به گزارش مشرق، ساناز سماواتی متولد فروردین ماه 1350 در تهران و فارغ التحصیل مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد در سال 1375 است. بعد از طی یک دوره بازیگری در کلاس های آزاد؛ بازی در سینما را از سال 1373 با فیلم حامی به کارگردانی «قدرت الله صلح میرزایی» آغاز کرد.
وی در ادامه با مجموعه نود شب مهران مدیری محبوبیت خود را در تلویزیون افزایش داد. بعد از سفر چند ساله خود به کشور سوئد به کشور برگشت اما حضورش همانند سابق با پررنگی مواجه نشد و در این سالها کم کاری او و اکثر هم دوره هایش را شاهد هستیم؛ طی این گفتگو به دلایلی که سبب شد تا همدوره های او کم کارتر از گذشته شوند اشاره می شود.
ساناز سماواتی این روزها کجاست و مشغول چه کاری است؟
در ایران، تهران و مشغول ورزش، مطالعه و همین طور یک ngo در زمینه حمایت از حیوانات خانگی که به شدت فعالیت دارم؛ بیشتر پروسه کاری من این روزها این است و اگر کاری باشد که سر فیلم برداری هم هستم.
چطور می شود ساناز سماواتی مترجم زبان در سال 72 مقابل دوربین قرار می گیرد؟
قصه از آن جا شروع شد که من هم مثل سایر بازیگران به این رشته علاقه داشتم؛ حرف کلیشه ای که همه می زنیم اما دور از شوخی، حقیقتا من می خواستم فضا نورد شوم یا دامپزشک ولی در آن دوره ای که ما کنکور می دادیم بنا به دلایلی خانم ها اجازه حضور در این دو رشته را نداشتند؛ من هم به زبان انگلیسی علاقه داشتم؛ هم چنان هم هستم؛ نه تنها این زبان را دوست دارم بلکه علاقه زیادی به فرا گیری زبان های دیگر داشتم؛ ترم سه و چهار مترجمی بودم که یک آگهی در روزنامه دیدم؛ نوشته بود حمید سمندریان آموزش بازیگری حرفه ای را در کانون تئاتر تجربی در خیابان فردوسی برگزار می کنند؛ شهریه اش هم سه هزار تومان بود که البته کم هم نبود. با آزمون ورودی که در تالار سنگلج از ما گرفتند که اگر اشتباه نکنم حدود سیصد نفر آمده بودند؛ خوشبختانه یکی از آن هایی که در همان آزمون اولیه انتخاب شد؛ بنده بودم؛ از آن جمع، 72 نفر در شاخه های مختلف قبول شدیم؛ بازیگری، فیلمنامه نویسی و کارگردانی؛ اساتید مختلفی هم تدریس می کردند ولی باز هم خوش شانسی دیگر این بود که من آدم خوش اخلاقی هستم و از همان ترم یک و دو موفق شدم که جلوی دوربین قرار بگیرم و از همان جا ادامه بدهم تا به الآن...
