آشنایانش هر وقت بخواهند از او یاد کنند، فقط می‌گویند «حاجی.» حاجی، فقط اوست. فقط یک نفر دیگر هست که به او هم صرفا می‌گویند حاجی، البته به او یک کلمه‌‌ کبیر هم اضافه می‌کنند که می‌شود «الحاجی الکبیر»، یعنی همان سردار قاسم سلیمانی.

گروه بین‌الملل مشرق - مهم‌ترین لقبش «مهندس» است. که عموما همراه با کنیه‌اش ابومهدی ذکر می‌شود و این نام آشنا برای مجاهدین را می‌سازد: ابومهدی المهندس. هرچند تیم محافظش در مکالماتشان برای رعایت مسائل امنیتی اسمش را نمی‌آوردند و از کلمه‌ی «الشایب» استفاده می‌کنند، ولی آشنایانش هر وقت بخواهند از او یاد کنند، فقط می‌گویند «حاجی.» حاجی، فقط اوست. فقط یک نفر دیگر هست که به او هم صرفا می‌گویند حاجی، البته به او یک کلمه‌‌ی کبیر هم اضافه می‌کنند که می‌شود «الحاجی الکبیر»، یعنی همان سردار قاسم سلیمانی.

نام اصلی ابومهدی المهندس، جمال جعفر محمد است. او را باید یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های حال حاضر عراق شمرد. به این دلیل که به صورت «رسمی» نایب رئیس الحشد الشعبی و به صورت «عملی» رئیس آن است. اگر واقعا چنین باشد هم باید گفت که او فعالیتش را کاملا چراغ خاموش پیش می‌ببرد: از دست دوربین‌ها و روزنامه‌ها فراری است و خیلی کم در رسانه‌ها دیده می‌شود. این دور بودن از چشم‌ها را برخی‌ها به دلیل اتهامات امنیتی‌‌ای می‌دانند که در گذشته داشته [و بر آن اساس تحت تعقیب بوده است]: او یکی از 17 تنی است که در قضیه‌‌ی انفجار سفارت آمریکا و سفارت  فرانسه در کویت در سال 1983 و همچنین قضیه‌ی ترور امیر کویت جابر الاحمد الصباح در سال 1985 متهم شدند. او همچنین متهم شد که در نقشه‌ی ربایش یکی از هواپیماهای خطوط هوایی کویت در سال 1984 دست داشته است.

اتهاماتی که باعث شد او دو بار مهاجرت را در زندگی خود تجربه کند: یک بار مهاجرت از کویت (که در آنجا زندگی می‌کرد) به ایران (تا پس از آن قضایا و در جریان پیگرد نیروهای امنیتی کویت دستگیر نشود) و هجرت دوم از عراق (که پس از سقوط صدام به آن برگشته بود) باز هم به تهران. دلیل هجرت دوم هم این بود که برخی گزارش‌های رسانه‌ای در اواخر سال 2006 اعلام کردند او یکی از اشخاصی است که آن اتهامات درباره‌شان وجود دارد و همین، او را (با اینکه در آن زمان به نمایندگی مجلس عراق انتخاب شده بود) تحت پی‌گرد اشغالگران آمریکایی قرار می‌داد.

اما داستان‌های مهم زندگی ابومهدی المهندس و فرارش از دست حکومت‌هایی که می‌‌خواستند او را دستگیر کنند، خیلی پیش از این دو مهاجرت آغاز شده بود: در سال 1979، «دادگاه انقلاب» وابسته به حکومت حزب بعث، او را متهم کرد که در ایجاد «حوادث ماه رجب» نقش داشته است (منظور، اعتراضات مردمی‌ای بود که پس از دستگیری آیت الله سید محمد باقر صدر توسط بعثی‌ها صورت گرفته بود). در آن روزها، سرکوبی حزب الدعوه (که ابومهدی المهندس از اوایل دهه‌ی هفتاد در آن فعال بود) از سوی حزب بعث به اوج خود (و حتی به حد اعدام‌های گسترده) رسیده بود. چندی بعد که صدام حسین [از سمت معاونت ریاست جمهور] به ریاست جمهوری رسیده و آیت الله صدر را اعدام کرد، ابومهدی مجبور شد از عراق گریخته و در سال 1980 به کویت برود.



رابطه‌اش با ایران انقلابی، درست از همان اوایل آغاز شد. به محض تأسیس «سپاه بدر» [مجاهدین شیعه عراقی] توسط سپاه پاسداران در آغاز جنگ تحمیلی، به آن ملحق شد. پس از خروج از کویت و استقرار در ایران، به سرعت در سپاه بدر پیشرفت کرد تا پس از سه سال و از اواسط دهه‌ی هشتاد میلادی، فرمانده سپاه بدر شد.

در همان برهه بود که به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق (به رهبری آیت الله سید محمد باقر حکیم) هم ملحق شد و مدت زیادی نگذشته بود که به عضویت شورای فرماندهی هشت نفره‌ی مجلس اعلا هم انتخاب کردید.

ابومهدی المهندس هم چنان به مسئولیت‌های سیاسی‌اش در مجلس اعلا و مسئولیت‌های نظامی‌اش در سپاه بدر ادامه می‌داد تا آنکه در آغاز هزاره‌ی سوم (و چنانکه برخی‌ها می‌گویند در پی اختلافاتی با آیت الله حکیم) به کلی هم از سپاه بدر و هم از مجلس اعلای انقلاب اسلامی بیرون و فعالیت‌های خود را به عنوان یک شخص مستقل و البته با حفظ روابطش با همه‌ی یاران، ادامه داد.



