خبرنگار مشرق در گفتگو با برادر کوچکتر بهنام محمودی (ستاره دیروز والیبال ایران) از زندگی غیرورزشی و لحظات غیر والیبالی شهرام پرسید تا گفتگویی متفاوت در فضایی تقریبا خارج از ورزش انجام بگیرد:
* از خودت بگو.
من شهرام محمودی خاتون آبادی متولد 29 تیر سال 1367 در روستای خاتون آباد شهر میانه از استان آذربایجان شرقی هستم.
* در تیم ملی چه پستی داری؟
من از ابتدا و در دورانی که والیبال را شروع کردم پشت خط زن بوده ام.
* چطور شد که سر از والیبال درآوردی؟
از حدود سن 9 سالگی و از مسابقات بین مدارس شروع کردم. تیم های نوجوانان و جوانان پیکان اولین حضور حرفه ای ام در والیبال بوده و پس از آن هم به تیم های ملی رده پایه دعوت شدم. البته همه می دانند که من در یک خانواده کاملا ورزشی متولد شدم و برادر بزرگم هم بازیکن تیم ملی والیبال بود و این خیلی در راهیابی من به این رشته تأثیر داشت.
* اولین دستمزدی که گرفتی یادت هست؟
بله! فکر می کنم اولین دستمزدم را در همان تیم پیکان با مبلغ 25 هزار تومان در 15 سالگی دریافت کردم.
* چند خواهر و برادر هستید؟
ما یک خانواده پرجمعیت هستیم و من فرزند پنجم خانواده ام. ما 4 برادر و 2 خواهریم که البته من یک برادر کوچکتر از خودم هم دارم.
* او هم والیبال بازی می کند؟
بله! اسمش پیام است و الان هم مشغول والیبال بازی کردن است.
* تو در میانه بزرگ شدی؟
خیر من در کرج متولد و همان جا هم بزرگ شدم و اصالتمان به میانه برمی گردد.
* وزن و قدت را بگو. به نظر می رسد 2 متر بلندی قامت داشته باشی؟
(با خنده) قدم 198 سانتی متر است و وزنم هم بین 95 تا 96 نوسان دارد.
* آن بالا بالاها هوا چطور است؟ (این پرسش جنبه طنز داشت)
عالی. (دوباره با خنده و البته طولانی تر) البته آلودگی بیشتر است.
* به سلامتی تشکیل خانواده هم که داده ای؟
بله! اتفاقا 3 ماه است که پدر شده ام. دقیق تر بگویم. در روز 11 مرداد بود که فرزندم متولد شد.
* تبریک! دختر است یا پسر و نامش چیست؟
پسر است و نامش را هم "آرسام" گذاشته ایم.
* به چه معنی؟
این اسم از اسامی اصیل پارسی است و به معنی خرس نیرومند.
* اولین نوه خانواده تان که نبوده؟
خیر اما اولین نوه پسری خانواده محمودی است.
* چه حسی داری؟
خیلی خوشحالم و امیدوارم که قدمش برای زندگی مان پر خیر و برکت باشد. خوشحالم که این اتفاق بزرگ برایم رخ داده است و به خاطر همه چیز از همسرم متشکرم.
بله و این برخلاف میل باطنی ام بود اما خب از طرفی هم به تیم ملی والیبال و یک ملت متعهد بودم و باید هر دو طرف را راضی نگه می داشتم و از این نظر روزهای سختی را حتی در داخل کشور و در تهران ولی دور از خانه و همسرم سپری می کردم اما با حضور خانواده ام و خانواده خودش این ماهها هم به سلامتی سپری شدند و خداوند یک فرزند سالم به ما هدیه کرد.
* از این روزها چه خاطره ای برای آرسام تعریف خواهی کرد؟
اینکه در سالهای تحریم مردم ایران تا چه اندازه صبور، خلاق و مقاوم ظاهر شدند و برایش می گویم که او هم یکی از همین انسان هاست که در این مملکت متولد شده و باید به خودش افتخار کند که با چنین مردمانی هموطن است که نزدیک به 40 سال در تحریم زندگی کردند ولی خم نشده و تن به خواسته و حرف زور ندادند.
* لطفا کمی از وقتهای آزادت بگو. تا پیش از این اوقات فراغتت با همسرت را چطور سپری می کردی؟
من و همسرم هر زمان کوچکترین فرصتی پیدا می کنیم به باغ می رویم و وقتمان را در آرامش و سکوت سپری می کنیم.
