کد خبر 450629
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۴

برای من که فقط چند ماه بود درس حوزوی را شروع کرده بودم، این‌گونه سؤالات سنگین بود. چون معنی مصادره به مطلوب را نمی‌دانستم. گفتم: نمی‌دانم. گفت: پس تو صرف میر را درست نخوانده‌ای.

گروه سیاسی مشرق - روحانی دروس ابتدایی حوزوی خود را در سمنان خواند و برای ادامه دروس حوزه خود به قم مهاجرت کرد. وی در بخشی از خاطرات درباره اینکه قصد داشته پیش آقای زیارتی، پدر آقای حمید روحانی، درس بخواند، می‌نویسد:

"در سنگسر سمنان (مهدی‌شهر فعلی) عالمی بود به نام آقای زیارتی؛ پدر آقای سیدحمید زیارتی (معروف به سید حمید روحانی). مرحوم آقای زیارتی عالمی بسیار وارسته بود و ویژگی‌های خاص خودش را داشت. ایشان در بخش سنگسر سمنان ساکن بود و من چند بار وی را از نزدیک دیده بودم، زیرا مرحوم حاج اسماعیل خوشبخت دوستان زیادی در سنگسر داشت و من چند نوبت با ایشان به سنگسر رفته بودم و در مسجد آقای زیارتی در نماز جماعت وی شرکت کرده بودم.

... مرحوم خوشبخت، جزو مدیران آقای زیارتی بود. آقای زیارتی دو همسر داشت. یک همسرش در سنگسر و همسر دیگرش در سمنان سکونت داشت؛ بنابراین معمولاً پنجشنبه و جمعه به منزل سمنان می‌آمد و بقیهٔ هفته را هم در سنگسر بود. آقای خوشبخت به من گفت که خوب است شما روزهای پنجشنبه و جمعه، خدمت آقای زیارتی درس بخوانید. من هم استقبال کردم، چون پنجشنبه و جمعه حوزه‌ها تعطیل بود؛ بنابراین یک روز پنجشنبه، به‌اتفاق آقای خوشبخت، خدمت آقای زیارتی رسیدیم. پس از احوالپرسی، مرحوم آقای خوشبخت وضع درسی من را توضیح داد و گفت ایشان در حوزه علمیه سمنان تحصیل می‌کند و می‌خواهد دو روز آخر هفته خدمت شما درس بخواند. من هم در ادامهٔ سخنان آقای خوشبخت، حرف‌هایی زدم و برای استفاده از محضر ایشان اظهار علاقه کردم.

دراین‌بین، چای آوردند. وقتی چای را نوشیدم، آقای زیارتی به من گفت: چرا بد از خوردن چای نگفتید «سلام‌الله علی الحسین»؟ من گفتم: ما هیچ‌وقت بعد از چای این جمله را نمی‌گوییم؛ زیرا مرسوم است بعد از خوردن آب این جمله گفته شود. ایشان گفت، خیر هر نوشیدنی که می‌خورید باید بگویید «سلام‌الله علی الحسین».

بعد به من گفت: الآن پیش چه کسی و چه درسی می‌خوانی؟ گفتم: کتاب صرف میر را خدمت آقای نجات و کتاب عوامل فی‌النحو را خدمت آقای محقق می‌خوانم. گفت محقِّق یا محقَّق؟ گفتم: محقِّق. گفت: چرا محقِّق؟ چرا محقَّق نباشد؟ بعد شروع کرد با من بحث کردن. بعد گفت: تو که صرف میر می‌خوانی، اول صرف میر آمده که کلمه یا اسم است یا فعل یا حرف و در حاشیه کتاب صرف میر نوشته‌شده است، اینکه گفته‌اند در حرف تصریف نیست، این مصادره به مطلوب است؛ مصادره به مطلوب یعنی چه؟ برای من که فقط چند ماه بود درس حوزوی را شروع کرده بودم، این‌گونه سؤالات سنگین بود. چون معنی مصادره به مطلوب را نمی‌دانستم. گفتم: نمی‌دانم. گفت: پس تو صرف میر را درست نخوانده‌ای. من گفتم: من آمده‌ام پیش شما که صرف میر را درست بخوانم. گفت: نه؛ شما چون از اول درست درس نخوانده‌ای، نمی‌توانی شاگرد من باشی. هرچه اصرار کردم، پاسخ ایشان منفی بود. من از شیوه برخورد ایشان در آن جلسه خیلی ناراحت شدم.[1]


[1] - خاطرات روحانی، صص 82-83.