پس از سقوط صدام و بازگشت به عراق، خیلی سریع وارد محافل مهم سیاسی شد. در مذاکرات شورای حکومتی کشور با مقتدا صدر (رهبر جریان صدر) فعالیت جدی داشت. کما اینکه در خاموش کردن بحرانی که بین دولت انتقالی ایاد علاوی و جریان صدر و «سازمان بدر» ایجاد شده بود هم نقش ایفا نمود.

ابومهدی المهندس در تشکیل «ائتلاف ملی واحد عراق» و همچنین «ائتلاف ملی عراق» و سپس «ائتلاف ملی» فعلی هم صاحب نقش بود. کمااینکه گفته می‌شود او از طراحان و فعالان اصلی رسیدن ابراهیم الجعفری و سپس نوری المالکی به کرسی نخست‌وزیری بوده است. در کنار همه‌ی اینها، نقش بارزی که او در ارتباط بین احزاب داخل حکومت عراق ایفا می‌کند را هم نباید فراموش کرد.



بعد از اشغال برخی استان‌های عراق به دست داعش در ژوئن 2014، ابومهندس باز لباس نظامی‌اش را به تن کرد، در 16 ژوئن بیانیه‌ای صادر نمود و در آن از «کادر جهادی‌‌ای که قبلا [برای جهاد با صدام] سلاح در دست داشتند» درخواست کرد که «فورا» به دفترهای تعیین شده در بغداد بپیوندند تا «حماسه‌ای جهادی» ضد داعش خلق شود. از آن روز تا به حال، الحشد الشعبی (بنا کردن آن و اداره‌اش و به‌کارگیری‌اش) تمام هم و غم و زندگی ابومهدی المهندس را به خود اختصاص داده است.

هر چند این باعث شده تا ناچار شود تا حدی از سایه به زیر نور بیاید، ولی در هر حال این ظهورش هم هنوز بی قید و شرط نیست. هنوز هم تصاویری که از او دیده می‌شود، همان فیلم‌هایی است که دوربین‌های شبکه‌های مختلف، هنگام بازدیدش از جبهه‌های نبرد از او می‌گیرند و گاهی در آنها چند کلمه‌ای هم صحبت می‌کند.

در حد فاصل اواخر عملیات آزادسازی بیجی (که چیزی تا انتهایش نمانده) تا شروع عملیات آزادسازی فلوجه (که چند روز پیش کلید خورد) احمد ابراهیم از روزنامه‌ی الاخبار لبنان به سراغ ابومهدی المهندس رفته و برای اولین بار در چندین سال گذشته، مصاحبه‌ای تفصیلی با او انجام داده است که بیش از هر چیز پیرامون الحشد الشعبی دور می‌زند. مصاحبه‌ای که به گفته‌ی روزنامه‌ی الاخبار، هرچه مقدماتش و راضی‌کردن ابومهدی المهندس به صورت دادن آن سخت بود، سیرش در اثنای ضبط؛ سلیس و راحت پیش رفت. با هم ترجمه‌ی کامل این مصاحبه را می‌خوانیم:

*احمد ابراهیم: الحشد الشعبی، نسخه‌ی عراقی سپاه پاسداران ایران است؟
-ابومهدی المهندس: نه. شرایط جمهوری اسلامی با عراق فرق دارد. چه از نظر نظام حکومتی و چه اوضاع داخلی و چه شرایط نظامی و سیاسی و اجتماعی و امنیتی. الحشد الشعبی بر مبنای خطری که به عراق و منطقه هجوم آورد، یعنی داعش، شکل گرفت.

الحشد الشعبی پس از فتوای مشهور آیت الله‌العظمی سید علی سیستانی تشکیل شد. این فتوا باعث شد که جوانان عراقی (و پیشاپیش آنها، گروه‌های مقاومت) برای دفاع از جان و مال و ناموس عراقی‌ها هجوم بیاورند و البته همچنین برای دفاع از نظامی سیاسی‌ای که در عراق بر سر کار است و اکثریت عراقی‌ها از طریق صندوق‌های رأی رضایت خودشان را از آن اعلام کرده‌اند و از طریق همان صندوق‌های رأی دولتی تشکیل شد که همه‌ی بخش‌های ملت عراق را در خود جا داده است.

 الحشد الشعبی یک نیروی جهادی مردمی است که با فرمانده کل نیروهای مسلح یعنی نخست‌وزیر عراق ارتباط دارد و وظیفه‌اش را وظیفه‌ای دینی و ملی می‌داند و مأموریتش دفاع از همان چیزهایی است که اشاره کردم.



