گروه جنگ نرم مشرق- حوادث 11 سپتامبر فصل جدیدی در روند ایجاد یک هژمونی غالب و قدرت واحد به نام آمریکا بود. پس از این حملات، که حمله به آمریکا معرفی شدند، رسانهها با پخش تصاویر هدفمند از طالبان و القاعده، شروع به مخابره این پیام به مخاطبین خود کردند که حوادث 11 سپتامبر را تروریستها به رهبری اسامه بنلادن برنامهریزی و اجرا کردند.
مردم آمریکا پس از شنیدن صدای انفجار، از اطراف برجهای دو قلو فرار میکنند
رسانههای آمریکایی تلاش کردند نشان دهند تروریستها به این کشور حمله کردهاند
این نوع تبلیغات از طریق رسانههای اجتماعی نیز به گونهای مدیریت شد که مردم آمریکا تنها یک گزینه را برای آرام کردن انزجار خود از تروریستها پیش روی خود میدیدند: "انتقام"؛ واژهای که پس از 11 سپتامبر، بارها در رسانههای اجتماعی به کار برده شد. 11 سپتامبر و جوسازیهای بعد از آن، تأثیر مستقیمی روی تمام مسائل داخلی و خارجی آمریکا گذاشت، از جمله هالیوود. این تأثیر تنها به تعداد انگشتشماری فیلم یا ژانر سینمایی محدود نمیشد، بلکه یک تحول بزرگ را در کل فرهنگ سینمایی هالیوود به ارمغان آورد. بر اثر همین تحول در فرهنگ و فضای هالیوود بود که "آدم بدها" در فیلمهای سینمایی آمریکا تنها در عرض چند ماه، ماهیت جدیدی پیدا کردند. در این گزارش میخواهیم کلیشهسازی افغانستان در هالیوود را قبل و بعد از حوادث 11 سپتامبر بررسی کنیم.
"داریل زانوک" رئیس بخش تولیدات استودیوی مشهور "فاکس قرن بیستم" معتقد است: "اگر حرف باارزشی برای زدن دارید، آن را در لفافه پر زرق و برق سرگرمی بپوشانید تا بازاری آماده برایش پیدا کنید. بدون سرگرمی، هیچ فیلم پروپاگاندایی، حتی ده سِنت هم نمیارزد." اما تعریف پروپاگاندا چیست؟ آیا حضور طالبان در فیلمهای هالیوودی پدیده جدیدی است؟
طی دوره میان جنگ جهانی دوم و فروپاشی شوروی، آمریکا رسانههای خود را در سراسر دنیا گسترش داد و به یک هژمونی رسانهای دست پیدا کرد. واشنگتن اکنون استراتژیهای نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را به کمک غلبه رسانهای خود بر دنیا توجیه میکند. هزاران شبکه رادیویی، تلویزیونی و ماهوارهای، و وبسایت در تمام دنیا، راه را برای حضور نظامی، اقتصادی و فرهنگی آمریکا در نقاط مختلف هموار میکنند. آمریکا از تجربههای خود طی سالها نبرد رسانهای در جنگ سرد استفاده میکند تا امروز، مخالفتهای مردم دنیا با سیاستهایش را سرکوب کند.
طی جنگ سرد، روسها، افرادی معرفی میشدند که تنها هدفشان نابودی آمریکا بود
"دیوید ولش" عضو دانشگاه "کنت" انگلیس توضیح میدهد: "پروپاگاندا در معنای سادهاش، اینگونه تعریف میشود: "ترویج نظریههایی با هدف متقاعد کردن مردم به فکر کردن به روشی خاص و برای تحقق اهدافی خاص." آنچه ضرورت دارد این است که بفهمیم، هدف ترویجکنندگان پروپاگانداست که آن را از سایر انواع دیگر فعالیتهای مشابه مانند تبلیغات و آموزش، متمایز میکند. اگرچه تعریف پروپاگاندا تغییر کرده است، اما مفهوم آن همچنان بدون تغییر باقی مانده است. آنچه تغییر کرده است، ابزار پروپاگانداست که از روشهای نوشتاری و دیداری در سالهای اولیه، به شیوههای الکترونیک مانند فیلم، رادیو، تلویزیون، و البته اینترنت طی سالهای اخیر تبدیل شده است. تغییر در ابزار پروپاگاندا همچنین تأثیر شگرفی بر سرعت و گستره توزیع و ترویج پروپاگاندا داشته است."
