رزمندگان افغانستانی در دوران دفاع مقدس در یگانهای مختلفی از جمله لشکر 5 نصر خراسان، 21 امام رضا(ع) و 17 علی بن ابیطالب(ع) حضور داشتند. همچنین در سال 64 یگانی به نام تیپ ابوذر شکل گرفت که رزمندگان این تیپ مجاهدان افغانستانی بودند. در ادامه گفتوگو با سردار "محمدرضا حکیم جوادی" فرمانده تیپ ابوذر در دوران دفاع مقدس را میخوانید:
** تفکر ملی گرایی باعث شده است که حق مطلب درباره مجاهدان افغانستانی ادا نشود
وقتی به بهشت زهرا، بهشت معصومه قم و بهشت رضای مشهد میرویم، سنگ قبرهایی را میبینیم که برای ما سوال است که اینها در دفاع مقدس چه میکردند. مجاهدان افغانستانی، عراقی، یمنی، بحرینی، پاکستانی و الجزایری در دفاع مقدس چه میکردند؟ و چرا در این سالها از این شهدای مجاهد چیزی گفته نشده است. چرا کسی از 2 هزار شهید مجاهد افغانستانی در دفاع مقدس خبر ندارد و چرا اینان، تا به این حد مظلوم هستند؟
حکیم جوادی: من ابتدا تشکر میکنم از حسن توجه و اهتمامتان به موضوع دفاع مقدس و یادآوری این گمنامان. اگر بخواهید دلایلش را بیابید، به غیر از مظلومیت این شهدا، یک مقدار کج سلیقگی، تفکر ملی گرایی و شاید مسائل امنیتی باعث شد که حق مطلب ادا نشود.
من با واسطه از یکی از فرماندهان عالی سپاه بیان میکنم که وقتی ایشان عملکرد تیپ فاطمیون در سوریه را دیدند، گفتند: ما باید بابت کوتاهی که در حق برادران افغانستانیمان کردهایم، استغفار کنیم.
ما غفلت کردیم و همه مقصر هستیم و این تنها به جهت پاسداشت این افراد که غریبانه شهید شدند نیست. همین الان که اینان در سوریه مجاهدت میکنند و بیش از 200 نفر شهید دادهاند. برخی حاضر نیستند بگویند، اینان مدافع حرم هستند. مقام معظم رهبری فرمودند که شهدای ایرانی و غیر ایرانی مدافع حرم باید در محل خودشان تشییع شوند و به شهرداریها نیز دستور داده شد که کوچه، خیابان و میدان به نامشان بشود.
تیپ ابوذر در چه سالی شکل گرفت؟
حکیم جوادی: ما از سال 58 همراه با یکی دو نفر از فرماندهان کنونی همچون سردار مرتضی صفاری در رابطه با افغانستان کار میکردیم. همچنین با شهید مزاری از فرماندهان افغانستانی که آن وقت رئیس حزب وحدت بود، همراه بودیم. این فرمانده بعدها توسط طالبان به شهادت رسید.
ما قبل از آغاز جنگ به عنوان پاسدار به افغانستان رفتیم و زمانی که جنگ آغاز شد نیز آنجا بودیم. ما در آنجا به افغانستانیها آموزش نظامی میدادیم و با آنها کار میکردیم. مدتی نیز در منظریه قم این دورهها را برگزار میکردیم و سپس به پادگان امام حسین(ع) منتقل شدیم. در پادگان امام حسین(ع)، ساختمانی ویژه نهضتها بود که آن ساختمان به ساختمان افغانیها معروف شد و بنده فرماندهاش بودم.
تشییع پیکر یکی از شهدای افغانستانی دفاع مقدس
نیروهای افغانستانی در آنجا آموزش میدیدند و در قالب تیمهای جهادی به افغانستان اعزام میشدند که البته برخی به دلیل مشکلات مالی که هنوز نیز گریبان گیر آنان است نمیتوانستند به آنجا بروند و در ایران میماندند و کار میکردندند. وضعیت افغانستان نیز خوب نبود.
آن زمان این تشکیلات(مرکز آموزش نهضتها) زیر نظر اطلاعات سپاه بود. من با چند نفر از مسئولین سپاه صحبت کردم که نیاز است این برادران آموزشهای تخصصی ببینند و سپس سازماندهی شوند و به جبهههای خودمان جهت کسب تجربه اعزام شوند و سپس با همین سازمانشان به داخل افغانستان بروند. از این طرح استقبال شد اما از آنجایی که در سپاه هرکس طرح بدهد، باید همهی کارهایش را خودش انجام بدهد، من نیز مجبور شدم همهی این کارها را خودم انجام بدهم.
