کد خبر 479570
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۴
به مناسبت شهادت پیر عاشق، سردار سپاه روشنایی حسین همدانی، مثنوی «سردار عشق» تقدیم بهتمامی رهسپاران دیار عاشقی، کربلای معلی
لشکرِ غم کرده فتحِ شهرِ دل - اشکِ چشمِ لاله را، دریا خجِل
سینه میسوزد زِ داغِ لالهها - در نمازَم با، اذانِ نالهها
اشکِ سُرخِ لالهها تَر کرده خاک - عشقِ زینب کرده سرداری هلاک
مینویسم با غمِ او شعرِ ناب - میکِشَم از چشمِ خَمّارش، شراب
بر قلم رختِ عزا را کرده تَن - از غم سَیّد علی گویم سخن
ای امیرِ موسفیدِ اهلِ عشق - ای سپه سالارِ ایوانِ دمشق
ای علمدارِ سپاهِ اشک و آه - در بَلا، ای بوده زینب را پناه
ای زده غم بر تنت شلاقها - بر دلت از هجرِ یاران، داغها
ای علمدارِ سپاهِ عشق و شور - عاقبت گشتی شهیدِ راهِ نور
مانده بودی گرچه جا از یارها - آن به عشقِ فاطمه بر دارها
خون، دلت بود از غمِ بسیارها - از فراقِ آن ابوذر وارها
با خمینی آن علم بردارها - کربلای جبهه را سردارها
هِمّت و چمران و کاوه، باکری - هاشمی، کلهر، کریمی، باقری
یارِ دیرینِ شقایقهایِ مست - عاقبت بُغضِ گلوگیرَت شکست
خون چکید از چشمِ شب بیدارِ تو - عاقبت شد نوبتِ دیدارِ تو
سر کشیدی عاقبت بر دارِ خویش - چون رفیقانت شدی آلاله کیش
آرزویت را رسیدی پیرِ عشق - شُد نصیبِ تو شهادت در دمشق
این سعادت خوش تو را سردار عشق - گَشتهای قربانِ زینب در دمشق
اشک زینب را تو دیدی در شَفَق - کربلا را پر کشیدی مرغ حق
باز بویِ جبههها پُر کرده شهر - میرسد عاشقترین سردارِ دَهر
بوی هِمَّت بر مشامِ جان رسد - بویِ عطرِ باکریِّ بی جَسَد
شهر ما بوی خمینی میدهد - بوی مردانِ حسینی میدهد
بوی دود و بوی باروت و جنون - میرسد بر شهر آهن، بویِ خون
شهر ما بوی مُنوَّر میدهد - بویِ نخلستان بیسر میدهد
دل هوایِ جبههها را کرده باز - عطر و بویِ کربلا دارد نماز
یادِ یارانِ سلحشورم به خیر - یادِ سردارانِ منصورم به خیر
آن گسسته عاشقانه دل زِ غِیر - یاد چمران، یاد شیرودی به خیر
با خمینی یاد جانبازی به خیر - یادِ هِمَت، یادِ خرازی به خیر
کامِ دل دارد عطش بر بویِ عشق - میرسد خوش عطر و بویی از دمشق
مانده سرداری بهجا از عهدِ عشق - آورندش بر سَرِ دست از دمشق
شاهدِ بزمِ الستی میرسد - آن بریده دل زِ هستی میرسد
غرقه در خون روی و مویی میرسد - از میِ حق تَر گلویی میرسد
با علی درد آشنایی میرسد - آن مُریدِ روشنایی میرسد
کربلا را رهسپاری میرسد - بهر زینب سر به داری میرسد
بوی همت میدهد گیسویِ او - رنگِ سُرخِ لاله دارد رویِ او
عاشقی را، عاشقان مبهوتِ او -عطرِ خرازی دهد تابوتِ او
مانده جا از کاروانِ یارها - پیرِ گُردانِ عَلَم بَردارها
ماه شبهایِ خوشِ بازی دراز - بر غروبِ کربلا آیینه ساز
آن وجودِ گشته ذوبِ در ولا - عاقبت شد رهسپار کربلا
عطر و بویِ کربلا را داشت او - بیرقِ سرخ ولا افراشت او
ماهِ شبهایِ شلمچه الوداع - ای جگرخونِ حلبچه الوداع
وصلِ یاران کرده در خون، الوداع - یادگارِ دشتِ مجنون، الوداع
ای ولی را یارِ صادق، الوداع - کربلا را پیرِ عاشق، الوداع
ای که در دل، دردِ دین را داشتی - عطر و بویِ اربعین را داشتی
بر سر دستت بلند آوردهاند - خوش رها، روحت زِ بند آوردهاند
ای نگاهت باخدا درگیر عشق - میبَرَندَت کربلا، ای پیر عشق
شب، چراغانِ نگاهِ عاشقت - هر سَحَر بیتابِ صبحِ صادقت
بویِ باران میدهد سجادهات - داغِ زهرا بس که غمها دادهات
ای علمدارِ علی در نهروان - قصد رفتن کردهای، ای مهربان
ای ولی را عشق تو بیانتها - ای وجودت عاشقی را خونبها
یاور سید علی در فتنهها - جان زهرایت مکن او را رها
قصد رفتن کردهای از پیش او - تا نمایی خون دل درویش او
