوع از کجا آب میخورد.