*ارتباط الحشد الشعبی با مرجعیت شیعه از یک طرف و با سپاه پاسداران ایران از طرف دیگر، از چه سنخی است؟

-من تأکید می‌کنم که الحشد الشعبی چنانکه از اسمش پیداست یک «حشد» [تجمع گسترده‌] شعبی [مردمی] است و در اساس، از فتوای دینی و احساس وظیفه‌ی شرعی‌ای که از فتوای جهاد کفایی آیت الله العظمی سیستانی برخاسته بود شکل گرفته است. طبیعی بود که مجاهدین به صورت عام و خصوصا گروه‌هایی که در مقابل نظام سابق جهاد کردند و در دوره‌ی اشغالگری آمریکایی‌ها هم به مقاومت برخاستند، برای لبیک به این فتوا از یکدیگر سبقت بگیرند و به آن فتوا ایمان داشته باشند. الحشد الشعبی لشگر مرجعیت و حکومت عراق است. طبیعتا مرجعیت هم جدای از حکومت نیست، چراکه مرجعیت هم از روند سیاسی و حکومت و از تمامی بخش‌های تشکیل‌دهنده‌ی جامعه‌ی عراقی حمایت می‌کند و همواره همگان را به مسالمت اجتماعی و محافظت از نظام سیاسی کشور دعوت کرده است.
 اما در موضوع ارتباط با سپاه پاسداران، طبیعتا اگر حمایت وسیع و عظیم جمهوری اسلامی و در رأس آن حمایت آیت الله‌العظمی خامنه‌ای نمی‌بود الحشد الشعبی اساسا ممکن نبود که این حجم گسترده از کارها را در عملیات‌هایش انجام دهد (که خودتان دیده‌اید که امسال چه عملیات‌های [موفقی] داشته است). آیت الله العظمی خامنه‌ای به برادران در سپاه پاسداران دستور دادند که از الحشد الشعبی حمایت شود و سپاه هم حامی ما در بحث تسلیحات و مهمات و همچنین کمک های مستشاری و طراحی نقشه‌های عملیاتی است. این حمایت هم از همان نقطه‌ی صفرش تا کنون با توافقی بوده که بین فرمانده کل نیروهای مسلح عراق (چه نخست‌وزیر سابق چه نخست وزیر فعلی) با دولت همسایه یعنی ایران صورت گرفت.

*نظرتان درباره‌ی سر و صداهایی که اخیرا بلند شده و از لزوم تشکیل «الحشد المرجعیه» در مقابل الحشد الایرانی [نامی کنایه‌آمیز به الحشد الشعبی] صحبت می‌کنند چیست؟
-اصلا الان هم این، همان است. الحشد الشعبی در حال حاضر چیزی جز الحشد المرجعیه نیست. حالا اگر کسی هست که می‌خواهد به الحشد الشعبی بگوید الحشد الایرانی، بله ایرانی است. اشکالی ندارد، بگذار اسم‌گذاری کنند! این‌ها پیشتر به ارتش عراق هم گفتند ارتش صفوی و شدیدا طی دو سال با آن جنگیدند.



با این ارتشی که قاعدتا باید ارتشی ملی باشد و در آن سنی و شیعه و کرد و ترکمان و مسیحی‌ها و همه‌ی اقلیت‌ها با هم حضور داشته باشند، دو سال تمام مورد هجوم واقع شد. این دشمن لجوج عنود که از سوی برخی طرف‌های منطقه‌ای و حتی بین‌المللی حمایت می‌شود، ارتش عراق را با این اتهام که این ارتش صفوی و ارتشی جنایتکار است شدیدا تضعیف کرد. حالا امروز همان جنگ روانی؛ ضد الحشد الشعبی راه افتاده است، یعنی ضد این نیروی نظامی جوانی که در طول این سال ها جلوی آنها در آمده و در مقابلشان مقاومت کرده. اتهامات زیادی ضد الحشد الشعبی مطرح کرده‌اند، از جمله اینکه ایرانی است.

حالا عبارت صفوی را رها کرده‌اند و از عبارت ایرانی استفاده می‌کنند . از دیگر روش‌هایشان این است که برای الحشد الشعبی از [لغت تحقیرآمیز و منفی] میلیشیا [به معنای گروه شبه‌نظامی] استفاده می‌کنند. این‌ها همه‌اش ظلم است و بخشی از جنگ روانی و بخشی از جنگ ما ضد داعش محسوب می‌شود.

*چند ماه پیش بود که ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق (که بعدا رئیس سیا هم شد)، اعلام کرد که الحشد الشعبی یا به قول او میلیشیا‌های شیعه برای ثبات منطقه‌ی خاورمیانه از داعش خطرناک‌تر است. چه پاسخی به این حرف دارید؟
-من در حال حاضر در صدد پاسخ دادن به هر کس که جایی حرفی می‌زند نیستم ولو اینکه این آدم پترائوس باشد. او الان یک سخنران است که مسئولیتی هم در دولت آمریکا ندارد. ولی بد نیست یادآوری کنم که این شخص وقتی در عراق حضور داشت، کارش منحصر به فعالیت‌های نظامی نبود بلکه کارهای سیاسی هم می‌کرد و طرح‌هایی برای روند سیاسی داشت از جمله‌ی آن طرح‌ها این بود که از سازمان القاعده به نفع خودش استفاده کند و بخشی از کسانی که در القاعده بودند را هم جذب کرد تا با آمریکایی‌ها کار کنند و نام آنها را گذاشتند الصحوات [نیروهای بیداری عراق].

هیچ بعید نیست که دیوید پترائوس و سیا در این زمینه فعالیت کرده باشند که القاعده (که به صورت مراکز تروریستی در مناطق مختلف جهان ضد منابع آمریکایی‌ها عملیات می‌کند) تبدیل شود به یک نیروی محلی که به مردم و ساکنین همان مناطق در سوریه و عراق حمله کند (و الان هم پایشان به جاهای دیگر باز شده [و به مردم آن مناطق حمله می‌کنند]). صحبت‌های پترائوس نشان می‌دهد که او هم در این سیر القاعده به داعش نقشی داشته است.

