حجت‌الاسلام کاشانی می گوید: جریان نفاق در اواخر عمر شریف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) که فرمودند: «هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده» کاغذ و قلم بیاورید که گمراه نشوید؛ همان جریان دوباره تکرار کرد اما با قدرتی بیش از دفعه قبل، چون به مرور زمان، جریان نفاق محکم‌تر شد. منافقان گفتند «قد غلبه وجع» یعنی درد به پیامبر(ص) غلبه کرده است. مودبانه‌اش این است و بی‌ادبانه‌اش هم هست.

سرویس دین مشرق، «بررسی نفاق و خطرناک‌تر از نفاق» عنوان سلسله بحث‌هایی است که توسط حجت‌الاسلام «حامد کاشانی» در دهه اول محرم امسال در هیأت عبدالله بن‌ حسن(ع) ایراد شده است. عنوان کلی بحث‌ها بررسی «نفاق و خطرناک‌تر از نفاق» است؛ 2 عاملی که کمر اسلام را شکست و باعث شهادت سیدالشهدا(ع) شد و یکی از علل مهم قیام حضرت بود.

 50 سال بعد از پیامبر اکرم(ص) عده‌ای که رسول خدا را ندیده بودند بعد از سیدالشهدا(علیه‌السلام)  اقداماتی در مدینه انجام دادند که هنوز داعشی‌ها انجام نداده‌اند و زبان قاصر است. چه شد که این بلا سر جامعه آمد؟ چرا اباعبدالله(ع) قیام کردند در حالی که می‌توانستند اضطرارا و از سر تقیه بیعت کنند؟ یک نکته مهم در تحلیل تاریخ این است که بسیار اشتباه است که یک واقعه تاریخی را ببریم و در معاصر تطبیق دهیم، خیلی پرغلط و کاریکاتوری است اما می‌شود عوامل را بررسی کرد. اهمیت مجالس سیدالشهدا(ع)  اگر درک نشود مد آرایش موی محرمی پیدا می‌شود. اگر ندانیم هدف عزاداری سیدالشهدا(ع)  چیست به جای آن که بهره ببریم فقط حال می‌کنیم  و بهره‌مان کم است. عزاداری آنقدر مهم است. با اینکه بنی‌امیه ایشان را به شهادت رساند اما بنی‌عباس بارها قبر مطهر ایشان را خراب کرد، چون از تفکر امام حسین(ع)  و عزاداری برای امام حسین(ع)  می‌ترسیدند. تفکری که از خود روز عاشورا آغاز شد. در روز عاشورا امام حسین(ع)  برای جذب و هدایت سپاه دشمن جنگ را طول می‌دادند و دائم سخنرانی می‌کردند و اثرش این بود که حدود 30 نفر جذب شدند. کسانی که حتی فرصت نکردند 2 رکعت نماز به روش شیعه و درست بخوانند اما شهید شدند.

نسبت به واقعه عاشورا 900 روایت از امام صادق(ع)  موجود است. کل کتب شیعه و سنی که تا قرن 5 نوشته شدند 20 هزار تا اسمش نمی‌شود که همه‌شان به دست ما نرسیده است. از این 20 هزار تا یک‌دهمش هم به دست ما نرسیده است. برای نمونه در کتابخانه سید مرتضی 80 هزار کتاب سوزاندند. حداکثر یک‌چهلم این کتاب‌ها به ما رسیده است. لذا حجم واقعی این 900 روایت بنابر یک حساب سرانگشتی حداقل 40 برابر بوده است. کتاب‌هایی مثل مقتل شیخ صدوق و مدینه‌العلم شیخ صدوق که چند برابر «من‌لایحضرالفقیه» بوده است به دست ما نرسیده است.