در حال حاضر هم شرایط ورود بازیگران به همین شکل است یا این اخباری که می شنویم مبنی بر ورود برخی بازیگران از راه های دیگر، درست است؟
ببینید، متاسفانه ما خیلی دیر یادمان می افتد که در مورد برخی از مسائل دقت و سعی بر برطرف کردنش داشته باشیم؛ نه تنها در شغل ما بلکه در کل جامعه این اتفاق می افتد؛ امروزه اگر بی طرف و واقع گرایانه نگاه بکنید متوجه می شوید هر چه ضد ارزش بود؛ ارزشمند شده است؛ زمانی که من وارد این حرفه شدم نقش های خیلی کوچک کار می کردم؛ ما عشقمان این بود که ساعت ها پشت صحنه بنشینیم اگر آفیش می شدیم و سکانسمان را فیلم برداری می کردند؛ من به عنوان یک بازیگر جوان و جویای نام، ساعت ها حاضر بودم پشت صحنه بنشینم و در کمال سکوت، اساتیدی را که بازی می کردند را نظاره کنم؛ یادم است در سریال محاکمه؛ همه بازیگران حدود ده، بیست سال کار حرفه ای کرده بودند و من تازه کار را شروع کرده بودم؛ برای این که پذیرفته شده بودم یک شب تا صبح گریه کردم؛ یادم است بیست و پنج، شش، جلد کتاب خریدم؛ برای این که ببینم؛ مریم فیروز چه کسی بوده که قرار است نقش او را بازی کنم از ذوق این که جلوی آقای انتظامی می خواهم نقش را بازی کنم؛ روحم در پرواز بود؛ اما امروزه خیلی برای من جالب است؛ ادعایی هم نمی کنم؛ اما وقتی استاد بزرگی می نشیند پای آینه گریم، ما از آن نسلی می آیم که به ما یاد دادند در این حالت به احترام او کنارش ننشینیم؛
احترام به بزرگتر و خیلی از مسائل دیگر مقدم است بر هنر؛ یعنی هنر در درجه دوم است؛ اما الآن می بینم که این آقا یا خانم را از توی خیابان آوردند؛ برای چهره قشنگش؛ برای روابطی که دارد یا برای پولی که خرج می کند؛ آن فرد این قدر جسارت دارد که وقتی پیشکسوتی را گریم می کنند می آید؛ روبروی آینه گریم می نشیند و آدامسش را هم می خورد؛ ما هم رویمان نمی شود که بگوییم آیا اصول ابتدایی کاری که می کنی؛ بلد هستی؟ اگر آموزشگاه هم نرفتی و این مسائل ساده را نیاموخته ای می توانی از ابتداییترین چیزها شروع کنی و به صورت تجربی وارد این کار شوی؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ ولی متاسفانه الآن شرایطی که حاکم شده است خیلی دردناک است؛ برای آن هایی که به صورت حرفه ای کار می کنند؛ همین مسئله ای که شما فرمودید یک مافیایی وجود دارد که کانال ورود افراد با روابط خاص و پول هستند؛ اگر می توانی مهمانی های شبانه ای برگزار کنی یا بروی در مهمانی ها؛ می توانی کار کنی؛ بقیه اگر کار حرفه ای می کنند و در این مسائل نیستند کنار گذاشته و به مرور به وادی فراموشی سپرده می شوند.
احترام به بزرگتر و خیلی از مسائل دیگر مقدم است بر هنر؛ یعنی هنر در درجه دوم است؛ اما الآن می بینم که این آقا یا خانم را از توی خیابان آوردند؛ برای چهره قشنگش؛ برای روابطی که دارد یا برای پولی که خرج می کند؛ آن فرد این قدر جسارت دارد که وقتی پیشکسوتی را گریم می کنند می آید؛ روبروی آینه گریم می نشیند و آدامسش را هم می خورد؛ ما هم رویمان نمی شود که بگوییم آیا اصول ابتدایی کاری که می کنی؛ بلد هستی؟ اگر آموزشگاه هم نرفتی و این مسائل ساده را نیاموخته ای می توانی از ابتداییترین چیزها شروع کنی و به صورت تجربی وارد این کار شوی؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ ولی متاسفانه الآن شرایطی که حاکم شده است خیلی دردناک است؛ برای آن هایی که به صورت حرفه ای کار می کنند؛ همین مسئله ای که شما فرمودید یک مافیایی وجود دارد که کانال ورود افراد با روابط خاص و پول هستند؛ اگر می توانی مهمانی های شبانه ای برگزار کنی یا بروی در مهمانی ها؛ می توانی کار کنی؛ بقیه اگر کار حرفه ای می کنند و در این مسائل نیستند کنار گذاشته و به مرور به وادی فراموشی سپرده می شوند.
