خداوند بهشت را آفريد و آن را خوشبو كرد و بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام مي رسد. ولى بوى بهشت را کسی که نافرمان پدر و مادر و قطع‏ كننده رابطه‏ خويشاوندى باشد، حس نخواهد كرد.

گروه فرهنگی مشرق؛ زندگی امام صادق همچون دیگر امامان معصوم شیعه علیهم السلام سرشار از هدایت و درس چگونه زیستن است. آنچه در زیر از نظر می گذرانید، هفت حکایت هدایت بخش از زندگی این امام همام است که از کتاب شریف بحار الانوار انتخاب کرده و با ذکر ماخذ اصلی آنها تقدیم می داریم.  
(1)
شفاعت ما به كسى كه نماز خود را سبك بشمارد نخواهد رسيد.

ابو بصير گفت: خدمت ام حميده رسيدم كه به خاطر در گذشت‏ حضرت صادق علیه السلام به او تسليت بگويم، شروع به گريه كرد، من نيز از گريه او اشكم جارى شد. گفت: اگر امام را در هنگام شهادت ‏می دیدی، چيز عجيبى را مشاهده مي كردى. گفت: امام صادق چشم باز كرد و فرمود: بگویيد هر كس با من نسبت خويشاوندى دارد، بيايد. همه را جمع كرديم، نگاهى به آن ها نموده و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة» شفاعت ما به كسى كه نماز خود را سبك بشمارد نخواهد رسيد. (ثواب الاعمال ص 205)
(2)
چه کسی بوی بهشت را حس نخواهد کرد

هشام بن احمر از سالمه كنيز حضرت صادق علیه السلام نقل كرده است كه گفت: من هنگام شهادت آن حضرت حضور داشتم. ایشان بيهوش شد؛ همين كه به هوش آمد فرمود: به حسن بن على بن علي بن الحسين (كه مشهور به افطس بود) هفتاد دينار بدهيد و به فلان كس فلان مبلغ و به فلانى اين قدر.
عرض كردم: آقا! به كسى پول مي دهى كه با كارد به شما حمله كرد و قصد كشتن شما را داشت؟! فرمود: مي خواهى از كسانى نباشم كه خداوند درباره آن ها فرموده‏ است: «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏»، (رعد / 21) (و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مى‏ پيوندند و از پروردگارشان مى‏ ترسند و از سختى حساب بيم دارند.) بله سالمه! خداوند بهشت را آفريد و آن را خوشبو كرد و بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام مي رسد. ولى بوى بهشت را کسی که نافرمان پدر و مادر و قطع‏ كننده رابطه‏ خويشاوندى باشد، حس نخواهد كرد. (غیبت شیخ طوسی ص 128)
(3)
واکنش امام در برابر مرگ فرزند

حضرت صادق علیه السلام فرزندى داشت، روزى در مقابل ايشان راه مي رفت که ناگهان غذا درگلويش گير كرد و از دنيا رفت. امام گريه كرده، فرمود: خدايا، اگر اين را گرفتى، بقيه را باقی گذاشتى و اگر گرفتارى مي دهى نجات نيز مي بخشى. بچه را پيش زنان بردند. همين كه چشمشان به او افتاد، شروع به ناله و فغان كردند. امام  آنها را قسم داد كه فغان و ناله نكنند. وقتى او را براى دفن بردند، امام فرمود: منزه است خدایى كه فرزندان ما را مي كشد ولى محبت ما به او بيشتر مى‏شود، و پس از دفن فرمود: پسرم، خدا قبر تو را وسيع نمايد و تو را به خدمت پيامبر برساند. و فرمود: ما خانواده‏اى هستيم كه هر چه دوست داريم را براى کسانی که دوستشان داریم، از خدا تقاضا مي كنيم، او نيز به ما عطا مي كند. اگر او وضعى را كه ما دوست نداريم، برای محبوبان ما صلاح بداند، ما نیز راضى هستيم. (بحار الانوار ج 47 ص 18)
(4)
کلید روزی، صدقه است

هارون بن عيسى روایت می کند: امام صادق علیه السلام به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: چهل دينار. فرمود: آن را بیرون آور و صدقه بده. عرض كرد: آقا ديگر چيزى برایمان باقی نمی ماند. فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را مي دهد، مگر نمي دانى که هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى صدقه است، پس اينك صدقه بده. او به دستور امام عمل كرد، ده روز بيشتر نگذشت كه از جایی چهار هزار دينار رسيد. فرمود: پسرم، در راه خدا چهل دينار داديم و خداوند چهار هزار دينار در عوض آن به ما عطا کرد. (کافی ج 4  ص 9)
(5)
هر كس سر سفره‏اى بنشيند كه شراب در آن خورده مى‏شود، ملعون است.