وقتی بررسی می‌کنیم در دوران صدر اسلام در مکه نفاق به مراتب کمتر است نسبت به مدینه. چرا؟ چون مکه دوران سیلی خوردن است. لذا نیازی نبود که نفاق بورزند و بگویند مسلمان هستم چون مثلا یکی از رفتار اعراب جاهلی این بود که طرف را می‌دزدیدند و در گوشه‌ای ناکار می‌کردند. در سوره عنکبوت داریم که خداوند به نفاق اشاره کرده‌اند، علتش این است که نفاق مراتبی دارد. نفاق اخلاقی داریم. آن نفاق، نفاق شخصی و اخلاقی است مثل ریا. ریا خیلی بد است اما شخص است و خدای خودش. این نفاق اخلاقی مدنظر ما نیست که من اسمش را نفاق شخصی درجه 2 گذاشته‌ام. نمونه نفاق شخصی مثل عبدالله بن ابیه.  قبل پیامبر(ص) در مدینه زمانی که دائما بین اوس و خزرج دعوا بود، این آدم به عنوان حکم و رئیس بین 2 قبیله انتخاب شد. از اقبالش دوران ریاست و زعامتش با ظهور پیامبر(ص) در مکه همراه شد و ناکام ماند. پیامبر(ص) که تشریف آوردند دیگر به چشم نمی‌آمد لذا می‌خواست مقاومت کند اما دید نمی‌تواند جلوی پیامبر(ص) عرض اندام کند از این رو نفاق ورزید؛ این نفاق شخصی است. اما یک نفاق دیگر هست که نفاق جمعی است یعنی یک سیستم می‌آید منافقانه عمل می‌کند در حالی که اصلا آن نظام و سیستم اصیل اسلام را قبول ندارد.

وقتی که سیل می‌آید اگر بخواهی لات‌بازی در بیاوری و جلویش مقاومت کنی سیل تو را می‌برد، به همین خاطر وارد رودخانه می‌شوند و آرام آرام مسیر رودخانه را منحرف می‌کنند. خلیفه دوم یک روز در اوایل دوران حضور پیامبر(ص) در مدینه گفت اگر من بخواهم کج بروم چه کار می‌کنید؟ یک نفر بلند شد و گفت با این شمشیر راستت می‌کنیم. اما بعدا کاری کردند که هیچ کس نتوانست راستش کند، چون جمعی بودند و رسانه و تریبون داشتند. قریش قبل از اسلام برای خودش یک شأنیتی ایجاد کرده بود و وقتی اسلام آمد این شأنیت در هم کوبیده شد. اسلام برایش نژاد فرقی ندارد و ملاک برتری «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» است نه نژاد و قبیله. به همین خاطر قریش سعی کرد مردم را با شهوات تربیت کند و به اسلام سیلی بزند و متاسفانه موفق شد. کنار جریان قریش جریان یهود است که در 25 سال قبل حکومت امیرالمومنین(ع)، نفاق سیستمی دارد. وقتی در جنگ‌ها شکست خوردند از اینکه می‌شود جلوی سیل اسلام را گرفت ناامید شدند لذا آمدند و مسلمان شدند تا مسیر اسلام را منحرف کنند. وقتی یک ارزش اجتماعی قاهره می‌شود نفاق وارد می‌شود و آرام‌آرام آن ارزش را منحرف می‌کند.

به همین خاطر در دوران پیامبر(ص) برای آب وضوی ایشان مسلمانان شیرجه می‌زدند که نکند باقی‌مانده آب وضو پیامبر(ص) روی زمین بریزد. لذا کم‌کم وارد شدند و جریان اصیل اسلام را منافقانه منحرف کردند. آنکس که می‌خواهد انحراف ایجاد کند خیلی نرم و در طول گذر زمان انحراف را ایجاد می‌کند. یعنی نمی‌آید روز اول بگوید بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، دین نباشد! می‌آید می‌گوید دوران جهاد با ایران است - اصل این جهاد‌ها درست بوده است- دائم که در اذان می‌گویید حی‌علی‌خیرالعمل مردم به نماز مشغول می‌شوند، پس در این دوران حی‌علی‌خیرالعمل را حذف کنیم! این یک انحراف است، چون دین باید مشخص کند چه بگوییم و چه نگوییم. یکی از نقاطی که منافقان بشدت استفاده می‌کردند این بود که عامل شکست‌شان از اسلام را مورد هجمه نرم قرار می‌دادند. اینها از پول پیامبر(ص) شکست نخوردند بلکه از تقدس و معنویت پیامبر(ص) شکست خوردند. این تقدس به حدی بود که آدمی ازدواج کرد و شب زفافش بعد از اعلام جهاد از سوی پیامبر(ص) فرصت نکرد غسل کند، بدون غسل رفت و جنگید و شهید شد. معروف به «غسیل الملائکه»! اولین قدم جریان‌های نفاق این است که تقدس و حرمت فرمانده و رهبری را بشکنند.

