گروه گزارش ویژه مشرق - هم جالب و هم در عین حال تلخ است؛ کسانی که تا دیروز فرق جبهه جنوب با غرب، فرق کربلا و والفجر، فرق گروهان با گردان، فرق هوانیروز با نیروی هوایی را نمیدانستند، با رجعت لالههای مطهر کربلای 4 به وطن، کاتولیکتر از پاپ شدهاند و برای مظلومیت شیرغواصان خط شکن مرثیه میسرایند تا در لوای آن از یکسو هشت سال دفاع مقدس را زیر سوال میبرند و از سویی دیگر دفاع مقدس در جبهه تکفیر و تزویر عربی-اسرائیلی را تخطئه میکنند، غافل از این که بر سر شاخ بن میبرند. مادران داغدار 3 شهید و 4 شهید در دوران دفاع مقدس و شهدای جبهه مقابله با تکفیریها در این مملکت بودهاند و هستند که اگر به عالم و آدم ناسزا میگفتند و همه چیز و همهکس را زیر سوال میبردند، کلامشان بر سر و بر چشم قرار میگرفت، چرا که کوه هم تحمل درد و داغ مادر فرزندان از دستداده را ندارد. لیکن این مادران، هیچگاه، از حق مادری خود برای گله و شکایت استفاده نکردند تا معامله فرزندانشان با خدا را زیر سوال ببرند.
حال دایههای مهربانتر از مادر پیدا شدهاند، کسانی که تا دیروز دفن شهید در دانشگاه را گورستانیکردن فضای جامعه میدانستند و خانواده شهدا را به رانتخواری و دهها چیز دیگر متهم میکردند. تو گویی شهدای مظلوم و دستبسته کربلای 4 اولین شهدای تفحصشده این مرز و بوم هستند و پیش و پس از آن ما شهدایی که با شقاوت بعثیها با زجر و مظلومیت فوقالعاده کشته شده باشند، نداشتهایم.
به جز رسانههای شناسنامهدار ضدانقلاب، بودند رسانههایی در داخل که به بهانه انتشار خبر غواصان شهید، اساس مقاومت نیروهای ایران و نبرد امروز مدافعان حرم با دشمن بعثی-تکفیری را نیز نکوهش میکردند و ...
غمناک این که، به عوض تیز کردن زبان سرخ علیه صدام، بعثیهای دیروز و امروز، حامیان جهانی آنها، تفنگ قلم را به سوی جبهه خودی نشانه رفتهاند و در تاریخ دفاع تشکیک میکنند، غافل و جاهل به این که همان آمریکایی که دیروز به صدام کمک اطلاعاتی میداد تا بچههای غواص ما غافلگیر شوند، امروز از بعثیهای تکفیری حمایت میکند، تا بچههای شیعه و مسیحی و علوی را در عراق ذبح کنند.
چرا ره نبستید بر دشنهها - ندادید آبی به لب تشنهها
نرفتید گامی به فرمان عشق - نبردید راهی به میدان عشق
خموشید و آتش به جان میزنید - زبونید و زخم زبان میزنید
(علیرضا قزوه-مثنوی شرمساری)
تلاش شده است در این گزارش با نگاهی منصفانه و بدون غرضهای سیاسی به عملیات کربلای چهار و روشنساختن نقاط تاریک ساخته و پرداخته سیاهدلان، بار دیگر دل و روح خود را با یاد همه شهدای مظلوم این عملیات و دفاع مقدس زنده کنیم.
از فاو تا امالرصاص؛ زمینههای کربلای 4
عملیات غرورانگیز وحیرتآور والفجر 8 و فتح فاو در 20 بهمن 64 و دفع موفق 75 روز پاتک همهجانبه دشمن، موجب شد تا عراق مجموعهای از اقدامات راهبردی را برای تغییر دوباره موازنه (که با فتح فاو به نفع ایران شده بود) در دستور کار قرار دهد. در رأس این اقدامات، استراتژی دفاع متحرک قرار داشت. به این مفهوم که صدام، وقتی اطمینان یافت که نیروهای ایرانی در فاو تثبیت شدهاند و فعلا قصد آفند از آن جا را ندارند، با صرف نظر کردن از فاو، شروع به حمله به سایر نقاط جبهه ایران کرد.
صدام، وقتی اطمینان یافت که نیروهای ایرانی در فاو تثبیت شدهاند و فعلا قصد آفند از آن جا را ندارند، با صرف نظر کردن از فاو، شروع به حمله به سایر نقاط جبهه ایران کرد
هدف این حملات، اشغال مجدد بخشی از خاک ایران به هدف گروکشی با فاو بود. استراتژی دفاع متحرک از 64/12/23، با حمله به منطقه عملیاتی والفجر 9 در منطقه چوارته آغاز شد. تا 65/02/27 عراق به منطقه عمومی پنجوین، ارتفاعات سومار، ارتفاعات منطقه سیدکان، جزیره مجنون، فکه، پیچ انگیزه، حاج عمران و منطقه عمومی مهران حملاتی را صورت داد که منجر به اشغال شهر مهران شد. گرچه به جز عملیات اشغال مهران، سایر حملات عراق چندان مهم و بزرگ نبود، لیکن عراق به دلیل تحقیری که در فاو دریافت کرده بود، باید کاری صورت میداد، با این توجیه که عمده توان قوای ایرانی صرف تسخیر و تثبیت فاو شده، و اگر ایران در نقاط دیگر جبهه مورد هجوم قرار بگیرد، چندان توان مقابله ندارد. عراق که با تلفات و هزینه بالا پیروزیهایی کسب کرده و اندکی وضعیت سیاسی و روانی رهبرانش نسبت به زمان از دست دادن فاو بهتر شده بود، عقبنشینی ایران از فاو را پیششرط عقبنشینی از مهران قرار داد. البته، این حربه صدام، با عملیات کربلای 1، و آزادسازی مهران، در تیرماه 65، از دست او بیرون آمد.
