مشخص شد که برخلاف مواجهه سطحی و پیش پا افتاده‌ای که در تحول‌بخشی پایانی فیلم‌های ایرانی وجود دارد، این مسیر از طریق شبکه‌ای منسجم از پروسه‌ای طراحی شده شکل می‌یابد و متکی به عناصر ساختار روایی اعم از مقدمه‌چینی، عوامل تعلیق‌آفرین و موانع ضرب‌الاجل خواهد بود. از این رو پایان‌بندی خام‌دستانه فیلم‌هایی در شمایل «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» همچون خوابی غیرقابل تعبیر به واقعیت بوده که در هپروت خود به پایان می‌رسند و جز فریب خواب‌گذار خود کارآیی دیگری ندارند!

به گزارش مشرق، پیش از تماشای فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» گمانم بر این بود که آخرین فیلم ساخته شده توسط کمال تبریزی با نام «طعم شیرین خیال»، ضعیف‌ترین اثر این کارگردان به شمار می‌رود اما پاداش عیان شده از سوی فیلمساز که بعد از 7 سال توقیف با جرح و تعدیل‌هایی رخ‌نمایی کرد، نه تنها فیلم موخر وی بلکه همه آثار بی‌بنیه سال‌های اخیر سینمای ایران و همه فیلم‌های سطحی جشنواره فجر گذشته را به لحاظ سطح کیفی روسفید کرد! چرا که فیلم در حال اکران کمال تبریزی دارای زنجیره‌ای ناپیدا از اتفاقاتی نابسامان بوده و کاملا در لایه‌ای سطحی و بدون زیر بنای لازم از یک ساختار سینمایی دنبال می‌شود. بدون در نظر گرفتن میزان تغییرات صورت یافته نسبت به اثر اولیه، آنچه امروز از سیمای شخصیت‌های فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» می‌بینیم، شکلی کاملا گنگ و سردرگم بوده که در رخدادهایی فاقد هویت چرایی دست و پا می‌زنند، چرا که اتفاقات درون فیلم فاقد هرگونه کالبد باورپذیری بوده و بدون هرگونه منطق درام سوار بر زمان و مکان شده‌اند. از طرفی سهل‌انگاری در قصه‌گویی، شخصیت‌ها و مکان‌ها را به نحو غریبی در بر گرفته است و لکنت در روایت فیلم کاملا به چشم می‌خورد.

پرسوناژها جهانی طراحی شده برای حرکت در بستر فیلم ندارند و اصلا در این آشفته‌بازار تعریفی از پردازش شخصیت نزد فیلمنامه‌نویس وجود ندارد. در واقع سفر ناخواسته به حج برای یکی از مدیران صنایع غذایی که تخصص در زمینه دیگ‌های جوشان(!) دارد، زمینه‌ای می‌شود برای مضحکه‌گویی‌های کلامی و جنسی و کنایه‌های سیاسی در فیلم تا ملغمه‌ای به ظاهر کمدی را رقم بزند. در این میان به دلیل عدم تعادل‌بخشی در فضای رئال با لحن کمدی اثر، تکلیف فیلم از بابت ادامه یافتن بی‌مزگی‌ها یا عزیمت به کام معنا روشن نیست و از این رو در کنار هرز‌گی‌های کاراکتر سلیم صفا شاهد بی‌قراری‌های کاروانی به اصطلاح زیارتی هستیم که مُشتی آدم غیرطبیعی در آن قرار گرفته‌اند و در رفتاری حیران‌زده در خاک کعبه به دنبال فوتبال‌دستی و خواندن ترانه لکنتِ بنیامین هستند! و در این دیگ شله قلمکار اصلا بعید نیست که ناگهان حوله حمام سلیم تبدیل به لباس احرام وی شود!


با توجه به اوضاع پریشان حالی که در فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» به روشنی عیان است و آن را از واجدیت هرگونه اثر سینمایی به دور ساخته ، بهتر خواهد بود در این فرصت قدری درباره معضل اساسی‌تر سینمای ایران که مبتلابه فیلم‌های بسیاری و از جمله فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» است، بحثی تحلیلی را پیش گیریم، چرا که در بسیاری از آثار ساخته شده در تاریخ سینمای ایران شاهد این هستیم که درون‌مایه اثر با پیام نهایی آن در خطوطی کاملا متناقض در حال پیمایش است. بدین روی که در تمام دقایق فیلم، بستری از مضامین، دیالوگ‌ها، شوخی‌ها و عناصری ناهنجار وجود دارد و ناگهان براساس دلایل مختلفی که به شرح درخواهد آمد، پایانی متحولانه پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد.

