به گزارش مشرق، با مروری بر پهنه آیات قرآن می توان دریافت که مقوله دعا بسیار مورد عنایت و اهتمام حضرت باری تعالی در این صحیفه همیشه ماناست آنقدر که خداوند برای بیان آن، بهترین اسوب کلام و لطیف ترین شیوه سخن پردازی را به کار می بندد تا ما را به اهمیت موضوع رهنمون شود. د ر کریمه 186 سوره مبارکه بقره می فرماید:
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أجیب دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبوا لی وَ لْیؤْمِنوا بی لَعَلَّهمْ یَرْشدون»
«و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزدیكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).»
این آیه را می توان منحصر به فردترین آیه قرآن از جهت افاده مضون (دعا)دانست که نشان می دهد خداوند نسبت به بنده ای که به درگاه حضرتش دست به دعا برداشته، نهایت توجه و عنایت را دارد:
1. مطلب به صورت تكلّم (نه غیبت) آن هم با آوردن هفت بار ضمیر متكلّم وحده بیان شده است. این ساختار، آیه را در قرآن منحصر به فرد ساخته و نشان كمال عنایتِ خداوند به موضوع آیه، یعنی دعاست.
2. تعبیر زیبا و سرشار از عطوفت (عِبادی) به جای «ناس» و مشابه آن، كه توجه خاص به دعا را دو چندان می كند، همانطور كه اضافه كعبه به خداوند در تعبیر (بَیْتی)[سوره بقره، آیه 125] مایه شرافت بیت است، اضافه بندگان به خداوند نیز مایه مباهات آنان خواهد بود.
3. حذف واسطه در جواب كه فرمود: «پس تحقیقاً من نزدیكم» و نفرمود «بگو او نزدیك است». نظر برخی مفسران كه كلمه «فقل» را محذوف دانسته اند[1] صائب نیست.
4. تأكید بر نزدیك بودن خداوند با حرف «إنّ».
5. آوردن صفت (قَریب) به جای فعل كه بیان كننده ثبوت و دوام قربِ خداست.
6. ذكر فعل مضارع (اجیب) كه تجدّد اجابت و استمرار آن را می رساند.
7. تقیید (اجیب دَعوَةَ الدّاع) به (إذا دَعان). این دو جمله مضمون مشترك دارند كه نشان می دهد دعای واقعی، بدون شرط مستجاب است[2]
نكته ای در كلمات بزرگان اهل معرفت آمده و ادیبان عرفان آموز، مانند حكیم سنایی و عطار نیشابوری، آن را مبسوطاً بیان داشته اند و استاد ارجمند فاضل تونی(قدس سرّه) آن را از اساتید بزرگوارشان نقل می كردند و آن اینكه عبد در شرفیابی به حضور مولا باید هدیه ای عرضه كند كه مولایش آن را نداشته باشد، وگرنه آن هدیه برای مولا ارزشمند نیست. بهترین هدیه عبد، بندگی، عجز، مسكنت، ابتهال و تضرّع اوست كه مولا آن را ندارد و این نداشتن هم برای او كمال است.
این مطلب، از مناجات امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) نیز به دست می آید كه به خدا عرض می كند: «إلهی! كفی لی عزّاً اَن أكون لك عبداً و كفی بی فخراً أن تكون لی ربّاً. أنت كما أحبّ، فاجعلنی كما تحبّ» (كتاب الخصال، ص420). روی گردآلود بَر، زی او، كه بر درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری (دیوان حكیم سنایی، ص657)[3]
افزون بر آنچه گذشت، تامل در آفاق این کریمه، دست کم ما را به دو دستاورد مهم معرفتی، رهنمون می سازد.
