علامیان پیشتر درباره این کتاب گفت: گردآوری جلد دوم این خاطرات از خرداد 92 آغاز و تا اردیبهشت 93 نیز ادامه پیدا کرد که چیزی در حدود 45 ساعت گفتوگوی من با آقای رفیقدوست است. آقای رفیقدوست با حکم مقام معظم رهبری از سال 68 تا 78 به عنوان مدیرعامل بنیاد مستضعفان و جانبازان منصوب میشوند که جلد دوم این کتاب هم دربرگیرنده خاطرات 10 ساله وی از مسئولیتشان در بنیاد مستضعفان است. طی 45 ساعت گفتوگو، نزدیک به 257 موضوع را با آقای رفیقدوست مطرح کردم که شامل مسائل مختلف بنیاد مستضعفان و همچنین مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور در آن دوران و غیره میشود.
یکی از موضوعات مهمی که راوی در «برای تاریخ میگویم» مطرح میکند و به سوالات متعدد نویسنده پاسخ میدهد. بخشهای ذیل به خاطرات او از نخستین سال زعامت رهبر معظم انقلاب در سال 68 میپردازد:
در کتاب قبل، خاطرات شما را تا 15 شــهریور 1368، روز انتصابتان به ریاســت بنیاد مستضعفان و جانبازان و چگونگی تحویل بنیاد، پی گرفتیم. پیش از آن، اشارهای هم به آغاز رهبری حضرت آیتاﷲ خامنهای، بیعت گروههای مختلف مردم با ایشان و ساخت حسینیه امام خمینی داشتید. اجازه بدهید به همان روزها برگردیم و کمی درباره بیعتها صحبت کنیم؛ بیعتهایی که منحصر به داخل کشور نبود و شامل مسلمانهای خارج از کشور هم میشد. برای مثال، در خبرهای دهم تیرماه 1368 آمده بود که هزاران نفر از مردم لبنان در راهپیمایی که به ابتکار حزباﷲ انجام شــد، با آیتاﷲ خامنهای بیعت کردهاند و شــخصیتهای برجسته لبنان نیز شرکت داشتهاند. نگاه شما به اهمیت این حرکتها چه بود؟
آن روز که لبنان توسط اسرائیلیها اشغال شد و نیرو به لبنان بردیم، امام فکر درستی کردند و گفتند که راه قدس از کربلا میگذرد و نیروها را برگردانید. آنهایی که برگشتند، نیروهای رزمی بودند؛ نیروهای آموزشی ما آنجا ماندند، اما نه برای اینکه نیروهای حزباﷲ را آموزش بدهند، بلکه برای آنها ـ به قول عربها ـ مُدَرب(مربی) تربیت کردند و کمکم حزباﷲ شد حزباﷲ. یادم هست، در سال 61 یا 62 که آقای سیدحسن نصراﷲ 22 سال بیشتر نداشت و هنوز رهبر حزباﷲ نشده بود، خدمت امام رسیده بود و امام اجازه اخذ وجوهات را به ایشان داد؛ در حالی که آن موقع خیلی از روحانیون مسنتر از او در لبنان بودند. الان سیدحسن نصراﷲ معروفترین و محبوبترین آدم جهان عرب و جهان اسلام است. ایشان میگوید افتخار میکنم دست مقام معظم رهبری را میبوسم.
نیروهای حزباﷲ شیعههای مخلص بسیار محکم این زمان هستند و نسبت به امام و ولایت فقیه، و امروز نسبت به آیتاﷲ خامنهای احساس قابل تحسینی دارند. لذا بعد از رهبری ایشان، اولین گروههایی که با آقا بیعت کردند همین لبنانیها بودند.
لبنانیها در اوایل رهبری حضرت آیتاﷲ خامنهای چه شناختی از ایشان داشتند؟
حضرت آقا در زمان حضرت امام نزدیک به هشت سال رئیس جمهور بودند و امام به ایشان عنایت داشتند. از طرفی، آقا در سیاست خارجی ورود داشتند و رهبران حزباﷲ هر زمانی به ایران میآمدند، بعد از امام، با اولین کسی که ملاقات میکردند، با آقا بود. میدانید که تاریخ و سابقه شیعه بودن لبنانیها خیلی زودتر از شیعه بودن ماست. آنها از همان صدر اسلام شیعه هستند؛ شیعههای معروف به شیعیان جبل عامل. ما در طول قرنها نوساناتی داشتیم، تا اینکه در زمان صفویه کشور ما به طور کامل شیعه شد. لذا شناخت آنها از اسلام و شیعه، شناخت عمیقی است. آنها هم مثل مردم ما با عشقی که به امام داشتند و با حرکتی که مجلس خبرگان در کمتر از 24 ساعت انجام داد، طبیعی بود جزو اولین گروههایی باشند که با آقا بیعت کنند. به تعبیری حزباﷲ فرزند انقلاب اسلامی در لبنان است.
