گروه فرهنگی مشرق- جوان مو قرمز فیلم چه خوبه برگشتی با اینکه هنوز 21 سالگی را پشت سر نگذاشته است. علیرضاجعفری مستقل از امیر جعفری(عمویش) از چهره هایی است که امیدواریم در آینده بیشتر از او بشنویم. همان پسرک غیرتی فیلم بی وفا. در شاهگوش که خوش درخشید و با اینکه چه خوبه برگشتی مهرجویی اثر شاخص این فیلمساز نیست اما بازی واقعا دلنشین او حسابی چشم نواز است. حالا نقش اول سریال آقا و خانم سنگی را ایفا می کند. به بهانه حضور موثر در این سالها و بهانه پخش سریال شاهد احمد لو با او به گفتگو نشستیم.
*اغلب کودکان و نوجوانان بازیگر که از مقطع کودکی وارد سینما و حوزه بازیگری در تلویزیون شده اند، در یک مقطعی متوقف می شوند و کلا محو می شوند.اما این اتفاق در مورد شما نیفتد و پس از حضور در فیلم چه خوبه برگشتی، حسابی می تازی. استمرار در حرفه بازیگری و سختیهایی که کشیدی ورودیه خوبی برای گفتگوست.
فکر میکنم چند دلیل وجود داشت که کار من ادامه پیدا کرد. من همه جا گفتهام که از کودکی عاشق سینما و تلویزیون نبودهام. الان هم مطلقا عاشق بازیگری نیستم یعنی سینماو هنر را عرصه ای میدانم که می توانم خودم را در آن غرق کنم ولی اینکه عاشق سینما باشم یا عاشق بازیگری باشم، نه، بازیگری خیلی مهم نیست. فکر می کنم یکی از دلایلش همین بود که من خیلی عاشق سینما نیستم. البته خیلی پیگیری کردم و خیلی سختی کشیدم ولی آنچه که باعث شد کارم تا به اینجا ادامه پیدا کند و مستمر باشد چند دلیل داشت، یک دلیل، وجود امیر جعفری بود، قطعا نمیتوانم این موضوع را انکار کنم. من همه جا گفتهام که او هیچوقت مستقیما برای من پارتی بازی نکرد، هرچند خیلی از مردم باور نمیکنند. اما وجود او و حرفهایی که میزد یکی از مواردی بود که همیشه حس و حال خاصی را در من زنده نگه میداشت.
دلیل دیگر هم به قبلتر برمیگردد. من چند روز پیش هم در مصاحبه با یکی از روزنامه های صبح گفتم که برای آقای باقر بیگی (نقش مجید در سریال آقای پور احمد) احترام زیادی قائم. چرا؟ چون او یک سمبل از بچه های بازیگری بود که ناگهان فید شد. ولی من هرگز یک نقش را بازی نکردم. یعنی هیچوقت من را به یک نقش نمی شناسند.من تا قبل از بلوغ سی الی سی وسی پنج سریال، فیلم و تله فیلم کار کردهام که هیچوقت صرف اینکه یک بچه موفرفری بامزه باشم نبوده، بلکه همیشه یا نقش اصلی یا مکمل گل درشت بودهام یا در راستا و پیشبرد داستان، یکی از نقشهای مهمی بوده ام که خیلی به پیشبرد داستان کمک میکردم.
دلیل دیگر هم به قبلتر برمیگردد. من چند روز پیش هم در مصاحبه با یکی از روزنامه های صبح گفتم که برای آقای باقر بیگی (نقش مجید در سریال آقای پور احمد) احترام زیادی قائم. چرا؟ چون او یک سمبل از بچه های بازیگری بود که ناگهان فید شد. ولی من هرگز یک نقش را بازی نکردم. یعنی هیچوقت من را به یک نقش نمی شناسند.من تا قبل از بلوغ سی الی سی وسی پنج سریال، فیلم و تله فیلم کار کردهام که هیچوقت صرف اینکه یک بچه موفرفری بامزه باشم نبوده، بلکه همیشه یا نقش اصلی یا مکمل گل درشت بودهام یا در راستا و پیشبرد داستان، یکی از نقشهای مهمی بوده ام که خیلی به پیشبرد داستان کمک میکردم.
*یعنی همینطوری نبوده که تو را برای خالی نبودن عریضه وارد قصه فیلم کنند.
بله، یعنی همینطوری نبوده که دوربین روشن باشد و یک بچه ای از جلوی آن بیاید و برود. هیچوقت اینطور نبوده، خصوصا آنهایی که حرفهای تر بودهاند، من را به عنوان یک بازیگر کودک و نوجوان می شناختند.
