قتل رنگینپوستان در جامعه آمریکا، اگرچه سریالی است تکراری اما، همواره حاشیههایی داشته که بعضا اهمیت آن از خود حادثه کمتر نبوده است. در تازهترین مورد از این سریال، جوانی 21 ساله اما عمیقا نژادپرست، در روز روشن پس از ورود به کلیسای سیاهپوستان شهر چارلستون و ظاهرا ساعاتی پس از حضور در جمع، کلت کمری خود را برداشته، نشانهگیری کرده و...
آنطور که رسانهها نوشتهاند، وی حین قتل عام سیاهپوستان، چندین بار اقدام به تعویض خشاب میکند تا شکی باقی نماند که وی نژادپرستی در کلیسای است دو آتشه که تحت تاثیر هیجانات آنی، دست به کشتار نمیزند.
حاصل این جنایت مرگ 9 سیاهپوست در صحن کلیسا بود. چند روز پس از وقوع این حادثه، معلوم شد، قاتل، جوانی است که عمیقا طرفدار نژاد سفید است و به صراحت بیان میکند که، سیاهپوستان نباید حقوق مساوی با سفیدپوستان داشته باشند چرا که آنها مادرزاد، برده هستند! انتشار تصاویر متعدد این جوان در حالی که پرچم کنفدراسیون (پرچم ایالات موتلفه آمریکا که در سال 1860 در مخالفت با لغو بردهداری اعلام استقلال کرد) را در دست دارد، شکی باقی نگذاشت که وی به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی ایالات موتلفه آمریکاست. این «تفکر» میگوید، فقط سفیدپوستان انسان هستند و رنگینپوستان به جز «برده» بودن، هیچ خاصیت دیگری ندارند! در این باره گفتنیهایی است:
1- کلمه «تروریسم» در فارسی یعنی دهشتافکنی، هراسافکنی و «ترور» به هرگونه عملکرد یا تهدید برای ترساندن و یا آسیب رساندن به شهروندان، حکومت و یا گروهها و شخصیتهای سیاسی گفته میشود. تروریستها معمولاً برای تبلیغ منطق و ایدئولوژی خود و یا برای مقابله به مثل کردن با افراد و کشورهایی که دشمن خود میدانند، دست به کشتار و ترور «مردم عادی» میزنند تا با ایجاد ترس و وحشت در جامعه به خواستههای خود برسند. دقیقا کاری که امروز داعش در منطقه میکند.
با توجه به نوع حادثه چارلستون و تعریفی که از تروریسم شد، میتوان با قطعیت گفت، اقدام این جوان ترور و وی یک تروریست است. اما نوع واکنش مقامات و رسانههای غرب به این حادثه، طوری است که از آن هر برداشتی میتوان کرد الا این که، این رویداد، تروریستی است. اگر نگاهی به نحوه پوشش این حادثه در رسانههای غربی(به ویژه آمریکا) بیندازید، خواهید دید، تقریبا هیچ یک از آنها، «دیلان روف»، را که در کمال خونسردی سیاهان را یکی یکی نقش زمین کرده است، «تروریست» نمیخوانند. این رسانهها نه «روف» را تروریست میدانند و نه اقدام وی را تروریستی میخوانند.
بدون استثناء، تمام رسانههای مطرح غربی مثل تایم، سی ان ان و بیبی سی، که هنوز هم در حال پوشش اخبار تکمیلی این جنایتند، در نوشتهها و گفتههای خود از جملاتی مثل «حادثه تیراندازی چارلستون»، (Charleston Church Shooting)، «تراژدی چارلستون» و از این جور تعابیر بهره میبرند. آنها حتی حاضر نشدهاند با قطعیت اعلام کنند، روف این سیاهپوستان را کشته است! اما اگر این تروریست، یک مسلمان بود، آیا اوضاع باز هم همین بود؟ برای یافتن پاسخ این سوال ساده، کافی است به حوادث مشابه و نوع برخورد مقامات و رسانههای غربی با آنها رجوع شود.
به عنوان فقط یک مثال، در حادثه تیراندازی «فورد هود»، که پنجم نوامبر سال2009 رخ داد، یک سرگرد ارتش آمریکا با نام «نضال مالک حسن» بنا به دلایلی با گشودن آتش بر روی نظامیان مشغول بهکار در پایگاه نظامی «فورت هود» در تگزاس، 43 نظامی و غیرنظامی را کشته و زخمی کرد.