1- هر دعای خیری به هدف اجابت می رسد
در استجابت دعا هیچ قید و شرطی وجود ندارد مگر خود مقید! به دیگر سخن «جمله (إذا دَعان) در آیه مورد بحث قید توضیحی است كه مقیدش، یعنی (دَعوَةَ الدّاع) را شرح می دهد و مضون قید و مقید هر دو یک چیز بیش نیست. پس بنابراین در استجابت دعا هیچ پیش شرط و شرطی وجود ندارد. ممکن است سوال شود اگر چنین است پس چرا برخی دعاها نمی گیرد؟
جواب این است که اگر در مفهوم آیه تامل شود معلوم خواهد شد که بین دعای حقیقی و اجابت رابطه و پیوندی وجودی علی و معلولی برقرار است به گونه که اگر علت (دعا) حقیقتا تحقق یابد، معلول(اجابت) تخلف از علت نخواهد داشت. اما تحقق معلول ممکن است بنا بر مصالحی گاهی به تاخیر بیفتد. به طور کلی، عدم استجابت دعا، ریشه در دو چیز دارد: یک. شرک دو. جهل
توضیح اینکه دعا یعنی خواندن. اگر کسی به زبان خدا را بخواند اما در اعماق قلبش، به غیر امید بسته باشد، او در دعا مشرک است. و چنین کسی اساسا به مفاد این آیه عمل نکرده است چون آیه می فرماید: اذا دعان(تنها مرا بخواند)، پس جای اعتراض نیست که بگوید چرا دعای من مستجاب نشد. آری! «آن كس كه از لحاظ اعتقاد و باور درونی، هم خدا را منشأ اثر و قدرت بداند و هم كار، قبیله، مزرعه و قدرت خویش را، دعای او خالص نیست و وعده اجابت به چنین دعایی هم داده نشده و ممكن است مستجاب نشود، چنان كه دلیلی بر ضرورت عدم اجابت آن وجود ندارد، زیرا خدای سبحان همگان را از فضل خود بهره مند می كند: «یا من یعطی من سئله و یا مَن یعطی مَن لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمةً».
از پیامبر اكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است: اگر بدهكار دعای «اللّهمّ أغننی بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك» را بخواند، دَیْن او ادا خواهد شد.[4] شیخ بهائی(قدس سرّه) می گوید: «من این دعا را تجربه كردم، اثر خود را بخشید و در مدتی كوتاه دیونم از راههایی كه هرگز فكر نمی كردم پرداخت شد».[5] همین دعا را اگر بدهكار بخواند ولی به درآمد خود نیز اطمینان داشته باشد، به طوری كه تكیه گاه او خدا و بهره كار وی باشد، ممكن است اجابت نشود، زیرا دعای او خالصانه نیست.»[6]
گاهی نیز دعای ما همراه با جهل است. مثلا از خدا چیزی را خواسته ایم که شر است. در حالیکه او منبع خیر است و چگونه ممکن است از منبع خیر، شر صادر شود؟! در این صورت نیز ما خدا را حقیقتا نخوانده ایم چرا که اگر مثلا می دانستیم درخواست ما برای زنده کردن بیمار، درخواستی برخلاف جریان طبیعی است، هیچگاه این دعا را نمی کردیم. یا اگر می دانستیم درخواست شفای فلان مریض به ضرر اوست، از اینگونه دعا کردن دست برمی داشتیم. ممکن است حتی از خدا خیر هم طلب کنیم ولی چون آن خیر به مصلحت نیست البته طبق وعده الهی استجابت می شود اما به دو صورت یا به جای آن، بلایی از سر ما دفع می شود و یا به تاخیر می افتد. مثلا نسبت به آینده دنیوی خود ما یا نسل ما یا برای آخرت جبران می شود.
این معنا در چند آیه از قرآن مورد سفارش و تاکید است:
1. دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا الله مخلصین له الدین» [غافر، 14]
2. با ترس و امید همراه باشد. «و ادعوه خوفا و طمعا» [اعراف، 56]
3. با تضرع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربكم تضرعا و خفیة» [اعراف، 55]
4. با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «إذ نادى ربه نداء خفیا» [مریم، 3][7]
2- تقرب خدا به ما از نوع قرب قیومی است.
