هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل اول کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع انتخابش به سمت وزارت خارجه باراک اوباما میپردازد که این فصل، "2008: تیم رقبا" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به انتخاب کلینتون به عنوان وزیر خارجه دولت باراک اوباما در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول/فصل "2008: تیم رقبا"
من به خاطر مردم در انتخابات شرکت کردم. مردم آمریکا که بیکار شدهاند و از خدمات درمانی بیبهرهاند. کسانی که نمیتوانستند از پس هزینههای گاز، خواروبار یا دانشگاهشان بر بیایند و طی هفت سال گذشته از چشم دولت هم پنهان بودهاند. حالا این افراد به چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا تکیه کرده بودند.
برای من، کارکنانم و حامیانم آسان نبود که از این اهداف بگذرم، برای اوباما و حامیانش هم آسان نبود. همان قدر که ما از کمپین اوباما واهمه داشتیم، تیم اوباما هم درباره من و تیمم ملاحظه داشتند. هر دو طرف دلخوریهایی از هم داشتند و علیرغم فشار زیاد از سوی حامیان اوباما، من تا آخرین رای هم ناامید نبودم و تسلیم نشدم.
دو روز قبل از پنجم ژوئن، غروب آخرین دور انتخابات اولیه در "مونتانا" و "داکوتای جنوبی" باراک را دیده بودم و او به من گفته بود که هر وقت آماده بودی بیا با هم حرف بزنیم. روز بعد، در پشت صحنه کنفرانس آیپک در واشنگتن اتفاقی، همدیگر را دیدیم و دستیاران ارشدمان فرصت کردند که درباره جزئیات دیدار با هم صحبت کنند.
"هما عابدین"، دستیار ارشد همراهم بود، زن جوان، دانا، خستگی ناپذیر و رئوفی که از زمانی که در کاخ سفید بودم با من بوده است. "رگی لاو"، بازیکن تیم بسکتبال دانشگاه "دوک" که همیشه در کنار اوباما بود هم آن روز همراهش بود. هما و رگی حتی در روزهای شلوغ کمپینهای انتخاباتی هم با یکدیگر در تماس بودند چرا که بعد از اعلام نتایج هر حوزه محلی انتخابات و وقتی یکی از ما برنده میشد، به یکدیگر زنگ می زدیم و تبریک میگفتیم.
هیلاری کلینتون در کنار "هما عابدینی" دستیار ارشد وی
تماسهای تلفنیمان صمیمانه و گاه بانشاط بود چون حداقل یکی از ما دو نفر به خاطر برنده شدن انتخابات حوزهای در هر یک از ایالتها خوشحال بود. چند تماس کوتاه هم داشتیم که فقط برای چک کردن صندوقها بود. به هرحال سرمربیها همیشه بعد از بازی همدیگر را ملاقات میکنند، اما الزاما همیشه یکدیگر را در آغوش نمیگیرند.
برای دیدار خصوصیمان به مکانی دور از چشم رسانهها و خبرنگاران نیاز داشتیم و برای همین به دوست خوبم، سناتور کالیفرنیا "دیان فنشتاین" زنگ زدم و از او خواستم که اجازه دهد از خانهاش در واشنگتن استفاده کنیم. قبلا به این خانه رفته بودم و میدانستم که میتوانیم به دور از جنجالهای رسانهای به این مکان برویم و دیدار کنیم. نقشهمان کارگر افتاد.
من اول به خانه فنشتاین رسیدم، وقتی باراک رسید، دیان برایمان شراب مخصوص کالیفرنیا را آورد و ما را در اتاق پذیراییاش تنها گذاشت، روی مبلهای مقابل شومینه نشستیم. علیرغم رقابتهایمان طی چند سال گذشته، برای یکدیگر احترام قائل بودیم، این احترام متقابل ماحصل تجارب مشترکمان بود. شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، نیازمند نیروی فکری زیاد است، از نظر روانی آدم را تخلیه میکند و از نظر جسمی آدم را تحلیل میبرد. شاید انتخابات و کمپینهایش دیوانه کننده باشند اما به هر حال نماد عملی دموکراسی هستند.
این تجارب باعث شده بود که ورود یکدیگر به گود انتخاباتی را ارج نهیم. چهار سال بود که باراک را میشناختم و ما با هم مباحثه و مناظره داشتیم. من هم مثل سایر آمریکاییها تحت تاثیر سخنرانی سال ۲۰۰۴ او در بوستون قرار گرفته بودم. اوایل همان سال هم از کمپین او برای سناتوری حمایت کردم و در خانهام برایش مراسمی برای جمع آوری کمکهای پولی به کمپینش برگزار کردم.
در دفترم در سنا هم عکسی از او، میشل و دخترانش را نگه میداشتم که در میهمانی در شیکاگو گرفته بودیم. با هم همکار بودیم و روی اولویتها و قوانین کار کرده بودیم. پس از وقوع طوفان کاترینا، من و بیل از باراک دعوت کردیم تا در سفری برای بازدید از مناطق طوفان زده به ما و جرج بوش و باربارا بپیوندند تا با مقامات کمیتههای بحران دیدار کنیم.
هیلاری کلینتون با باراک اوباما در کاخ سفید، ناهار میخورد
هر دو حقوقدان بودیم و فعالیتهایمان را با تلاش برای عدالت اجتماعی آغاز کرده بودیم. اوایل کارم برای صندوق دفاع از کودکان و رای دهندگان هیسپانیک در تگزاس کار میکردم و وکالت افراد فقیر را بر عهده میگرفتم. باراک هم برگزار کننده اجتماعات در بخشهای جنوبی شیکاگو بود.
داستانها و تجارب شخصی مختلفی داشتیم اما هر دویمان یک نظر قدیمی را داشتیم که خدمات عمومی، تلاشی شریف است و هر دویمان به شعار اولیه "رویای آمریکایی" معتقدم بودیم که: فرقی نمیکند چه کسی و اهل کجا هستی، اگر سخت کار کنی و طبق قوانین کار کنی، باید فرصت ساختن یک زندگی خوب برای خودت و خانوادهات را داشته باشی.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
اما در کمپینها بر روی تفاوتها تاکید میشود و ما هم مستثنی نبودیم. گرچه در قبال بیشتر مسائل متفق النظر بودیم اما دلایل متعددی داشتیم که در مورد مسائلی با یکدیگر هم نظر نباشیم. میدانستم که کمپینهای ریاست جمهوری محل بزدلی و نازک نارنجی بودن نیست اما من و باراک و تیمهایمان لیست بلندبالایی برای شکایت داشتیم. وقتش رسیده بود که شفاف سازی کنیم، اما حالا بحث کاخ سفید بود و برای کشور و خود من مهم بود که از این دلخوریها بگذریم.