اذن رفتن کربلایت داده او - باده از جام بلایت داده او
اَشتَرِ حیدر مرو، با او بمان - قلب او مشکن، امیرِ مهربان
نورِ چشمانِ سلیمانی مرو - ای علی را هِمَّت ثانی مرو
ای همیشه یاور و یار ولی -دل پریشانتر مکن سید علی
میروی بی ما چه خوش بر کویِ عشق - ای فدا جان کرده بر، بانویِ عشق
کربلا را عاشقِ پیرانه سر - کربلا گر میروی ما را ببر
های سردارِ شقایق فامِ ما - کربلا رفتن به خون را رَه نَما
سینۀِ سید علی، مجروحِ درد - میکِشَد از داغِ یاران، آهِ سرد
با دلی لبریز درد و رنج و غم - میزند در شهرِ تنهایی قَدَم
یک به یک یاران ز پیشش میروند - داغ تنهایی به قلبش مینهند
سیدِ خوبان مخور غم از فِراق - میزند سر لالهها بازَت زِ باغ
باغِ عشقِ فاطمه گُل میدهد - لاله لاله، یاس و سنبل میدهد
گرچه یارانِ قدیمت میروند - عاشقان نوبت به نوبت میروند
می شکوفد گل دوباره جایشان - عاشقانی که تویی آقایشان
ما به زهرا بندگان درگهیم - غم مخور تنها تو را کِی ما نهیم
داغِ سرخِ کربلا بر سینهها - کرده ما را پیش تو آیینهها
بختِ آیینه مدد آوردِهمان - شیعۀ زهرا و حیدر کردِهمان
تا به سر شورِ بلا دارد کَسی - کِی گذاریمت کِشی دلواپسی؟
ای امام لالهها لبتَر نما - عاشقان را اِذنِ ترکِ سَر نما
تا ببینی رقصِ سَر، بر دارها - غرقه در خون پیکرِ سردارها
تا ببینی لشکرِ بر نیزه سَر - کربلا بینی به پا، پُر شور و شَر
اذنِ مان ده، بر جهاد ای پیرِ عشق - فوجِ داعش تا برانیم از دمشق
تا به کی تازَد سعودی در یمن - تا به کِی ننگِ اسارت بر عدَن
تا به کِی داغِ منا بر سینهها - تا به کِی غمگینی آدینهها
تا به کِی بر سامِرا تهدیدِشان؟ - سید خوبان عزا کن، عیدِشان
اذنِمان دِه، رو به بغداد آوریم - کاظمین از بند آزاد آوریم
تا به کی داعِش دهد آزارمان؟ - تا به کِی این غم کِشَد بر دارمان؟
اذنِ مان دِه، ای امامِ لالهها - سر بگیریم از تنِ دَجّاله ها
تا برون سازم تو را از پرده راز - ای خُراسانی به سفیانی بِتاز
با یَمانی در یمن یاری نما - میرسد مهدی، علی! کاری نما
کُن علم آن، بیرق رنگِ سیاه - ای خُراسانی، سپاه آور به راه
با غریوِ یا لِثاراتَ الحُسین - در سپاهِ شیعه افکن شور و شِین
یا علی عصرِ ظهورِ مهدیَ است - با امامِ عشق، ما را عهدیَ است
وقت آن شد ای خراسانی که تا - پُشت داعش را به جنگ آری دوتا
ای خُراسانی به سفیانی بِتاز - تا بخوانی در پَسِ مهدی نماز
تا شود سِرِّ ظُهورِ یار، فاش - ای خراسانی یمن را یار باش
بویِ مهدی کرده پُر، آفاق را - میرسد بویِ بهاران، باغ را
عاشقان، بویِ ظهورش میرسد - آفتابِ عشق، نورش میرسد
زین تَغزُّلها که بُلبُل میکند -اندکی دیگر، سَحَر گُل میکند
بویِ یاس و نرگس آید باغ را - مژده آوردم از او، عُشّاق را
میرسد ماهی سراپا عِطرِ یاس - یوسفی زهرا نِشان، حیدر قِیاس
تا کند بر ظالمِ زهرا قصاص - تا دهد از خیمههایِ لاله پاس
شیعه را عهدی بود با شور و شِین - تا کند جان را فدایِ بر حسین
تا حسین است و محرم شیعه را - کربلا پایان نیابد ماجرا
کُلُّ یومٍ کربلا، اینَست راز - بیرق خون تا ابد در اهتزاز
بر ولایت قوم سر در پیش را - کربلا یعنی گذشتن خویش را
وقت آن شد تا که یار آید میان - یوسف زهرا، امامِ شیعیان
هرکه با او خواهد عاشورا کند - هر سحر باید دُعا او را کند
بر ظهورش هر سحر زاری کند - در فراقش گریه بسیاری کند
قومِ مهدی شور و شِینَ اش بشنوید - یا لِثاراتَ الحُسینَش بشنوید
عاشقان، بویِ ظهورش میرسد - آفتابِ عشق، نورش میرسد
زین تَغزُّلها که بُلبُل میکند -اندکی دیگر، سَحَر گُل میکند
أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
به امید ظهور حضرت یار ...
سحرگاه یکشنبه 19 مهرماه 1394 – منصور نظری