مراد از قرب خدا ببندگان قرب مكانى نیست زیرا اینگونه نزدیكى از خصوصیات جسم است خداوند منزه از مكان و جسمانیت است بلكه مراد قرب احاطى است باحاطه قیومیت و معنى استواء بر عرش در آیه الرحمن على العرش استوى (طه، 5) همین احاطه است.[8] نزدیك بودن خداى تعالى، حتی به معنی قرب زمانى و شرفى و رتبه اى هم نیست، بلكه قرب خداوند هیچ ماهیتى ندارد تا اینكه حد و تعریف داشته باشد، و كیفیتى ندارد تا با رسم تعریف شود، بلكه قرب خداوند، نزدیك بودن قیومى است، مانند قرب آنچه كه قوام و استوارى اشیا به آن است، بلكه مانند قرب وحدت به مراتب اعداد است، زیرا وقتى به مراتب اعداد نظر شود، در آنها جز وحدت صرف یافت نمى شود، بدون اینكه چیزى به آنها ضمیمه شده باشد، با اینكه مراتب اعداد غیر از وحدت است و آثار و خواص آنها غیر از آثار و خواص وحدت است. پس وحدت، نزدیكترین اشیا به اعداد است و در عین حال، دورترین اشیا است به آنها، تا آنجا كه گفته شده كه وحدت ضد اعداد است.
پس چقدر نزدیك هستى تو اى كسى كه براى تو وحدانیت عدد است و چقدر دوریم ما كه موصوف به كثرت هستیم و چه خوب گفته شده است:[9]
[1] مجمع البیان، ج1 2، ص500؛ روض الجنان، ج3، ص42.
[2] تفسیر تسنیم، ج 9، ص 395 به نقل از: المیزان، ج2، ص30 33.
[3] پیشین، ج9، ص 394
[4] الاَمالی [صدوق]، ص317، مجلس 61؛ بحار الاَنوار، ج 92، ص301.
[5] الاَربعون حدیثاً [شیخ بهائی]، ص243 244، ذیل ح16.
[6] تسنیم، ج9، ص 412
[7] تفسیر نور، ذیل تفسیر آیه.
[8] اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص337.
[9] ترجمه تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج 2، ص: 375
منبع: تبیان
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أجیب دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبوا لی وَ لْیؤْمِنوا بی لَعَلَّهمْ یَرْشدون»
«و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزدیكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).»
این آیه را می توان منحصر به فردترین آیه قرآن از جهت افاده مضون (دعا)دانست که نشان می دهد خداوند نسبت به بنده ای که به درگاه حضرتش دست به دعا برداشته، نهایت توجه و عنایت را دارد:
1. مطلب به صورت تكلّم (نه غیبت) آن هم با آوردن هفت بار ضمیر متكلّم وحده بیان شده است. این ساختار، آیه را در قرآن منحصر به فرد ساخته و نشان كمال عنایتِ خداوند به موضوع آیه، یعنی دعاست.
2. تعبیر زیبا و سرشار از عطوفت (عِبادی) به جای «ناس» و مشابه آن، كه توجه خاص به دعا را دو چندان می كند، همانطور كه اضافه كعبه به خداوند در تعبیر (بَیْتی)[سوره بقره، آیه 125] مایه شرافت بیت است، اضافه بندگان به خداوند نیز مایه مباهات آنان خواهد بود.
3. حذف واسطه در جواب كه فرمود: «پس تحقیقاً من نزدیكم» و نفرمود «بگو او نزدیك است». نظر برخی مفسران كه كلمه «فقل» را محذوف دانسته اند[1] صائب نیست.
4. تأكید بر نزدیك بودن خداوند با حرف «إنّ».
5. آوردن صفت (قَریب) به جای فعل كه بیان كننده ثبوت و دوام قربِ خداست.
6. ذكر فعل مضارع (اجیب) كه تجدّد اجابت و استمرار آن را می رساند.
