کد خبر 432194
تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۶

ماجرای دست بسته شهید شدن ما هیچ گونه فلسفه و فلسفه بافی نیاز ندارد شماها بیخودی شلوغش کردید خود بعثی‌ها می‌دانستند تا دستان ما را نبندند نمی‌توانند خاک بر ما بریزند.

گروه فضای مجازی مشرق- سید احمد علوی در وبلاگ تنها نوشته آورده است: وقتش رسیده بود. دیگر باید پیدایمان می‌کردید کمی هم دیر کردید. قرار بود زودتر بیاییم. یعنی این طور به ما گفته بودند که شهر زودتر به نیروی کمکی نیاز دارد. گفته بودند که این بار خود شیطان هوس کرده ساعتش را به وقت تهران از ما بپرسد. نگفته بودند که مأموریت ما چیست اما گفته بودند به زودی شما را به منطقه عملیاتی خواهیم برد.

ماجرای دست بسته شهید شدن ما هیچ گونه فلسفه و فلسفه بافی نیاز ندارد شماها بیخودی شلوغش کردید خود بعثی‌ها می‌دانستند تا دستان ما را نبندند نمی‌توانند خاک بر ما بریزند. ماجرای دست هم در تاریخ اسلام داستان‌های غمناکی دارد برای خودش.

همه داستان کربلا هم از آنجا تراژیک می‌شود که دستان عباس را از حرم گرفتند وگرنه تا دستان عباس بود، همه ماجرا حماسه و شور و غیرت بود. بچه‌ها اینجا طاقت ندارند روضه گوش کنند؛ اصلاً هم قسم شده‌اند که یا دیگر روضه گوش نکنند و یا گوش کنند و بمیرند اگرنه برایتان تعریف می‌کردم که تا دستان عباس بود، عزت حرم بود و وقتی دستان عباس از سر بچه‌ها کم شد ... از آخرین باری ...

از آخرین باری که یک نفر روضه بستن دست‌های یک مرد را در کوچه‌ای تنگ و تاریک خواند بچه‌ها هم قسم شده‌اند که دیگر روضه نخوانند. همه طاقت نداشتند روضه گوش کنند! روضه به درد شما شهری‌ها می‌خورد که قلبتان تحمل دارد! هرچند ما خودمان روضه باز هستیم اما بیشتر آمده‌ایم تا برای شما داستان تعریف کنیم. ما آمده‌ایم ...

ما آمده‌ایم که داستان کربلای 4 را روایت کنیم. می‌دانیم که چون تلخ است، برایتان نگفته‌اند اما بگذارید برایتان زنده روایت کنیم طعم تلخ خیانت را. برایتان نگفته‌اند که چه شد ما غواصان خط شکن عملیات کربلای 4 دست بسته دشمن شدیم چون تلخی این داستان کامتان را  تلخ می‌کرد اما باید یکی برایتان تعریف می‌کرد؛ مگر چند بار باید یک تجربه را تکرار کنیم که عبرت بگیریم!؟ برایتان نگفته‌اند.

برایتان نگفته‌اند برخی در داخل کشور، در همان حال که نیروهای انقلاب و پاسدارهای عزت و حرمت کشور را اقتدارگرا و تمامیت خواه معرفی می‌کردند، در حال فروختن اطلاعات عملیات کربلای 4 به صدام بودند.

حتی اسم و رسم آن بنده خدایی را هم که عملیات را لو داد و بعدها پناهنده شد رها کنید. ما آمدیم چون شما داشتید نخ تسبیح را گم می‌کردید. آدم خائن و برچسب زن تا تاریخ بوده و هست خواهد بود، مهم، آن نخ تسبیحی است که وقتی این رشته را بهم وصل می‌کند کربلای 4، کربلای مظلومیت شصت و یک می‌شود. نخ این رشته را.

نخ این رشته را، اگر می‌خواهید ببینید نگاه کنید به گروهی که بعدها گروهک شد و ادعای ضد امپریالیستی داشت اما سجده به شیطان می‌کرد. این رشته را اگر بگیرید امکان ندارد به نهضتی که می‌خواست آزادی در رابطه با آمریکا برای ما بیاورد، نرسید. نخ رشته را اگر هنوز پیدا نکردید به تشکرهای مکرر وزیر دفاع صدام از همکاری‌های اطلاعاتی آمریکا پس از کربلای 4 بنگرید. چرا!؟

نه، شما صدای این «چرا!؟» را درست نمی‌شنوید. یک بار دیگر با دقت این یک کلمه حرف ما را که همه حرف است بشنوید. درست هم بشنوید. این فریاد یکصد و هفتاد و پنج غواصی است که با دست بسته بعد از سه دهه آمده‌اند فریاد بکشند بر سر شما بل از این خواب بیدار شوید: چرا!؟ ...

ما بعد از 30 سال با دست‌های بسته آمدیم تا بر سر شما فریاد بکشیم که به اشک‌های همسرانمان، به یتیمی فرزندانمان، به چشم پدران و مادرانمان که به راهمان سپید گشتند و ناامید به زیر خاک رفتند، به مادرانمان که بعد از سال‌ها دوباره قنداق‌های ما را تحویل می‌گیرند و به روح امام سوگند از شما نخواهیم گذشت اگر دوباره رشته این خیانتکاری‌ها را در کشور زنده کنید. و چرا و چرا و چرا.