ژنرال حمید شعبان فرمانده نیروی هوایی عراق
یکی از اهداف اصلی این حملات هوایی، نابودی ظرفیت تولید و صادرات نفت ایران در خلیج فارس بود. هم آمریکا که بعد از ماجرای مک فارلین، زخم خورده و پیش متحدان عربش بیآبرو شده بود و هم متحدان منطقهای عراق، راضی از تخریب توان صادراتی ایران، با در پیش گرفتن سیاست کاهش قیمت نفت (به ویژه عربستان با افزایش تولید)، موجب شدند که توان مالی ایران برای ادامه جنگ و اداره مملکت، به شدت تحت تأثیر قرار گیرد. عایدات نفتی ایران در مقاطعی به 20 درصد سال قبل از آن رسید، و حتی تأمین مایحتاج عمومی هم دچار مشکلاتی شد. البته با اتخاذ تدابیر ویژهای، جمهوری اسلامی توانست این مسأله را مدیریت کند و از این بحران بگذرد که خود مجالی دیگر برای شرح میطلبد.
افزایش فشارها، ضرورت یک عملیات سرنوشتساز
عراق و متحدان عراق، با چنین فشارهایی، علاوه بر قصد تغییر دوباره موازنه به سود عراق، میخواستند به ایران القاء کنند که هزینه هر پیروزی آنان بسیار بالاتر از چیزی است که به دست خواهد آورد. این جا بود که امام بار دیگر با اراده آهنین و کلام نافذ خود، از ملت خواست که با حضور پرشور خود جبههها را تقویت کنند و از مسؤولین خواست که امکانات کشور را برای موفقیت در جنگ بسیج نمایند. امام سال 65 را «سال استقامت ملی» نامید.
در فروردین ماه آن سال، سمینار «لبیک یا خمینی» با حضور مقامات عالیه کشور، با هدف بررسی شیوه تخصیص و بسیج منابع کشور برای جنگ برگزار شد. فرمانده وقت سپاه، محسن رضایی معتقد بود که تنها راه پیش روی کشور برای پایان دادن پیروزمندانه جنگ، بسیج همه نیروها و امکانات کشور است:
"ما در فاو با 150 هزار نیرو در مقابل 700 هزار نفر از ارتش عراق جنگیدیم و به آن پیروزی درخشان نایل آمدیم. آیا نمیتوانیم با 10 برابر این نیرو ارتش عراق را منهدم کنیم؟"
"ما تاکنون تنها از 2 درصد از نیروهای مردمی و 12 درصد از امکانات اقتصادی در جنگ استفاده کردهایم و لازم است که بر اساس اطلاعیه قرارگاه خاتم الانبیاء جنگ کاملا مردمی شود و از کلیه امکانات دولت و مردم برای پیشبرد جنگ استفاده کنیم."
بعد ازسخنرانیهای رییس مجلس و رییس جمهور، نخست وزیر و سایر مقامات حکومتی درباره لزوم پرداختن به جنگ، در تیرماه 65 «سمینار سراسری فرماندهان بسیجی طرح مالک اشتر» برگزار شد. تبلیغات سراسری برای جذب نیرو آغاز شد که هدف آن تامین 500 گردان نیرو برای انجام یک «عملیات سرنوشت ساز» بود. آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ، در تببین راهبرد ایران در جنگ چنین میگوید:
"علیرغم تعبیرهای مختلف، این بدان معنا نیست که امسال جنگ پایان یابد. بلکه با برنامههایی که داریم جنگ را به جایی خواهیم رساند که پیروزی ایران مشخص شود، یکی از نمودهای این پیروزی قطع حمایت حامیان صدام از این رژیم میباشد."
با آزادسازی مجدد مهران توسط قوای ایران در 65/04/09، اندک آرامشی که برای صدام حاصل شده بود به باد رفت و تنها دستاورد مهم «استراتژی دفاع متحرک» ضایع شد. اشراف دوباره نیروهای ایرانی بر ارتفاعات مهم مهران، خطر و تهدید را برای صدام، از بصره متوجه خود بغداد کرد، چرا که به زعم بسیاری از تحلیلگران خارجی، ایران با در اختیار داشتن فاو و بازپسگیری مهران، پتانسیل یک حمله مستقیم به بغداد را هم به دست میآورد.
"احساس میکردم تکرار فاو با این توان امکانپذیر نیست و خود آقا محسن نیز این طور درک میکرد که اگر ما بعد از تصرف فاو قادر نباشیم قدمهای بزرگتری برداریم، دشمن به ما حمله خواهد کرد و کرد... بنا بر این از اوایل 65 که فاو تثبیت شد، همه ما عمیقا به فکر فرو رفتیم." (سرلشکر غلامعلی رشید)
طرح عملیات کربلای 4
به گفته سردار علی فضلی، از فرماندهان دفاع مقدس، طراحی عملیات کربلای چهار حاصل 6 ماه کار بیوقفه و خستگیناپذیر بود. دقیقترین و خطرناکترین شناساییها برای عملیات کربلای 4 انجام گرفت و بسیاری از نیروها از کمترین مرخصیهای خود هم چشمپوشی کردند تا کار به نتیجه برسد.
گفتنی است که فشار سنگین انجام عملیات فاو، دفع حدود 80 پاتک سنگین عراق، ناکامی عملیات همزمان در ام الرصاص و شلمچه، مضاف بر تقسیم نیروی رزم سپاه در استراتژی «دفاع محدود» در برابر دفاع متحرک عراق، همه لزوم تجدید نیرو و تقویت سپاه را از طریق بسیج مردمی ایجاب میکرد. با این حال، 500 گردان مورد نظر محقق نشد، و حدود 250 تا 300 گردان برای اعزام آماده گردید. صحنه اعزام حدود 100 هزار بسیجی آماده شهادت در استادیوم آزادی، در 12 آذر 1365، چنان تاثیرگذار و شورانگیز بود که خط تبلیغاتی رسانههای عراقی و همپیمانان عراق مبنی بر خستگی و بیانگیزگی نیروهای ایرانی را نقش بر آب کرد.