7. تقیید (اجیب دَعوَةَ الدّاع) به (إذا دَعان). این دو جمله مضمون مشترك دارند كه نشان می دهد دعای واقعی، بدون شرط مستجاب است[2]
نكته ای در كلمات بزرگان اهل معرفت آمده و ادیبان عرفان آموز، مانند حكیم سنایی و عطار نیشابوری، آن را مبسوطاً بیان داشته اند و استاد ارجمند فاضل تونی(قدس سرّه) آن را از اساتید بزرگوارشان نقل می كردند و آن اینكه عبد در شرفیابی به حضور مولا باید هدیه ای عرضه كند كه مولایش آن را نداشته باشد، وگرنه آن هدیه برای مولا ارزشمند نیست. بهترین هدیه عبد، بندگی، عجز، مسكنت، ابتهال و تضرّع اوست كه مولا آن را ندارد و این نداشتن هم برای او كمال است.
این مطلب، از مناجات امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) نیز به دست می آید كه به خدا عرض می كند: «إلهی! كفی لی عزّاً اَن أكون لك عبداً و كفی بی فخراً أن تكون لی ربّاً. أنت كما أحبّ، فاجعلنی كما تحبّ» (كتاب الخصال، ص420). روی گردآلود بَر، زی او، كه بر درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری (دیوان حكیم سنایی، ص657)[3]
افزون بر آنچه گذشت، تامل در آفاق این کریمه، دست کم ما را به دو دستاورد مهم معرفتی، رهنمون می سازد.
1- هر دعای خیری به هدف اجابت می رسد
در استجابت دعا هیچ قید و شرطی وجود ندارد مگر خود مقید! به دیگر سخن «جمله (إذا دَعان) در آیه مورد بحث قید توضیحی است كه مقیدش، یعنی (دَعوَةَ الدّاع) را شرح می دهد و مضون قید و مقید هر دو یک چیز بیش نیست. پس بنابراین در استجابت دعا هیچ پیش شرط و شرطی وجود ندارد. ممکن است سوال شود اگر چنین است پس چرا برخی دعاها نمی گیرد؟
جواب این است که اگر در مفهوم آیه تامل شود معلوم خواهد شد که بین دعای حقیقی و اجابت رابطه و پیوندی وجودی علی و معلولی برقرار است به گونه که اگر علت (دعا) حقیقتا تحقق یابد، معلول(اجابت) تخلف از علت نخواهد داشت. اما تحقق معلول ممکن است بنا بر مصالحی گاهی به تاخیر بیفتد. به طور کلی، عدم استجابت دعا، ریشه در دو چیز دارد: یک. شرک دو. جهل
توضیح اینکه دعا یعنی خواندن. اگر کسی به زبان خدا را بخواند اما در اعماق قلبش، به غیر امید بسته باشد، او در دعا مشرک است. و چنین کسی اساسا به مفاد این آیه عمل نکرده است چون آیه می فرماید: اذا دعان(تنها مرا بخواند)، پس جای اعتراض نیست که بگوید چرا دعای من مستجاب نشد. آری! «آن كس كه از لحاظ اعتقاد و باور درونی، هم خدا را منشأ اثر و قدرت بداند و هم كار، قبیله، مزرعه و قدرت خویش را، دعای او خالص نیست و وعده اجابت به چنین دعایی هم داده نشده و ممكن است مستجاب نشود، چنان كه دلیلی بر ضرورت عدم اجابت آن وجود ندارد، زیرا خدای سبحان همگان را از فضل خود بهره مند می كند: «یا من یعطی من سئله و یا مَن یعطی مَن لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمةً».
