کد خبر 428628
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۳

روزی خبر رسید كه یك كامیون فیلم مفتضح در لاله‌زار وجود دارد. افرادی را فرستادیم كه آنها را كشف و ضبط كردند. با بچه‌های اداره، آتش روشن كردیم و همه فیلم‌ها را سوزاندیم.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ موضوع مبارزه با فساد اخلاقی از جمله دغدغه‌های خاص مردم در اوائل انقلاب بود كه البته با اتفاقات جالبی نیز همراه شد. «شیخ حسین انصاریان»‌ در كتاب خاطرات خود به تلاشی كه در آن دوران برای از بین بردن فساد اخلاقی صورت گرفته است، اشاره می كند كه در نوع خود جالب توجه است. در ادامه گوشه ای از خاطرات وی را در این زمینه می‌خوانید:



*براندازی مراكز فحشا

چندین سال قبل از انقلاب، طلبه جوان 25-26 ساله‌ای به فكر افتاده بود تا به طریقی بعضی از زنان را از مراكز فحشا و از منجلاب فساد نجات دهد. نام او آقای اثنی‌عشری و اهل تهران بود. وی بیشتر روی این نكته حساس شده بود كه بسیاری از زنان فاسد شاغل در مراكز فحشا، به طور ناخودآگاه و به وسیله شیادان سر از این جا درآورده‌اند.

در آن زمان، من در مبارزه با منكرات، فعالیت شدیدی داشتم و با برخوردهای شخصی و نیز دعوت از اهل فساد و كشاندن آنان به پای منبر، آن‌ها را راهنمایی و دستگیری می‌كردم. آقای اثنی‌عشری كه از فعالیت من در این زمینه‌ها خبر داشت، ابتدا نظر خود را با من در میان گذاشت. او اطلاعات مفصلی درباره آن مراكز به دست آورده بود و می‌گفت، در‌ آن جا دخترانی وجود دارند كه مثلاً از دوست پسرشان فریب خورده‌اند، یا از خانه فراری بوده و به تور آدم پستی افتاده و بدین مركز فروخته شده‌اند و ... و اكنون روی برگشتن به خانه و كاشانه خود را ندارند. به علاوه رؤسای آنان به هیچ وجه دست‌بردار نیستند و برای محكم‌كاری، از زنان بیچاره سفته و ضمانت گرفته‌اند.

آقای اثنی‌عشری به این فكر افتاده بود كه به نحوی به آن زنان در دام افتاده‌، كه از صبح تا شب مجبور به آن عمل شنیع هستند، امید و انگیزه بدهد و به آن‌ها تفهیم كند كه چاره‌ای غیر از آن هم هست. او می‌خواست با طرحی جامع همه آنان را نجات دهد.

من، او و آقای محمود اصفهانیان – كه اكنون كارمند مجلس شورای اسلامی است – با هم نشستیم و نقشه‌ای بدین قرار طرح كردیم: چند جوان پاكدامن را از میان دوستان انتخاب كردیم و از آن‌ها خواستیم بدان مركز رفته، با دختران قصد و نیت خود را مطرح سازند و آن‌ها را تشویق و ترغیب به نجات خود كنند.

این نقشه گرفت و بعضی از آن زنان استقبال كردند. ما وجه آن سفته‌های امضا شده را پرداخت می‌كردیم و آنان را از آن مركز بیرون می‌آوردیم. پس از چندی كه زنان را در جوی سالم نگه داشته، مسایل شرعی یادشان می‌دادیم و با آن‌ها صحبت می‌كردیم، روحیه‌شان تقویت می‌شد و از كارهای بد خود پشیمان شده، توبه می‌كردند و به تدریج آمادگی نسبی پیدا می‌كردند كه به كانون گرم و پاك خانواده بازگردند. ما هم آن‌ها را همراهی كرده، به آغوش خانواده‌شان می‌سپردیم و عنوان می‌كردیم كه مثلاً‌ دختر شما گم شده بوده و اكنون به ما پناه آورده است و از اصل ماجرا هیچ حرفی نمی‌زدیم.