اگر همین امروز هم به نحوه پوشش آن روزهای این اخبار نگاهی بیندازید، خواهید دید رسانهها و برخی مقامات آمریکایی فقط به دلیل نام وی و این که، پدر بزرگ این سرگرد، احتمالا یک مسلمان بوده، ضمن معرفی کردن این رویداد به عنوان یک «حادثه تروریستی»، تا میتوانستند مسلمانان را در معرض انواع و اقسام اتهامات قرار دادند. کار به جایی رسید که مسلمانان آمریکا از ترس واکنشهای تروریستی و برخوردهای مردمی که تحت تاثیر القائات رسانهها قرار داشتند، ضمن محکومیت فوری آن، اقدام به برپایی یک تظاهرات خیابانی علیه این حادثه هم کردند! جالب است وقتی در دانشنامه ویکی پدیا نیز به این خبر رجوع کنید میبینید، بلافاصله پس از دو خط توضیح درباره حادثه، نوشته شده: «شورای روابط اسلامی آمریکا این کشتار را سریعاً محکوم و مراتب تسلیت را به خانوادههای کشتهشدگان ابراز نمود.» تا چنین القا شود که مسلمانان در این حادثه دست داشتهاند و...
2- ترور سیاهپوستان کلیسای چارلستون، پس از جنایات متعدد پلیس آمریکا علیه رنگینپوستان رخ داد. یعنی در حالی که مردم شهرهای مختلف آمریکا مشغول راهپیمایی و اعتراض علیه «پلیس»های سفیدپوست و نژادپرست بودند، ناگهان یک «شهروند» سفیدپوست به شکلی که در ابتدای این وجیزه به آن اشاره شد، مرتکب جنایت شد. این مسئله نشان میدهد، نژادپرستی حقیقتا در جامعه آمریکا نهادینه شده است. نحوه برخورد قضایی با پلیسهای قاتل نیز درستی این ادعا را تقویت میکند. تقریبا تمام پلیسهای سفیدپوستی که اقدام به جنایت کرده بودند، از سوی قضات آمریکایی تبرئه و اعتراضهای گسترده خیابانی مردم آمریکا نیز مانع از ادامه این تبرئههای سریالی نشد. این یعنی، علاوه بر پلیس آمریکا و لایههایی از جامعه این کشور، سیستم قضایی آمریکا نیز از نژادپرستی مفرط رنج میبرد. البته رسانههای این کشور را نیز باید به این لیست اضافه کرد چرا که، غالب رسانههای مطرح آمریکا نژادپرستند. باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا در آخرین موضعگیری خود در باره حادثه تروریستی کلیسای چارلستون نیز به این مسئله بهتر از هر کسی اشاره کرد. اوباما تصریح کرد بردهداری و نژادپرستی در «دی ان ای» آمریکاییهاست.
3- جالب است که، سرزمینهای اشغالی فلسطین مدتهاست دستخوش تحولاتی از جنس تحولات آمریکا است. هزاران یهودی اتیوپیاییتبار ساکن اسرائیل، به دلیل رفتار بردهوار «پلیس» و «سفیدپوستان صهیونیست» با آنها، با ریختن به خیابانهای تل آویو، به شدت با نیروهای امنیتی درگیر شدهاند. شدت این درگیریها بعضا به قدری بوده که مقامات رژیم نژادپرست اسرائیل در توصیف آن از عبارت «جنگ خیابانی» نیز استفاده کردهاند.
سیاهپوستان «صهیونیست» میگویند، سفیدپوستان «صهیونیست» با آنها مثل برده رفتار میکنند و اینکه، آنها خواستار حقوق مساوی با سفیدپوستان هستند. البته غلظت این نژادپرستی در این سرزمین غصب شده، به مراتب بیشتر از آمریکاست چرا که اگر در آمریکا بنا به رنگ پوست، ملتی محکوم میشود، در اسرائیل، دین هم در کنار رنگ پوست ملاک انسان نبودن افراد است! شهرکنشینان صهیونیست بارها کلیساهای مسیحیان را به آتش کشیده یا به توپ بستهاند. اگر- به قول اوباما - نژادپرستی در «دیان ای» آمریکاییهاست-با توجه به برخورد وحشیانه صهیونیستها- میتوان گفت، نژادپرستی در همه وجود اسرائیلیهاست. چه بسا حتی این ویروس نژادپرستی، از قِبَل همین صهیونیستها به آمریکا منتقل شده باشد! نفوذ و سیطره صهیونیستها در آمریکا، مسئلهای نیست که بر کسی پوشیده باشد.
4- در منطق نژادپرستان، فقط کسانی انسان هستند که، با ملاکها و معیارهای آنها همخوانی داشته باشند در غیراین صورت، میتوان همه چیز آنها از جمله جانشان را تصاحب کرد. درست براساس همین منطق است که پلیس سنتلوئیس آمریکا «واندریک مایرس» سیاهپوست 18 ساله و بیدفاع را به ضرب 17 گلوله میکشد، یا رژیم جنایتکار اسرائیل همین چند ماه پیش، کودکان 4 و 5 ساله را که در ساحل غزه در حال بازی بودند، صرفا برای تفریح به گلوله بسته و تکه تکه میکند، یا آل سعود همچون تبار یهود خود، دست به کودککشی در یمن میزند و... این منطق همان منطق تروریستهای تکفیری است؛ نیست؟
جعفر بلوری
آنطور که رسانهها نوشتهاند، وی حین قتل عام سیاهپوستان، چندین بار اقدام به تعویض خشاب میکند تا شکی باقی نماند که وی نژادپرستی در کلیسای است دو آتشه که تحت تاثیر هیجانات آنی، دست به کشتار نمیزند.
حاصل این جنایت مرگ 9 سیاهپوست در صحن کلیسا بود. چند روز پس از وقوع این حادثه، معلوم شد، قاتل، جوانی است که عمیقا طرفدار نژاد سفید است و به صراحت بیان میکند که، سیاهپوستان نباید حقوق مساوی با سفیدپوستان داشته باشند چرا که آنها مادرزاد، برده هستند! انتشار تصاویر متعدد این جوان در حالی که پرچم کنفدراسیون (پرچم ایالات موتلفه آمریکا که در سال 1860 در مخالفت با لغو بردهداری اعلام استقلال کرد) را در دست دارد، شکی باقی نگذاشت که وی به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی ایالات موتلفه آمریکاست. این «تفکر» میگوید، فقط سفیدپوستان انسان هستند و رنگینپوستان به جز «برده» بودن، هیچ خاصیت دیگری ندارند! در این باره گفتنیهایی است:
1- کلمه «تروریسم» در فارسی یعنی دهشتافکنی، هراسافکنی و «ترور» به هرگونه عملکرد یا تهدید برای ترساندن و یا آسیب رساندن به شهروندان، حکومت و یا گروهها و شخصیتهای سیاسی گفته میشود. تروریستها معمولاً برای تبلیغ منطق و ایدئولوژی خود و یا برای مقابله به مثل کردن با افراد و کشورهایی که دشمن خود میدانند، دست به کشتار و ترور «مردم عادی» میزنند تا با ایجاد ترس و وحشت در جامعه به خواستههای خود برسند. دقیقا کاری که امروز داعش در منطقه میکند.
با توجه به نوع حادثه چارلستون و تعریفی که از تروریسم شد، میتوان با قطعیت گفت، اقدام این جوان ترور و وی یک تروریست است. اما نوع واکنش مقامات و رسانههای غرب به این حادثه، طوری است که از آن هر برداشتی میتوان کرد الا این که، این رویداد، تروریستی است. اگر نگاهی به نحوه پوشش این حادثه در رسانههای غربی(به ویژه آمریکا) بیندازید، خواهید دید، تقریبا هیچ یک از آنها، «دیلان روف»، را که در کمال خونسردی سیاهان را یکی یکی نقش زمین کرده است، «تروریست» نمیخوانند. این رسانهها نه «روف» را تروریست میدانند و نه اقدام وی را تروریستی میخوانند.
بدون استثناء، تمام رسانههای مطرح غربی مثل تایم، سی ان ان و بیبی سی، که هنوز هم در حال پوشش اخبار تکمیلی این جنایتند، در نوشتهها و گفتههای خود از جملاتی مثل «حادثه تیراندازی چارلستون»، (Charleston Church Shooting)، «تراژدی چارلستون» و از این جور تعابیر بهره میبرند. آنها حتی حاضر نشدهاند با قطعیت اعلام کنند، روف این سیاهپوستان را کشته است! اما اگر این تروریست، یک مسلمان بود، آیا اوضاع باز هم همین بود؟ برای یافتن پاسخ این سوال ساده، کافی است به حوادث مشابه و نوع برخورد مقامات و رسانههای غربی با آنها رجوع شود.
به عنوان فقط یک مثال، در حادثه تیراندازی «فورد هود»، که پنجم نوامبر سال2009 رخ داد، یک سرگرد ارتش آمریکا با نام «نضال مالک حسن» بنا به دلایلی با گشودن آتش بر روی نظامیان مشغول بهکار در پایگاه نظامی «فورت هود» در تگزاس، 43 نظامی و غیرنظامی را کشته و زخمی کرد.
اگر همین امروز هم به نحوه پوشش آن روزهای این اخبار نگاهی بیندازید، خواهید دید رسانهها و برخی مقامات آمریکایی فقط به دلیل نام وی و این که، پدر بزرگ این سرگرد، احتمالا یک مسلمان بوده، ضمن معرفی کردن این رویداد به عنوان یک «حادثه تروریستی»، تا میتوانستند مسلمانان را در معرض انواع و اقسام اتهامات قرار دادند. کار به جایی رسید که مسلمانان آمریکا از ترس واکنشهای تروریستی و برخوردهای مردمی که تحت تاثیر القائات رسانهها قرار داشتند، ضمن محکومیت فوری آن، اقدام به برپایی یک تظاهرات خیابانی علیه این حادثه هم کردند! جالب است وقتی در دانشنامه ویکی پدیا نیز به این خبر رجوع کنید میبینید، بلافاصله پس از دو خط توضیح درباره حادثه، نوشته شده: «شورای روابط اسلامی آمریکا این کشتار را سریعاً محکوم و مراتب تسلیت را به خانوادههای کشتهشدگان ابراز نمود.» تا چنین القا شود که مسلمانان در این حادثه دست داشتهاند و...
2- ترور سیاهپوستان کلیسای چارلستون، پس از جنایات متعدد پلیس آمریکا علیه رنگینپوستان رخ داد. یعنی در حالی که مردم شهرهای مختلف آمریکا مشغول راهپیمایی و اعتراض علیه «پلیس»های سفیدپوست و نژادپرست بودند، ناگهان یک «شهروند» سفیدپوست به شکلی که در ابتدای این وجیزه به آن اشاره شد، مرتکب جنایت شد. این مسئله نشان میدهد، نژادپرستی حقیقتا در جامعه آمریکا نهادینه شده است. نحوه برخورد قضایی با پلیسهای قاتل نیز درستی این ادعا را تقویت میکند. تقریبا تمام پلیسهای سفیدپوستی که اقدام به جنایت کرده بودند، از سوی قضات آمریکایی تبرئه و اعتراضهای گسترده خیابانی مردم آمریکا نیز مانع از ادامه این تبرئههای سریالی نشد. این یعنی، علاوه بر پلیس آمریکا و لایههایی از جامعه این کشور، سیستم قضایی آمریکا نیز از نژادپرستی مفرط رنج میبرد. البته رسانههای این کشور را نیز باید به این لیست اضافه کرد چرا که، غالب رسانههای مطرح آمریکا نژادپرستند. باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا در آخرین موضعگیری خود در باره حادثه تروریستی کلیسای چارلستون نیز به این مسئله بهتر از هر کسی اشاره کرد. اوباما تصریح کرد بردهداری و نژادپرستی در «دی ان ای» آمریکاییهاست.
3- جالب است که، سرزمینهای اشغالی فلسطین مدتهاست دستخوش تحولاتی از جنس تحولات آمریکا است. هزاران یهودی اتیوپیاییتبار ساکن اسرائیل، به دلیل رفتار بردهوار «پلیس» و «سفیدپوستان صهیونیست» با آنها، با ریختن به خیابانهای تل آویو، به شدت با نیروهای امنیتی درگیر شدهاند. شدت این درگیریها بعضا به قدری بوده که مقامات رژیم نژادپرست اسرائیل در توصیف آن از عبارت «جنگ خیابانی» نیز استفاده کردهاند.
سیاهپوستان «صهیونیست» میگویند، سفیدپوستان «صهیونیست» با آنها مثل برده رفتار میکنند و اینکه، آنها خواستار حقوق مساوی با سفیدپوستان هستند. البته غلظت این نژادپرستی در این سرزمین غصب شده، به مراتب بیشتر از آمریکاست چرا که اگر در آمریکا بنا به رنگ پوست، ملتی محکوم میشود، در اسرائیل، دین هم در کنار رنگ پوست ملاک انسان نبودن افراد است! شهرکنشینان صهیونیست بارها کلیساهای مسیحیان را به آتش کشیده یا به توپ بستهاند. اگر- به قول اوباما - نژادپرستی در «دیان ای» آمریکاییهاست-با توجه به برخورد وحشیانه صهیونیستها- میتوان گفت، نژادپرستی در همه وجود اسرائیلیهاست. چه بسا حتی این ویروس نژادپرستی، از قِبَل همین صهیونیستها به آمریکا منتقل شده باشد! نفوذ و سیطره صهیونیستها در آمریکا، مسئلهای نیست که بر کسی پوشیده باشد.
4- در منطق نژادپرستان، فقط کسانی انسان هستند که، با ملاکها و معیارهای آنها همخوانی داشته باشند در غیراین صورت، میتوان همه چیز آنها از جمله جانشان را تصاحب کرد. درست براساس همین منطق است که پلیس سنتلوئیس آمریکا «واندریک مایرس» سیاهپوست 18 ساله و بیدفاع را به ضرب 17 گلوله میکشد، یا رژیم جنایتکار اسرائیل همین چند ماه پیش، کودکان 4 و 5 ساله را که در ساحل غزه در حال بازی بودند، صرفا برای تفریح به گلوله بسته و تکه تکه میکند، یا آل سعود همچون تبار یهود خود، دست به کودککشی در یمن میزند و... این منطق همان منطق تروریستهای تکفیری است؛ نیست؟
جعفر بلوری