طراحی نقشه عملیات، طی 4 ماه، با صدها ساعت بحث تخصصی و سنجیدن همه جوانب، با جمعبندی موفقیتها و ناکامیهای عملیات قبل، به ویژه استفاده از تجربه موفق استفاده از اروند در فتح فاو، انجام گرفت. اتفاقا نقطه عطف طرح عملیات، این بار هم استفاده از اروند، منتها در طول آن (بر عکس استفاده از عرض در عملیات قبل) بود. امری که قرار بود به پایه «تاکتیک ویژه عملیات» در جهت غافلگیری دشمن تبدیل شود. سمت اصلی حمله، در جهت ابوالخصیب و بصره بود که در خود یک هدف راهبردی دیگر داشت؛ نفوذ در حاشیه جنوبی اروند به عنوان قلب منطقه و مسدودکردن عقبه سپاه هفتم عراق. لازم به ذکر است که نیروهای ایران در وهله نخست با نیروهای دو سپاه معروف سوم و هفتم ارتش عراق مواجه بود. فلش تهاجم روی خط حدّ دو سپاه سوم و هفتم عراق قرار داشت که بین آنها رودخانه اروند واقع شده بود. در انجام این طرح، اگر اصل غافلگیری به درستی محق میشد، نیروهای خودی درست در عقبه دو سپاه استقرار مییافتند، در جایی که استحکامات و خطوط پدافندی هم نبود و در نتیجه هیچ یک از دو سپاه 7 و 3 نمیتوانستند به هم کمک برسانند.
درباره طراحی این عملیات، دو نکته اساسی قابل توجه بود: نخست این که، خطشکنی با گردانهای غواص بود که باید در آب عمل میکردند. عملکردن در آب شامل فاکتورهایی است که واقعا در کنترل عوامل انسانی نیست، جزر و مد، تلاطم آب، جهت باد، موانع طبیعی و غیرطبیعی درون اروند، و عدم انسجام ناگزیر یک گردان غواص به مانند یک گردان پیاده، احتمال وقوع حوادث غیرمترقبه را میافزود. اما غافلگیری دشمن از لحاظ تاکتیک، زمان و مکان، میتوانست بسیاری از این نقیصهها را جبران کند. همین جا باید متذکر شد، که دشواری طرح عملیات و فشار فوقالعاده ای که روی نیروها قرار داشت، از همان ابتدا مشخص بود. اگر احتمال شهادت، به ویژه برای نیروهای خط شکن، در عملیان قبلی فرضا 60 درصد در نظر گرفته میشد، در این عملیات احتمال شهادت بالای 80 درصد بود. پس این که نیروهای عملکننده از این که پای در چه مسیر صعب و خطرناکی میگذاشتند، و این که چه اندازه به شهادت نزدیک بودند، خبر نداشتند، ادعایی پوچ و حتی سخیف است.
گر احتمال شهادت، به ویژه برای نیروهای خط شکن، در عملیان قبلی فرضا 60 درصد در نظر گرفته میشد، در این عملیات احتمال شهادت بالای 80 درصد بود.
مسأله دیگر، محدودیت الحاق عقبه نیروها بود. چون بنا بود انتقال عقبه با قایق در طول اروند صورت گیرد، در صورت هشیاری دشمن و منورباران منطقه و استفاده از آتش وسیع، این انتقال به شدت با مشکل مواجه میشد.
مسأله سوم، پیوستگی چهار زمین منطقه عملیاتی یعنی شلمچه، ابوالخصیب، مقابل ام الرصاص و جزیره مینو بود. اگر پیشروی در ابوالخصیب و شلمچه هماهنگ و همزمان انجام نمیگرفت، هشیاری دشمن در هر محور، محورهای دیگر را با مشکل مواجه میکرد.
نیروهای عملکننده خودی در چهار قرارگاه سازماندهی شدند:
1.قرارگاه نجف: تأمین منطقه 5ضلعی شلمچه، جزایر بوارین و ام الطویل.
2. قرارگاه قدس: عبور از تنگه و پیشروی به سوی پتروشیمی و ابوالخصیب (این قرارگاه محور اصلی عملیات را انجام میداد.)
3. قرارگاه کربلا: مقابله با پاتک دشمن در مقابل جزیره ام الرصاص، تأمین کل منطقه عملیاتی. پیشروی تا جاده دو و سوم آن سوی اروند.
4. قرارگاه نوح: تأمین جناح چپ و پیشروی در مقابل جزیره مینو.
عملیات
کربلای 4 در تاریخ 3 دی ماه 65 با هدف «تعیین سرنوشت جنگ» در ساعت 10:30 دقیقه، با رمز «یا محمد رسول الله(ص)» آغاز شد. علیرغم آمادگی کامل نیروها و مهیا بودن شرایط کلی نیروها برای عملیات، به دلایلی چند، اهداف عملیات در ساعات اولیه حاصل نشد و نیروهای خط شکن تنها در جزیره سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه موفق به نفوذ شدند. فرماندهان عملیات و به ویژه فرمانده کل سپاه، در همان یکی دو ساعت اولیه از طریق مکالمات فرمانده گردانهای پیشرو، دریافتند که آمادگی دشمن برای مقابله در برخی محورها به شدت مشکوک است. با این حال خبر موفقیت از سوی بعضی یگانها، باعث دلگرمی به ادامه کار میشد. موفقترین آنها، لشکر 19 فجر و 57 ابالفضل(ع) بودند که به پیشرفتهای خوبی در 5 ضلعی شلمچه رسیدند (گفتنی است موفقیت این دو لشکر، نقش پررنگی در انتخاب زمین عملیات کربلای 5 داشت).