 رسول خدا(ص) اگر می‌شنیدند کسی عمدا 5 جلسه مسجد نیامده است سراغش می‌رفتند، شاید طرف بیمار باشد و الا توبیخش می‌کردند. چون دوران حساسی بود، باید مسلمانان می‌آمدند در مسجد و احکام را می‌گرفتند و پخش می‌کردند. قرآن را بدون نقطه و اعراب نمی‌شود خواند و اگر این مسلمانان نمی‌آمدند در وضعیت سواد آن روز، کسی نمی‌فهمید کدام قرائت از قرآن درست است و این همان علت روایت‌های مختلف از قرآن است که در متن یکی هستند اما در قرائت متفاوت‌. خلیفه دوم 12 سال طول کشید که از روی سوره بقره بتواند بخواند و وقتی توانست بخواند شتر قربانی کرد. یک عده از افراد روایت و بیان پیامبر(ص) از قرآن را یادداشت می‌کردند. در این اثنا منافقان ورود می‌کردند و می‌گفتند پیامبر(ص) فرموده است «انما انا بشر مثلکم یغضب کما یغضب». یعنی چی؟ یعنی اینکه همینطور اعتماد نکنید به پیامبر(ص). این را هم از باب دلسوزی می‌گفتند!

رسول خدا(ص) متوجه شدند کاتبان کم شدند مثلا یکی از آنها پسر عمرو عاص است. به او گفتند چرا نمی‌نویسی؟ ماجرا را گفت. حضرت فرمودند: «والذی نفسی بیده لایخرج من فی الا‌الحق» یعنی قسم به کسی که جانم در دست اوست چیزی از این دهان خارج نمی‌شود به جز حق. حضرت مقابله کردند اما جریان نفاق از پا ننشست. بله! پیامبر(ص) ناحق نمی‌گوید ولی گاهی عصبانی می‌شود!

جریان نفاق در اواخر عمر شریف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) که فرمودند: «هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده» کاغذ و قلم بیاورید که گمراه نشوید؛ همان جریان دوباره تکرار کرد اما با قدرتی بیش از دفعه قبل، چون به مرور زمان، جریان نفاق محکم‌تر شد. منافقان گفتند «قد غلبه وجع» یعنی درد به پیامبر(ص) غلبه کرده است. مودبانه‌اش این است و بی‌ادبانه‌اش هم هست. یعنی می‌بینیم دفعه قبل یک نفر بود و پیامبر(ص) پاسخ دادند این بار عین «صحیح بخاری» است که می‌گوید فختلف اهل‌البیت؛ یعنی آدم‌هایی که در منزل رسول خدا(ص) بودند 2 گروه شدند. عده‌ای گفتند بگذارید پیامبر(ص) حرف بزند تا گمراه نشویم. و عده‌ای گفتند نه چه فایده دارد! برای مثال شاطبی که از علمای اهل سنت است می‌گوید تمام بدبختی‌های جهان اسلام از این اختلاف است ولی چون ارادت دارد به خلیفه دوم می‌گوید ما به قضا و قدر الهی ایمان داریم و خداوند نخواست که امت اختلاف نداشته باشند.

در دوران بنی‌امیه پیش از قیام سیدالشهدا(ع) معاویه حاکم جهان اسلام شد؛ حدود سال 43 و 44 هجری. پیامبر(ص) چندین بار معاویه را مورد غیظ قرار داده‌اند. مثلا فرمودند: «لا اشبه الله بطنه» یعنی خدا شکمش را سیر نکند یا فرمودند: «رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه» یعنی هر وقت دیدید که معاویه روی منبر من نشست، شکمش را پاره کنید یا «هلاک أمتی على یدی غلمان سفهاء من قریش» یعنی هلاکت امت من به دست جوانک‌های عوضی از جوانان قریش است. خب! این آدم که نمی‌تواند بشود «خال‌المومنین» و بشود معاویه حاکم جهان اسلام!