 اگر به ریشه‌های این پایان شبیخون‌زده به احوال بیننده دقت کنیم، بیشتر به ابعاد روان‌شناختی این مساله خواهیم رسید، چرا که ایرانی‌ها از قدیم‌الایام مبنای قصه‌گویی خود را با فرض خوش بودن آخر شاهنامه قرار داده و در پسِ همه بالا و پایین رفتن‌های دروغ و راست داستان‌ها به دنبال پایانی زیبا بوده‌اند. اگر چه رسیدن به این پایان شیرین در سرلوحه تفکر سازندگان هالیوودی هم گنجانده شده است اما با در نظر گرفتن احساسات‌گرایی خاص ایرانی‌ها می‌توان پایان‌بندی گلعذارانه را خصیصه‌ای برای مردمان این سرزمین دانست و بدین منظور از اولین ساخته‌های فیلمسازان ایرانی تاکنون این مورد جزو سیاست‌های نگارش اکثر فیلمنامه‌ها قرار گرفته و حتی در مواردی منجر به تغییر دریچه پایانی فیلم به سوی بهشتی زیبا یا پرهیز از نمایان‌سازی انتهای فیلم با توسل به پایانی باز شده است! البته درک نیاز به پایانی امیدبخش برای مخاطب ایرانی به دور از هرگونه ساحت‌بخشی به این مقوله قابل پذیرش است اما چگونگی دستیابی به این جریان با توجه به انگاره‌های شناخت امکان‌پذیر خواهد بود، چرا که بستر اتفاقات سینمایی نه به واسطه تشخیص افراد بلکه در ظرفی چون هنر رقم می‌خورد و از این رو ساختار دستیابی به چرخه تحول در شخصیت و ایجاد پایانی منطقی در فیلم براساس مولفه‌هایی دراماتیک رخ داده و تمایزی میان آثار ارزش‌مدارانه و فیلم‌های بی‌هویتی خواهد ساخت که به بهانه جذب نگاه سطحی مخاطب و گذر از جریان سانسور دست به پایانی غیرمنطقی می‌زنند و با دسیسه‌هایی چون معناگرایی نه تنها ماهیت غیراخلاقی فیلم خود را در پوشش ظواهر پیام‌دهی پنهان می‌دارند، بلکه ساحت گرانقدر قدسی را با نگاه واپس‌گرایانه خود، دچار ترکش می‌سازند. در واقع سیر دلنشینی که یک انسان گمراه در دستیابی به نور معرفت می‌پیماید، در جهان تصنعی این فیلم‌ها دچار تشتت در نزد مخاطب می‌شود. در قاموس این آثار که عنوانی چون فیلمفارسی برازنده آنهاست، تحمیل نوعی واقع‌گرایی جبری وجود دارد و مسیرهای نگارش فیلمنامه که در واقع شمایلی از طی طریق آدمی در رسیدن به آگاهی ایمان است، روندی طبیعی به خود نمی‌یابد.

در این دسته از فیلم‌ها و از جمله در نمونه‌ای چون «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» اتفاقاتی مبتذل با چاشنی لودگی در سراسر فیلم به چشم می‌خورد و کاراکترها چنان در ترویج رفتارهای سبک‌سرانه و روایتی ضد اخلاقی شناورند که پذیرش ناگهانی تحول در سکانس‌های پایانی تنها به منزله ریاکاری در روایت تعبیر خواهد شد. برای نمونه در فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» شاهدیم که به جای طراحی مناسب شخصیت‌ها و بسط و پردازش موقعیت‌ها و توجه به مولفه‌های روایی، تمرکز روایت در اجرای چشم‌چرانی‌ها و هرزگی‌های کاراکتر بنا نهاده شده است و در پایان نیز با گسیل کردن ناگهانی پیرمردی در مکه، لباس تحول به تن ناراستای شخصیت محوری فیلم پوشیده می‌شود! این در حالی است که در تمام دقایق فیلم شاهد شوخی‌های مبتذل، دیالوگ‌های غیراخلاقی و سکانس‌هایی مغایر با باورهای مقدس دینی بوده‌ایم و ناگهان شعبده تحول در دقایقی ناکوک با ماهیت متن و جهت عبور از فیلترهای مجوز از سوی سازنده صادر می‌شود! در این خصوص باید اشاره داشت که کمدی زمانی بیشترین کارکرد را دارد که از بطن نوعی فرضیه فی نفسه خنده‌دار که بی‌نیاز از لطیفه‌های شخصی و اشارات کنایی باشد خود را نمایان کند تا از این طریق مکان‌ها و صحنه‌هایی طراحی شود که از طنزِ برآمده از فرضیه داستانی گرفته و بسط داده شده باشد.