هارون بن جهم می گوید: وقتی امام صادق علیه السلام به حيره نزد منصور دوانيقى آمده بود، در خدمت امام بوديم. يكى از سرهنگان بچه‏اش را ختنه ‏كرد، غذایی فراهم کرده و مردم را دعوت كرده بود، حضرت صادق علیه السلام نيز بین دعوت شدگان حضور داشت. بر سر سفره هنگامی كه مهمانان مشغول خوردن غذا بودند، يك نفر از آنها آب خواست. قدحى كه شراب داشت آوردند، همين كه قدح به دست آن مرد رسيد، امام صادق از جا برخاست. پرسيدند: آقا چرا بلند شدید؟ فرمود: پيامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود:‏ هر كس سر سفره‏اى بنشيند كه شراب در آن سفره خورده مى‏شود ملعون است. (کافی ج 6 ص268)
(6)
پذیرایی از مهمان

سليمان صيرفى گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم، غذايى از گوشت بريان و چيزهاى ديگر آوردند. سپس ظرفى برنج آوردند، من همراه ایشان خوردم، باز فرمود: بخور! عرض كردم: خوردم، فرمود: بخور، مقدار علاقه شخص را به برادرش از آن مي فهمند كه تا چه اندازه در خوردن غذای خانه او رويش باز است، سپس با دست مبارك لقمه‏ اى برايم گرفت و فرمود: بايد اين لقمه را هم بخورى، خوردم. (کافی ج 6 ص 279)
(7)
واکنش حضرت در برابر کسی که به ایشان نسبت خدایی داده بود

مالك بن عطيه گويد: يكى از اصحاب حضرت صادق علیه السلام نقل كرد: روزى امام  آمد و با خشم فرمود: من ساعتى قبل كارى داشتم، از منزل خارج شدم، يكى از سوداني هاى مدينه فرياد زد: لبيك يا جعفر بن محمّد لبيك! (اين سودانى امام را خدا گرفته بود و به جاى اينكه بگويد لبيك اللهم لبيك،‏ مي گفت لبيك يا ابا عبد اللَّه.) با ترس و وحشت از اين سخنى كه او گفت، فورا به منزل برگشتم، و برای خدا به سجده رفته و صورت به خاك ماليدم و اظهار كوچكى و خوارى نمودم، و عرض كردم: خدايا، من از آن حرفى كه سودانى گفت، بيزار و متنفرم. و اگر عيسى بن مريم از آنچه خدا در باره‏اش فرموده بود (كه او را بنده خود معرفى كرده بود) تجاوز مي كرد چنان از گوش كر و از چشم كور و از زبان لال مي شد كه ديگر نه مي شنيد و نه مي ديد و نه سخن مي گفت. خدا ابو الخطاب (یکی از غلو کنندگان در باره حضرت که به ایشان نسبت خدایی می داد) را لعنت كند و او را با ضربه آهن بكشد. (کافی، ج 8 ص 266)
(8)
دعایی که حضرت به یکی از شیعیان تعلیم داد

محمّد بن زيد شحّام گفت: نماز مي خواندم که چشم حضرت صادق علیه السلام به من افتاد، كسى را فرستاد و مرا خواست و فرمود: از كدام دسته‏اى؟ عرض كردم: از دوستداران شما.  فرمود: از کدام سرزمین؟ عرض کردم: از كوفه. سؤال كرد: در كوفه چه کسی را مي شناسى؟ عرض كردم: بشير نبّال و شجرة. پرسيد: آنها با تو چگونه رفتار مي كنند؟ عرض كردم: بهترين رفتارى كه امكان دارد. فرمود: بهترين مسلمانان كسى است كه بيشتر به درد مردم بخورد، به آنها کمک كند و سودمند باشد،  به خدا قسم شبى را به صبح نرسانده ام كه در مالم حقى باشد و در مورد آن از من بازخواست كنند. سپس پرسيد: چقدر پول براى خرجى دارى؟ عرض كردم: دويست درهم، فرمود: ببینم! نشان دادم، سى درهم و دو دينار بر آن افزود و به من داد، سپس فرمود: امشب شام را پيش من بخور. من غذاى شب را خدمت ايشان میل كردم، ولى شب بعد خدمتش نرفتم. فردای آن شب به دنبال من فرستاد، رفتم. فرمود: چرا ديشب نيامدى؟ به ياد تو بودم و منتظرت‏ شدم. عرض كردم: از طرف شما كسى نيامد به من خبر دهد. فرمود: من خودم خبر مي دهم. تا وقتى در اين شهر هستى، مهمان ما باش. حالا بگو ببينم، چه غذایى ميل دارى؟ عرض كردم شير. يك گوسفند شير دار براى من خريد، عرض كردم آقا، يك دعا به من بياموز. فرمود: بنويس:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ عَثْرَةٍ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ وَ يَا مَنْ أَعْطَى مَنْ سَأَلَهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً يَا مَنْ أَعْطَى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ سَعَةِ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ » آنگاه دستهاى خود را بالا برده و فرمود:
«يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ ارْحَمْ شَيْبَتِي مِنَ النَّارِ»
در اين موقع دستهاى خود را روى محاسن خويش گذاشت، وقتى برداشت، پشت دستهايش پر از اشك شده بود. (رجال کشی ص 235)