*این را هم اضافه کنم که تجربه نشان داده آنهایی که بازیگری را دوست ندارند، بیشتر غرق این کار می شوند و بیشتر از این حرفه بهره می برند.
کسانی که خیلی عشق نمیورزند، به نظر موفق ترند. چون وقتی پای عشق و علاقه میان نباشد و تو حرفهای به پیشه بازیگری نگاه کنی برای اینکه کارت را درست انجام بدهی، در شرایط رقابتی فعلی تلاش بیشتری می کنی . نمیدانم چرا... ولی هرچه بیشتر به دنبال بازیگری بدوی، بدتر است. گویی تو باید یک کلاسی را برای خودت در این حرفه حفظ کنی.
*من در این دفاتر سینمایی می بینم که بایگر مجبور است هفته به هفته برای تهیه کننده و کارگردان، گل وشیرینی ببرد، بازیگران خیلی بزرگی هم هستند که هر هفته بهر تعظیم مثلا به فلانی که الکی استاد به او می گویند برای عرض ادب باید برود.
یا مجبور است ماشینش را عوض کند که بگویند ماشین مدل بالاتر گرفته و یا مثلا عینک گران تری خریده است!
*همه این موارد هست و حالا تو داری به صورت تدریجی و درست این راه را به سمت افق های بزرگتری می روی و حالا سؤال من این است که آیا امیر جعفری هیچگاه تو را به یک دفتر فیلمسازی معرفی نکرد که علیرضا برادرزاده من است؟
چرا! معرفی کرده اما مدل این معرفی سفارش مستقیم نبوده، چرا که خیلی بیشتر می توانست از این کارها بکند اما نکرد. نه امیر جعفری نه من، قائل به چنین مشی و سلوکی نیستیم. خیلی از مواقع می گفت خودت برو اقدام کن. یا مثلا می گفت الان وقتش نیست که کار کنی یا مثلا می گفت تو با مهرجویی ،پوراحمد و اسعدیان کار کرده ای ،الان باید خودت تئاتر کار کنی و تدریجی بالا بروی. یعنی شاید یک جایی معرفی کرده باشد، البته آنهم نه اینکه بگوید از برادرزاده من استفاده کنید، نه،اصلا اینطور نبود. مثلا در این حد که گفته، به علیرضا هم می توانید فکر کنید، در این حد. این اتفاق هم خیلی کم افتاده، هیچوقت پارتی بازی آنچنانی نکرد. چون نه من اینکار را دوست داشتتم و نه خودامیرخان جعفری. اصلا چنین آدمی نیست. چون خودش مبتنی بر تلاش خودش و تدریجی پله های پیشرفت در عرصه هنر را طی کرده است.
*یک دلیل اینکه تو برای مخاطب جذاب هستی، یک دلیل فرامتنی هم دارد. می خواهم سؤالی بپرسم که به زندگی خصوصی خودت برمی گردد، این یاغی گری که در وجود تو هست و من موقع بازی آن را حس می کنم (البته منظورم یاغی گری منفی نیست، یک یاغی گری مثبت از جنس آدمی مثل جیمز دین) آیا ویژگی ژنتیکی است و در همه افراد خانواده جعفری ها هست؟ خود امیر جعفری هم یک یاغی بزرگ در سینماست و مردم به خاطر همین او را دوست دارند .
این موضوع باز هم به همان مسئله ای باز می گردد که خدمت شما عرض کردم من خیلی عاشق سینما و تلویزیون نبودم و نیستم.
*امیر جعفری هم همینطور است؟
بله. ایشان هم همینطور است، امیر بازیگر توانایی است، حالا شاید در تئاتر اینطور باشد، یعنی می گوید من وقتی روی سن می روم، غرق می شوم، اصلا از خود بیخود می شوم و از قالب امیر جعفری بیرون می آیم ولی اینکه مثلا عشق این را داشته باشم که حالا در تلویزیون روی آنتن باشم یا اینکه نگران باشم که چرا سه ماه است کار نکرده ام، نه اصلا اینطور نیست. از همان بدو ورود به حوزه نمایش در زمان کودکی همینطوری بودم.