یکی دو ماه طول کشید تا طرح تیپ ویژه ابوذر سازمان گذاری شد. از آن سو با گروههای سیاسی افغانستان نیز صحبت کردیم و افرادی را به ما معرفی کردند. ما دورههای آموزشیمان را در این تیپ آغاز کردیم و برای اولین بار در آموزشها از فشنگهای جنگی استفاده کردیم. دورههای آموزشهای تخصصی نیز برگزار کردیم و فرمانده دسته، تخریبچی و سایر ارکان تیپ تربیت شدند.
زمستان سال 64 چهار گروه 60 نفره به قرارگاه حمزه اعزام شدند. فرماندهان گروههای اعزامی برادرم و آقای رحمانی بودند. ماموریت اینان در پاوه و ارتفاعات نوسود، قله شمشی و تپههای شهیدان رجایی و باهنر بود. برخی از افغانستانیها نیز به عنوان فرمانده گروهان اعزام شدند.
خاکسپاری پیکر یکی از شهدای افغانستانی دفاع مقدس
در این زمان، افغانستان توسط شوروی اشغال شده بود؟
حکیم جوادی: بله. طالبان یعنی طلبههایی که در پاکستان توسط عربستان حمایت میشدند، در قالب یک گردان با شوروی جنگیدند. از آن سو احمد شاه مسعود و نیروهایش نیز با شوروی درگیری بودند. شاه مسعود معتقد به انقلاب اسلامی بود و امام را قبول داشت.
در این بین چند تن از فرماندهان روحانی اهل تسنن و نیروهایشان نیز توسط ما آموزش دیدند که البته توسط طالبان به شهادت رسیدند. اکثر شیعیان نیز تحت عناوین حزبهای مختلفی مبارزه میکردند که بعدها وحدت کردند و سازمان وحدت اسلامی را شکل دادند. حتی آن اوایل گروهی بودند که خودشان را به سپاه نزدیک میدیدند و اسمشان پاسداران جهاد بود و با همین اسم با شوروی میجنگیدند.
شیعیان باتوجه به کثرت جمعیتشان در جهاد علیه شوروی نقش ویژهای داشتند. تعدادی از نیروهای خودمان نیز به عنوان مستشار و فرمانده به اینان کمک کردند و تا سالها آنجا بودند که معروف ترین آنها حاج اکبر پاریزی(رفیعی نیا) بود که حق بزرگی بر گردن مردم افغانستان دارد. ایشان الان پزشک هستند و در کرمان طبابت می کنند.
** تیپ ابوذر با هدف شرکت در جهاد افغانستان شکل گرفت
پس نیت شما از آموزش اینان، شرکت در جهاد افغانستان بوده است؟
حکیم جوادی: بله. کشورشان اشغال شده بود و باید از خودشان دفاع میکردند. یکی از شعارها و اهداف انقلاب اسلامی که در قانون اساسی آمده است،حمایت از نهضتهای آزادی بخش جهان است و این وظیفه ذاتی انقلاب اسلامی است. جمهوری اسلامی با وجود اینکه نوپا بود در حد توان خودش به این نهضتها کمک میکرد.
اکنون پس از گذشت سالها برخی به این نتیجه رسیدهاند که به خانوادههای شهدای افغانستانی کمک کنند و اقامتی به آنها بدهند و خودشان و خانواده هایشان تابعیت پیدا کنند. اما رزمندگان تیپ ابوذر هیچ چیزشان معلوم نبود. معلوم نبود به کجا وصل بودند. ما حتی پول نداشتیم که حقوق این عزیزان را بدهیم. ما به بازار سمنان میرفتیم، پول قرض میکردیم و بخشی از حقوق نیروها را میدادیم.
سردار در زمستان سال 64، تیپ ابوذر شکل گرفت یا 4 گروه بودند؟
حکیم جوادی: سازمان تیپ ابلاغ شد و گردان نخستمان به فرماندهی علی حکیم جوادی و عبدالرضا رحمانی به قرارگاه حمزه اعزام شدند. یک تعداد از برادران افغانستانی که مربی آموزش بودند نیز با اینان اعزام شدند.