لیکن در سایر خطوط حمله، خبرهای خوبی به گوش نمیرسید. دشمن از همان دقایق نخست شروع عملیات، در محورهایی چون ام الرصاص و نوک بوارین، با استفاده از تاکتیکهای ضد غواص و ضد قایق، نیروهای خط شکن و موج یک و دو و سه حمله را دچار مشکلات جدی و تلفات کرد و مانع تحقق اهداف شد. استفاده از منورهای خوشهای کل منطقه را چون روز روشن کرده بود و دریایی از تیرهای دوشکا و آر پی جی و خمپاره های 60 و 80، بر سر نیروهای غواص و قایقها باریدن گرفت. این جدای از بمبارانهای نیروی هوایی عراق به ویژه در اطراف نهر عرایض (عقبه بخش زیادی از نیروهای عملکننده) بود که به شدت بر روند عملیات تاثیر گذاشت.
برای نشاندادن دشواری کار نیروهای عملکننده، کافی است به این نکته اشاره کنیم که فقط برای خط پدافندی ام الرصاص، عراق 9 لایه مانع طبیعی و مصنوعی ایجاد کرده بود، که با شکستن هر خط، نیروهای عراقی با تجمع در خطوط مستحکم عقبی، به شدت مقاومت میکردند. مضاف بر این که این خطوط پدافندی از پشتیبانی سنگین توپخانه پرحجم و تقویتشده عراق هم برخوردار بود.
گفتنی است در ساعت 1 بامداد، یعنی تنها دو ساعت بعد از شروع عملیات، رادیو عراق، به طرزی بیسابقه خبر حمله ایران را با ذکر دقیق نقاط و محورهای حمله گزارش کرد. در این گزارش، به ویژه گفته شد که حمله بین سپاه هفتم و سوم عراق انجام گرفته است. همین اعلام بیسابقه و همچنین لو رفتن تاکتیک ویژه عملیات ایران، شک افشای پیش از موعد عملیات را نزد فرماندهان سپاه قوی کرد. اولین تصمیم فرماندهان ارشد، با جمعبندی وضع محورها و قراین دال بر لو رفتن عملیات، فرمان حفظ جزیره ام الرصاص و عقب نشینی از سایر محورها بود. شروع پاتکهای سنگین عراق از ساعت 10 صبح، باعث شد که فرمانده کل سپاه در ساعت 11:45 دقیقه روز بعد از شروع، توقف آن را اعلام کند. در مجموع عملیات کربلای 4، 985 شهید و 8076 مجروح و مفقود به جا گذاشت.
وفیق سامرایی، رییس اطلاعات ارتش عراق، چند سال بعد چنین گفت: " ما قبل از شروع حمله از آن آگاه بودیم. اگر این آگاهی را نداشتیم، قطعا بصره اشغال میشد و بغداد هم در معرض تهدید قرار میگرفت."
درباره دلایل این آگاهی، در ادامه صحبت میکنیم.
از درون واقعه
شرح واقعه آن شب را از زبان چند تن از نیروهای حاضر در عملیات مرور میکنیم (با استفاده از کتاب «ماموریت روی آب» به همت فرزین شیرزادی)
"کنار اروند رود ماندیم و منتظر رمز عملیات. عراق با رسیدن ما بمباران خشکی و آب را شروع کرد. فکر کردیم شاید رفت و آمد و حرکاتمان را دیده است و چشممان به کمشدن حجم آتش بود، اما ول کن نبود....عراق با گرای حسابشده راههای عبور و قسمتهای مهم را بسته بود....با این حال عراقیها نتوانستند جلوی خطشکنهای ما را بگیرند، اما بقیه نیروها نتوانسته بودند برای پشتیبانی بیایند." (سعید حاج اسفندیاری، بسیجی لشکر انصارالحسین)
"همانطور که دست و پا میزدیم چشمهایمان شروع به سوختن کرد. فهمیدیم آب را با گلولههای شیمیایی مسموم کردهاند. آب مسموم راه پیدا کرد به درون لباس غواصی و بدنمان هم شیمیایی شد..... تا صبح با همان لباس بودیم. تا خواستیم لباس غواصی را در بیاوریم، تکههایی از پوست بدنمان هم با آن ور میآمد و کنده میشد. سوزش زخمها صد برابر شده بود." (کاظم درفشلو- لشکر انصارالحسین-واحد تخریب)
"به روز عملیات که نزدیک میشدیم ، بچهها دستهاشان را حنا میگذاشتند. شاد و سرحال بودند و بگو و بخند میکردند....این را (خبر تغییر برنامه) که شنیدند با خواهش و تمنا خواستند از همان جا برویم سر وقت دشمن. فرماندهان توضیح دادند راضیشان کردند.....پی جو که شدیم دیدیم دستهجمعی برگهای نوشتند و با خون خودشان امضا کردند. با هم عهد بسته بودند که تا اخر بایستند و پیروزی را ببینند، یا این که شهید شوند. برای همین تا آخر کربلای 5 ایستادند." (مصطفی روحی-لشکر انصار الحسین-گردان 55)
"بچهها بی آن که خم به ابرو بیاورند پا به میدان عمل گذاشتند....چون باید خط مقدم بتونی دشمن را میشکستند، مهمات زیادی به همراه داشتند....نزدیک یک کیلومتر را در آب دست و پا زدند. دو گردان غواصی توانست از زیر آتش رد شود و خودش را برساند به دژ دشمن. از روی جاگیری مرتب عراقیها و آتش مداوم توپخانهشان میشد فهمید که ستون پنجم خبر داده است و آنها از حرکات ما آگاهند....چون دوسه متر بالاتر از ما در خشکی بودند، میتوانستند خیلی راحت تک تکمان را بزنند، اما مثل همیشه ترس خورده و دستپاچه تیرهای بیهدف در میکردند و سفت و سخت قایم شده بودن توی سنگرهایشان. خیلی زور میزدند و شهامت نشان میدادند تند گردن میکشیدند و الله بختکی نارنجک پرتاب میکردند توی آب. ما داخل آب بودیم و سیم خاردار و خورشیدی جلویمان ردیف بود و آنها روی شیبی 4 متری بالای سرمان. با این حال بچهها به هدفشان ایمان داشتند و میخواستند هر جور شده بگذرند و از ان جا بروند." (کاظم طلایی-لشکر انصارلحسین-آرپی جی زن و تک تیرانداز)