کسانی که با من همدوره ای و هم مدرسه ای بودند، یا دوستانم یا مثلا خانواده خودم هیچگاه خیلی ذوق نکردند که پسرم دارد بازی می کند، خیلی برای آنها مسئله پیش پا افتاده ای بود! من عده ای را می شناسم که پسر کوچک خانواده در تئاتر کودک بازی می کند، ناگهان خانواده اش احساس می کنند که او مارلون براندو است! ولی خانواده من اصلا اینطور نیستند، من مطمئم اگر مثلا خرس نقره ای هم بگیرم برایشان خیلی مهم نیست. پدرم همیشه می گوید این خرس نقره ای را می دهیم این علی آقا، آهنگر سر کوچه برایت بسازد! یعنی خیلی برایشان مهم نیست که وای حالا پسرمان روی آنتن است، یا دارد بازی می کند یا با فلان فیلمساز کار کرده است، نه اصلا اینطوری نبود.
کسانی که با من همدوره ای و هم مدرسه ای بودند، یا دوستانم یا مثلا خانواده خودم هیچگاه خیلی ذوق نکردند که پسرم دارد بازی می کند، خیلی برای آنها مسئله پیش پا افتاده ای بود! من عده ای را می شناسم که پسر کوچک خانواده در تئاتر کودک بازی می کند، ناگهان خانواده اش احساس می کنند که او مارلون براندو است! ولی خانواده من اصلا اینطور نیستند، من مطمئم اگر مثلا خرس نقره ای هم بگیرم برایشان خیلی مهم نیست. پدرم همیشه می گوید این خرس نقره ای را می دهیم این علی آقا، آهنگر سر کوچه برایت بسازد! یعنی خیلی برایشان مهم نیست که وای حالا پسرمان روی آنتن است، یا دارد بازی می کند یا با فلان فیلمساز کار کرده است، نه اصلا اینطوری نبود.
*الان که سریال تو در حال پخش است هم به کارت اشتیاق نشان نمی دهند؟
در حد دیدن و نظر دادن، اما در بوق و کرنا کردن، نه، اینطور نیستند، من هم نیستم. البته اگر من یک روزی با اصغر فرهادی کار کنم که فیلم من را 120 کشور ببینند، شاید یک آدم دیگری بشوم. نمی دانم! نمی توانم پیش بینی کنم و بگویم که آیا آن موقع هم برای من مهم نخواهد بود. چون تو کاری داری می کنی که 120 کشور جهان تو را می بینند و 10 منتقد برتر جهان در موردت نظر می دهند. فلان جشنواره طراز اول می روی و بالاخره یک تکانی می خوری و می فهمی که من این هستم ! می دانی چه می گویم؟ ولی الان این حس برای من پیش نمی آید. یعنی تا حالا این اتفاق برایم نیفتاده که مثلا بادی به غبغب بیندازم. هیچوقت اینطور نبوده ام و فکر می کنم این اخلاق ژنتیکی است .
*برای مصاحبه اشتیاقی نداشتی. اصلا برای گفتگو با مطبوعات هم اشتیاقی نداری، امیر جعفری هم همینطور است. به صورت خانوادگی برایتان مهم است که نتیجه کارتان چه می شود، خیلی بالاتر از استانداردی است که من تصور می کنم، امیرجعفری هم همینطور بوده است. ولی یک تفاوتی هم وجود دارد، امیر جعفری هم تقریبا کارش را با کارهای کمدی شروع کرد. اتفاق اینطور رقم خورد که در برج میلاد همه فیلم «چه خوبه برگشتی» مهرجویی را می دیدند، رضا عطاران و حامد بهداد که جلوی دوربین بودند کسی نمی خندید، تو که می آمدی جلوی دوربین، همه قهقهه می زدند و دوستان و همکاران رسانه ای من می گفتند که علیرضا جعفری از این به بعد خیلی باید مراقب خودش باشد و انتخابهایش باید انتخاب های خوبی باشد ولی وقتی نگاه می کنیم، می بینیم که بازیگران نمی توانند در یک مسیر هموار سینمایی حرکت کنند. گاهی مجبور است به تلویزیون برود نقشی را که دوست ندارد بازی کند، کاری را که دوست ندارد انجام دهد.
ولی این حرف برای من زود است، یعنی من همیشه، کما اینکه بعد از نمایش عمومی چه خوبه برگشتی، چند کار دیگر برایم پیشنهاد شد که من دیدم که اصلا لزومی ندارد در آن آثار حضور پیدا کنم اما اینکه بخواهم بگویم نه، یک حالت شبه انتلکتوئلی و شبه روشنفکرانه به خود می گیرد که اگر یک نفر از بیرون ببیند می گوید جمع کن بابا مگر تو علی مصفا هستی یا حمید فرخ نژادی یا امیر جعفری هستی!؟
یعنی این موضوع را متوجه شده ام ولی در حد و اندازه خودم، در مدیوم خودم، سعی می کنم که کار اشتباه انجام ندهم. اتفاقی که الان هست این است که از بین همان پیشنهاداتی که به من می شود، سعی می کنم بهترینش را انتخاب کنم. کما اینکه من بعد از شاهگوش، یکی دو مورد کار کمدی به من پیشنهاد شد که انجام ندادم .