بعضی از زنان جوان نیز به همت آقای اثنی‌عشری، ازدواج كردند و زندگی پاك و سالمی را تشكیل دادند. بدین ترتیب دختران و زنان زیادی را چه شهرستانی و چه تهرانی (كه خانواده محترمی هم داشتند) نجات دادیم. آرزوی ما بر چیدن كل آن لانه فساد بود؛ ولی در آن زمان برای ما مقدور نبود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آن محل، لكه ننگی بر دامن مملكت ایران بود. روزی هم مردم حمله كردند و آنجا را آتش زدند، اما شعله‌های آتش دامنگیر نشد. آقای طالقانی نیز نسبت به این برخورد عكس‌العمل نشان دادند و ناراحت شدند. روزی آقای قدوسی، دادستان انقلاب، كه از فعالیت من در این زمینه آگاهی داشت، مرا دعوت كرد و گفت: «برای براندازی این مجموعه چه كار می‌توانی انجام بدهی؟»

من گفتم: «فقط پول و جا و مكان مناسب می‌خواهد.» او چكی به مبلغ سیصد هزار تومان برایم نوشت و نیز آقای گیلانی، كه بیشترین كمك مالی را در این زمینه كرد، سه میلیون تومان در اختیار ما گذاشت. سپس حكمی برایم صادر شد و مركزی به نام دایره مبارزه با منكرات –وابسته به دادستانی انقلاب – تأسیس گردید. همچنین مركز بزرگی را در شمیران، برای اسكان زنان در اختیار ما قرار دادند.

من دوستان قبل از انقلاب را جمع كردم و پس از سر و سامان دادن محل كارمان، آنها را برای آمارگیری به مركز فحشا فرستادم. هزار و 120 خانه یك طبقه و دو طبقه و در مسافتی برابر با 80 هزار متر مربع در آنجا وجود داشت. خانه‌ها همه كلنگی بود و مالك شخصی داشت. گرچه آن افراد خانه‌های خود را در اختیار فساد و فحشا قرار داده بودند، این معصیت بزرگ، مالكیت آن‌ها را باطل نمی‌كرد و مصادره جایز نبود؛ از این روی در روزنامه اطلاعیه دادیم و در محل نیز اعلام كردیم كه همه مالكان محل مذكور، با سند رسمی به دایره مبارزه با منكرات مراجعه كنند.

آقای قدوسی برای خرید تمام خانه‌ها به من وكالت دادند. همه مالكان مراجعه كردند. برخی از آن‌ها صاحب چند خانه بودند. دوستانه و خیرخواهانه با آن‌ها صحبت كردیم و همه را راضی كردیم كه خانه‌هایشان را به مركز بفروشند. جملگی حاضر  شدند و خیلی سریع كارشناسی شد، گران‌ترین خانه 50 هزارتومان بود. در محضری، واقع در راه‌آهن، كل اسناد به ما واگذار شد و صاحبان خانه‌ها پول خود را به طور نقد دریافت كردند. این كار با رضایت همه مالكان و درحالی كه از خطای گذشته خود اشك می‌ریختند، به نحو احسن پایان پذیرفت. بعضی نیز سند را به نام ما زدند و اصلاً پولی نگرفتند و گفتند كه ما می‌خواهیم در این امر خیر سهمی داشته باشیم تا بلكه خداوند از سر تقصیرات ما درگذرد.



پس از آن، موقعی كه دیگر تمام خانه‌ها در اختیار ما قرار گرفته بود، با اعلامیه‌ای همه زنان آنجا را فراخواندیم؛ البته آن‌ها سه دسته جوان، میانسال و سالمند بودند. برای سالمندان مقرری تعیین كردیم كه ماهانه به آن‌ها پرداخت می‌شد. میانسال‌ها و بعضی از جوانان را با آماده‌سازی و توبه دادن، به خانواده‌هایشان تحویل دادیم. شماری از زنان جوان را نیز شوهر دادیم كه در این بین، چند نفر به عقد كارمندان دایره منكرات در آمده و زندگی سالم و پاكی را تشكیل دادند و اكنون نیز صاحب فرزندانی هستند كه گاهی هم پای منبر من می‌آیند.