طی دهههای اول بعد از پایان جنگ جهانی دوم، صدها فیلم هالیوودی با موضوع مقابله متحدان آمریکا با آلمان نازی ساخته شد. در این فیلمها، آلمانیها به عنوان "آدم بدها" معرفی میشدند. با این حال، این رویه تبلیغاتی با شروع جنگ سرد، از آلمان فاصله گرفت و به سمت شوروی متمرکز شد. فیلمهایی ساخته شد که در آنها، عوامل شرور شوروی که از هر راهی به دنبال نابود کردن قدرت آمریکا بودند، جای آلمانیها را به عنوان ضدقهرمانهای هالیوود گرفتند. اواخر قرن بیستم، جنگ سرد پایان یافت و آغاز قرن 21 زمانی بود که هالیوود باید به دنبال یک دشمن خیالی دیگر میگشت تا بار دیگر، حس میهنپرستی را میان آمریکاییها برانگیزد. 11 سپتامبر فرصتی طلایی برای هالیوود بود تا چهرهای شیطانی برای مسلمانان به طور کلی و برای مردم عراق و افغانستان به طور خاص، در ذهن مخاطبان آمریکایی و بینالمللی خود ترسیم کند.
"اریک دراتسر" تحلیلگر مسائل ژئوپلتیک معتقد است: "افکار عمومی بخشی بسیار مهم و اساسی در بحث اجرای برنامههای سیاسی و ژئوپلتیک است. آمریکا نمیتوان هر جا میخواهد برود و هر چه میخواهد بکند، مگر اینکه افکار عمومی را متقاعد کند که از سیاستهایش حمایت کنند. این مسئله را بارها و بارها مشاهده کردهایم. قبل از جنگ عراق، ماشین پروپاگاندای آمریکا شروع به جلب حمایت مردم از جنگی کرد که دستکم باید مورد حمایت اندکی از آمریکاییها میبود. علاقه سیا به هالیوود هم به همین خاطر است که صنعت فیلمسازی آمریکا یکی از اصلیترین روشهایی است که واشنگتن میتواند به کمک آن، افکار عمومی مردم را شکل دهد، خواه در حمایت از یک مسئله خاص، حتی جنگ و خواه مسئلهای سادهتر مانند ترویج یک روایت خاص از یک حادثه. هالیوود از آنجایی میتواند این کار را انجام دهد که مردم با گذر زمان، تنها مهمترین اتفاقات و مهمترین بخشهای یک داستان را به خاطر خواهند داشت."
جنگ با تروریسم بهانه دولت و رسانههای آمریکا برای حمله به افغانستان بود
طرفداران سری فیلمهای "جیمز باند" میدانند که "007" به نقاط مختلف دنیا میرود تا هر شخصیت شروری را که سر راهش سبز شود، از بین ببرد. فیلم "روشنایی پایدار روز" از این سری هم با همین موضوع، سال 1987 و در اوج جنگ رسانهای میان آمریکا و شوروی ساخته شده است. در این فیلم، "باند" مأموریت دارد افغانستان را اشغال کند و تمام پایگاههای سری شوروی در آن را نابود کند. داستان فیلم، زمانی جذابتر میشود که میبینیم چه کسانی مقابل باند قرار میگیرند: طالبان. البته در این فیلم، هیچ نشانهای از توصیفات قرن 21 هالیوود درباره طالبان وجود ندارد. به عکس، عدهای از قهرمانهایی که در این فیلم معرفی میشوند، قهرمانهای اسبسواری هستند به رهبری "کامران شاه". این افراد، متحدانی خوشقلب توصیف میشوند که به همین دلیل باید با غرب و ارزشهایش همراستا باشند. بر همین اساس، فیلم نشان میدهد که هیچ اشکالی به طالبان وارد نیست. این گروه به غرب وفادار هستند و بنابراین ممکن نیست آدم بدی میان آنها باشد. رئیس این گروه شبهنظامی هم یک فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد است.
به فاصله کمتر از یک سال از "روشنایی پایدار روز" یک فیلم مهم دیگر درباره جنگ افغانستان ساخته شد. فیلمی 130 دقیقهای به نام "رامبو 3" (1988) که مخاطبان را با عمق میهنپرستی هالیوود آشنا میکند. با این حال، تمام داستان این فیلم را میتوان در دو یا سه خط خلاصه کرد. فرمانده رامبو در جنگ ویتنام، در افغانستان گروگان گرفته میشود. رامبو هم برای آزادی او میجنگد. آنچه بقیه فیلم را تشکیل میدهد، بمباران شوروی با پروپاگانداست. صحنههای آغازین فیلم، "جان رامبو" را نشان میدهد که یک زندگی آرام و مسالمتآمیز را سپری میکند. یکباره، فرمانده سابق او در جنگ ویتنام، با رامبو تماس میگیرد و از او میخواهد به افغانستان برود و به "جنگجویان آزادیخواه" بپیوندد که با شوروی میجنگند. خیلی سریع مشخص میشود که این جنگجویان، همان طالبان هستند.