ذکر این موارد بعضا طولانی را از آن رو آوردیم تا کسانی که ناآگاهانه، یا بعضا مغرضانه، بی آنکه کوچکترین اطلاعی از شیوه نبرد و نوع جنگ ایران و عراق داشته باشند، و کل اطلاعات جنگیشان به بازی «مدال افتخار» یا فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» ختم میشود، میخواهند رزمندگان سلحشور و از جان گذشته و مؤمن (به معنای اتم کلمه) ما را مشتی انسان ساده و بدون فکر جلوه دهند که به راحتی آلت دست میشدند، از جهالت به درآیند. رزمندگان ما، حتی کمسنترین آنها، دقیقا میدانستند که قدم در چه راه دشوار و طاقتفرسایی گذاشتهاند و با چه هدفی میجنگند. اصولا مگر ممکن است، رزمنده غواصی که ماهها تحت شدیدترین و سنگینترین آموزشهای غواصی در سد دز و کارون بود، نداند به کجا و به چه کاری میرود؟ اصولا مگر از زمان عملیات طریق القدس که اولین حضور گسترده نیروهای مردمی به ثبت رسید، نحوه رزم سربازان ما طور دیگری بوده، که در کربلای 4 متفاوت باشد؟ مگر عملیات پرغرور بیت المقدس با شیوهای جز هجوم دلاورانه نیروهای پیاده ما از 3 جهت حاصل شد؟ مگر عملیات حیرت آور والفجر 8 با شیوهای جز خط شکنی غواصان دلاور لشکر ویژه 25 کربلا و سایر یگانها به دست آمد؟ این خاطرات نقل شد که آن دسته که تحت تأثیر رسانههای معاند، برای تحقیر و کاستن از قدر حماسه جوانان این مملکت، واژگانی چون «امواج انسانی» و «گوشت دم توپ» را به کار میبرند، اندکی به خود بیایند و حزم و احتیاط بیشتری در اظهار نظر به خرج دهند!
دلایل عدم الفتح
درباره دلایل عدم توفیق کربلای 4، تحلیلها و تفاسیری از سوی کارشناسان و متخصصان این حوزه ارایه شده است. از بین همه این دلایل، میتوان 4 تا 5 دلیل اصلی را برجسته کرد که در ادامه به آن میپردازیم.
1.کمک اطلاعاتی آمریکا: تقریبا همه تحلیلگران بر این مسأله اتفاق نظر دارند، که بعد از لو رفتن قضیه «مک فارلین» و شکست آمریکا برای مذاکره با ایران، این کشور که با مشکلات عدیدهای از نظر اعتبار بینالمللی و منطقهای رو به رو شده بود، همه تلاش خود را به کار گرفت تا جبران مافات کند.
اعضای تیم آمریکایی که برای مذاکره به ایران آمدند اما دست خالی بازگشتند
عراق و کشورهای عرب منطقه به شدت از تلاش آمریکا برای نزدیکی به ایران دلخور بودند و آمریکا را تحت فشار گذاشتند. از سوی دیگر، شوروی از لطمه خوردن به اعتبار آمریکا و سردی روابط عراق با ایالات متحده، نهایت استفاده را برد تا روابط خود را با کشورهای عرب ارتقا دهد. شوروی در این مقطع نقش مهمی در تجهیز عراق بازی کرد. نمود اصلی این تجهیز، نیروی هوایی عراق بود که از انواع جنگنده و بمب افکنهای میگ و سوخوی برخوردار شد (یکی از مأموریتهای بسیار موفق و عجیب نیروی هوایی عراق، حمله به نیروگاه شهید سلیمی نکا بود که با حمایت اطلاعاتی آمریکا، در اختیار قرار گرفتن آسمان شوروی و با استفاده از جنگندههای شوروی انجام گرفت).
نیروگاه شهید سلیمی نکا پس از حمله عراق
آمریکا، برای به دست آوردن دل شیوخ منطقه، نزدیکی دوباره به صدام و از همه مهمتر، تحقق هدف جنگ بدون پیروزی میان دو قدرت منطقهای، شروع به در اختیار گذاشتن حجم عظیمی از اطلاعات حساس درباره ساختارهای دفاعی ایران، انبارهای مهمات، زیرساختهای اقتصادی و تحرکات نیروهای ایرانی به عراق کرد. اطلاعات ماهوارههای جاسوسی و رصدهای دقیق هواپیماهای «آواکس»، به طور غیرمستقیم از طریق کشورهای همپیمان عراق، یا مستقیم، در اختیار دولت عراق قرار میگرفت (به ویژه نیروی هوایی). برای همین ما شاهد بودیم که در طول سال 65، خاک کشورمان با شدت و در حجمی عظیم مورد بمباران هواپیماهای پیشرفته ارتش عراق قرار گرفت (نیروی هوایی ایران به دلیل تحریم فروش هواپیما و قطعات و مهمات به لحاظ توان فنی قابل ترمیم و تقویت نبود). به هر روی، اشراف اطلاعاتی عراق به واسطه تجهیزات آمریکایی، روی تحرکات نیروهای ایرانی، در آستانه عملیات معمولا دلیل اصلی افزایش هشیاری عراقیها در مقطع کربلای 4 محسوب میشود. جابه جایی حدود 120000 نیروی پیاده، ماشینها و ادوات زرهی و مکانیزه و صدها قایق، چیزی نبود که از چشم تیزبین آواکسها و ماهوارههای جاسوسی دور بماند.