این مسائل فقط به تهیه کنندگان یک کار هنری بر می گردد یا بازیگران هم در این اتفاقات سهیم هستند؟
بله، به همه مرتبط می شود؛ این درد دلی که من دارم بحث فقط بازیگری نیست؛ پای صحبت همکاران قدیمم که می نشینم می بینم که در هر شاخه که شما فکر کنید این اتفاقات می افتد؛ مثلا یک گریمور که تا سه ماه پیش قلم شور بوده است؛ در مقابل گریمور مطرحی و حرفه ای که nتومان دستمزد می گیرد با دستمزد n منفی پنج کار را می دزدند؛ انگار همه ذات هنر را فراموش کرده ایم که جدای از مسائل مالی است؛ هنرمند هم احتیاج به ارتزاق از این راه دارد ولی الآن همه چی را با پول قیاس می کنیم؛ قبلا وقتی به ما زنگ می زدند می گفتند ما این فیلم نامه را برای شما می فرستیم؛ اصلا بخونید؛ ببیند خوشتان می آید؟ این نقش را دوست داری؛ وقتی ما می خواندیم؛ یا قبول و یا رد می کردیم؛ حتی خودمان پیشنهاد می دادیم که اگر فلانی را انتخاب کنید بیشتر به این نقش می خورد؛ همین هفته اخیر کاری را به من پیشنهاد دادند که خیلی راحت گفتم این کار برای من نیست و به درد فلانی می خورد؛ کارگردان و تهیه کننده کار به من خندیدند و گفتند شما اولین نفری هستید که این حرف را می زنید؛ کار هنر یک چیز دلی است متاسفانه این روزها همه چیز فراموش شده است و پول و رابطه حرف اول و آخر را می زند.
همان طور که گفتید؛ روال ورود شما به کار حساب شده بود و بخشی نیز از صحنه تئاتر وارد می شدند و تجربه کسب می کردند و تئاتر هم دریچه ورود مناسبی بود برای تلویزیون و سینما؛ در حال حاضر چقدر از بازیگران فعال از تئاتر وارد این عرصه می شوند؟
ببینید من در جایگاهی نیستم که قضاوتی داشته باشم؛ فقط چیزهایی را که لمس می کنم به عنوان کسی که کار می کند؛ بیان می کنم؛ همان طور که شما به عنوان یک روزنامه نگار یا خبرنگار؛ قطعا این موضوع را لمس می کنید که تا دیروز فلانی و بهمانی هیچ کاره بودند و شغل دیگری داشتند؛ بعد یک روز می گویند که فلانی جای شما می آید؛ چه حس و حالی دارید؟ الآن برای این که پول کمتری بدهند حاضر هستند افراد غیر مرتبط را وارد این کار کنند.
حتی اگر به کار لطمه بخورد؟
دقیقا؛ حتی اگر لطمه بخورد؛ برای این که الآن دیگر ارزشیابی نمی شود و فرقی به حالشان نمی کند؛ زمان ما چند روز پیش تولید کار بود و برای ریزترین چیزها وقت گذاشته می شد؛ الآن طراح لباس می اورند و دست آخر هم می گویند می شود خودتان لباسی بیاورید که به شخصیت کار بخورد؟ مگر چقدر به ما دستمزد می دهند که لباس کار را هم خودمان باید تهیه کنیم؟ همه چی قاطی، پاتی شده است؛ کسی که باید برگشت مالی داشته باشد؛ به این فکر می کند که سر و ته کار را بزنید و کار جمع شود و در تلویزیون پخش شود؛ پولمان را هم بگیریم؛ آن موقع وقتی یک جمله اضافه تر می گفتیم یا از نقش سه به دو می رسیدیم چقدر برایمان لذت بخش بود؛ چقدر قدر شناس تر بودیم؛ من سر یک کاری در همین اواخر به یکی از دوستان جوان گفتم: می دانی این کلماتی که از دهان تو بیرون می آید چیست؟ این ها همه در و گوهر و مروارید است؛ فکر کن روی کاری که می خواهی بکنی؛ شما متوجه شدی که اگر این نقشی را که بازی می کنی روانشناسی شود؛ اصلا این طور راه نمی رود و این گویش را ندارد؛ طوری مرا نگاه می کرد که انگار من به زبان دیگری دارم با او حرف می زنم؛ این نشان می دهد که این طفلک را ازش پرسیدند علاقه مندی؟ چهرت خوب است؛ بیا یک پولی بده نقش را بخر؛ جدیدا این باب شده است که نقش ها به این شکل فروخته می شود و نتیجه اش بلبشو ای می شود که الآن ما داریم.