اگر تحلیل من صحیح باشد که آنها از تبدیل القاعده به داعش نقش داشته‌اند، نتیجه این می‌شود که هر کس با داعش بجنگد در اصل مشغول جنگیدن با منافع پترائوس و کسانی است که پترائوس نماینده‌ی آنهاست. و ما نیروهایی هستیم که در مقابل داعش و خطر تروریستی آن ایستاده‌ایم.



*همه می دانیم که الحشد الشعبی از نظر قانونی، هیئتی است، وابسته به نخست وزیری است . حالا سؤال اینجاست که اعمال قدرتی که نخست وزیر در خصوص الحشد الشعبی دارد چگونه است؟ آیا تنها نظارتی است یا فرماندهی هم دارد؟
-در همان آغاز به کار الحشد الشعبی، در روز هفدهم ژوئن سال گذشته، هیئت وزرا به نخست وزیر اختیار تام داد که تدابیر لازم جهت استفاده از نیروها و جوانانی که می خواهند به ندای مرجعیت لبیک گفته و با داعش بجنگند را به کار ببندد. در همین راستا نخست وزیر سابق (که فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می شد) دستور تشکیل هیئت الحشد الشعبی را صادر کرد.

در سال 2015 و پس از عملیات تکریت، هیئت وزیران تصویب کرد که هیئت الحشد الشعبی هیئتی رسمی و مرتبط با نخست وزیر باشد که فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می شود. این هیئت به صورت رسمی بخشی از ساختار نیروهای مسلح عراق محسوب می شود و وابسته به فرمانده کل نیروهای مسلح است و طبق اوامر او عمل می کند.

*در رسانه ها خیلی عبارت «گروه های مقاومت» را می شنویم. ممکن است برای ما تشریح کنی این گروه های مقاومت چه کسانی هستند و تفاوت آنها با الحشد الشعبی چیست؟
- در دوره ی صدام تلاش های مخالفین به دلیل جنایت های صدام ضد عراقی ها (کرد و شیعه و سنی) باعث شد که تلاش های مخالفین؛ سبک و سیاق مسلحانه بگیرد که در آن دوره به آنها می گفتیم مخالفین مسلح نظام. که بزرگترین گروه مسلح مخالف نظام هم سازمان بدر بود.



بعد از سقوط عراق و اعلام عراق از طرف آمریکا به عنوان «کشور تحت اشغال» و تصمیم گیری شان مبنی بر اینکه عراق به یک مستعمره ی آمریکایی تبدیل شود؛ جوانان عراقی به صورت گسترده برای مقابله با اشغالگران فعال شدند و پس از آن بود که گروه مسلح مهم و معروفی در میدان مبارزه با اشغالگران ظاهر شدند و در طول سال های اشغال، کارهای قهرمانانه ای را هم رقم زدند. این گروه ها، الان بخشی اساسی از الحشد الشعبی را تشکیل می دهند و نوک پیکان الحشد الشعبی در عملیات هایش هستند.

*آیا این گروه‌ها بخشی از الحشد الشعبی هستند یا آنکه هویت مستقل خود را حفظ کرد‌ه اند؟
-این گروه‌ها و دیگر گروه‌هایی که جدیدا تأسیس شده‌اند و همینطور برخی احزاب سیاسی که [برای خود] شاخه‌های جهادی مسلح (در سطوح مختلف) ایجاد کرده‌اند، هر کدام دو بعد دارند: یک بعد شخصی معروف به عنوان فلان حزب یا فلان گروه مقاومت که از این حیث حق دارند نظرات خود را ابراز کنند و طبق قانون اساسی به ایفای نقش سیاسی بپردازند. اما بعد دیگر این است که بخشی از الحشد الشعبی هستند.

تعداد جوانان داوطلب بسیار بالا بود. الحشد الشعبی هم تازه تأسیس شده بود و زیرساخت‌های گسترده‌ای برای جذب این نیروها و انرژی‌ها نداشت، فلذا برخی از احزاب سیاسی و حتی نیروهای مذهبی و گروه‌های مقاومت اقدام به بسیج [و جذب] این جوانان کرده و آنها را در شکل گردان و تیپ؛ سازماندهی کردند. مجموعه‌ی این گردان‌ها و تیپ‌هاست که آن را نیروی رزمی الحشد الشعبی می‌نامیم.




*می‌گویند هدایت عملیاتی الحشد الشعبی بر عهده‌ی تعدادی از مستشاران ایرانی عضو سپاه قدس است. این حرف صحیح است؟
-پیشتر گفتم که فرماندهی الحشد الشعبی با فرمانده کل نیروهای مسلح یعنی نخست‌وزیر عراق است. و تمام چیزهایی که برادران در سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی ارائه می کنند، با توافق فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق صورت می‌گیرد. این توافق هم کلی است و هم جزئی و تفصیلی. هرچه سلاح و مهمات و مستشار بیاید، همگی تحت نظر فرمانده کل نیروهای مسلح است.