*الان کمدی زده شده ای؟
نه. بنظرم بازیگرانی که کمدی کار می کنند بازیگران استخوان دارتر و قوی تری هستند. داریم میبینیم که الان چند سال است سیمرغ دست رضا عطاران، مجید صالحی و سعید آقاخانی است. یعنی دست بچه هایی است که کمدی کار کرده اند یا بچه هایی که در تئاتر رشد کرده اند. الان سینما دست آنهاست. بالاخره آن روز خواهد آمد که نشان می دهد که سینما به آدمش احتیاج دارد. آدمش کجاست و چطور می شود پیدایش کرد؟ آدمش را در صحنه های تئاتر می توان پیدا کرد، در بازیگران درست کمدی می توان پیدا کرد. نه اینکه من کمدی زده شده باشم اما می گویم من بعد از شاهگوش، برایم اسم خیلی مهم است، نه اینکه بگویم اسم برایم مهم است و اصل فیلمنامهای می خوانم یا پیشنهاد داده می شود مهم نیست. من می دانستم که «چه خوبه برگشتی» مهرجویی کار طراز اولی نخواهد شد، چون فیلمنامه را خوانده بودیم و همه می دانستیم که قرار نیست کار درخشانی از آقای مهرجویی ببینیم.
«مهمان مامان» قرار نبود «اجاره نشین ها» بشود، ولی اسم مهرجویی مهم است! ما همیشه پیش خودمان می گوییم، مگر چندتا مهرجویی وجود دارد؟ مثلا من در همان جشنواره می دیدم یک منتقد 23-22 ساله می آید و اصلا خجالت نمی کشد و در مورد مهرجویی با لحن بی ادبانه ای حرف می زند! این نه تنها در سینمای ما (من چون خیلی فوتبالی هستم، عرض می کنم) در فوتبال ما هم اتفاق می افتد. احساس می کنم که بزرگتری وجود ندارد که بزند در دهان آن منتقد نورسیده و بگوید بنشین سرجایت، الان یک نفر دیگر باید حرف بزند، تو اصلا کی هستی که در مورد آقای مهرجویی بخواهی حرف بزنی!
*فقط سن نیست، تجربه هم مهم است.
«مهمان مامان» قرار نبود «اجاره نشین ها» بشود، ولی اسم مهرجویی مهم است! ما همیشه پیش خودمان می گوییم، مگر چندتا مهرجویی وجود دارد؟ مثلا من در همان جشنواره می دیدم یک منتقد 23-22 ساله می آید و اصلا خجالت نمی کشد و در مورد مهرجویی با لحن بی ادبانه ای حرف می زند! این نه تنها در سینمای ما (من چون خیلی فوتبالی هستم، عرض می کنم) در فوتبال ما هم اتفاق می افتد. احساس می کنم که بزرگتری وجود ندارد که بزند در دهان آن منتقد نورسیده و بگوید بنشین سرجایت، الان یک نفر دیگر باید حرف بزند، تو اصلا کی هستی که در مورد آقای مهرجویی بخواهی حرف بزنی!
بله. تجربه هم مهم است. بهرحال می خواستم این را بگویم که می دانستیم قرار نیست فیلم درخشانی بیرون بیاید، می دانستیم فیلم خوبی نیست، واقعا هم فیلم خوبی نیست اما مهرجویی است ! آدم می گوید خب این آدم چقدر دیگر قرار است باشد؟
* فیلم هم به یک سری مشکلات اساسی برخورد، من به لحاظ سبک عرض می کنم. مهرجویی، آدم مکاشفه گری است. کتابهایی که ترجمه کرده است، هرکدام، اشتیاق برانگیز است و تو را قلقلک می دهد که بخوانی. فیلم هم یک کمدی علفی است، مدتی است که کمدی های علفی در هالیوود، مد شده اند هرجی به چه خوبه برگشتی نیست اما تو از فضای کافی استفاده کردی واز لحظات بهره برداری کافی کردی حتی حاضر شدی موهایت را بخاطر این فیلم قرمز کنی.