در مورد مبالغی دریافتی که بازیگران دریافت میکنند توضیح بدهید؛ چند در صد این مبالغ واقعی است؟
موضوع جالبی را عنوان کردید؛ اما قبل از آن من یک پیش زمینه ای را بگویم؛ قبل تر ها ما در تلویزیون کد داشتیم و وقتی کارگردان می گفتم ساناز سماواتی را برای این نقش می خواهم؛ طبق آن کد قرار داد می بستیم؛ در آن زمان افراد مهم نبودند؛ بلکه این که نقش به چه کسی می نشیند اهمیت داشت؛ بنابر این کارگردان پای انتخاب خود می ایستاد؛ اما الآن برخی کارگردان ها هم از تهیه کننده ها طبعیت می کنند؛ چون او یک سرمایه گذار آورده که گفته من n تومان پول می آورم در این کار، به این شرط که برخی افراد را خودم وارد کنم. مثلا اگر ساناز سماواتی برای بازی در زائران مهتاب در بیست و پنج، شش سال پیش، دستمزدش دویست هزار تومان است؛ اما تهیه کننده میگفت: کد من برای این نقش صد و بیست هزار تومان است؛ شما هم یک خورده کنار بیایید؛ من هم از کدهای دیگر می زنم و میاورم روی کد بازیگری و شما را راضی می کنم؛ اما شما باید باشید؛ چون تهیه کننده هم آموزش کار صحیح خود را دیده بود؛ اما الآن برای من جالب است که اول بدون هیچ اطلاعاتی می پرسند چقدر می گیری؟ بعد من مثلا میگم فلان قدر؛ می گه تماس می گیریم؛ زنگ می زند به همکار دیگر و اگر قیمت او پایین تر بود؛ کار را به او می دهند؛ دقیقا مثل مسابقه؛ مقوله جدید هم که من تازگی ها دیدم این است که زنگ میزنند و می گویند که این نقش برای شما مناسب است و ما هم تو را می خواهیم؛ منتها چقدر به ما درصد می دهید؟ اگر ما برای شما فلان تومان قراداد ببندیم سهم ما چقدر می شود؟
مثلا عوامل تولید به من زنگ می زنند و این ها را می گویند؛ این اتفاق فقط برای من نیوفتاده است و از دوستان دیگر هم که پرسیدم ازین داستان ها داشته اند و این بعضا فقط در شاخه بازیگری نیست؛ من دوستی دارم که از برنامه ریز های فوق العاده حرفه ای است؛ به او گفته بودند تو n تومان دستمزد می گیری؛ ما n مثبت دو قرار داد می بندیم و از قرارداد شما هم یک میلیون تومانش مال ما؛ اگر نمی خواهی هم، کس دیگری را می آوریم؛ ولی چون اسم داری و می خواهی کار هم بکنی؛ بپذیر؛ این پورسانت گرفتن هم، مد شده است؛ حالا یا کسی مثل من پیدا می شود و صابون کم کاری را به تنش می مالد؛ یا به خواست آن ها تن در می دهد؛ البته رقمی که بازیگران هم می گویند باید نرمال و درست باشد؛ از راه نرسیده سه برابر رقم ما پیشنهاد می دهند؛ من اسم این کارها را باج می گذارم و کسی نبودم که در این سال ها باج دهم؛ من از نسلی آمدم که برای کارم مرا خواسته اند نه برای هیچ چیز دیگری؛ یعنی ساناز سماواتی کات که گفتند؛گریمش را پاک نکرده؛ می نشیند تو ماشینش و می رود خانه؛ ما وقتی برای پشت صحنه نداشتیم و یاد گرفتیم فقط کار کنیم؛ الآن متاسفانه از بد شانسی من مدت هاست که موفق نشدم دوباره با یک همچین گروه هایی کار کنم؛ امیدوارم دوباره با گروه هایی که کارشان را بلدند همکاری داشته باشم.