2.آمادگی ذهنی عراق برای یک عملیات بزرگ در زمستان65: از اواسط سال 65، طی یک فراخوان و بسیج عمومی، قرار بود همه امکانات کشور جهت «تعیین سرنوشت جنگ» و یک «عملیات تعیینکننده» بسیج شود. از سوی دیگر، به لحاظ سوابق سالهای قبل، بیشترین میزان جذب نیروی مردمی برای عملیات آفندی معمولا در فصل زمستان انجام میگرفت. از طرف دیگر، محدوده قابل عملیات آفندی گسترده، در جنوب، چند گزینه محدود بود، و انتخابهای ایران برای عملیات زمینی چندان گسترده نبود که قابل رصد نباشد. مضاف بر این، تقریبا بر همگان آشکار بود که بعد از موفقیت بزرگ ایران در فتح فاو، گام بلند و خیز تعیینکننده ایران، به سمت بصره خواهد بود، و راههای دستیابی به بصره هم مانند زمین عملیات محدود. بگذریم از این که، از فتح فاو به این سو، کلیه همین راههای محدود هم، توسط عراق با انواع و اقسام موانع مین، سیم خاردار، کانالها، نهرها، تلههای انفجاری و سنگرهای بتونی تو در تو و فوق مستحکم در لایههای مختلف پوشش داده شده بود. یکی از معروفترین این استحکامات، سنگرهای U شکل در منطقه شلمچه بود که بنا به اقوالی طرح آن توسط اسراییل به عراق داده شده بود.
3.فعالیت گسترده ستون پنجم: سازمان مجاهدین خلق (منافقین به خلق) از زمان فرار سرکرده آن، مسعود رجوی، به عراق و بستن عقد اخوت با دشمنترین دشمنان آن روز ملت ایران، تمام توان سازمان منحوس خود را در اختیار رژیم بعث قرار داده بود. رجوی به معنای تمام و کمال کلمه، برای صدام مزدوری اطلاعاتی و جاسوسی میکرد و به این مزدوری و خیانت عظیم خود مفتخر هم بود. بنا به اسنادی که بعد از سقوط صدام، از استخبارات صدام به دست آورد و بنا به اعتراف برگشتگان از مسیر نفاق، نفوذ مجاهدین در زمینه کارهای اطلاعاتی و اعتماد صدام به آن ها به حدی بود که حتی بعضی از بلندپایهترین افسران حتی ژنرالهای ارتش عراق هم به مرتبه منافقین نمیرسیدند. گرچه بسیاری از کارشناسان نقش ستون پنجم را در لو رفتن عملیات کربلای 4 به اندازه کمک اطلاعاتی آمریکا نمیدانند، لیکن منافقین بر حسب وظیفهای که برای خیانتکاری خود تعریف کرده بودند، اطلاعات ذی قیمتی از تحرکات نیروهای ایرانی در اختیار ارتش بعث قرار دادند.
4.درسهای عراق از والفجر 8: عراقیها در فاصله میان فتح فاو، تا عملیات کربلای 4، به خوبی تاکتیک سپاه برای عبور از اروند را مطالعه کرده بودند و سعی کردند برای مقابله با اساس این روش (استفاده از نیروهای غواص) با تاکتیکهای ضد غواص و ضد شناور، کاملا مهیا باشند. مسلحکردن زمین کل منطقه، ایجاد موانع و سنگرها در ساحل اروند، و پوشش سطح رودخانه با انواع تیربار، از جمله تمهیدات اصلی عراق برای مقابله بود.
آیا کربلای 4 تازه کشف شده است؟
یکی از ایراداتی که همواره طعنکنندگان و منتقدان دفاع مقدس معمولا روی آن دست میگذارند، استفاده گسترده از نیروهای پیاده در جنگ بود که طبعا میزان آسیب جانی نیروها را بالا میبرد. این دسته از منتقدان، گویی هیچگونه شناختی از تاریخ جنگ تحمیلی ندارند و حتی زحمت یک مطالعه گذرا در مکتوبات و اسناد جنگ را هم به خود ندادهاند. انتظاری هم جز این نیست از کسانی که معمولا کاری جز تکرار آن چه رسانههای معاند مطرح میکنند، ندارند.
اصولا از ابتدای جنگ، بر همه کارشناسان نظامی آشکار بود که توازن امکانات نظامی و نیروی جنگنده کلاسیک، کاملا به سود عراق است. کشور ما تازه یک انقلاب را پشت سر گذاشته بود. نظام جدید هنوز کاملا تثبیت نشده بود. سازمان رزم ایران کاملا آشفته در موضع ضعف بود. ارتش ما که به لحاظ آموزش و تجهیزات کاملا وابسته به ایالات متحده بود، با قطع رابطه ایران و آمریکا و خروج مستشاران نظامی، تازه در حال سازماندهی دوباره بود و به لحاظ سیاسی-ایدئولوژیک یک بحران را از سر میگذراند که طبیعی یک انقلاب هم بود.
از دیگر سو اما یک ارتش تا بن دندان مسلح و منسجم قرار داشت که تحت فرماندهی یک دیکتاتور و یک حزب توتالیتر اداره میشد. به علاوه با فرمان بسیج نیروها از جانب حزب بعث، یک نیروی «جیش الشعبی» عظیم هم تشکیل شده بود که اگر نمیجنگیدند، خانوادههایشان در پشت جبهه تحت فشار و ایذا شدید از سوی مزدوران بعثی قرار میگرفتند. نفت عراق و پول کشورهای عرب منطقه که میخواستند سر به تن انقلاب ایران نباشد، پشتوانه جنگ عراق بود. از سوی دیگر، تجربه یکی دوسال اول جنگ، به فرماندهی بنی صدر، نشان داد که در زمینه نبرد کلاسیک، به علت نبود توازن نیروها، عملیاتهای نظامی ما محکوم به شکست است. حتی تاکتیک اشکانی زمین دادن و زمان گرفتن هم کمکی به بهبود وضعیت جنگ کلاسیک برای ما نمیکرد. درهای بازار جهانی اسلحه به روی صدام باز بود و دریایی از تانک و توپ و ادوات زرهی، پیش از شروع جنگ به عراق سرازیر شده بود،به نحوی که قوای زرهی و توپخانه عراق، در آن زمان یکی از مجهزترین قوای این چنینی در سراسر دنیا بود.