آقای مهرجویی هرکاری می گفت من انجام می دادم. یک عده از آدمها هستند که هرکاری به من بگویند من انجام می دهم. مهرجویی هم جزو همان دسته از آدمهاست. مگر می شود که تو تاریخ سینمای کشورت را بخوانی و اسم این آدم را نبینی؟ من الان اگر کار بازیگری را ببوسم و کنار بگذارم به همان دو کاری که با مهرجویی کرده ام، افتخار می کنم. بخاطر اسم مهرجویی. یک عده از آدمها هستند که تو می گویی این آدم هرکاری بگوید من انجام می دهم.
*وقتی او پشت دوربین است آیا تجربه ای را به تو منتقل می کند که برای تو اشتیاق برانگیز باشد؟
با خودم می گویم در «مهمان مامان » کاش به جای اینکه 10 سالم بود، مثلا بیست ساله بودم تا می توانستم بیشتر از او یاد بگیرم. بهرحال این فیلمساز محترم از آن دورانی که تو بخواهی از اوچیزی یاد بگیری شاید دور شده باشد اما صرف اینکه حضور دارد خیلی مهم است. صرف اینکه مهرجویی کنار توست، خیلی مهم است، خصوصا اگر به کارگردانی علاقمند باشی. اگر در آن دوران کمی سن و سال بیشتری داشتم، خیلی مفیدتر بود و می توانستم استفاده بیشتری ببرم. در «چه خوبه برگشتی» هم فقط خوشحال بودم که کنارش هستم.
*غیر از اسم کارگردان، دستمزد چطور؟
پول برایم مهم است.
*چون به هر بازیگری که می گوییم می گوید نه! ادا درمی آوردو پاسخ می دهد فقط نقش برایم مهم است.پول مهم است، پول همیشه مهم بوده است ولی اگر بفهمم که یک کاری می تواند به من کمک کند که مثلا از پله بیستم به بیست و یکم ترقی کنم، خب مسلما حاضرم تا اندازه ای کوتاه بیایم. ولی وقتی می بینیم کاری حداقل به لحاظ ترقی، هیچ پیشرفتی برای من ندارد، می گویم که من پولم را میگیرم.
*تو با 21 سال، در چند اثر سینمایی و تلویزیونی حضور داشتی ؟
40 تا سریال کار کرده ام. 6-5 تا فیلم کار کرده ام. بیشتر سریال بوده است.
*بهرحال فیلم و سریال کار کرده ای و در مدیوم نمایش بوده ای، حالا من یک سؤال دارم، به لحاظ آکادمیک در این زمینه تحصیل کرده ای؟
من دانشجوی ترم 4 بازیگری تئاتر هستم. البته از ابتدا می خواستم سینما بخوانم. علاقه اصلی من، فیلم کوتاه ساختن و سینما بود ولی قبول نشدم.
*ولی سودای کارگردانی داری.
بله،حتما ،دغدغه اش رهایم نمی کند.
*از این به بعد تجربه های سخت تری خواهی داشت یا آسانتر ؟ یا اصلا برایت فرقی ندارد؟ چون سینمای ما وضعیت شلخته ای دارد .
(یک چیزی می خواهم بگویم امیدوام برایت دردسرساز نشود) چون من ترک هستم، گاهی فکر می کنم بروم و زبان ترکیه ای را یاد بگیرم و 4-3 ماهی بروم ترکیه، سریال های ترکی بازی کنم و شبکه های GEM هم پخش کند و 10 تا کشور دیگر هم ببینند، چون واقعا تمام کشورهای منطقه می بینند. ببین من از این سودای صد تا یه غازی مطرح نکردم که بروم هالیوود کار کنم. برویم ترکیه کار کنیم خیلی راحت تر است و به ایران هم نزدیک تر است. حالا اگر بخواهیم برویم هالیوود، هم گیج می زنیم، هم مشکلات زبان، هم تکنیک ها و آدمها و مدل کار کردنشان که زمین تا آسمان با ما فرق دارد. خب پس برویم ترکیه کار کنیم! اما گاهی فکر می کنم باید تامل کرد. آروزهای دست چندم نباید داشت. به نظر من دارد اوضاع بهتر می شود، یعنی امیدواری که به خودم می دهم این است که نسل من، نسل مستعدی است. چه در بازیگری و چه در ابعاد فنی. البته منظور از نسل من فقط دهه هفتادی ها نیستند، دهه شصت را هم شامل می شود. امیدوارم وضعیت بهتر شود و راحت تر و بهتر بتوانیم کار کنیم، در همه زمینه ها البته منظورم کلیت سینما بود.
*به نقد بی محابای مهرجویی اشاره کردی، در مورد سریال «خانم و آقای سنگی» همان اتفاق افتاده است، هجم انتقادها فنی نیست و عمدتااحساسی است.