مثلا عوامل تولید به من زنگ می زنند و این ها را می گویند؛ این اتفاق فقط برای من نیوفتاده است و از دوستان دیگر هم که پرسیدم ازین داستان ها داشته اند و این بعضا فقط در شاخه بازیگری نیست؛ من دوستی دارم که از برنامه ریز های فوق العاده حرفه ای است؛ به او گفته بودند تو n تومان دستمزد می گیری؛ ما n مثبت دو قرار داد می بندیم و از قرارداد شما هم یک میلیون تومانش مال ما؛ اگر نمی خواهی هم، کس دیگری را می آوریم؛ ولی چون اسم داری و می خواهی کار هم بکنی؛ بپذیر؛ این پورسانت گرفتن هم، مد شده است؛ حالا یا کسی مثل من پیدا می شود و صابون کم کاری را به تنش می مالد؛ یا به خواست آن ها تن در می دهد؛ البته رقمی که بازیگران هم می گویند باید نرمال و درست باشد؛ از راه نرسیده سه برابر رقم ما پیشنهاد می دهند؛ من اسم این کارها را باج می گذارم و کسی نبودم که در این سال ها باج دهم؛ من از نسلی آمدم که برای کارم مرا خواسته اند نه برای هیچ چیز دیگری؛ یعنی ساناز سماواتی کات که گفتند؛گریمش را پاک نکرده؛ می نشیند تو ماشینش و می رود خانه؛ ما وقتی برای پشت صحنه نداشتیم و یاد گرفتیم فقط کار کنیم؛ الآن متاسفانه از بد شانسی من مدت هاست که موفق نشدم دوباره با یک همچین گروه هایی کار کنم؛ امیدوارم دوباره با گروه هایی که کارشان را بلدند همکاری داشته باشم.
چرا امثال شما رفته رفته کم کار تر شدند؟
به همین دلایلی که گفتم؛ الآن به ساناز سماواتی زنگ می زنند و میگویند چقدر می گیری این نقش را بازی کنی؟ اصلا نه فیلمنامه ای نه صحبت با کارگردان و رسیدن به رقم قراردادی؛ در جا می روند سر مسائل مالی؛ ببینید؛ در یک کاری برای یک نقش هم با من قرارداد بسته بودند و هم با خانم دیگری؛ برای نقش مرد هم با دو نفر قرارداد بسته بوند؛ جالب این جاست یک تهیه کننده و کارگردان با سابقه این کار را انجام دادند؛ بعد ما را با هم رو در رو کرده بودند که ببینند چه کسی کنار می رود و مزایده راه انداخته بودند؛ جای سوال این است که چرا هیچ کس چیزی نمی گوید؟ همه در سکوت؛ شاید هنوز به صرفشان هست؛ شاید هنوز این تیغ، پرهایشان را نبریده است و منتظرند به آن جا برسند که اعتراض کنند.
همین چندی پیش امین تارخ از روابط نامعقول برای ورود به این عرصه گفته بود؛ قبل ترها هم پرستو صالحی مطالبی را عنوان کرده بود؛ در این مورد توضیح بفرمایید.