بدین ترتیب كل منطقه از فحشا و منكر و موادمخدر پاكسازی شد. فوراً با چند بلدوزر، منطقه را با خاك یكسان كردیم؛ بخشی به بیمارستان فارابی واگذار شد و بخش اعظم دیگر برای احداث پارك و مركز تفریحی برای همشهریان اختصاص یافت.

*امام فرمودند از سهم ما استفاده كنید


روزی در ادامه كار، طی نامه‌ای خدمت حضرت امام نوشتم كه ما دست به این كار زده‌ایم و اكنون باید مخارج چهار هزار زن را بپردازیم و تقاضای كمك مالی كردم. حضرت امام فرمودند: «اگر از كمك‌های مردمی تأمین نشدید، من به شما اجازه می‌دهم از سهم ما استفاده كنید.»

نیز در ادامه كار، آقای گیلانی مبلغ سه میلیون تومان دیگر به ما دادند كه در پایان مقدار زیادی اضافه آمده بود. خواستیم مقدار باقی‌مانده را پس بفرستیم كه ایشان گفتند: «در امر خیر دیگری به مصرف برسانید».

به دنبال كار ما در تهران، در شهرهای دیگر نیز مراكز فساد و فحشا برچیده شد كه بعضاً از ما راهنمایی و خط و مشی می‌گرفتند. مراكز فحشا، علاوه بر معصیت و عواقب وخیم اخروی، آلودگی و بیماری بسیار بدی هم داشت و خیلی از جوانان به مرض‌های مختلف دچار می‌شدند.

من در آن مدت با چهار هزار زن سروكار داشتم. آنها به دفتر اداره می‌آمدند، صحبت كرده، مشكلاتشان را مطرح می‌كردند. من هم به آن‌ها راهنمایی و كمك می‌كردم. خدا شاهد است كه در این مدت من همیشه سرم پایین بود و حتی چهره یكی از آنها را ندیدم. اضافه بر آن، برای آن كه كارم خالص و مخلص برای پروردگار باشد، در این امر خیر یك ریال دستمزد هم نگرفتم. بچه‌های اداره هم همه پاك و سالم بودند. در برخورد با صاحب خانه‌ها هم دقت كردم تا رضایت كامل حاصل شود و اجازه دادیم تمام وسایل و اثاثیه نو را جمع و جور كنند و با خود ببرند.



گاهی مجله‌ها و رسانه‌‌های جمعی، با زنانی كه از آن مراكز فساد رهایی یافته و دنبال زندگی سالمی رفته بودند، مصاحبه می‌كردند. روزی ساعت ده صبح، یكی از آن‌ مصاحبه‌ها از طریق رادیو پخش شد. من خود شنیدم كه خبرنگار از دختر جوانی سوال كرد كه «شما قبلاً كجا بودید و چه می‌كردید؟» او گفت: «من اصلاً به قبل و بعد كاری ندارم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم. فقط این را می‌خواهم بگویم كه یك نفر آمد و مرا نجات داد كه او هم پدر من است و هم عمویم، هم برادر و دایی و مادرم، او همه كاره من است. او شیخ حسین انصاریان است.»

*دایره مبارزه با منكرات

كار دیگر دایره مبارزه با منكرات، تعطیلی كاباره‌ها بود. بعد از پیروزی انقلاب، برنامه‌های آن مراكز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیش و نوش برپا بود. همه صاحبان كاباره‌ها را احضار كردیم و دستور دادیم آن شغل را ترك كرده، به شغل دیگری روی آورند و به زودی در آن مراكز، كارهای مفید اجتماعی راه‌اندازی شد.

روزی خبر رسید كه یك كامیون فیلم مفتضح در لاله‌زار وجود دارد. افرادی را فرستادیم كه آنها را كشف و ضبط كردند. با بچه‌های اداره، آتش روشن كردیم و همه فیلم‌ها را سوزاندیم. همچنین كارهای دیگری از این قبیل در طول نه ماه فعالیت در دایره مبارزه با منكرات انجام شد. من از طرف آیت‌الله گیلانی وكالت تام داشتم و مورد اطمینان و اعتماد ایشان بودم. با این وجود، برای انجام هركاری با ارسال نامه‌ای با ایشان هماهنگی می‌كردم.