* پس اوضاعت روبراه است و باغ هم داری؟
(با خنده) بله! من دوتا باغ دارم که تقریبا می توانم بگویم محل انرژی گرفتن من هستند و هر زمان به ریکاوری و استراحت نیاز دارم همراه همسرم به آنجا می روم و خستگی همه لحظات تمرینی و مسابقاتی ام را از تن به در می کنم.
* شریک زندگی ات هم مانند خودت از قهرمانان ورزش است؟
خیر! او در حد حفظ سلامتی اش ورزش می کند اما او هم مانند من به شدت طبیعت علاقمند است.
* خانه که از خودت داری؟
خیر! با توجه به اینکه بخشی از سرمایه ام را در کاری دیگر سرمایه گذاری کرده ام خانه ای از خودم ندارم و مستأجرم.
* ماشین چطور؟
ماشین هم ندارم و بیشتر از آژانس یا اتومبیل همسرم استفاده می کنم.
* پس بیشتر به فکر آینده ات هستی؟
خب من باید به فکر روزهایی باشم که از ورزش بازنشسته می شوم و از طرفی هم حالا که خدا به من پسر داده باید برای آینده او هم سرمایه ای داشته باشم که بتوانم جواب روزهای جوانی اش را بدهم.
* مگر از والیبال به مقدار کافی پول در نمی آوری؟
نه! به آن شکل هم که می گویند نیست و باید در کنار آن تلاش کرد.
* غذای مورد علاقه شهرام محمودی چیست؟
من از طرفداران ویژه غذای قورمه سبزی هستم و از بچگی عاشق این غذا بودم.
* تنقلات چطور؟
قبلا خیلی اهل تنقلات بودم اما الان نه زیاد. به آن شکل دنبالش نیستم و شاید آجیل را بیشتر از باقی تنقلات بخورم. سایر تنقلات چاق کننده هستند و من هم اگر کمی زیاده روی کنم زود وزن اضافه می کنم برای همین باید مراقب باشم.
متاسفانه فرصتی نیست. راستش خیلی دوست دارم اما زمانی برای این موضوع ندارم که سراغ یادگیری هنری بروم.
* اهل مطالعه چطور؟ حتما زمانی برای مطالعه هم نداری؟
همین طور است. بازهم فرصت کم می آورم اما هر از گاهی سعی می کنم کتابی بخوانم.
* آخرین کتابی که خواندی چه نام داشت؟
خیلی وقت پیش بود. اگر اشتباه نکنم بهرام گور. کلا به کتاب های تاریخی علاقه زیادی دارم و خیلی از این کتاب ها خوانده ام.
* به تازگی حس پدر شدن را چشیدی. این حس چه تفاوتی با حس برنده شدن در والیبال مقابل قدرت های بزرگ دنیا را داشت؟
این دو شرایط کاملا متفاوت است. واقعا آن لحظه که فرزندم متولد شد حسی داشتم که تا آن زمان تجربه اش نکرده بودم و فقط می توانم بگویم که انگار یک چیزی در وجودم در حال تحول بود و این را به شدت حس می کردم. یک حس کاملا شخصی اما در قهرمانی ها یا مسابقات یک حس ملی در من بوجود می اید که با این حس کاملا متفاوت است و البته آن را هم خیلی دوست دارم.
* بزرگتری آرزوی ورزشی ات؟
سال بعد المپیک را در پیش داریم و امیدوارم بتوانم همراه تیم ملی در المپیک حاضر باشم و نماینده شایسته ای برای ایران در المپیک باشیم.
* و یک آرزوی غیرورزشی؟
اینکه هیچ محتاجی را در مملکتم نبینم و اوضاع اقتصادی ایران به گونه ای بشود که همه در رفاه نسبی باشند...
* برای خودت آرزویی نداری؟
آرزویم این است که بتوانم به پسرم راه خوب زندگی کردن را بیاموزم تا در آینده برای کشورش فردی مفید باشد.
* و حرف آخر؟
از همه اعضای خانواده ام به خاطر زحماتی که برای من کشیده اند تشکر می کنم به ویژه همسرم که در این سالها دلیل اصلی موفقیت من بود و در همین دوران فرزندی را هم به جمع خانواده دو نفره مان اضافه کرد. همچنین از همه مردم ایران که هرجا می روم به من محبت می کنند و البته از رسانه ها که این فرصت را در اختیار من قرارداد.