همه ما داریم یک حرف را می زنیم؛ بالاخره باید یک جایی کاری انجام دهد تا جلوی ورد افراد ناکار آمد گرفته شود؛ من اصلا با ورود جوان ها مخالف نیستم؛ اتفاقا بستر هنر می طلبد که هر لحظه افراد تازه، وارد کار شوند؛ منتها نحوه ورود مهم است؛ حتما نباید برود آموزشگاه، حتما نباید برود دانشگاه؛ شاید شرایطش فراهم نباشد؛ اگر این دو تا را برود که چه بهتر؛ ولی اگر نبود؛ باید به صورت حرفه ای و تجربی وارد کار شود؛ در اکثر کشورهای اروپایی شما بخواهید هر رشته ای را انتخاب کنید؛ از شما خواهند پرسید که کار تجربی دارید؟ و اگر داشته باشید هر یک سال را معادل چندین واحد قبول می کنند؛ این نشان می دهد که کار تجربی چقدر برایشان ارزشمند است؛ به نظر من خانه سینما خیلی می تواند در این زمینه مهم و موثر باشد؛ اگر تهیه کننده را منوط کنند و شرط بگذارند که آقا بیست تا بازیگر داری؟ اشکالی ندارد! هجده تا از آن ها باید حرفه ای باشند؛ سابقه کار داشته باشند؛ در کنار این هجده تا، دو نفر را هم می توانی از چهره های جدید استفاده کنی؛ ولی الآن بر عکس شده است؛ در یک تله فیلم، هفت بازیگر غیر حرفه ای می آورند؛ نه دوربین دیده و نه می داند بوم چیست؛ به دلیل صرف پول و آشنایی و همان روابط خاصی که هست جلوی دوربین می آیند؛ در کنار این ها دو بازیگر قدیمی هم می آورند و جالب است که می گویند آن دو نفر هم چهره باشند تا فروش فیلم تضمین شود؛ به نظر من این توهینی است به مخاطبین؛ به یمن حضور آن دو چهره که مردم می شناسند و دوستشان دارند؛ کلی آدم نابلد و داستان بی محتوا را به خورد مخاطب می دهند؛ حتی ارشاد و تلویزیون هم می توانند قوانینی را وضع کنند تا این قائله خاتمه پیدا کند.
پیشنهاد شما برای مقابله با این مفسده ها چیست؟ آیا صرفا خانه سینما باید مقابله کند یا ارگان های دیگری باید اقدام کنند؟
ببینید؛ من یک چیزی را شفاف کنم برای شما؛ اصلا در جایگاهی نیستم که بگویم فساد هست یا نیست؛ من فقط می توانم بگویم که هر کاری یک اصولی دارد؛ اگر شما می خواهید پزشک شوید باید حتما رشته تجربی را بخوانید؛ در کنکور پزشکی امتحان بدهید و تازه بعد از تحصیلات آکادمیک؛ چند سال کار تجربی کنید؛ بعد با حضور اساتید یک کار پزشکی انجام دهید؛ متاسفانه یا خوشبختانه کار هنر را نمی توانید داخل پرانتز بگذارید؛ ولی حداقل می توانید راهکارهایی را برایش انتخاب کنید؛ خیلی از این هایی که نادرست وارد این حرفه می شوند؛ از قضا علاقه مند هم هستند و می سوزند؛ از آن ها سوء استفاده می شود؛ ضربه های روحی می خورند؛ متنفر و افسرده می شوند و در نهایت ول می کنند و می روند؛ اگر از ابتدا به آن ها گفته شود شما فقط زیبایی های سینما را نبینید؛ فقط این پرده نقره ای را نبینید؛ این کار به قدری بی رحم است که اگر پدرت فوت کند سوم و هفت پدرت باید جلوی دوربین باشید؛ اگر عروسی عزیزت باشد و آفیش باشید؛ نمی توانید بروید؛ این کاری است که بیمه ندارد؛ ساپورت ندارد؛ حقوق بی کاری ندارد؛ ممکن است در یک سال چند کار بکنید و یک سال بیکار بمانید؛ همه این ها را به آن فرد علاقه مند بگویند؛ بگویند این کار عشق است؛ اگر عشق اش را داری بسم الله؛ باید پاش به ایستی؛ البته در کنار کسب تجربه و مطالعه دقیق و درست؛ این ها فقط کار یک صنف یا ارگان نیست؛ وجدان تک تک ما هم که در این حرفه کار می کنیم مهم است؛ این که من، با پول کسی را بیاورم در حالی که می دانم؛ سه، چهار سال دیگر قرار است مثل حباب از بین برود؛ از نظر اخلاقی درست نیست؛ پیش زمینه این کار این است که ارگان های مربوط در جای خودشان بچه های ما را ساپورت کنند تا آن چند درصدی هم که سو استفاده می کنند صافی بشوند و پایین روند.