*در برخی گزارش‌های رسانه‌ای آمده که حزب الله لبنان جهت کمک به فعالیت‌های عملیاتی الحشد الشعبی تعدادی مستشار نظامی فرستاده است. آیا این گزارش‌ها را تأیید یا تکذیب می‌کنید؟
-حزب الله در همه‌‌ی فعالیت‌های مقاومت مسلحانه از زمان صدام نقش اساسی داشته است، یعنی از اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی. در آن دوره، این حزب مقاوم در آموزش و کمک به عراقی‌ها در اولین تشکیلات‌هاشان کمک کرد. رابطه‌ی گرمی بین مخالفان سیاسی و نظامی نظام صدام با حزب الله وجود داشت. این هم امر مخفی‌ای نیست. الان هم طبیعی است که این حزب به رغم مشغولیت‌هایش در جبهه‌ی اسرائیل و جبهه‌ی سوریه، به کمک جوانان و مجاهدان در عراق بیاید.
بعد از سقوط نظام صدام، این حزب به صورت اساسی در آموزش و آماده‌کردن و خط‌دادن به گروه‌هایی که ما آن را گروه‌های مسلح مقاومت می‌خواندیم نقش ایفا کرد. امروز هم حزب الله (البته در چارچوب فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق، نه خارج از فعالیت‌های آن) به صورت‌های مختلف به ما کمک می‌کنند. خصوصا در زمینه‌ی مستشاری و آموزش. بله، حزب الله هم نقش دارد و این امری نیست که مخفی باشد. و ما به عنوان یک نیروی گسترده‌ی مردمی افتخار می‌کنیم که از حمایت این حزب مقاوم و مبارک برخورداریم.

*همه می‌دانیم که عملیات آزادسازی تکریت [که طی آن اختلافاتی بین حیدرالعبادی و الحشد الشعبی رخ داد] نقطه‌ی عطفی در سیر ارتباط الحشد الشعبی با نخست وزیر بود. ممکن است برای ما توضیح دهی مشکلی که آن روزها رخ داد اساسا چه بود و چه نتایجی در روابط بین شما با هم به وجود آورد؟
-رابطه ما، رابطه‌ی فرمانده کل نیروهای مسلح و نخست وزیر عراق با یک هیئت رسمی و مردمی به نام الحشد الشعبی است. این رابطه، رابطه‌ی تابع و متبوع است. این روشن است. اما درباره‌ی مسئله‌ی تکریت، ما در هیچ کدام از عملیات‌هایمان خواستار حمایت نیروهای ائتلاف بین‌المللی که با توافق دولت عراق به اینجا آمده‌اند نبودیم. می‌دانید که دولت قبلی درخواستی به آمریکا ارائه کرد تا از حمایت و کمک‌های آمریکایی‌ها برخوردار شود و بر همین اساس آمریکایی‌ها در عراق حاضر شدند.




 تأکید می‌کنم «دولت قبل» نه شخص «نخست‌وزیر عراق». یعنی منظور نیروهای سیاسی‌ای است که آن دولت را تشکیل داده بودند. در دولت فعلی یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا تشکیل شد و دولت، خواستار کمک‌های این ائتلاف شد. این کمک‌ها نه جلوی خطری را گرفت که بغداد را تهدید می‌کرد؛ نه مانع سقوط موصل شد و نه توانست حتی یک منطقه را آزاد کند. ارتش عراق هم در حالت پیش‌روی و عقب‌نشینی در مناطقی که می‌جنگید باقی ماند و تلفات زیادی هم داد. وضعیت الرمادی و منطقه ‌کمربند بغداد را در سال گذشته همه می‌دانند. فلذا ائتلاف بین‌المللی بنا بر توافقی که با دولت عراق صورت داده بود به اینجا آمد.

 ولی ما به عنوان یک نیروی مردمی و رسمی خواستار کمک ائتلاف بین‌المللی نبودیم و بحث با جناب فرمانده کل نیروهای مسلح [حیدر العبادی] این بود که ما می‌گفتیم نظرمان این است که نیازی به این کمک‌ها نداریم.
به دلایل مختلف. یکی اینکه ما ارتباط یا هماهنگی ای با اتاق عملیات مشترک با کسانی که در آسمان هستند [نیروهای ائتلاف] نداریم و طبیعتا این دیوانگی است که ما روی زمین بجنگیم و هواپیماها را در هوا نیرویی دیگر رهبری کند که ما نمی‌دانیم چطور می‌خواهد اقدام به بمباران کند.

در همین راستا چندین بار اشتباهاتی رخ داد و نیروهای عراقی بمباران شدند. چیزی که در تکریت رخ داد این بود که ما عملیات گسترده‌ای را انجام داده بودیم و کل شرق تکریت را آزاد کرده بودیم. یعنی منطقه‌ای به وسعت شش هزار کیلومتر مربع. از کوه‌های حمرین گرفته (یعنی جایی که از ده سال پیش تا آن زمان هیچ کس، نه نیروهای مسلح عراقی نه نیروهای آمریکایی، نتوانسته بودند وارد آن شوند) تا لب دجله در غرب (یعنی منطقه‌ی الدور و العلم و البوعجیل تا الفتحه).


