سر ز سامرّا برآور ای امام پاک من
ای تو را علم علی در سینه، چون جان در بدن
ای تو همنام امام راستان یعنی علی
ای به او همگونه اندر کنیه یعنی بو الحسن
این نقی و هادی ای ما را به آیین رهگشا
در ظلام این شب دی جور و دهر پر فتن
سر ز سامرا بر آور تا ببینی روز ما
در دل این روزگار رو سیه تر از لجن
شیعیان را بی مهابا می کشند از بحر و بر
زاده وهابیان اندر عراق و اندر یمن
نوکر بی مزد آمریکا زند لاف از فریب
کان چه او می فهمد از اسلام، آن باشد حَسن
گلشن دین، عرصه زاغان بی مقدار شد
آری، ار بلبل رود از باغ، باز آید زغن
سر ز سامرا بر آر و بر خر خودّشان نشان
این سگان ناصبی را کافران بی وطن
یا بگو فرزند تو مهدی کند پا در رکاب
زین خران سگ صفت را سر در آرد در رسن
سر ز سامرا برآر و با نهیبی هاشمی
پاک کن از کارگاه دین گروه کارتن (عنکبوت )