ببین یک سری از انتقادها را من خودم هم قبول دارم. مثلا من خودم وقتی قسمت اول را دیدم، اصلا دوست نداشتم. قسمت دوم را هم دیدم، دوست نداشتم، اما از قسمت سوم به بعد احساس کردم یک روند رو به رشد صعودی دارد که حداقل، بیننده هرازگاهی یک لبخندی می زند. عده ای به گونه ای انتقاد می کنند که گویی یک بودجه آنچنانی به برنامه ساز داده اند و حالا چنین سریالی ساخته شده است. خب وقتی چنین بودجه ای می دهند و او نمی تواند یک بازیگران متعددخوب بیاورد خب نباید توقع سریال بازی تاج و تخت داشت. ضمن اینکه با این بودجه های اندک ما تاج و تختی برای خودمان نساختیم و پورشه سوار هم نیستیم.
*همه می دانیم که اوضاع مالی تلویزیون وحشتناک خراب است.
من نمی دانم چرا ناگهان برخی از کارها اینطور مظلوم واقع می شوند. من می گویم اگر نقد هم می کنند، درست نقد کنند. من قبول دارم که برخی از بازیها، اغراق دارند. قبول دارم در برخی لحظات، قصه کاملافانتزی است، این را هم قبول دارم. داستان می لنگد، قبول دارم. برخی جاها ، تصویر خوب نیست، قبول دارم. برخی جاها، داستان پیش نمی رود، قبول دارم. اما اینکه بگویی «آقا و خانم سنگی» از واقعیات جامعه به دور است، نقد شتاب زده و هیجان زده ای است. واقعیت جامعه این است که احسان سنگی تا 35 سالگی هم که دکترایش را بگیرد بیکار می ماند. این واقعیت جامعه است اما خب این را که نمی شود گفت! تو قرار است که یک کار مفرحی را بسازی که بیننده 35 دقیقه سرگرم شود. می گوید «خانم و آقای سنگی» از واقعیت به دور است! بله! واقعیت، خیلی چیزهاست. اگر تو می توانی بگویی و بسازی، بیا بساز. آنهم در کار مفرح و کمدی ! مگر می شود؟
*اصلا وقتی می گوییم کمدی، یعنی اغراق کردن.
به شاهد(احمد لو) هم گفتم، که برخی بخش ها را دوست ندارم، اما در یک جاهایی هم لحن فوق العاده بامزه ای دارد ، مثل آنجا که در کلاس صحبت کردم و گفتم آقا مرد آن است که مثلا دستش را بگذارد روی پای خودش و بلند شود و ناگهان دوتا دوقلو دستم را بلند می کنند .
*بیاییم نگاه خودمان را کنار نگاه مردم بگذاریم.
آفرین.
*این چیزهایی که نوشته می شود مربوط به توده نخبه نماست.
خیلی برایم عجیب بود که گفتند از واقعیات جامعه به در است! واقعیات جامعه این است که سعید سنگی اگر مشکل مزرعه اش رفع نشود، نخواهد توانست جهیزیه خواهرش را جور کند و خواهرش باید 10 سال دیگر هم در خانه بماند. خیلی از واقعیتها هست. واقعیت این است که کمتر پیش می آید که اینطور به خواستگاری بروند، کمتر پیش می آید که اینطور عاشق بشوند. اینها اصلا واقعیات جامعه نیست ولی تو قرار است در آن مدیومی که به تو داده اند به عنوان کارگردان، چنین کاری بسازی و 40-35 دقیقه مخاطب را شاد کنی. من نمی دانم چرا فکر می کنند که قرار است یک اتفاق خارق العاده بیفتد.
قرار است که 26 قسمت، 35 دقیقه ای و مفرح ساخته شود. حالا شاید در کل مجموعه، کمی بالا و پایین وجود داشته باشد، یک قسمت خوب باشد، یک قسمت متوسط، یک قسمت هم پایین باشد. یک قسمت را هم بشود گفت چقدر لوس بود و یک قسمت دیگر بشود گفت خلی بامزه بود. اصلا 26 قسمت سریال، هیچی نیست، مثلا من سریالی houes of gard را مردم هم دیده اند فصل یک و دو خیلی جالب نیست ولی ناگهان می بینی در فصل سوم و مثلا در قسمت هفتادم است که داستان به یکباره روی غلتک می افتد. در یک سریال 26 قسمته و 35 دقیقه ای چه می شود کرد؟ آنهم با این همه محدودیت. من در خوابگاه نمی توانستم تی شرت بپوشم! باید پیراهن روی آن می انداختم. موضوع این است! آن وقت می گویند چرا از واقعیات جامعه به دور است. این است که می گویم برخی از نقدها را می توان قبول کرد ولی برخی از آنها به نظرم دیگر خیلی شبه روشنفکرانه است.
