بر این مـوج توفـنـده «خـُفـتـن» مَبین
مـشو پـاپــِی «شیـــر» ایـران زمـیـن
کــه «مـــردانِ مَـرد» و دلـیــران پـاک
بسی خُفته در خون درین آب و خاک
وَجَب در وَجَب خاک ما پُر «شهید»
و جـنـگـاورانـی بــه غـایـت رشیـد
درآورده از دشمنـان بـس دَمــار
به گاهِ «دفـاع» و به هــر روزگار
ز «آشور» و از «کَلدِه» پندی بگیر
بخوان قصهها درس ِ چندی بگیر
بر «اسکَندَر» آن شاه رومی نژاد
همان خصم بدکین ِ «آتش نهاد»
که ویرانه کرد او «تمـدن» به سخت
چه شد سرنوشت همان تیره بخت؟
ز «روم» و ز اجـــدادتــان «رومـیـــان»
چه مانده ست، جز خِفَـّت اندر جهان
و زان پس که «چنگیـز» خونخواره نیز
برآمــد بـه کـشتــار و جنـگ و ستـیـز
بر ایــن «بـوم و بَر» لاله زاران دمـیـد
و شد بـس تـنـاور درخـت «امــیــد»
بر ایـن «مـــرز پُــر گـوهــر» جــاودان
بشد سایــه گستــر کـَـران تا کـَـران
کـه تا یورش سخـتِ «قــوم تـاتـار»
هـمــان «قـوم غــارتگــر» روزگـــار
به فرمان «تیمور لَنگ»، جنگ شد
و اوضــاع مَـردُم «بـدآهـنـگ» شد
نــه دیــری بپـایـیـد آن حـال و روز
دگــرگـونـه شد حـالتی دلـفـــروز
هر آنکس که شد دشمــن خاکِ مــا
نـدیـد «جـــان نـثــارانِ» بـی بـاکِ ما
* * *
کـنـون با تـوأم دشمـن «دیــن» مــا
تو ای خصم «فرهنگ» و «آیین» ما
تو «اِبـلـیـس» دوران و پُر کـیـنـهای
تـبـاهـــی گـــــر «نـــور» آیـیـنـهای
تو «نظـم جـهـان» را به هم ر یخـتـه
و تو، دشمنت هر چه «فَـرهـیـخـتـه»
و آنان که «علم» و «ادب» پیشهاند
و آنان کــه «دارای انـدیـــشـــه»اند
و آنان کــه بـا «آرمـــان»، ایـمــناند
گــریـزان ز سودای «اهــریـمـن»اند
و آنان کـه با یاد «پـیــر خمـیـن»(ره)
به دنبال آزادگی چون «حسین»(ع)
نه هـمکـیـش «دزد ستـمـکـــاره»اند
نه همدست «شیطان خونخواره»اند
به جـانان قـَسَم، بر تـو گیرند سخت
کنون بشکند «هیبت»ات تیره بخت
کـه چنگـال خونـیـن تـو در «یمن»
شده آشکـارا، بـه هــر انـجـمــن
به «سوریـه» هم دست مرموز تو
شد اکـنـون هــویــدا پَک و پـوز تو
ز «خبث» و «خیانت» تو آکندهای
تــو آن «دیــو بـدبـخـت» آیندهای...