تعریف؟
مهدی خسروی. فکر میکنم بهترین تعریف همین باشد.
اولین اجرای زنده؟
گمانم سال 82 بود.
حساش چه بود؟
قبلا خبرنگار بودم. آن استرس وحشتناک را در آن شغل تجربه کردم.
اجرای زنده چه؟
استرساش کمتر شده بود. به خاطر همان تجربه خبرنگاری.
خوب، خوشتان آمد از آن اجرا؟
خیلی لذتبخش است. هنوز هم برایم شیرین است.
اولین ویژگی یک اجرای حرفهای چیست؟
مطالعه. قطعا مطالعه اولین چیز است.
بعدش چه؟
استفاده از همه ابزارها.
ابزارهای کار برای شما چیست؟
لباس، زبان بدن و واژگان.
چقدر طول میکشد که یک مستعد تبدیل به یک مسلط شود؟
علاقه خیلی تعیینکننده است. علاقه، انگیزه میآورد. من معتقد به نظام رتبهبندی هستم.
نظام رتبهبندی؟
بله. ساز و کاری که فرد بخواهد در آن پیشرفت کند.
خوب، نگفتید بر فرض داشتن علاقه چقدر زمان میبرد آب دیده شوی؟
گمان نمیکنم خیلی طولانی باشد.
چقدر سازمان برای جذب استعدادهای تازه ظرفیت دارد؟
خیلی. این همه شبکه متنوع دارند فعالیت میکنند.
کمبودی در این زمینه حس میکنید؟
بله. مجریهای حرفهای کم داریم.
روی هم رفته آدم جدیای هستید؟
در کارم بله. ولی به اقتضای مکانهای مختلف منعطف و شوخطبع هستم. گاهی هم درونگرا میشوم.
بازنشستگی؟
به آن فکر نمیکنم. دوست ندارم. برای همین رسمی نشدم.
بعد از این همه سال هنوز کارمند رسمی نیستید؟
نه، نیستم . اصلا یک دلیلش هم همین بازنشستگی است.
یعنی خودتان نخواستید رسمی شوید؟
یک زمانی مشکل سربازی داشتم. ولی حالا هم رغبتی ندارم.
چرا؟
اصل حرفهای این است که شما را برمبنای کارت بخواهند و نه برمبنای تعهدی که به شما دادهاند.
یعنی روی کیفیت کار اثر میگذارد؟
بله. مطمئنی که به هر حال تو را نگه میدارند.
توصیه دیگران چیست؟
میگویند برو رسمی شو.
چقدر مطالعه میکنید برای کار؟
هر روز برنامه گفتوگو داریم. برای همین حداقل یکی دو ساعت مطالعه میکنم.
آخرین کتابی که خواندید؟
«پایی که جا ماند» سیدناصر حسینی.
نوجوان بودید مجری بود که الگوی شما باشد؟
شخص خاصی در ذهنم نیست.
تپق؟
اجتنابناپذیر است. ولی مهم برخوردی است که با آن میکنید.
توضیح میدهید؟
میتوانی به عنوان یک ضعف از خودت ارائه دهی. ممکن است از آن لحظهای بسازی که به ماندگاریات کمک کند.
چطور مدیریت میکنید؟
مثلا میتوانی آن را تبدیل به شوخی کنی. البته نباید لوس باشد.
خلاقیت میخواهد؟
بیشتر حضور ذهن میخواهد مدیریت کردنش.
شبکههای خبری آن طرف را هم دنبال میکنید؟
بله. اقتضای کارم است.
سیاست؟
دیانت.
جنگ؟
مذموم.
روزی که دیگر جنگی نباشد؟
ظهور امام زمان(ع).
میانهتان با کدام هنر بهتر است؟
موسیقی.
آخرین باری که سینما رفتید؟
با همسرم بودم. رفتیم سینما فرهنگ شیار 143 را دیدیم.
وقتی بچه بودید دوست داشتید چه کاره شوید؟
ایده خاصی نداشتم. همین چیزهایی که همه بچهها دوست دارند.
حالا چه؟ به شغل دیگری فکر میکنید؟
نه. شغلم را خیلی دوست دارم. راستش گرفتارش هم هستم.
زیاد سفر میروید؟
شرایط شغلی اجازه نمیدهد. سفرهای یکی دو روزه.
وقتی از کار خسته میشوید؟
راستش تفریح خاصی ندارم. همین سفرهای کوتاه آخر هفته.
همیشه باخبر بودن گاهی کسالتآور نیست؟
اگر در شرایط حرفهای کار کنی آنقدر تنوع دارد که فقط لذت میبری.
مردم از شما هم انتظار دارند که از همه چیز مطلع باشید؟
بله. بخصوص در حوزه سیاسی. مخصوصا در این ماجرای اخیر مذاکرات.
واکنش شما چه بود؟
سعی میکردم توضیح بدهم. البته بستگی به مخاطب هم داشت.
یعنی چه؟
اگر کسی عمیق سوال میکرد سعی میکردم اطلاعاتم را در اختیارش قرار دهم.
خوب، پیشبینی شما از سرانجام مذاکرات چه بود؟
فکر میکردم به نتیجه میرسد.
ناراحتی عمیق از خواندن خبر را تجربه کردهاید؟
زلزله بم و C130 را مشخصا به یاد میآورم که خیلی تاثربرانگیز بود.
بدون دروغ گفتن میشود در این شهر زندگی کرد؟
سخت است، ولی بله میشود.
آدمهای این شهر...
کمی سطح فرهنگمان افت کرده است.
از حال و هوای بچگی بگویید؟
بازیهای کودکانه. تابستان.
تابستان؟
به من آرامش میدهد. بعضیها میگویند از چه چیز این گرما خوشت میآید. ولی دوست دارم دیگر. به خاطر همان کودکی.
کسی هست در گذشته که دلتان بخواهد باز ببینیدش؟
یک نفر هست. ولی نمیشود دید.
چه کسی؟
میترسم تداعی تزویر شود.
اگر قول بدهم نشود؟
دوست داشتم امام را ببینم. نشد.
چیزی در گذشته جا گذاشتهاید؟
نه. همه را با خودم آوردهام.
چیزی هست که بخواهید پاکش کنید از گذشته؟
نه. بچه خوبی بودم.
باز از همین راه میآیید، اگر بخواهید از اول بیایید؟
بله. از اول کار تلویزیون را دوست داشتم.
پیری؟
بالاخره یک دورهای است برای خودش. نمیدانم چطور بشود.
شبکههای اجتماعی؟
همین شبکههای موبایل، تلگرام، وایبر و... .
برایتان جدی است؟
نه. گروههای خبری هستند، فقط میخوانم.
آخرین جملهای که دوست دارید پشت میکروفن بگویید؟
حلالم کنید.