گردان دوم که حدود 200 نفر بودند، پس از آموزش و سازماندهی در فرودین سال 65 به قرارگاه رمضان اعزام شدند و ماموریتشان در محورهای عملیاتی کردستان یعنی کلاشین، سه راه شهدا، سه راه لولان و قلعه سنگی بود و عملیاتهای چریکی و پارتیزانی انجام میدادند. حتی یک بار یکی از دیدبانهای عراقی را نیز به اسارت گرفتند.
در کردستان نیروهای تیپ ابوذر با عراقیها، کومله و دموکرات درگیر بودند. اینان در دفاع مقدس، جانانه، مردانه و همچون نیروهای ایرانی با انگیزه جنگیدند.
** اگر لشکر ابوذر شکل میگرفت وضعیت امروز افغانستان جور دیگری بود
علت حضور نیروهای تیپ ابوذر در غرب و کردستان به واسطه آشنایی آنان با کوهستان بود؟
حکیم جوادی: بله همین بود. زمینهای کردستان و غرب به افغانستان شباهت زیادی داشتند. قرار بود اینها در زمین تجربه کسب کنند و با همان سازمانشان به افغانستان بروند. ایده ما این بود استعداد این تیپ را به لشکر برسانیم و اگر این لشکر شکل میگرفت، بدون اجازه اینها کسی نمیتوانست حتی آب بخورد اما تقدیر نبود که این ایده رقم بخورد و دوستان همراهی نکردند.
اگر آن ایده عملی شده بود، وضعیت کنونی غیر از الان بود. حزب الله و عراقیها مجاهدند و ما خاک کفششان را سرمه چشممان میکنیم اما این برادران افغانستانی چیز دیگرند.
از شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) نیز خاطرهای دارید؟
حکیم جوادی: یک ماه قبل از شهادت ایشان به دمشق رفتم. وقت زیادی هم نداشتم اما چون علاقه زیادی به آنها داشتم گفتم که میخواهم با فرمانده تیپ فاطمیون جلسه داشته باشم. جلسه ما یک ساعت به طول انجامید.
ابوحامد یک فرمانده بدون ادعا بود. وقتی جلسه ما تمام شد، اشک ریختم و به دوستان گفتم بعید میدانم ابوحامد زیاد زنده بماند. فکر میکنم به یک ماه هم نرسید و بیست روز بعد این فرمانده شهید شد.
** با به وجود آمدن خطر طالبان نیروهای تیپ ابوذر مجدد سازماندهی شدند
برگردیم به تیپ ابوذر و اینکه این تیپ چه شد؟
حکیم جوادی: طی عملیاتی 4 نفر از رزمندههای تیپ ابوذر به شهادت رسیدند. تیپ نیز عقبهای نداشت. شهدا را با یک وانت به عقب آوردند و ما رفتیم دنبال کار تعاون و به خانوادههایشان خبر میدادیم. ما در اینجا با یک کار وسیع اداری روبرو شدیم. تیپ ابوذر چون عقبه نداشت، در حقش کم لطفی میشد. قرارگاه رمضان تنها به اینها سلاح میداد. یکبار به سردار مرتضی رضایی که فرمانده اطلاعات سپاه بود گفتم: آقامرتضی حقوق این ها چه میشود؟ گفت: آقا حکیم حقوق اینها را از ما میخواهید؟ ما فقط اسلحه به اینها میدهیم.
من دیدم وضعیت طوری است که نمیتوانم پاسخگو باشم لذا خودم به جنوب رفتم و تیپ را رها کردم. عدهای از افغانستانیها نیز به جنوب آمدند و برخی در غرب ماندند و عدهای دیگر به جهاد افغانستان رفتند که بسیاری از اینان به شهادت رسیدند.
پس از جنگ من با نیروهای قدیمی تیپ ابوذر ارتباط داشتم. بعضی کارهای فرهنگی نیز انجام میدادند. خطر طالبان که در افغانستان به وجود آمد ما شیعیان افغانستان را مجدد سازماندهی و کمکشان کردیم.
