حاج خانم، فرزندتان در چه محيطي رشد يافت كه ميدان نبرد را به زندگي راحت ترجيح داد؟
شما كه همبازي دوران كودكي هادي بوديد، اين شهيد را چطور شناختيد؟
هادي پنج سال از من بزرگتر بود، اما غير از رابطه برادري با هم دوست و رفيق بوديم. برادرم در زمان كودكي، وقتي كه همسن و سالانش به فكر بازي و هيجانات كودكانه بودند علاوه بر بازي بيشتر وقت خودش را در كمك به مادرم صرف ميكرد. وقتي پدرمان به جبهه ميرفت يا در مأموريت به سر ميبرد، هادي جاي خالي او را براي من پر ميكرد. به نوعي در نبود پدر، براي من و مادرم نقش مرد خانه را ايفا ميكرد. تا آنجا كه به ياد دارم، هادي از دوران كودكي به قرائت و حفظ قرآن پرداخت و توانست سورههاي بسياري را حفظ كند. همان ايام به عنوان مكبر مساجد نيز انتخاب شد و همه او را دوست داشتند.
از حماسهآفرينياش در جمع مدافعان حرم چيزي شنيدهايد؟ خود شهيد از حضورش در عراق برايتان حرفي ميزد؟
هادي روز دوشنبه 03/01/94 درست در روز تولد خودش به شهادت رسيد. او در زميني به شهادت رسيد كه 1400 سال پيش قدمگاه امام حسين(ع) و اصحاب عاشورايياش بود. من هر زماني به مرگ و جدايي از خانواده فكر ميكنم تمام وجودم را درد فراميگيرد. اما الان به حرف زيباي هادي ميرسم كه دوستدار جاودانه بودن و زنده ماندن هميشگي بود كه خداي او نيز آنچه را در قران كريم فرموده بود به او اعطا كرد.