از پیامبر اكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است: اگر بدهكار دعای «اللّهمّ أغننی بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك» را بخواند، دَیْن او ادا خواهد شد.[4] شیخ بهائی(قدس سرّه) می گوید: «من این دعا را تجربه كردم، اثر خود را بخشید و در مدتی كوتاه دیونم از راههایی كه هرگز فكر نمی كردم پرداخت شد».[5] همین دعا را اگر بدهكار بخواند ولی به درآمد خود نیز اطمینان داشته باشد، به طوری كه تكیه گاه او خدا و بهره كار وی باشد، ممكن است اجابت نشود، زیرا دعای او خالصانه نیست.»[6]
گاهی نیز دعای ما همراه با جهل است. مثلا از خدا چیزی را خواسته ایم که شر است. در حالیکه او منبع خیر است و چگونه ممکن است از منبع خیر، شر صادر شود؟! در این صورت نیز ما خدا را حقیقتا نخوانده ایم چرا که اگر مثلا می دانستیم درخواست ما برای زنده کردن بیمار، درخواستی برخلاف جریان طبیعی است، هیچگاه این دعا را نمی کردیم. یا اگر می دانستیم درخواست شفای فلان مریض به ضرر اوست، از اینگونه دعا کردن دست برمی داشتیم. ممکن است حتی از خدا خیر هم طلب کنیم ولی چون آن خیر به مصلحت نیست البته طبق وعده الهی استجابت می شود اما به دو صورت یا به جای آن، بلایی از سر ما دفع می شود و یا به تاخیر می افتد. مثلا نسبت به آینده دنیوی خود ما یا نسل ما یا برای آخرت جبران می شود.
این معنا در چند آیه از قرآن مورد سفارش و تاکید است:
1. دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا الله مخلصین له الدین» [غافر، 14]
2. با ترس و امید همراه باشد. «و ادعوه خوفا و طمعا» [اعراف، 56]
3. با تضرع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربكم تضرعا و خفیة» [اعراف، 55]
4. با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «إذ نادى ربه نداء خفیا» [مریم، 3][7]
2- تقرب خدا به ما از نوع قرب قیومی است.
مراد از قرب خدا ببندگان قرب مكانى نیست زیرا اینگونه نزدیكى از خصوصیات جسم است خداوند منزه از مكان و جسمانیت است بلكه مراد قرب احاطى است باحاطه قیومیت و معنى استواء بر عرش در آیه الرحمن على العرش استوى (طه، 5) همین احاطه است.[8] نزدیك بودن خداى تعالى، حتی به معنی قرب زمانى و شرفى و رتبه اى هم نیست، بلكه قرب خداوند هیچ ماهیتى ندارد تا اینكه حد و تعریف داشته باشد، و كیفیتى ندارد تا با رسم تعریف شود، بلكه قرب خداوند، نزدیك بودن قیومى است، مانند قرب آنچه كه قوام و استوارى اشیا به آن است، بلكه مانند قرب وحدت به مراتب اعداد است، زیرا وقتى به مراتب اعداد نظر شود، در آنها جز وحدت صرف یافت نمى شود، بدون اینكه چیزى به آنها ضمیمه شده باشد، با اینكه مراتب اعداد غیر از وحدت است و آثار و خواص آنها غیر از آثار و خواص وحدت است. پس وحدت، نزدیكترین اشیا به اعداد است و در عین حال، دورترین اشیا است به آنها، تا آنجا كه گفته شده كه وحدت ضد اعداد است.
پس چقدر نزدیك هستى تو اى كسى كه براى تو وحدانیت عدد است و چقدر دوریم ما كه موصوف به كثرت هستیم و چه خوب گفته شده است:[9]
دوست نزدیكتر از من به من است وین عجب تر كه من از وى دورم
پی نوشت ها:
[1] مجمع البیان، ج1 2، ص500؛ روض الجنان، ج3، ص42.
[2] تفسیر تسنیم، ج 9، ص 395 به نقل از: المیزان، ج2، ص30 33.
[3] پیشین، ج9، ص 394
[4] الاَمالی [صدوق]، ص317، مجلس 61؛ بحار الاَنوار، ج 92، ص301.
[5] الاَربعون حدیثاً [شیخ بهائی]، ص243 244، ذیل ح16.
[6] تسنیم، ج9، ص 412
[7] تفسیر نور، ذیل تفسیر آیه.
[8] اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص337.
[9] ترجمه تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج 2، ص: 375
منبع: تبیان