قرار است که 26 قسمت، 35 دقیقه ای و مفرح ساخته شود. حالا شاید در کل مجموعه، کمی بالا و پایین وجود داشته باشد، یک قسمت خوب باشد، یک قسمت متوسط، یک قسمت هم پایین باشد. یک قسمت را هم بشود گفت چقدر لوس بود و یک قسمت دیگر بشود گفت خلی بامزه بود. اصلا 26 قسمت سریال، هیچی نیست، مثلا من سریالی houes of gard را مردم هم دیده اند فصل یک و دو خیلی جالب نیست ولی ناگهان می بینی در فصل سوم و مثلا در قسمت هفتادم است که داستان به یکباره روی غلتک می افتد. در یک سریال 26 قسمته و 35 دقیقه ای چه می شود کرد؟ آنهم با این همه محدودیت. من در خوابگاه نمی توانستم تی شرت بپوشم! باید پیراهن روی آن می انداختم. موضوع این است! آن وقت می گویند چرا از واقعیات جامعه به دور است. این است که می گویم برخی از نقدها را می توان قبول کرد ولی برخی از آنها به نظرم دیگر خیلی شبه روشنفکرانه است.
*این نقدها تو را به عنوان بازیگر آن مجموعه خسته می کند؟
ناراحتم می کند. می دانی چه می گویم؟ می گویم آخر می خواستید چه کار کنیم که نکردیم؟
*یک موضوعی پیش می آید ، برخورد منتقدان با هنرمندان، به اوج خودش رسیده است. آنها بی محابا می کوبند و هنرمندان هم بی محابا رد می کنند و می گویند درست نیست. مثل همان مثالی که خودت زدی و گفتی یک منتقد 23-22 ساله در مورد مهرجویی قضاوت می کند و خب این سنی نیست که طرف توانسته باشد مثلا ده هزارتا فیلم دیده باشد، ده هزارتا کتاب خوانده باشد و 10 هزارتا تحلیل نوشته باشد تا بتواند مهرجویی را قضاوت کند. این مشکل دارد خیلی زیاد می شود خصوصا در تلویزیون.
در تلویزیون که خیلی زیاد شده است. می گویند کسی که کار تلویزیونی می کند، آدم چیپی و کم ارزشی است. من اصلا نمی فهمم منظورشان چیست. بازیگر بزرگی مثل کوین اسپیسی می آید در یک سریال تلویزیونی بازی می کند. اصلا حرف روشنفکرانه این دوستان را نمی فهمم. من اصلا نمی فهمم چرا تئاتری ها، تلویزیونی ها را قبول ندارند، تلویزیونی تئاتری را قبول ندارند، سینمایی هر جفت دو گروه را قبول ندارد! مخصوصا در حیطه بازیگری. بهرحال تو بازیگری و موظفی که بازی کنی. حالا این انتخاب خودت است، یک زمانی می گویی خب الان تلویزیون کار خوب ندارد، پس می روم به سمت تئاتر و یا گاهی می روی به سمت سینما. ولی اینکه رد کنی و بگویی تلویزیون نه، به نظر من این کار غلطی است. چون الان بهترین مدیوم بری اینکه بتوانی خودت را اثبات کنی و خودت را نشان بدهی، تلویزیون است بازخوردی که همین الان از «خانم و آقای سنگی» داشتم (اصلا کاری به نظرات منفی و مثبت ندارم) از قسمت ششم به بعد، در 26 قسمت شاهگوش نداشته ام.
نهایت بیننده سینما، یک میلیون و پانصدهزار نفر است، نهایت سالنی که به آن می دهند ، 200 سالن است. تو می خواهی در آن سالن چه کنی؟ می آیی که یک میلیون و پانصد هزار نفر تو را ببینند؟ من نمی گویم همیشه توده های کثیر 50 میلیونی باید تو را ببینند ولی می گویم درستش این است که تو به عنوان بازیگر، حداقل دو سال یک بار یا سالی یک بار کاری کنی که جمع کثیری تو را ببینند و تو را دوست داشته باشند. این کار می تواند کمدی باشد. اصلا حضور در سریال های تلویزیون احترام به مردم است.من اصلا کاری به بهرام رادان ندارم. آنها سوپراستار هستند. بهرام رادان اگر هیچوقت هم تلویزیون کار نکند، باز هم بهرام رادان است. ولی تو به عنوان بازیگر اگر سه تا سینمایی مستقل کار می کنی، به نظرم، دو یا سه سال یکبار باید یک سریال درست هم کار کنی. نمی دانم شاید با گذشت زمان و بالا رفتن سنم تغییر کند.