قدم بعدی در عملیاتمان آزادسازی خود شهر تکریت بود که از هشت ماه پیش آن را از جنوب و غرب و شمال محاصره کرده بودیم. اینجا بود که آمریکایی‌ها از دولت عراق درخواست کردند در آزادسازی شهر که وسعتی تنها در حدود 50 کیلومتر مربع دارد وارد شوند. در طرح عملیاتی ما، قرار بود به بیست کیلومتر مربع شهر که بخش حکومتی آن است، حمله کنیم و درنتیجه مابقی شهر به سادگی سقوط می‌کرد. آمریکایی‌ها اینجا درخواست کردند وارد عملیات شوند و منطقه‌ای تنگ و کوچک را بمباران کنند.




به دلایل مختلف ما با حضور انجام عملیات تحت پوشش هوایی‌ای که با ما هماهنگ نیست مخالفت کردیم. ما قرار بود عملیاتمان را جمعه آغاز کنیم. آمریکایی‌ها چهارشنبه شب وارد صحنه‌ی عملیات شدند و ما هم به دلیل نگرانی از بمباران [ضد نیروهای الحشد الشعبی] حمله را متوقف کردیم. دو روز بعد مشکل حل شد و پس از متوقف شدن بمباران‌ها، ما هم در عملیات آزادسازی مشارکت کردیم.

*یعنی دلیلی سیاسی یا مخالفت با مشارکت ائتلاف بین‌المللی در عملیات میدانی وجود نداشته؟
-گفتم که چندین دلیل وجود داشت. یکی ترس از اشتباهات میدانی در بمباران‌ها بود. داستان، داستان مخالفت نبود. ائتلاف بین‌المللی تقریبا در هیچ عملیاتی با ما مشارکت نداشته است، مگر در چند عملیاتی که از نظر اداره‌ی عملیات و هماهنگی بر عهده‌‌ی ارتش عراق بوده و الحشد الشعبی به عنوان کمک‌کننده‌‌‌ی ارتش حضور داشت.

در عملیات آزادسازی تکریت، ما فرماندهی عملیات را به عهده داشتیم و در نتیجه هر کسی که می‌خواست در سطح میدان مشارکت کند باید حتما با ما هماهنگ می‌بود. ما هم که هیچ [ارتباط و] هماهنگی‌ای با ائتلاف بین‌المللی نداریم. پس چطور ممکن بود برای نیروهایمان و جوان‌هایمان این را بپذیریم که در کف میدان روی زمین بجنگیم و نیروی دیگری بدون هماهنگی از هوا بمباران کند؟

*آیا چنین هماهنگی‌ای را نخواهید پذیرفت؟
-ما تا الان با ائتلاف بین‌المللی هماهنگی‌ای نداریم. معتقد هم نیستیم که ائتلاف بین‌المللی جدیتی حقیقی در پشتیبانی از نیروهای مسلح عراقی داشته باشد. این چیزی بود که در [جرین سقوط] الرمادی خودش را نشان داد. گذشته از این، ما در همه‌ی عملیات‌هایی که صورت دادیم ثابت کردیم که می‌توانیم مناطق را بدون نیاز به ائتلاف بین‌المللی آزاد کنیم.

*می‌گویند نخست‌وزیر، حیدالعبادی، با اصرار بر اینکه ائتلاف بین‌المللی در عملیات‌های الحشد الشعبی مشارکت داشته باشد، دارد چوب لای چرخ عملیات‌های الحشد الشعبی می‌گذارد.
-نه، اصلا چنین اصراری وجود ندارد. آنچه در تکریت رخ داد یک استثنا بود. ماجرایی بود که رخ داد و گذشت و تمام شد. جناب نخست‌وزیر وضعیت ما و وضعیت دیگران را درک می‌کند.



*شکی نیست که پس از شکست روحی و آشفتگی شدیدی که ارتش عراق پس از سقوط موصل بدان دچار شد، الحشد الشعبی نیروی نظامی اصلی عراق به حساب می‌آید و معروف است که هر نیروی نظامی‌ای باید با داشتن سهمی در قدرت سیاسی، خود را نشان دهد. شما از «کیک قدرت» چه سهمی دارید؟
-این کیک باشد برای کسانی که می‌خواهند از آن بخورند. ما اصلا کیک خور نیستیم!

*از چند هفته پیش وعده می‌دهید که نبرد آزادسازی الانبار آغاز خواهد شد [در زمان انجام مصاحبه هنوز این عملیات، که چند روزی است آغاز شده، شروع نشده بود.] چیزی که تا امروز رخ داده این بوده که الرمادی هم به دست داعش سقوط کرده است. این ماجرا انسان را از لحاظ شرایط و تبعاتش به یاد سقوط موصل در سال گذشته می‌اندازد. چه تفسیری درباره‌ی تأخیرتان در آغاز عملیات آزادسازی الانبار دارید؟ آیا این ماجرا برمی‌گردد به مسائل مذهبی و خطوط قرمزی که در مقابل شما ترسیم شده و می‌گوید شما نباید در استان‌هایی که از اکثریت اهل سنت تشکیل شده عملیات انجام دهید؟
-ما به عنوان الحشد الشعبی هیچ وقت از مشارکت در آزادسازی الانبار صحبت نکردیم. بله در رسانه‌ها صحبت‌هایی درباره‌ی آغاز عملیات آزادسازی الانبار بود ولی از طرف الحشد الشعبی چیزی اعلام نشد. چیزی که بعد از آزادسازی تکریت [توسط الحشد الشعبی] رخ داد عبارت بود از سقوط پالایشگاه بیجی و سقوط الرمادی.