شاهرخ استخری در مصاحبه اخیر خود گفته اگر هنرمندی می خواهد زود تر به شهرت و موفقیت برسد؛ یکی از راه ها این است که خانه مجردی بگیرد؛ تحلیل شما چیست؟
نمی توانم بگویم صد در صد؛ اما پذیرفتنی است؛ یکی از روش های ورود، مهمانی های خاص گرفتن است؛ اکثر هنرمندانی که ازدواج می کنند کم کار می شوند؛ چرا؟ ما باید از دوستان بپرسیم که طرف وقتی مجرد بوده است چه توانایی های هنری داشته که وقتی ازدواج می کند این توانایی ها را از دست می دهد و در کار هنری کم کار می شود؛ نتیجه می گیریم که یا طرف از اول هنرمند نبوده و اشتباهی وارد کار شده است؛ با پول و روابط و مهمانی های آن چنانی وارد این کار شده یا این که طرف واقعا هنرمند بوده و بعدا وارد این داستان ها شده است تا زودتر به اهدافش برسد؛ اما صد در صد هم نمی توانیم بگوییم اگر الآن هر کسی پر کار است؛ بدین شکل کار می کند؛ شاید با لطف خداوند؛ تلاش و استعداد خودش از کنار مافیا و پول و روابط کثیف عبور کرده است.
در سال های اخیر برخی از بازیگران ما از کشور خارج شدند و بعد از کشف حجاب، حسابی جنجال به پا کرده اند؛ چرا این کار را می کنند؟ آیا داخل کشور فضای کار نداشته اند؟
این یک موضوع شخصی است و به من ارتباطی ندارد که کسی کشف حجاب کرده است اما این که بخواهی هیاهو به پا کنی و صحبت ها و رفتار جنجالی داشته باشی جای سوال دارد؛ ما در تمام صنوف مشکلات داریم؛ فساد داریم؛ تنها در هنر نیست؛ کار هنری چون لنز دارد توسط مردم بهتر دیده می شود؛ و الا یک پزشکی هم می تواند از ایران برود وکشف حجاب کند و اتفاقی هم نیفتد.
بحث پزشک و بازیگری که با سرمایه سینما و صدا و سیمای ایران به شهرتی رسیده، متفاوت است؛ از طرف دیگر برخی از این ها وارد مسائل سیاسی هم می شوند و به نوعی یک شبه تبدیل به کارشناس ها سیاسی می شوند...
این ضعف ماست ؛ مشکل فرهنگی ـ تاریخی ایرانی هاست که در مسائل خارج از سر رشته کاری مان صحبت می کنیم؛ یک نفر دارد جوی آب را درست می کند؛ کس دیگری دارد می رود سبزی بخرد از سر کوچه؛ اما میاد کارشناسی می کند؛ نظر می دهد؛ که آن بنده خدا چطور جوی را بکند؛ اولا متاسفانه ما افراد را به شکل صحیح در کار خودشان قرار نداده ایم در کار خود ما وقتی کسی لاستیک می فروخته تا دیروز و امروز تهیه کننده هست؛ بعد تهیه کننده حرفه ای ما در خانه نشسته؛ چه توقعی دارید؟ بازیگر مد نظر شما هم احتمالا برای این که امتیازاتی را بگیرد؛ حالا هم برای اقامتش در خارج از کشور و هم مسائل دیگر؛ شاید به این دلایل دستاویزهای این چنینی را انتخاب می کند و گرنه خیلی از هنرمندهای ما آن طرف زندگی می کنند؛ ایران می آیند؛ کار هم می کنند؛ می روند و هیچ وقت هم مشکلی نداشته اند.
این اتفاقات و حواشی در نسل شما دیده نشد؛ پدیده نو ظهوری است؛ آیا می شود این ارتباط را داد که تمام این اتفاقات به نحوه ورود این افراد بر می گردد؟
نمی دانم؛ باید یک کارشناسی درستی انجام شود؛ یک بخشی از آن هایی که آن طرف رفتند بازیگران خوبی در ایران بودند و بنده به شخصه افسوس می خورم که چرا سینمای ما ستاره های خود را از دست می دهد؛ از طرف دیگر ما عزیزانی را می بینیم که اصلا او را به عنوان بازیگر نمی شناسیم؛ گفتم من فکر می کنم برای اقامت آن جا؛ چنین کارهایی را می کنند.