در چنین شرایطی، تنها چیزی که این موازنه را به سوی تعادل پیش میبرد، ایدئولوژی، ایمان و اخلاص نیروهای پیاده ایرانی بود که از همان شروع جنگ، حتی زمانی که هیچ سر و سامانی در جبهه خودی نبود، با هر وسیلهای خود را به جنوب رساندند و مشغول دفاع شدند. از همان روزهای دفاع 39 روزه در خرمشهر، آشکار شد که تنها نقطه قوت ایران در برابر ارتش مجهز و منسجم عراق، شجاعت و پایمردی نیروهای پیاده و تاکتیک جنگهای نامتقارن است. شاهد تاریخی این مساله هم عدم توفیق مجموعه عملیاتی است که در غیاب نیروهای مردمی در دوره بنی صدر انجام گرفت.
در اثبات محدودیتهای شدید تجهیزات و تسلیحات در جبهه خودی همین بس که، در دو عملیات طریق القدس و فتح المبین، بسیاری از نیروها حتی اسلحه سبک شخصی هم نداشتند و در بسیاری از گروهانها و دستهها این نقص قرار بود از اسلحههای غنیمتی در موج اول حمله جبران شود. بسیاری از رستههای تخصصی سپاه از جمله گردان ادوات و زرهی با تانکها و توپهای غنیمتی در عملیات طریق القدس تشکیل شد. با همه این اوصاف، آیا جنگشناسان فیسبوکی و نطریهپردازان مجازی انتظار داشتند با راهبردها و تاکتیکهای نظامی دانشکدههای افسری که عمدتا برگرفته از سوابق نظامی در جنگ جهانی دوم بود، در جنگی چنین نابرابر به توفیق دست پیدا کنیم؟
محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در دوران جنگ، در مصاحبهای که به مناسبت هفته دفاع مقدس در شهریور ماه سال گذشته از شبکه یک پخش شد، به صراحت این نکته را یادآوری کرد، که در همان یکی دو سال اول جنگ، بر نیروهای سپاه آشکار شده بود که ایران، به دلیل کمبود شدید امکانات و عدم توازن نیروها، عملا امکان «تک جبههای» رو در رو با عراق را ندارد. از همین رو با تغییر فرماندهی کل قوا، طراحی عملیات سپاه به سوی استفاده از اصل غافلگیری و ضربه زدن از جایی رفت که دشمن اصلا انتظار آن را نداشت. چرا که اگر دشمن با آمادگی و هشیاری به مقابله میپرداخت، شکست نیروهای خودی محتوم بود. بدیهی است که این نوع رزم در درجه اول مبتنی بر قابلیتها، شجاعتها و ایثار نیروهای پیاده بود که باید جور کمبود امکانات مکانیزه و زرهی و پشتیبانی کامل توپخانه و هوایی را میکشیدند. چارهای جز این نبود، چرا که نیروی پیاده، سرمایه اصلی و شاید تنها سرمایه سازمان رزم ایران در جنگ تحمیلی بود.
اتهامزنی به فرماندهان جنگ، تسویه حسابی کهنه
از آن هایی که از سر کم اطلاعی، ناآگاهانه، و آنهایی که از سر خباثت، مغرضانه،فرماندهان دفاع مقدس، گنجینه افتخارات ملت ایران، را زیر سؤال میبرند، باید پرسید که از کدام فرماندهان سخن میگویند؟ چه اندازه این فرماندهان را میشناسند؟ کدام شرح حال و کدام مدرک مستند را درباره عملکرد این فرماندهان زیر و رو کردهاند؟ آنان که به راحتی حاصل رنج و خون هزاران شهید را با تشکیک و شبهه افکنی زیر سؤال میبرند، آیا تلاش کردهاند ذره ای از وقت ارزشمند خود را به خوانش تاریخ و سوابق دفاع مقدس اختصاص دهند؟ آیا حسین خرازی را میشناسند؟ آیا از احمد کاظمی چیزی می دانند؟ آیا از حاج احمد متوسلیان و حاج همت و علی هاشمی و رضا دستواره چیزی به گوششان خورده؟ آیا میدانند فرمانده خط شکن خرمشهر که خبرگان نظامی دنیا را به حیرت وا داشت، همان جوان لاغر اندام و خاک آلود و ژولیده ای بود که با کفش کتانی، پا به پای بسیجیان 15 16 ساله آرپی جی میزد و ستونهای زرهی و پیاده دشمن بعثی را مضمحل میکرد؟ آیا غلامحسین افشردی، آن جوان 40 کیلویی جنوب شهری را می شناسند که در کسوت عکاس به جبهه رفت و در عرض چند ماه اطلاعات عملیات سپاه را پایهگذاری کرد که دقت و صحت شناساییهای آن مایه حیرت و تحسین افسران استخوان خردکردهای چون شهید صیاد شیرازی و معاونش حسین حسنی سعدی میشد؟ آیا میدانند که در هنگام سقوط فاو فرماندهانی چون مرتضی قربانی و احمد کاظمی، تا اخرین لحظه پا به پای رزمندگان خود صرفا با آر پی جی، مقابل سیل نیروهای زرهی عراق مقاومت کردند؟ آیا میدانند همین حاج قاسم سلیمانی که امروز فخر تمام بچه شیعههاست، زمانی که نیروهای گردانهایش در عملیات طریق القدس در پشت میدان مین خط اول دشمن گرفتار شدند، سوار بر پی ام پی ارتشی به میدان مین زد تا جلودار نیروهایش شود و همان جا تا مرز شهادت پیش رفت؟ از این واقعیت چیزی میدانند که در میدانهای نبرد، هر کجا که کار جنگ به بن بست میخورد و به لحاظ منطق دنیایی، هیچ گونه روزنی به پیش رو باز نبود، فرمانده محبوب و محجوب لشکر 14 امام حسین، حسین خرازی، که لبخند آفتابیش قوت قلب بچه رزمندههای اصفهان بود، خود پیش قدم میشد و پیشاپیش نیروهایش خط را میشکست؟ از حسین بصیر و محمد حسن طوسی، سرداران سرافراز و بی ادعای لشکر همیشه خط شکن ویژه 25 کربلا تاکنون اسمی شنیدهاید؟
زمانی که محسن رضایی، غلامعلی رشید، رحیم صفوی، علی شمخانی و فرماندهان دیگر، عملیات غرورآفرین طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و والفجر 8 و کربلای 1 و کربلای 3 و ....را طراحی میکردند، نه سرلشکر بودند، نه دوره دافوس دیده بودند و نه از کالجهای نظامی آن چنانی آمریکا و انگلستان فارغالتحصیل شده بودند. جوانانی بودند که هنوز به سی نرسیده، در بهترین سالهای جوانی خود، مسؤولیتی به بزرگی جنگ یک ملت روی دوشهای استوارشان قرار گرفته بود. همین جوانان در والفجر 8 و کربلای 5 آن چنان عملیاتی را طرحریزی کردند که ژنرالهای کهنهکار بعثی با خروارها ستاره و نشان نظامی، و کارشناسان خبره آمریکایی و اروپایی و روسی مشورت دهنده به آنان را منکوب و مبهوت کرد.
