این شعر به شرح زیر است:
گفتند در چشمهایش، گلچرخ عین القضات است
شبخوانی شامگاهش، نجوای پیر هرات است
سردار گرم تماشا، هنگام مشق شهادت
در آن نگاه عطش نوش، سوگند والعادیات است
سرشار شور حبیب و دلواپسیهای عابس
در غربتی کربلایی چشمش به شط فرات است
بیرون زد از خیمه سردار، زل زد به چشم ستاره
آهسته این نغمه سر داد انگار لیل البرات است
حس میکند بین صحرا، آل علی را به زنجیر
زخم عمیقی از آن بر، پیشانی کاینات است
حس میکند کاروان را، با خطبههای ستم سوز
بر خطبهها در تجلی آیات صوم و صلات است
حس میکند جور دیگر، گلدستههای شهیدی است
میبیند آن سو که کشتی با بادبان نجات است
عباس با مشک تشنه، بین فرات ایستاده
اشکی بیفشان بر آن مشک این عین آب حیات است
گفتم غزل میسرایم از موج خیز نگاهش
توصیف دریا نه کار مستفعلن فاعلات است