برای نمونه یکی از موقعیت‌های خلق کمدی از طریق شرایط گرفتار شده شخصی ناهمخوان با فضای رخدادها طراحی شده و تلاش‌های نافرجام شخصیت را برای رهایی از وضعیت نمایان می‌کند. ایده‌ای که در فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» در ساختاری بی‌منطق به کار گرفته شده و نبود آگاهی از جایگاه کاراکترها و روابط شان، آن را به اثری مخدوش مبدل ساخته است تا در این مسیر نه بتوان دریافتی از چرایی اتفاقات داشت و نه به ترغیب از بابت پیش‌بینی راه‌حل‌های عبور از بن‌بست شخصیت رسید. از طرفی در این فیلم، حضور  کاراکترهای دیگر هم منشاء هیچ‌گونه حرکتی نبوده و تنها زمان را به اشغال درآورده است، به نحوی که خام‌دستی مطلق در شخصیت‌پردازی‌ها، اثری کاملا سردرگم را رقم زده و جای تعجب بسیار از وجود کاراکترهایی همچون اباذر با چهره‌ای مسیح‌گونه و کاراکتری سرتق با نام قاسم فغانی را که گویی از جوان‌های سرگردان فیلم «مارمولک» است به پیش می‌کشد. این در حالی است که وجود پیرنگ‌های فرعی در کمدی، بخشی ضروری از ساختار کمیک بوده که البته با توجه به وحدت در کنش‌مندی داستانک‌ها و با وجود شخصیت‌هایی هدفمند شکل دراماتیک به خود می‌گیرد، نه مانند قصه‌هایی بی‌وصله مانند مانوک ارمنی و لیلی‌اش که مشخص نیست در این میدان به جز تقبل وظیفه‌ای خاص برای صفا به چه کار می‌آیند! یا وجود کاراکتر سرآشپزی که می‌خواهد داش آکل معرکه در مهمانسرایی باشد که بیشتر شبیه اردوگاه‌های بعثی است!

در فیلمنامه‌های کلاسیک، نیروی تقابل از طریق کاراکترهای خیر و شر رخ داده و کشمکش درونی و بیرونی را در پرده دوم رقم می‌زند، برای نمونه در فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» تقابل مورد انتظار باید از طریق تضادی ظریف میان فطرتی پاک و شیطانی وسوسه‌گر طراحی می‌شد تا در نهایت به یک گره‌گشایی باورپذیر در نتیجه نهایی رویداد منجر شود. در واقع پیش از رسیدن به جاودانگی در پایان این آثار که داعیه معناگرایی دارند، باید اقدام به طراحی پرده‌های اول و دوم و گذر از موانع فزاینده برای رسیدن به سرانجامی شایسته کرد.

فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» هیچ راه‌حل منطقی در پیشبرد داستان ارائه نمی‌دهد و از همان ابتدا درجا می‌زند و برخلاف تیتراژ ابتدایی که با پیرایش موی سر و ریختن نشانه‌های مادی زندگی فرد به تصویر در می‌آید، هیچ‌گونه پژواکی در این مسیر متعالی منعکس نمی‌شود، چرا که تغییر در وضعیت براساس نیازها و آرزوهای شخصیت‌ها شکل می‌گیرد که در آغاز با ثبات اولیه و در میانه با ایجاد اختلال در ثبات و در پایان با وضعیت بازگشت به ثبات سازمان می‌یابد. حادثه محرک در فیلم «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» با ارائه پاکت پاداش سفر حج به سلیم صفا آغاز می‌شود و به تبع در نقطه میانی فیلم باید شاهد تغییراتی در رفتار پرسوناژ باشیم تا در نقطه عطف دوم، شخصیت تصمیم خود را گرفته تا به تحول آتی پایبند بماند یا در جهت بازگشت به نقطه اول حرکت کند. موارد فوق در فیلم تبریزی با یک بی‌منطقی کامل بر هم سوار شده و راهی به پذیرش آن نیست، چرا که در درام سینمایی اصل مهمی به نام کشمکش باید چنان محکم پایه‌گذاری شود که هر گونه اتفاقی ولو ناگهانی را با یک زمینه‌چینی مناسب به پایان وصل کند.

در این میان پرده سوم فیلمنامه به دلیل نقش منحصر به فردی که برای پایان‌بندی باشکوه فیلم و تاثیرپذیری نزد مخاطب دارد، باید چنان رقم بخورد که تماشاگر را وارد جهان تازه‌ای از الگوهای رفتاری کند. از این رو برای رسیدن به یک پایان‌بندی منطقی در ساختار سه‌پرده‌ای فیلمنامه باید 4 بخش اصلی مورد توجه قرار گیرد که عبارت خواهد بود از: زمینه‌چینی برای نبرد نهایی، نبرد نهایی، نتیجه نبرد نهایی و گره‌گشایی و البته عنصر دیگری که اختیاری است و نقش لایه‌ای باریک در برخورد مخاطب با نتیجه نهایی فیلم را به عهده دارد.

پس مشخص شد که برخلاف مواجهه سطحی و پیش پا افتاده‌ای که در تحول‌بخشی پایانی فیلم‌های ایرانی وجود دارد، این مسیر از طریق شبکه‌ای منسجم از پروسه‌ای طراحی شده شکل می‌یابد و متکی به عناصر ساختار روایی اعم از مقدمه‌چینی، عوامل تعلیق‌آفرین و موانع ضرب‌الاجل خواهد بود. از این رو پایان‌بندی خام‌دستانه فیلم‌هایی در شمایل «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» همچون خوابی غیرقابل تعبیر به واقعیت بوده که در هپروت خود به پایان می‌رسند و جز فریب خواب‌گذار خود کارآیی دیگری ندارند!


منبع: وطن امروز