لذا آن جریان منافقانه تقدس‌زدایی را ادامه دادند. «ذهبی» عالم برجسته اهل سنت می‌گوید «هذه منقبه المعاویه!» چرا؟ چون پیامبر(ص) هم مثل مردم عادی ممکن است عصبانی شود و خود پیامبر(ص) گفته‌اند خدایا اگر من کسی را نفرین کردم چون مستجاب‌الدعوه هستم و از طرفی مثل مردم عادی هم عصبانی می‌شوم پس هر وقت من نفرین کردم بر درجات نفرین شده‌ها بیفزا! نفرین‌های پیامبر(ص) می‌شود مناقب معاویه! چه اتفاقی می‌افتد نتیجتا که اگر کسی اینها را بشنود می‌گوید این فردی که نفرین می‌کند و به خدا آدم نزدیک می‌شود چه کسی بوده است؟ همه حرف‌هایش اینطور بوده است؟ امثال «ابن تیمیه» و «ابن حجر العسقلانی» می‌گویند: «بله، گاهی پیش می‌آمد که خط رو خط می‌شد و بعضی آیات را شیطان به پیامبر(ص) می‌گفت و اگر کسی این را قبول نداشته باشد کافر است»! رسول خدایی که این همه آیه مبرهن داریم که «اطیعوا الله والرسول یا من یعصی‌الله والرسول» اینگونه تقدس‌زدایی می‌شود. یا وقتی می‌گوییم این همه حدیث درباره امام حسین(ع) از رسول خدا داریم می‌گویند خب، نوه‌اش است و بچه بوده است و بانمک!

جریان نفاق بعد از پیامبر(ص) که قدرت را به دست می‌گیرد دیگر اجازه روشنگری نمی‌دهد. سقیفه رخ می‌دهد و ام‌سلمه همسر پیامبر(ص) از امیرالمومنین(ع) دفاع می‌کند، یک سال حقوق ام‌سلمه‌ای که همسر پیامبر(ص) بوده و هیچ پشتیبانی نداشته است و حق ازدواج هم نداشته قطع می‌شود!

آنقدر پیامبر(ص) را تخریب کردند که وقتی می‌خواستند بگویند شخصی خیلی با تقواست می‌گفتند از پیامبر(ص) روایت نقل نمی‌کند. درباره 2 نفر این حرف را زده‌اند و گفته‌اند خیلی با تقوا هستند؛ یکی «عبدالله بن عمر» و دیگری «ابن مسعود»!

به قرظه بن کعب انصاری که یکی از فرزندانش در سپاه سیدالشهدا بود و دیگر پسرش از قاتلان حضرت و از انصار رسول خدا(ص) بود، می‌گویند تو صحابه بودی، چرا یکبار از رسول خدا(ص) نمی‌گویی؟ می‌گوید: وقتی خلیفه دوم مرا به عنوان کارگزار از مدینه به سرزمین عراق می‌فرستاد، تا منطقه «صرار» ما را بدرقه کرد. بعد گفت: آیا می‌دانید به چه منظوری شما را تا اینجا مشایعت کردم؟ گفتیم: حتماً قصد تکریم ما را کردی. گفت: نه، این است که باید بدانید، شما به یک شهری می‌روید که مردمان آن سخت با قرآن انس گرفته‌اند و همواره در منازل و مجالس قرآن زمزمه می‌کنند، آوایی همانند آوای زنبور عسل از خانه‌هایشان به گوش می‌رسد. بنابراین وقتی آنجا وارد شدید، با ذکر احادیث، آنها را از قرائت قرآن غافل نکنید و من در ثواب این کار شما شریک هستم.
شخصی که حاکم شده است و شخصیتی مانند پیامبر(ص) که محبوب است، نمی‌شود مستقیما او را حذف کنند لذا جریان نفاق تقدس‌زدایی می‌کند.

کار را به جایی رساندند که الان غیرشیعه بنابر نقل ابن کثیر و ذهبی لعن‌های پیامبر(ص) برای معاویه را منقبت معاویه می‌دانند. درباره دعوای «حسبنا کتاب‌الله» در زمان فوت پیامبر(ص)، هیچ تفسیر معتبری از اهل سنت پیدا نمی‌شود که در مقابل خلیفه دوم حق را به پیامبر(ص)  داده باشند. این برادران ما مستضعف هستند و نمی‌فهمند چه می‌گویند چون این حرف‌هایی که می‌زنند در دایره صب‌النبی است.  تقدس رسول خدا(ص) را می‌خواستند بشکنند و شکستند. قرآن کریم در مساله نفاق جزئیات را هم بررسی می‌کند. خطر نفاق تا زمان بدر هست ولی بدر که پیروز می‌شود رشد می‌کند. در بدر معجزات عدیده‌ای رخ داد به ید رسول خدا(ص) و سرداری چون حیدر کرار که 35 نفر از پهلوانان عرب را کشت و در هلاکت 35 نفر دیگر شریک شد. زمانی که احد اتفاق افتاد عده بیشتری به اسلام گرویدند.

حد فاصل بدر و احد سازمان یهود و قریش عده بیشتری را برای جاسوسی وارد جمع مسلمانان کرده بود. قرآن کریم بیان می‌کند درباره این منافقان که «وإذا قاموا إلى الصلاه قاموا کسالى» چرا؟ چون بت‌پرست است، قبول ندارد، وقتی می‌خواستند بروند سجده زمانی که مسجدالنبی کامل نشده بود از بین پاهای‌شان خانم‌ها را نگاه می‌کردند. در جنگ احد روایت ما می‌گوید قریب به 300 نفر یعنی چیزی حدود 30 درصد لشکر اسلام قبل از جنگ فرار کردند، یعنی لشکر مسلمانان 30 درصدشان منافق است! رقم بزرگ است، لشکری که 30 درصدش فرار می‌کند، در دوران سیلی خوردن و شکنجه مسلمانان که قرآن آنها را منافق اعلام می‌کند.

خیبر که شد و یهود شکست خورد و جریان یهود هم نفوذ کرد و بعد از فتح مکه که پیامبر(ص)  فرمان دادند هرکسی که تظاهر به اسلام کند مسلمان محسوب می‌شود. لذا می‌بینیم در جنگ حنین پیامبر(ص) به خود ابوسفیان گفتند تو فرمانده سپاه مکه باش! جنگ تبوک پیش آمد جنگی که بسیار خاص بود؛ هزار کیلومتر باید راه بروی و باید با روم بجنگی که چندده برابر مسلمانان عده و قوه نظامی دارند. دوران جنگ تبوک دوران شکوفایی جریان نفاق است به چند دلیل: بعد از فتح مکه جبهه قریش مقابل اسلام فرو ریخت، دیگر با نظامی‌گری نمی‌شد جلوی پیامبر(ص)  بایستند.

 از طرف دیگر اعراب بادیه‌نشین هم که با دین کار نداشتند اینها با همه می‌بستند چون دنبال این بودند چه کسی معاششان را تامین می‌کند لذا می‌بینیم که قرآن نهیب می‌زند «قل لم تومنوا بل اسلمنا» سیر جمعیت منافق زیاد شد. روستای کم جمعیت یثرب دیروز الان تبدیل شده به شهر پرجمعیتی پر از منافق. اگر در زمان جنگ بدر پیامبر(ص)  شهر را به نابینای بزرگواری چون ابن ام مکتوم می‌سپارد، الان چندده هزار نفر آدم هست و عده زیادی منافق. پس حضرت امیرالمومنین علی(ع) در جنگ تبوک شرکت نمی‌کند. درباره واقعه تبوک غیر از سوره منافقون و ممتحنه یک سوره مفتضحه داریم یعنی سوره‌ای که منافقین را مفتضح کرد که بعد‌ها اسمش را گذاشتند توبه. سوره‌ای قریب به 100 آیه که قریب به اتفاقش درباره جریان تبوک و منافقین است. این نشان می‌دهد چقدر جریان نفاق خطرناک است. چون در جریان سفر تبوک قرار بود مسافت طولانی بروند و امکان داشت توسط رومی‌ها قلع و قمع شوند پس جریان نفاق آمدند و گفتند نمی‌آییم.