** سپاه محمد نیز همچون تیپ ابوذر پا نگرفت
چه سالی بود؟
حکیم جوادی: سال 73 یا 74 بود که طالبان میخواست، افغانستان را بگیرد. اینجا نیز بچههای تیپ ابوذر و احمد شاه مسعود نقش داشتند. ما به سراغ نیروهای قدیمی تیپ ابوذر رفتیم و گفتیم شما حاضرید که به افغانستان بروید؟ گفتند بله حاضریم. چند لشکر تشکیل شد به نام سپاه حضرت محمد(ص). هیچکس باورش نمیشد. شاه مسعود میگفت: برای من جای سوال است. من اگر بخواهم مجاهد اسلامی را تصور کنم که چگونه است، نیروهای سپاه محمد هستند. با این نیروها نیز بسیار کار شد و آموزشهای بسیاری را دیدند اما این نیز همچون تیپ ابوذر پا نگرفت.
اکنون نیز با نیروهای قدیمی تیپ ابوذر ارتباط غیرسازمانی داریم. یک وقت نامهای برای تردد و یا سابقه حضور در جبهه را میخواهند، بنده چون در تشکیلات حضور دارم، نامهای می نویسم و کارهایشان پیگیری میشود.
پیکر یکی از شهدای افغانستانی
** افغانستانیها مردانه و بدون هیچ چشمداشتی به سوریه رفتند
با شروع درگیری در سوریه تعدادی از بچههای تیپ ابوذر پیشنهاد دادند برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) به سوریه بروند. آن وقت تعداد اندکی از افغانستانیها در سوریه بودند که در دفاع از حرم حضرت زینب(س) میجنگیدند و شهید هم داده بودند. اینها از قبل ساکن سوریه بودند.
اوایل درگیری سوریه کمتر کسی حاضر بود به سوریه برود چون مزدوران و تکفیریها تبلیغات فراوانی داشتند. اینها در جبههی ما میجنگیدند، مجروح و شهید میشدند اما چون به جایی وصل نبودند، کسی تحویلشان نمیگرفت حالا به کشور دیگری بروند که معلوم است. اما مردانگی کردند و بدون هیچ چشم داشتی به سوریه رفتند.
هسته اولیه تیپ فاطمیون توسط رزمندگان تیپ ابوذر شکل گرفت که حدود 20 نفر بودند که هم سن و سالهای من بودند. اکنون نیز در سوریه در حال مبارزه هستند و باعث افتخار کشورشان شدهاند.
اکنون وقت آن است که مظلومیت شهدا و جانبازان تیپ ابوذر گفته شود. اینان واقعا مظلوم هستند، نه حقوقی گرفتند و نه سابقه حضور در جبههشان جایی حساب شد. یک رزمنده به دلیل حضورش در جبهه فرزندش چند ماهی از سرباز معاف میشود. اگر جانباز شیمیایی باشد مورد معالجه قرار میگیرد اما اینان چون مدارک بالینی ندارند، بنیاد شهید قبولشان نمیکند. دیدگاه جامعه نسبت به این عزیزان باید تغییر یابد. مجاهدان افغانستانی حداقل یک سال در جبهه بودند. برخی در خط پدافندی، برخی جزو نیروهای اطلاعات عملیات بودند و برخی نیروهای خط شکن بودند. اما وقتی پشتیبانی نشد، تقریبا بعد از سال 65 این تیپ منحل شد.
در قضیه حمله طالبان به افغانستان نیز در حرم امام خمینی(ره) جلسه گذاشتیم و اینها را دعوت کردیم و نمایشگاهی از تصاویر شهدا نیز برپا کردیم. در آنجا با امام خمینی(ره) تجدید پیمان کردند و اعلام داشتند که در جنگ با طالبان حضور مییابند.
برخی از خانوادههای شهدای تیپ ابوذر که فرزندانشان در ایران دفن هستند، به ایران نیامدهاند. بنیاد شهید برخی از شهدای این تیپ را جزو شهید حساب کرده است و حق و حقوقی شاملشان میشود ولی خانوادههای اینها دنبال این حقوق نیز نیامدند.
خیلی از رزمندگان تیپ فاطمیون اکنون در افغانستان زندگی میکنند اما تحت فشارند و برچسب مزدور ایرانی خوردهاند. خوشبختانه الان دید مسئولین و مردم نسبت به مردم افغانستان تغییر کرده و این تغییر به دلیل ایثارگری این گروه(تیپ های ابوذر و فاطمیون) و از برکت خون شهدای آنها میباشد. لذا هم مردم ما و هم مردم افغانستان باید قدردان آنها باشند.