جذابیت این فیلم احتمالاً برای مخاطبان امروزی، بیشتر از مخاطبان اصلی خود فیلم در آن زمان است. این فیلم به گونهای علیه شوروی تبلیغ میکند که حتی خود سازندگان فیلم و سیاستمداران آمریکایی هم آن را جانبدارانه میدانند. تبلیغات آمریکا علیه جنگ شوروی در افغانستان در حالی صورت میگرفت که وقتی نوبت به آمریکا رسید و این کشور بدون هیچ توجیهی وارد افغانستان شد، هالیوود در اینباره سکوت کامل و حتی حمایت کرد. چه کسی فکر میکرد تنها چند سال بعد، آمریکا جای شوروی را بگیرد و دوستان رامبو به همان تروریستهای شروری تبدیل شوند که رامبو به جنگ آنها رفته بود؟
فرمانده رامبو، تصویری به او نشان میدهد و میگوید
شوروی با سلاحهای شیمیایی به مردم افغانستان حمله کرده است
سربازان آمریکایی درباره خشونتهای ارتش این کشور علیه افغانها حرفهای زیادی دارند. یکی از آنها میگوید: "من [به خاطر شدت شکنجهها] تعجب میکردم که چهقدر طول کشیده تا یکی از این افراد در بازداشت ما کشته شود." سرباز دیگری توضیح میدهد که سقف بازداشتگاههای آمریکایی به صورت شبکههای فلزی بود تا بتوانند دست بازداشتشدهها را از بالا ببندند. نهایتاً فیلم رامبو 3 هم مانند بسیاری از پروژههای پروپاگاندای دیگر علیه شوروی، با پیروزی جنگجویان آزادیخواه تمام میشود و نهایتاً به "مردم شجاع افغانستان" تقدیم میشود.
شاید فیلم "جانورِ جنگ" را بتوان مهمترین فیلم هالیوودی در ژانر طالبان دانست. این فیلم درباره یک تانک شوروی است که مسیر خود را گم میکند و با سربازان افغان مواجه میشود. این فیلم هم مملو از تبلیغات ضدشوروی است و اعضای طالبان را بر خلاف موضع کنونی هالیوود، افرادی متمدن معرفی میکند که شعارهایی سر میدهند که آرزوی بازیگران هالیوود در دهه 1980 بودهاند. شعارهایی که امروزه رنگ باختهاند و درباره اشغال افغانستان توسط آمریکا به هیچ عنوان مطرح نمیشوند.
"اریک داتسر" تحلیلگر مسائل ژئوپلتیک میگوید: "ما میدانیم که سیا در اغلب فیلمهایی که درباره حمله آمریکا به افغانستان ساخته میشود، حاضر است. همچنین در ساخت فیلم "آرگو" علیه انقلاب اسلامی در ایران دست داشته است. میدانیم که در فیلمهای هالیوودی درباره جنگهای بوسنی و کوزوو، دخالت میکند. مشاورانی را برای فیلم "آنجلینا جولی" درباره سودان تعیین کرده است. اما اقدامات سیا فقط به مشاوره فنی محدود نمیشود، بلکه آنها بر روایت کلی فیلم هم نظارت میکنند."
دست بازداشتشدگان افغان را از بالا به سقف میبستند
و چندین روز آنها را در همین حالت نگه میداشتند
"رادنی مارتین" کارمند سابق کنگره آمریکا توضیح میدهد: "مخاطبین باید به این واقعیت واقف شوند که دولت آمریکا به دنبال ایجاد ثبات در ساختار بیثبات خود است و همکاری میان رسانههای خبری و سرگرمی از یک طرف و سرویسهای اطلاعاتی از طرف دیگر، بخشی از این تلاش است. مسئله به همین جا هم ختم نمیشود. بخش عمده دیدگاه منفی آمریکاییها نسبت به ایران یا روسیه هم نتیجه فعالیت مأمورین سرویسهای اطلاعاتی و آلوده کردن رسانههای خبری و سرگرمی در آمریکا است. عده بیشماری در آمریکا هستند که دیگر اخبار "سیبیاس" یا "فاکسنیوز" را نگاه نمیکنند، اما همین افراد، بالأخره برای سرگرم شدن رو به فیلمهایی میآورند که تقریباً تمامیشان هالیوودی هستند."
وی ادامه میدهد: "سیا تنها بخشی از شبکه بینهایت غولپیکر اطلاعاتی و جاسوسی درون آمریکاست و این شبکه برای فاسد کردن هالیوود و فیلمهای ساخته آن و تحت تسلط آوردن صنعت فیلمسازی درون این کشور، سرمایهگذاری هنگفتی کرده است. مردم ممکن است متوجه نشوند چرا یک برنامه خاص را تماشا میکنند، اما دولت آمریکا طرحهای بزرگی برای شستشوی مغزی مردم و ایجاد علاقه به پلیس و نیروهای امنیتی در آنها دارد. چنین چیزی را در کشورهای دیگر نمیبینید. دولت آمریکا میکوشد مردمش را عاشق چکمهای کند که دارد آنها را له میکند."