هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل اول کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع انتخابش به سمت وزارت خارجه باراک اوباما میپردازد که این فصل، "2008: تیم رقبا" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به انتخاب کلینتون به عنوان وزیر خارجه دولت باراک اوباما در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا و بخش پنجم را از اینجا بخوانید.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش ششم/فصل "2008: تیم رقبا"
زمانی که به خانه برگشتیم، پیش بینی بیل درباره آن تماس محقق شد. رئیس جمهور منتخب درباره اعضای احتمالی تیم اقتصادی که قصد داشت برای مقابله با بحران مالی پیش روی کشور تشکیل دهد، مشورت کرده بود. او به بیل گفت که مشتاق است با من ملاقاتی داشته باشد. تصور کردم که میخواهد درباره همکاری نزدیک درباره بسته قانونی که میخواست در سنا مطرح کند با من حرف بزند.
کنجکاو شده بودم و به چند نفر از اعضای دفترم، منجمله سخنگویم "فیلیپ رینز" زنگ زدم تا نظرشان را جویا شوم. فلیپ آدم با احساس، وفادار و باهوشی است. معمولا میتواند افکار افراد بانفوذ واشنگتن را از خیلی قبلتر بخواند. و همیشه میتوانم به او اعتماد کنم. این بار هم مستثنی نبود. فیلیپ به من گفت که دو روز قبل شایعاتی شنیده که قرار است من برای پستهای متعددی از وزیر دفاع گرفته تا رئیس اداره پست انتخاب شوم، و سپس پیش بینی کرد که رئیس جمهور منتخب من را برای وزیر امور خارجه در نظر خواهد گرفت. بیتعلل گفتم که به هزار و یک دلیل این فکر مسخرهای است.
فکر میکردم که فیلیپ توهم زده است و به صراحت بگویم که دوست نداشتم در کابینه حضور پیدا کنم. میخواستم به سنا بازگردم و برای نیویورک کار کنم. نیویورکیها از ماجرای یازدهم سپتامبر تا زمانی که در سال ۲۰۰۸ با بحران مالی مواجه شدیم، هشت سال سخت را پشت سر گذاشته بودند و حالا به حامی متعهد و قدرتمندی در واشنگتن نیاز داشتند.
من هم دوست داشتم رئیس خودم باشم و برنامه و دستور کارم را خودم تعیین کنم و پیوستن به کابینه یعنی از دست دادن خودمختاری. وقتی روز یکشنبه به فلیپ زنگ زدم، به من اطلاع داد که رسانهها گمانه زنی را آغاز کردهاند. برنامه "این هفته" شبکه ABC به شایعاتی اشاره کرده بود که اوباما مرا به عنوان وزیر امور خارجه در نظر دارد. در این برنامه همچنین مطرح شد که اوباما دوست دارد یک "تیم رقبا" در کابینهاش داشته باشد، اصطلاحی که کنایه به کتاب پر فروش "دوریس کرنز گودوین" داشت، وی در کتابش از این اصطلاح برای توصیف انتخاب "هنری سورد" سناتور اهل نیویورک و رقیب آبراهام لینکلن در انتخابات، در سمت وزیر امور خارجه استفاده کرده است.
کتاب "تیم رقبا" نوشته "دوریس کرنز گودوین" - شماره 4 روی جلد کتاب، "ویلیام سورد" است
با گذشت زمان، به هنری سورد علاقهمند شدم و این مقایسه برای من جذابتر شد. او یکی از پیشگامان زمان خود بود، اصلاحطلبی پایبند اصول، منتقد سرسخت بردهداری، فرماندار و سناتور نیویورک و سرانجام به وزارت امور خارجه منصوب شد. او حتی به لینکلن در نگارش آیین نامه جشن شکر گذاری کمک کرد و این روز را به یکی از اعیاد آمریکایی تبدیل کرد. یکی از همعصران او دربارهاش میگوید: او هیچ وقت هیجان زده و متلاطم نبود. دانا، علاقهمند به طنز، قدردان نکات خوب، علاقهمند به غذاهای خوب بود. من هم میتوانستم با این خصوصیات ارتباط برقرار کنم. وقتی سورد کاندیدای ریاست جمهوری شد و پیش از آنکه با سیاستمدار همه کاری اهل ایلینوی مواجه شود، سناتور محترمی از نیویورک محسوب میشد.