پس از چندی روزنامه‌های فرانسوی نوشتند: «در تهران اداره‌ای است به نام دایره مبارزه با منكرات، كه شهر را از هرگونه فسادی پاكسازی كرده است؛ به تهران كه وارد می‌شوی نه دیگر كاباره‌ای می‌بینی، نه فاحشه‌خانه‌ای و نه مغازه‌های آن‌چنانی.»

افرادی كه با من همكاری می‌كردند عبارت بودند از: آقای اصفهانیان، كه قبلاً نیز در همین امر فعالیت كرده بود؛ آقای شیخ محمد گلابچی؛ آقای معین شیرازی، كه اكنون در یكی از مساجد تهران امام جماعت است؛ حاج حسین عطری‌نژاد؛ حاج محمد ارسین، كه عكس او در كتاب‌های ابتدایی بعد از انقلاب بود كه داشت مجسمه شاه را با هفت تیر می‌زد، یكی از محافظان آیت‌الله گیلانی و دو برادر به نام تقوی، كه بعداً با امضای خود من به دفتر رهبری راه پیدا كردند و هم‌اكنون در آنجا مشغول خدمت هستند.

حاج حسین عطری‌نژاد، رئیس صنف نقاشان ساختمانی تهران بود و علاوه بر آن حدود 40 سال بود كه در جلسات مذهبی تهران منبر می‌رفت و برای مردم فقه و مسایل شرعی می‌گفت و از این بابت هیچ پول نمی‌گرفت. من از دوران بچگی با او آشنا بودم.

حاج حسین در دایره مبارزه با منكرات، معاون بود. او كه مردی متدین و باوقار و پرحوصله بود، از بیان خوبی برخوردار بود و به قول معروف، زبان چرب و نرمی داشت.

او در این امر نقش بسیار خوبی ایفا كرد. آدرس زنان و دختران مذكور را چه در تهران و چه در شهرستان‌ها به دست می‌آوردیم و به او می‌دادیم. او می‌رفت و خیلی هنرمندانه و با گفتاری محبت‌برانگیز خانواده آنان را راضی و متقاعد می‌كرد تا پذیرای دختر خود شوند.



حاج محمد ارسین نیز انسان پرشوری بود كه در این امر كمك بسیاری به ما كرد. او پول زیادی از صنف خودش – فرش فروشی – جمع آوری كرده، برای ما می‌آورد. با كمك آن پول‌ها 40 عدد چرخ خیاطی برای زنانی كه در شمیران و در خانه ثابت پاسال اسكان داده بودیم، تهیه كردیم. اسم آن‌جا را «كانون تربیت اسلامی» گذاشته بودیم. آن زنان حدود ده سال در آنجا ماندگان شدند و زندگی سالم و پاكی داشتند.

مكان دایره مبارزه با منكرات، نزدیك خیابان منوچهری بود. با پایان یافتن كارهای عمده پاكسازی، طی نامه‌ای خطاب به آقای قدوسی نوشتم كه مایل هستم به سر كارهای خودم – منبر و تألیف – برگردم. او موافقت كرد و پست من به فردی روحانی واگذار شد؛ اما او به دست منافقین ترور شد و پس از چندی دایره به كل تعطیل گردید.

با همه دقتی كه در كارها داشتم، پس از چندی كه از ماجرا گذشت، در درونم احساس نگرانی پیش آمد كه مبادا در آن گیرودارها حق‌الناسی ضایع شده باشد و من فردای قیامت مسئول باشم. برای آیت‌الله گیلانی نامه نوشتم و نگرانی‌ام را اظهار كردم. او در جواب نوشت: «من كل كارهای شما را خدمت حضرت امام عرض كردم و ایشان فرمودند كه ثواب كار شما از كلیه دعاهای كمیل و سخنرانی‌هایی كه برای مردم داشته‌اید و مردم به واسطه آنها هدایت شده‌اند، بیشتر است. شما در این زمینه هیچ‌گونه نگرانی نداشته باشید.»