اصلا مگر از دل همین کربلای 4 که شکستش می خوانند، بر اساس پیروزی به دست آمده در یکی از محورهای آن، بلافاصله کربلای 5 توسط این فرماندهان طراحی و اجرا نشد؟ کیست که نداند فرماندهان جنگ ایران نفس به نفس،رخ به رخ، دوش به دوش نیروهای تحت امر خود میزیستند و میجنگیدند؛ از همان غذایی میخوردند که عادیترین عضو بسیجی تحت امرشان. در همان سنگرهای تنگ و نمور و نا امنی میخوابیدند که نیروهایشان. در هنگام عملیات، در نزدیکترین فاصله از منطقه عملیات جنگ را اداره میکردند، نه در سنگرهای بتونی و زیرزمینی با کیلومترها فاصله از محل نبرد. برای نمونه، 24 ساعت مانده به شروع عملیات والفجر 8، مقر فرماندهی عملیات که در سولهای در نزدیکترین فاصله از نقطه رهایی قرار داشت بمباران شد.
به گفته فرمانده وقت سپاه، اگر این بمباران، دقایقی زودتر، یعنی زمانی که فرماندهان در محوطه باز بودند، انجام میگرفت، احتمالا همه این فرماندهان به شهادت رسیده بودند. (مصاحبه محسن رضایی با فارس، 26/11/90). از همه مهم تر این که این جوانان، 8 سال تمام، نعمت و لذت زندگی و بودن با زن و فرزند و خانواده را از خود دریغ کردند تا در سخت ترین شرایط، در گرمای تفتیده جنوب و سرمای استخوان سوز غرب، زمانی که خود در اوج جوانی بودند، فرماندهی و مسوولیت جوانانی نه چندان کم سن تر از خود را به عهده بگیرند. تنها ذکر یک مصداق می تواند تا حدی سختی ها و مشقاتی را که بر این فرماندهان (تابلوهای افتخار ملت ایران) گذشت، بازتاب دهد. محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، در اواسط دوران جنگ، آن قدر داغ فرماندهان و هم رزمان خود را دیده بود که چشمه اشکش خشکیده بود. بنا به نظر پزشکان، اگر بعد از داغ همرزمان او به هر طریقی گریه نمی کرد، دچار عوارض جدی جسمانی می شد. بنا به روایت خود آقا محسن، زمانی که خبر شهادت حاج همت را به او دادند، دوستان گشتند تا حاج منصور ارضی را به ستاد فرماندهی بیاورند تا با مداحی او، رضایی و سایر همکارانش دل سیری گریه کنند تا اواز شدت این داغ به عارضه ای چون سکته قلبی دچار نشود.
به هر روی، در آستانه عملیات بزرگ نیروهای عراقی و شیرمردان سپاه قدس و بسیج مردمی در الرمادی، در زمانه مذاکرات زیر سایه تهدید، در زمانی که آوازه شجاعت و هوشمندی حاج قاسم سلیمانی مرزهای منطقه را در نوردیده و بینالمللی شده است، درست زمانی که فرمانده سابق دوباره لباس پاسداری را بر تن کرده است، در زمانهای که هیمنه سپاه پاسداران در کنار سایر نیروهای نظامی ایران، نخستین قدرت بازدارنده در برابر طمع ورزی و خباثت دشمنان بی شمار ایران است، در نیت آنهایی که در پشت پرده این موج سازی رسانه ای قرار گرفتند، آن هایی که دنبال ساختن بمب تبلیغاتی از ماجرای بازگشت پیکر مطهر 175 غواص سرفراز کربلای 4 هستند، آنهایی که به بهانه دلسوزی و تأثر برای آن شهدای مظلوم سرفراز و پرغرور، تخطئه تاریخ پرغرور دفاع مقدس و ملکوک کردن چهره فرماندهان آن را در نظر دارند، باید شک و تردید جدی روا داشت.
منابع:
در نوشتن این گزارش بیشتر از کتاب های زیر بهره برده شد:
1: از فاو تا شلمچه-محمد درودیان-مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
2: ماموریت روی آب- فرزین شیرزادی-نشر شاهد
3: تاریخ مصور جنگ ایران و عراق- جعفر شیرعلی نیا- نشر سایان
4: بررسی عملیات والفجر8-در گفتگوی راویان جنگ با محسن رضایی- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
5: نبرد طریق القدس-امیر رزاق زاده-مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس