به گزارش مشرق، هر ساله روز قدس، مخاطبان تلویزیون شاهد بازپخش معدود فیلمهای سینمای ایران با موضوع فلسطین و جنایات صهیونیستها هستند.. از فیلم ماندگار و تکرار نشدنی «بازمانده» (مرحوم سیفالله داد) بگیر تا محصولات این چند سال اخیر مثل «سی و سه روز» و «ریسمانی نزدیکتر از رگ» و «فیلادلفی». اما قطعاً شاخصترین اثر ضد صهیونیستی سینمای ایران در سالهای اخیر، فیلم «شکارچی شنبه» است که تولید و اکران پرحاشیه و سختی را تجربه کرده است.
«شکارچی شنبه» (۱۳۸۸) به نویسندگی و کارگردانی «پرویز شیخطادی» با اینکه در جشنواره و در زمان اکران خود در دولت دهم قدر ندید و حتی با مخالفتها و سنگاندازیهای زیادی هم روبرو شد و به مذاق دولتیها خوش نیامد، اما بعد از پخش تلویزیونی و به خصوص پس از تقدیر رهبر انقلاب از این فیلم، جای خود را در میان مخاطبان تلویزیون پیدا کرد و حالا به پای ثابت کنداکتور روز قدس تبدیل شده است. گرچه حواشی «شکارچی شنبه»، فقط مربوط به دوران اکران آن نیست. چنانکه پروسهی انتخاب بازیگر این فیلم، خود داستان عبرتآموزی دارد.
برای توضیح این داستان عبرت آموز، باید ابتدا کمی در مورد بازیگران دوتابعیتی سینمای ایران توضیح داد. احتمالاً پیش از این، راجع به دوپاسپورتهها در سینمای ایران چیزهایی شنیدهاید. دوپاسپورتههای سینمای ایران چنان که از نامشان نیز پیداست، معمولاً در کنار تابعیت ایرانی، تابعیت کشور دیگری را نیز دارند. خب تا اینجای کار ماجرا ظاهراً شخصی است و به دیگران ارتباطی ندارد. اما داستان وقتی جالبتر میشود که بدانید همین پذیرفتن تابعیت کشور بیگانه، روی عملکرد و انتخابهای سینمایی این هنرمندان تأثیر میگذارد. به خصوص که در سالهای اخیر، رفت و آمدهای سینماگران ایرانی به سفارتهای خارجی چند برابر شده و متعاقباً پدیدهی دوپاسپورتهها نیز عمومیت بیشتری یافته است. چنانکه سال گذشته «ابراهیم حاتمی کیا» در برنامهی «راز» زبان به انتقاد از این پدیدهی رایج در سینمای ایران گشود و گفت: «این بحثی که امروز مطرح شده و افراد و هنرمندان دوپاسپورته در فرهنگ وجود دارند، نگران کننده است. چرا باید یک هنرمند و فیلمساز یک پایش در این ور مرز و یک پایش در آن ور مرز باشد؟»
حال تصور کنید در چنین وضعیتی با انبوهی از سینماگران دوپاسپورته و البته در میانهی هیاهوی اتفاقات سال ۸۸، «پرویز شیخ طادی» تصمیم به تولید فیلم «شکارچی شنبه» با مضمونی تند و جسورانه علیه صهیونیستها را گرفت. طبیعی بود که نقش نخست این فیلم، نیاز به بازیگری توانا و قدرتمند داشت که توفیق او در بازی، بر روی توفیق فیلم تأثیر مستقیم میگذاشت و هر کسی نمیتوانست این نقش را بازی کند. مخصوصاً اینکه معمولاً در سنین بالا، کاندیداهای مناسب برای ایفای نقش محوری، در سینمای ایران زیاد نیستند. بنابراین کار سخت «پرویز شیخ طادی» شروع شد.
بالاخره اما یکی از بازیگران نام آشنای سینمای ایران که پیش از این هم سابقهی همکاری موفقی را با «شیخ طادی» داشت و البته در رسانهها به عنوان یکی از بازیگران طیف ارزشی شناخته میشد، قرارداد بازی در «شکارچی شنبه» را برای ایفای نقش خاخام یهودی به عنوان بازیگر نقش اول فیلم امضا کرد. بدین ترتیب، همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت و پروسهی انتخاب بازیگران خارجی و بازدید از لوکیشنها در جریان بود که ناگهان، بازیگر مذکور از بازی در این نقش انصراف داد.
دلیل این بازیگر مشهور و قدیمی و مدعی انقلابیگری برای انصراف از بازی در این فیلم، شنیدنی بود. او اقامت دایم یکی از کشورهای اروپایی را داشته و بعد از اینکه به اطمینان میرسد بازی در این فیلم ضدصهیونیستی ممکن است تابعیت دوم او را با چالش مواجه کند، تصمیم میگیرد چند روز مانده به آغاز فیلمبرداری، از بازی در این فیلم انصراف دهد.
روز از نو و روزی از نو؛ دوبارهی پروسهی انتخاب بازیگر آغاز شد و کمی بعد، این بار، گروه به نام بازیگر شناخته شده و مطرح دیگری رسید که از هر جهت مناسب ایفای این نقش و حتی از بازیگر نخست نیز نامدارتر و کاربلدتر بود: «استاد علی نصیریان». اما او هم به شکل اولی، همان مشکل بازیگر اول را داشت.
به عبارت دقیقتر، «علی نصیریان» هم به سبب اقامت فرزندانش در آمریکا، دارای گرین کارت ینگه دنیا بود و بدتر اینکه، با ابطال این گرین کارت، ممکن بود از دیدار فرزندانش محروم شود. نکتهی دیگر اینکه لااقل در ظاهر، او به اندازهی بازیگر نخست به عنوان یک چهرهی ارزشی شناخته نمیشد. اما در شرایطی که اوضاع خیلی امیدوارکننده به نظر نمیرسید، گروه کارگردانی ترجیح داد تا شانسش را امتحان کند.
نتیجه اما کمی غافلگیرکننده بود. در عین ناباوری، این بازیگر مطرح، بازی در این نقش را پذیرفت و خیلی هم به تبعات ابطال گرین کارتش فکر نکرد. در نتیجه، «شکارچی شنبه» با بازی «استاد علی نصیریان» کلید خورد و در ادامه هم، بر خلاف انتظارها، از انصراف او خبری منتشر نشد و بالاخره فیلمبرداری این فیلم با همهی حواشی عجیب و غریبش و همهی مخالفان دولتی و غیر دولتی و شبه روشنفکری که داشت، به پایان رسید.
کمی بعد، فیلم با وجود همهی مخالفتها و بیمهریها، روی پرده رفت و با وجود سالنهای سینمای کم و سانسهای غیرمنظم، با استقبال طیف ارزشی و بیش از همه دانشجویان روبرو شد. چنانکه «شکارچی شنبه» جز نخستین فیلمهایی بود که اکرانهای دانشگاهی فراوانی برای آن برگزار شد و اصلا پس از این فیلم بود که بازار اکرانهای دانشگاهی فیلمهای سینمایی رونق گرفت. اما در میان همه این اکرانها، جالب اینجا بود که قاطبهی مخاطبان فیلم، نظر واحدی روی مهمترین نقطهی قوت «شکارچی شنبه» داشتند: بازی «استاد علی نصیریان».
کمی بعد، مقام معظم رهبری فیلم «شکارچی شنبه» را دیدند و آن را ستودند. اما در این میان، ایشان نظر ویژهای روی بازی «علی نصیریان» داشتند. چنانکه عزتالله ضرغامی ماجرا را این طور روایت میکند: «چندین بار -اگر نگویم مکرراً- به دلایلی که فرصت پیش آمد، از لسان رهبر معظم انقلاب شنیدم که ایشان بازی بسیار خوب آقای علی نصیریان را یادآوری کردند که چقدر فیلم «شکارچی شنبه» را باورپذیر کرد.»
حالا چند سالی از اکران فیلم میگذرد و «شکارچی شنبه» جای خود را در میان سینمادوستان باز کرده است. اما تاسف آور است اگر بدانید در میان نهادهای عریض و طویل فرهنگی این مملکت، هیچ گاه هیچ نهادی از «استاد علی نصیریان» به خاطر بازی در این فیلم تقدیر نکرد. آن هم در شرایطی که بعد از توقیف فیلم ضد ایرانی «خانهی پدری» به مدد خاصهخرجیهای سازمان سینمایی، هفتهای نبود که از «کیانوش عیاری» تقدیر نشود و یا بعد از اکران «قصهها»، هفتهای نبود که «رخشان بنیاعتماد» به خاطر ساخت این فیلم افسرده، روی سن همایشها و جشنوارههای دولتی و غیردولتی نرود!
این ماجرای عدم تقدیر، وقتی تأسفآورتر میشود که بدانید «استاد علی نصیریان» به خاطر بازی در این فیلم، قید گرین کارت خود را زد: «من گرین کارت هم داشتم و بهخاطر اینکه دیگر به آمریکا سفر نکردم باطل شد و من هیچ احتیاجی به سفر به این کشورها ندارم و این واکنشها برای من اصلاً هم مهم نیست.» (مصاحبه با خبرگزاری تسنیم-۱۸ تیر ۹۴)
شاید البته به نظر برخی که با فضای سینمای ایران آشنایی چندانی ندارند، اهمیت این کار ایشان چندان روشن نباشد. اما بد نیست بدانید که به طور مثال، یکی دو بازیگر مطرح سینمای ایران به خاطر همین دوپاسپورته بودن و داشتن همسر خارجی، با وجود عقد قرارداد حاضر به بازی در فیلم «روباه» به کارگردانی بهروز افخمی نشدند و در حین فیلمبرداری، از بازی در این فیلم انصراف دادند. یا اینکه سال گذشته در کوران حملات وحشیانهی رژیم صهیونیستی به غزه، چهرههای اسکاری سینمای ایران از ترس ابطال گرین کارتهای خود و بایکوت در جشنوارهها، کمپین حقوق بشری «هم غزه هم اسرائیل» تشکیل دادند و در میانهی لحاف خوابیدند تا خدایی ناکرده هزینهی انتقاد از رژیم کودک کش صهیونیستی را پرداخت نکنند. گرچه بعداً اعتراضات باعث شد تا صریحتر موضع بگیرند.
با چنین توصیفاتی و در روزهای سرایت محافظهکاری به بدنهی سینمای ایران، احتمالا شما هم موافقید که «علی نصیریان» فارغ از اینکه چه گرایش سیاسی دارد و به کدام دولت رای داده، دلواپس مذاکرات هست یا نیست، نظرش در مورد فتنهی ۸۸ کدام است و ...، فقط و فقط به این دلیل که حاضر است به خاطر بازی در یک فیلم ضد صهیونیستی، بی سر و صدا و بدون ادعا، قید گرین کارت ینگه دنیا را بزند و تبعات بایکوت بعدیاش را در سینمای ایران بپذیرد و با وجود استادی در بازیگری، چند سالی کنار گود بنشیند تا متوجه باشد که دیگر نباید در آثاری از این دست بازی کند، شایستهی بالاترین تقدیرهاست.
حال اینکه وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی کشور، خود در چنگال عدهای یأجوج و مأجوج گرفتار آمدهاند که با هیاهو کردن بر سر فیلمهای توقیفی و مسائل مربوط به ممیزی، فرصت اندیشیدن به تقدیر از امثال «علی نصیریان»ها را از سکانداران حوزه فرهنگ گرفتهاند، خود بحث دیگری است که در اینجا مجالی برای پرداختن به آن نیست.