خدا در قرآن می‌فرماید: «لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ» اگر یک سفر نزدیکی بود می‌آمدند ولی الان لشکری بزرگ روبه‌رو است. آمدند گفتند یا رسول الله(ص) اگر می‌شود اذن بده ما نیاییم. قرآن کریم شمشیر را از رو بست. یک عده هستند هر وقت اسم جنگ می‌آید نیستند. وقتی می‌گوییم زمان دفاع‌مقدس کجا بودید می‌گویند توفیق نشد. حالا هر کسی جنگ نرفته است آدم بدی نیست اما یک عده اینطور هستند. آیه 38 تا 40 سوره توبه می‌گوید: «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُ‌وا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْ‌ضِ» یعنی چه شد وقتی گفتند بروید در راه خدا جهاد کنید، چسبیدید به زمین انگار 500 کیلو است! بعد می‌گوید:

«أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاه الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَه» یعنی یک عده کم‌کاری کردند. غدیر یک عده کم‌کاری کردند. کربلا یک عده کم کاری کردند. بعد هم برای اینکه آبرویشان نرود گفتند نرمش قهرمانانه. نرمش قهرمانانه درست است اما نه برای مردم کوفه! مردم کوفه «ذلیل غدار پیمان‌شکن امام تنها بگذار» بودند، نرمش قهرمانانه برای امام حسن(ع) بود که تا پای جان ایستاد و آخر هم برای حفظ شیعیان ننگ آتش‌بس معاویه را و آن همه مشقت و اهانت را پذیرفت. نرمش قهرمانانه برای عبیدالله بن عباس نیست که خودش را با یک میلیون درهم به معاویه فروخت.

عده زیادی که در کربلا مقابل حضرت ایستادند سید الشهدا(ع) به آنها گفت شما نامه نوشتید چرا مقابل ما ایستادید؟ گفتند «خفنا طرح العطا» یعنی حقوق‌مان را نمی‌دهند. اینها قهرمانانه نیست. قهرمانانه برای امام حسن(ع) و حجر بن عدی است. بعد قرآن ادامه می‌دهد «إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً» یعنی اگر بگویی خسته شدی از جهاد عذاب دارد. بعد خدا هم شوخی ندارد ادامه می‌دهد «وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ» یعنی فکر نکنید از دماغ فیل افتاده‌ای! اینجا با اینکه خطاب شدید است اما خطاب با مومنین است. این آیات در واقع افشاگری کرده است و در مسجد مدینه صادر شده است. در ادامه قرآن می‌فرماید: «لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَالله عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ» یعنی کسانی که به خدا ایمان دارند اجازه نمی‌گیرند که نیایند، لکن چون رسول خدا(ص) می‌دانست اینها جنبه ضد تبلیغی دارند در جنگ اجازه دادند.

رهبری یک نهیبی زدند و گفتند مشکل امروز ما نفهمی است! این نه اینکه ایران «دارالمجانین» است، نه! یک عده خودشان را عامدا و عالما به نفهمی زده‌اند. یک عده با شهوات و یک عده با مطامع و اغراضشان خودشان را به نفهمی زده‌اند. برای مثال عبیدالله بن عباس در ماجرای امام حسن(ع)  نیامد بگوید یک میلیون درهم رشوه گرفتم گفت بررسی کرده، عثمان مظلوم کشته شده است، علی بن ابی‌طالب(ع)  خونخواهی نکرد، معاویه خونخواهی کرد. عثمان مظلوم کشته شد و حق با معاویه بود و اگر من حسن بن علی(ع)  را رها کردم چون معاویه حق بوده است! خودش را به نفهمی می‌زند.

منبع: وطن امروز