19 اردیبهشت 1367
طرح ادغام ارتش و سپاه را که در ذهن دارم، با آقایان شمخانی و سنجقی و آقا محمدی در میان گذاشتم آنها استقبال کردند.[1]
21 اردیبهشت 1367
با آقایان محسن رضایی و شمخانی و آقا محمدی درباره طرح ادغام سپاه و ارتش مذاکره کردیم، مشکلات و منافع و ضررها را بررسی کردیم. ساعت یازده و نیم شب خوابیدم.[2]
24 اردیبهشت 1367
افطار مهمان آقای خامنهای بودیم، در جلسه سران قوا... درباره طرح ادغام ارتش و سپاه هم بحث شد که بهجایی نرسیدیم. بحث ادامه خواهد داشت ...[3]
9 مرداد 1367
23 شهریور 1367
عصر خدمت امام رفتم... درباره ادغام نیروهای مسلح مذاکره شد. با ادغام امکانات پشتیبانی موافقاند اما در حال حاضر ادغام ارتش و سپاه را صلاح نمیدانند و بهطور جزم میگویند جنگ تمام شده و دیگر تجدید نمیشود و ادغام را مایه دعوا و نزاع و نارضایتی میدانند.[5]
10 آذر 1367
آقای عبدالله نوری آمد. گزارش بررسی تشکیلات نیروهای مسلح را داد. به نتیجه ادغام نیروهای نظامی و همچنین ادغام نیروهای انتظامی رسیدهاند.[6]
دوم فروردین 1368
عصر به زیارت امام رفتم. وضع ارتش و سپاه را گفتم و مشکل دوگانگی نیروهای مسلح و مخارج گزاف سازمانها و نیروهای تکراری و ضرورت انسجام را توضیح دادم ولی امام نگراناند که ادغام ارتش و سپاه باعث خشم آنها و درگیری شود. گرچه قبول دارند که سرانجام باید یکی شوند، ولی زمان را مناسب نمیدانند.[7]
[1] - کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی، پایان دفاع آغاز بازسازی، سال 1367، ص 114
[2] - همان، ص 117
[3] - همان، ص 119
[4] - همان، ص 244
[5] - همان، ص 311
[6] - همان، ص 423
[7] - کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی، بازسازی و سازندگی، سال 1368، ص 46