حزباﷲ ایجاد شده، تربیت شده و تزکیه شده توسط حضرت امام است. امروز با کوچکترین هدایت و کمک حزباﷲ دولت سوریه پیروز میشود، چرا؟ چون الگوی انقلاب اسلامی به لبنان آمد. همیشه گفتهام که امام با شناخت تاریخ سه رکن ایدئولوژی، رهبری و مردم را با هم مطرح کرد. امام بر اساس اختیاراتی که به عنوان نایب امام زمان داشت میتوانست روز 12 بهمن بگوید که من با اختیارات خودم دولت تعیین میکنم. ایشان فرمودند من با اعتمادی که مردم به من دارند و به اکتفای این مردم دولت تعیین میکنم. در آن ده سال و در این بیست و چند سال شما میبینید رهبری امام و رهبری آقا طوری بوده که همیشه ملت پیروز میشود. در حقیقت رهبر پیروز شده، ولی ملت پیروز شد و رهبر را پیروز کرد. در همین انتخابات اخیر[22 خرداد 1392] چقدر تلاش کردند که مردم شرکت نکنند. در داخل هم خیلیها گفتند شرکت نمیکنیم، ولی خدا وسیله را فراهم کرد و شگفتی آفرید. حالا بزرگترین دشمن هم این انتخابات را انکار نمیکند. حزباﷲ یعنی اکثریت مردم لبنان، حتی نه اکثریت شیعه. وقتی جنگ 33 روزه تمام شد و قرار شد حزباﷲ خانههای مردم را بازسازی کند، اول خانههای مسیحیها، بعد خانههای سنیها و بعد از آن، خانههای شیعهها را ساخت. الآن طرفدارهای حزباﷲ در اهل تسنن و مسیحیها کم نیستند. همه اینها یعنی ملت لبنان.
روز جمعه نهم تیر 1368 آیتاﷲ هاشمی رفسنجانی خطبه نماز جمعه رابه موضوع انتخاب رهبری اختصاص دادند و نکاتی را مطرح کردند که مایلم خاطره یا نظر جنابعالی را در مورد آنها بشنوم.
نکته اول اینکه ایشان توجه مردم به رهبری جدید را از الطاف الهی خواند. هر کس در آن روزها بود باید این لطف را حس میکرد. در شرایطی که امام فوت کرده بود، مراجع همسن و سال امام و تعدادی افراد مسنتر از آقا بودند، در خبرگان هم بحث اشخاص و مسئله شورای رهبری مطرح شد و هیچ کدام رأی نیاورد، در آن فضا وقتی نظر امام در مورد آقا اعلام شد، برای ماها هم که بیرون از قضیه بودیم و خصوصیات حضرت آقا را میشناختیم، حالت وجدی به وجود آمد؛ و اینکه بلافاصله همه مراجع تأئید بکنند و محکم بشود، به طور حتم این لطف حضرت باریتعالی و سرانگشت تدبیر مولایمان امام زمان(عج) بوده.
آقای هاشمی رفسنجانی در بخش دیگر خطبه، به عکسالعمل مســلمانهای خارج از کشــور و به طور مشــخص پاکستان و جمهوری آذربایجان اشاره داشتهاند. حضرت آقا در زمان ریاست جمهوریشان سفری رسمی به پاکستان رفته بودند. در آنجا مردم استقبال غیر قابل تصوری از مقام معظم رهبری کردند که برای مسئولین پاکستان غیرقابل پیشبینی بود. آقای ضیاءالحق رئیس جمهور وقت پاکستان،که همراه آقا بوده، خدمت آقا عرض میکند: «این استقبال به خاطر شماست. ما در کشورمان چنین پدیدهای نداریم و معلوم است که شما در میان مردم ما خیلی محبوب هستید.»
رهبری در جامعه ایران با رهبران همه دنیا فرق میکند. ضیاءالحق با یک کودتا در پاکستان به قدرت میرسد، یا حیدر علیاف پس از یک حرکت نظامی رئیس جمهور آذربایجان میشود. این غیر از ایران است که امام و بعد از ایشان، مقام معظم رهبری با فتح قلبها رهبر میشوند. حافظ اسد میگفت: «امام شخصیتی است که دوستانش عاشقانه دوستش دارند و دشمنانش به او احترام میگذارند.» این ویژگی در کدامیک از رهبران دنیا هست؟ اصلاً اسم رهبری در جاهای دیگر دنیا معنی ندارد؛ چون رهبر کسی است که مردم با دلشان او را انتخاب کرده باشند. در همه دنیا و هر کجا که مسلمانی بود، همین احساس را نسبت به رهبری ایران در زمان امام داشتند و نسبت به حضرت آقا دارند.