یک جنگ روانی گسترده و شدید هم از طرف داعش و حامیان سیاسی‌اش در عراق ضد ما به راه افتاد که الحشد الشعبی نمی‌خواهد وارد الانبار شود، با اینکه ما اصلا نگفته بودیم که طرحی برای ورود به الانبار داریم [که حالا بگویند از آن کوتاه آمده‌ایم]. ما تحت فرماندهی فرمانده کل نیروهای مسلح هستیم و [از پیش خودمان] اساسا طرحی برای ورود به الانبار نداشته‌ایم. ما سابقا برای محافظت از پایتخت در غرب بغداد [یعنی مناطق هم‌‌مرز با استان الانبار] حضور داشتیم. این مربوط به یک سال و چهار ماه قبل بود، یعنی زمانی که فلوجه سقوط کرد. فعالیت ما در آن دوره عبارت بود از برپایی خطوط دفاع از بغداد از سمت غرب.



فرماندهی کل نیروهای مسلح تصمیماتی اتخاذ کرد (حتی در سطح ارتش) که مساحت جغرافیایی‌ای که تحت مسئولیت فرماندهی عملیات بغداد است گسترش پیدا کند. ولی در حال حاضر و بعد از سقوط الرمادی، ما به اراضی‌ای که از نظر اداری وابسته به استان الانبار هستند وارد شده و کل شمال غرب بغداد را آزاد کرده‌ایم (یعنی از شمال شاخه دجله در بغداد تا سامرا). در حال حاضر هم به دریاچه‌‌ی الثرثار تکیه داریم و در خلال روزهای آینده اقدام به عملیاتی اساسی در منطقه‌الانبار خواهیم کرد. منتظر اجازه‌ی هیچ کس هم نخواهیم شد مگر چیزی که بر آن توافق کرده‌ایم و از طرف فرماندهی کل نیروهای مسلح به ما ابلاغ می‌شود.

*در ماه‌های اخیر اتهامات زیادی درباره‌ی مذهب‌گرایی الحشد الشعبی [و ضدیتش با اهل سنت] مطرح شده است و ادعاهای‌های زیادی درباره‌ی به قول آنها جنایات الحشد الشعبی در جریان عملیات‌های نظامی‌اش (از قبیل دزدی و آتش زدن منازل [اهل سنت]) شنیده می‌شود. چه پاسخی به این اتهامات دارید و در صورت اثبات چنین مواردی، چه تدابیری اندیشیده‌اید تا مسائلی از این دست رخ ندهد؟
-هجوم داعشی، اساسا هجوم به مناطق ما بود. مثلا در جنایت اسپایکر در تکریت هزاران نفر از جوانان ما کشته شدند و اکثرشان هم شیعه بودند که به صرف احراز هویت شیعی‌شان به قتل رسیدند. راننده‌هایی که به اردن می‌رفتند هم بر مبنای هویتشان [شیعه بودنشان] کشته شدند. در ابتدا، هجوم به شیعیان بود. فتوا[ی مقابله با داعش] هم فتوایی شیعی بود، گرچه برای همه‌ی عراق و همه‌ی بخش‌های جامعه‌ی عراق [مفید] بود.

این مسئله‌ی پوشیده‌ای نیست که عراق جامعه‌ای چند مذهبی و چند طائفه‌ای است. این مسئله در ساختار حکومت فعلی هم منعکس شده است. فلذا طبیعی بود که در ابتدا جوانان شیعه، بیشتر از دیگران برای مبازه بشتابند و در نتیجه، بیشترین بخش الحشد الشعبی از شیعیان تشکیل شده باشد. اما به تدریج [اهل سنت] هم به ما پیوستند. مثلا در الضلوعیه که اهالی عشیره‌ی سنی مذهب الجبور آنجا ساکن هستند و الان وارد الحشد الشعبی گریده‌اند.

ما الان در الانبار و صلاح‌الدین و موصل حدود 4 تا 5 هزار نفر سنی در الحشد الشعبی داریم
. هنگامی که ایزدی‌ها در کوه‌های سنجار گیر افتاده بودند و سرشان بریده می‌شد و به بردگی گرفته می‌شدند ما به خروجشان از آنجا کمک و بعد به تسلیح و آموزش آنها اقدام کردیم، آنها هم سپس به الحشد الشعبی پیوستند. کما اینکه در الحشد الشعبی مسیحی هم داریم. وقتی بخش‌های دیگر جامعه‌ی عراق تهدید شدند هیچ جایی برای جذب نیروهای داوطلب نبود مگر الحشد الشعبی. درست است که اغلب اعضای الحشد الشعبی شیعه هستند ولی این، طبیعی است چون اکثریت ساکنان عراق را هم شیعیان تشکیل می‌دهند. این به این معنا نیست که الحشد الشعبی طائفه‌گراست. همه‌، یک خانواده‌ایم.



تا جایی که توانستیم به محافظت از ایزدی‌ها برخاستیم، تا جایی که توانستیم از مسیحی‌ها محافظت کردیم. در الضلوعیه هم پیش از آزادسازی‌اش و برای دفاع از آن ده‌ها شهید و زخمی تقدیم کردیم. ما همانطور که محاصره‌ی آمرلی شیعه را شکستیم، تکریت سنی را هم آزاد کردیم.