نهایت بیننده سینما، یک میلیون و پانصدهزار نفر است، نهایت سالنی که به آن می دهند ، 200 سالن است. تو می خواهی در آن سالن چه کنی؟ می آیی که یک میلیون و پانصد هزار نفر تو را ببینند؟ من نمی گویم همیشه توده های کثیر 50 میلیونی باید تو را ببینند ولی می گویم درستش این است که تو به عنوان بازیگر، حداقل دو سال یک بار یا سالی یک بار کاری کنی که جمع کثیری تو را ببینند و تو را دوست داشته باشند. این کار می تواند کمدی باشد. اصلا حضور در سریال های تلویزیون احترام به مردم است.من اصلا کاری به بهرام رادان ندارم. آنها سوپراستار هستند. بهرام رادان اگر هیچوقت هم تلویزیون کار نکند، باز هم بهرام رادان است. ولی تو به عنوان بازیگر اگر سه تا سینمایی مستقل کار می کنی، به نظرم، دو یا سه سال یکبار باید یک سریال درست هم کار کنی. نمی دانم شاید با گذشت زمان و بالا رفتن سنم تغییر کند.
*زمانیکه که قرار شد در این کار بازی کنی چند و چون اتفاقات مذاکرات برای حضور در این سریال چگونه بود ؟
من برای اینکه قرارداد را امضا کنم، 7 قسمت را خواندم و به نظرم آن هفت قسمت اولیه ، خیلی شیرین بود (در فیلمنامه ) . اول از همه اینکه من هیچوقت تا به حال نقش فرعی اثری نبوده ام ولی هیچوقت هم نقش یک نبوده ام ولی برای من خیلی مهم بود که نقش یک، سریال را بازی کنم.
*شاهد خودش به تو پیشنهاد داد؟
شاهد از من خوشش نمی آمد! من را دوست نداشت. من پیشنهاد علیرضا مسعودی بودم. شاهد هم گفت که من هیچوقت تو را دوست نداشتم ولی وقتی که جلوتر رفتیم نظرش تغییر کرد. ولی اینکه از ابتدا شاهد به حضور من اصرار داشته باشد، نه. چون شاهد اصلا من را دوست نداشت.
*به چه دلیل؟
می گفت بازی تو را دوست ندارم. کما اینکه هرچه جلوتر رفتیم خیلی دوست داشت. خصوصا وقتی که در تدوین دید، گفت نظرم کلا در مورد تو تغییر کرد.
*فیلمهایی که تو در مورد آن قضاوت می کنی با آنچه که در ذهن من است متفاوتند. فکر می کنی در کدام فیلم سینمایی ، در نظر مردم، محبوبتری؟ و بیشتر دوستت دارند؟
قطعا «مهمان مامان» !
*اگر بگویم اشتباه می کنی چه؟
به خودم می گویند همین فیلم
*آنجا که غیرتی می شوی و می خواهی از خواهرت دفاع کنی.
بی وفا؟
*خودت هم باور نمی کنی که در آن فیلم محبوبتری.
من آن فیلم را خیلی دوست دارم. اتفاقا فکر می کنم کمدی رومنس بامزه ای است . با اینکه خیلی فیلم درخشانی نیست در ژانر خودش. اما اشتباه ما این است که سلیقه مردم را نمی بینیم و دوم اینکه توقع خودمان را در آن حد نمی بینیم. یعنی مردم وقتی من را می بینند باید توقعشان در حد علیرضا جعفری باشد . قرار نیست آل پاچینو را ببینند و باید این را با کار قبلی اش مقایسه کنند. یا مثلا قرار نیست امیر جعفری ، ژان رنو باشد. قرار نیست که «آقا و خانم سنگی » مشابه آمریکایی دوستان باشد.
*آن کار تو خیلی بامزه درآمده است. خواسته یا ناخواسته.
چون در سن بامزه ای هم بودم. یعنی اصلا فیزیک و سن و همه چیز ، آنجا بامزه است. ولی خب تغییر می کند. مخصوصا ما. مثلا شاید باور نکنی اگر بگویم از ماه قبل تا حالا دو سانت رشد قدی داشتم. ناگهان تغییر می کنیم و ممکن است سال بعد کلا یک قیافه دیگری داشته باشم.