این مقایسه خیلی هم عالی نبود، امیدوارم هیچ وقت کسی مرا "طوطی عاقل" نخواند، همانطور که "هنری آدامز" مورخ، سورد را با این نام توصیف کرد. همچنین برایم جالب بود کسی که بیشترین تلاش را برای شکست کاندیداتوری سورد داشته است، روزنامه نگاری برجسته به نام "هوریس گریلی" است. چند دلیل دیگر هم غیر از اتفاقات تاریخی باعث شد که سورد برایم جذاب باشد. منزل او را در "هوبرن" نیویورک دیده بودم. مکانی که توقفگاهی برای بردگانی بوده که از جنوب به امید آزادی گریخته بودند. پس از پایان دوران وزارتش، خاطرات به یادماندنی از زحمات بینظیرش و سفر چهارده ماهاش به سراسر جهان از او برجای ماند.
در گالری هدایای دیپلماتیک او، تقریبا از همه رهبران جهان علی الخصوص پادشاهان، یادگاریهایی وجود دارد که به او به عنوان خدمتگزار فروتن دموکراسی احترام گذاشتهاند. او عمیقا خود را وقف موکلانش کرد و به شیوایی از کشور جامعی که آمریکا میتوانست باشد، سخن میگفت. و حرفهایش را نیز به عمل تبدیل کرد.
"هریت تابمن" پیمانکار قهرمان خط راه آهن در خانهای در زادگاه سورد اقامت گزید. در مکانی که از خود او خریده بود. سورد رابطه دوستانهای با لینکلن داشت و زمانی که از او در رقابتهای درون حزبی شکست خورد، برای پیروزی او تمام تلاشش را کرد. به سراسر کشور با قطار سفر کرد و در مراسمها سخنرانی کرد. خیلی زود به یکی از مشاوران مورد اعتماد لینکلن تبدیل شد و از ابتدای ریاست جمهوریاش در کنار او بود و بند پایانی سخنرانی سالانه لینکلن را که عباراتی نفسگیر و تاثیر گذار بود او پیشنهاد داد. تا آخرین روز هم در کنارش ماند و در ترور آبراهام لینکلن، او نیز مورد سو قصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد.
دوران دانشگاه هیلاری و بیل کلینتون - "بعد از فارغالتحصیلی در آلاسکا ماهیگیری و ظرفشویی کردم"
سورد و لینکلن به مکانهای مختلفی سفر کردند و دوستی و تلاشهایشان موجب نجات کشور شد. تا پایان جنگ مدنی، کار سورد به پایان نرسید. در سال ۱۸۶۷، او خرید آلاسکا از روسیه را مهندسی کرد. قیمت 7.2 میلیون دلار تعیین شد که به حدی غیر معقول بود که این توافق را "حماقت سورد" نام نهادند هر چند امروز ما میفهمیم که یکی از بهترین معاملات ملکی در تاریخ آمریکا بوده است.
پس از فارغ التحصیلیام از کالج، چندین ماه را در آلاسکا مشغول ماهیگیری و ظرفشوئی بودم. امروز که نام من را بیشتر به خاطر وزارت امور خارجه میشناسند، نمیدانم شاید روح سورد به دنبال من بوده است. باید از خودم میپرسیدم اگر رئیس جمهور منتخب از من خواست که در کابینهاش خدمت کنم، آیا حماقت است که سنا را به خاطر خدمت کوتاه مدتی در وزارت امور خارجه ترک کنم؟
شب پس از تماس تلفنی اوباما و بیل، خبرنگاری در مراسم "جوایز زنان سال" در شهر نیویورک از من پرسید که آیا سمتی را در دولت اوباما میپذیرم؟ در پاسخ آنچه را گفتم که آن زمان حس میکردم: از اینکه سناتور نیویورک هستم خوشحالم. این جمله واقعیت داشت اما به اندازهای واقعگرا بودم که بدانم هیچ چیز در دنیای سیاست غیر ممکن نیست.