*منطقه‌ی جغرافیایی‌ بعدی که در دستورکار آزادسازی‌تان قرار دارد کجاست؟
-تقریبا کار آزادسازی بخش مهمی از جنوب کرکوک را تمام کرده‌ایم. کار آزادسازی کل دیالی‌ هم تقریبا انجام شده است و هیمنطور بخش اعظم صلاح‌الدین. امنیت اطراف بغداد هم تأمین شده است و مأموریت بعدی محافظت از بغداد از ناحیه‌ی غربی است و در آن ناحیه اقدام به عملیات خواهیم کرد و این هم چیز مخفی‌ای نیست. یعنی داخل اراضی الانبار. الان نیرویی تشکیل داده‌ایم که عبارت است از الحشد موصل و برایش یک اردوگاه آموزشی در بیجی درست کرده‌ایم. ما الان در دروازه‌ی موصل قرار داریم.

*آیا در عملیات آزادسازی موصل شرکت خواهید داشت؟
-اشاره کردم که ما همین الان نیرویی داریم به اسم الحشد موصل که در آن ترکمان‌ها و ایزدی‌ها و سنی‌هایی از عشایر محلی عضویت دارند. این هم بخشی رسمی از الحشد الشعبی است که برای آن سلاح و امکانات تهیه می‌کنیم و پادگان‌های خود را دارد. ما عملا در آزدسازی موصل مشارکت داریم.

*آیا الحشد الشعبی دستورکارهایی بیرون از عراق هم دارد؟ به این معنی اینکه آیا ممکن است روزی ببینیم که الحشد الشعبی در راستای ادامه‌ی نبرد با داعش از مرزهای عراق رد شده و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت در این خصوص وارد سوریه شود؟

-ما عراقی‌ها داستانی طولانی با شورای امنیت داریم که عراقی‌ها خوب در خاطرشان نقش بسته. قضیه‌ی محاصره‌ی ملت عراق و کشته شدن این ملت با قطعنامه‌های شورای امنیت. ما در حال حاضر با دشمنی روبرو هستیم به نام داعش. این دشمن خودش را دولت نامیده و اراضی بسیار وسیعی را هم تحت اشغال دارد که بخشی از آن در سوریه و بخشی دیگر در عراق است. در حال حاضر اکثر مرزهای سوریه در اختیار دولت این کشور نیست و داعش در آنها مستقر است. ما قطعا داعش را تا لانه‌اش در هرجای دنیا که باشد دنبال خواهیم کرد و این متکی خواهد بود به پیشروی‌هایمان و نتایج نبردی که در حال حاضر مشغول آن هستیم.



*آیا هنوز هم به اتهام مشارکت در هجوم به سفارت آمریکا و فرانسه در کویت در سال 1983 تحت پیگرد آمریکایی‌ها هستی؟
-قضیه برعکس سؤال است. این دولت آمریکاست که به واسطه‌ی بسیاری از کارها که در عراق مرتکب شد و جنگ‌هایی که ضد عراق به راه انداخت و طی آن صدها هزار نفر را کشت شاید تحت پی‌گرد من باشد! درست است که [در جنگ اول ضد عراق] بیرون کردن صدام حسین از کویت و آزادسازی کویت امر موجه و مهمی بود. ولی چیزی که توجیهی نداشت قتل هزاران عراقی بود و راه انداختن محاصره‌ای ضد ملت عراق که طی آن، یک میلیون کودک عراقی [طی حدود ده سال] به سبب سوء تغذیه کشته شدند و تخریب زیرساخت‌های عراق به شکلی که رخ داد و باعث شد به نظر برخی‌ [کارشناسان] عراق پنجاه سال به عقب برگردد. ما به عنوان مردم عراق در حافظه‌مان نظری منفی درباره‌ی آمریکا و کارهایی که کرده داریم.




*روابطت با حکومت کویت (که آن‌ها نیز تو را به مشارکت در ترور امیر سابق کویت جابر الاحمد در سال 1985 متهم می‌کنند) چه؟
-شنیده‌ام که دولت کویت مرا به چنین چیزی متهم می‌کند. این یک ماجرای قدیمی است و باز کردن صفحات قدیمی به حساب می‌آید. پیشتر با یک روزنامه‌ی کویتی صحبتی داشتم و در آنجا گفتم که به مصلحت و منفعت عراق و کویت است که به جای گشودن صفحات تاریخی پر از مشکلات و اختلافات، صفحه‌ی جدیدی در روابط بین دو کشور بگشاییم. به منفعت و مصلحت ماست که این رابطه را با تمامی همسایه‌ها حفظ کنیم، خصوصا کشور کویت که خودش و ملتش را دوست داریم و در وضعی که دچار آن شده [اشاره به انفجار انتحاری در مسجد شیعیان] خودمان را همدرد آنها می‌دانیم. من شخصا این ملت مهمان‌نواز را دوست دارم و به واسطه‌ی شهدایش به آنها تسلیت می‌گویم. ما دست آنها را می‌فشاریم و پشتیبان و یار آنها در مبارزه با تروریسم خواهیم بود.

*در شبکه‌های اجتماعی، تصاویر بسیاری از تو و فرمانده سپاه قدس سردار قاسم سلیمانی پخش می‌شود. او را چطور توصیف می‌کنی؟
-برادر و محبوب و دوست و فرمانده. او یک شهید زنده است.