خود شما از سال 84 تا 89 در سوئد زندگی کردید؛ از فضای هنری آن کشور برای ما بگویید و آیا این حواشی را آن جا هم می دید؟
نه به این صورت؛ یک فیلم مستند هم فیلم برداری شد که من در آن حضور داشتم؛ برای شبکه چهار سوئد؛ یک کارگردان شیلیایی روی این موضوع فوکوس کرده بود که چرا از جامعه مهاجر در این کشور در جای خودشان و با توجه به تخصصشان استفاده نمی شود. این مشکل همه جا وجود دارد؛ اما آن ها می آیند کارشناسی درست می کنند؛ از من به عنوان یک بازیگر استفاده کردند و یک روز زندگی من را مستند سازی کردند که مثلا در طول روز؛ کلاس می روم؛ خرید و دوچرخه سواری می کنم؛ بعد ایراد می گرفتند که چرا اداره کار به شما پیشنهاد کار بی ربط را می دهد؟ چرا می گوید برو در مهد کودک کار کن؟ چرا نباید اداره کار این قدر قدرتمند باشد که شما را به عنوان بازیگر در جای خودتان بنشاند و بهره ببرد؛ حداقل در یک شاخه هنری استفاده کنند؛ نمونه دیگر مستند زندگی یک دکتر بود که در آن جا راننده مترو شده بود؛ آن ها دارند این موضوع را آنالیز می کنند؛ هرچند که طرف رفاه، حقوق و بیمه را دارد؛ از زندگی اش هم راضی است؛ اما چرا در جای غیر تخصصی به کار گرفته می شود برای آن ها موضوع مهمی است.
شما از آن دست بازیگرانی هستید که از تلویزیون وارد سینما شدید؛ آیا این سخت نبود که وارد یک فضای پر طمطراق تر می شدید؟
خیر؛ دهه ما اصلا این قدر آدم ها دنبال حاشیه نبودند؛ پایه کار من بیشتر تلویزیون بود و الآن هم که بیشتر تله فیلم مد شده است؛ نسلی که آن دوره بودیم انگار یه جور دیگری بود؛ هنوز از نسل من افرادی هستند که وقتی نقشی بهشان پیشنهاد می شود؛ می گویند فرد بهتری برای این نقش وجود دارد؛ ما برای یکی، دو روز کار اضافه اصلا رویمان نمیشد حقی را طلب کنیم؛ هنوز هم همین هستم؛ ولی الآن سر یک پروژه ای می شنوم و می بینم؛ بازیگری که اصلا یک ششم سابقه و تجربه من را هم ندارد؛ کار را خوابانده است؛ چرا چون قرار داد من تمام شده و برای یک روز یا دو روز اضافه باید قرار داد جدیدی بسته شود؛ ما هنر را پاس می داشتیم و خیلی وارد این جوانب نمی شدیم؛ هنوز هم بعد از فیلم برداری از تک تک همکاران تشکر می کنم؛ از آبدارچی کار تا کارگردان و تهیه کننده؛ اعتقادم این است که همه عوامل کار می کنند تا من و امثال من جلوی دوربین باشیم و دیده شویم؛ برخی از این افراد غیر حرفه ای آن چنان غرق در جو بازیگری هستند که برترین بازیگران دنیا هم این طور رفتار نمی کنند.
شما در یک انجمن صنفی هم فعالیت دارید؟ درست است؟
بله؛ انجمن صنفی بازیگران ایران به ریاست استاد جمشید مشایخی هست که الآن حول و حوش چهارده، پانزده سال؛ شاید هم بیشتر این انجمن فعالیت می کند؛ من به عنوان بازرس انجمن فعال هستم؛ در حال حاضر ما زیر گروه وزارت کار هستیم و سعیمان بر آن است که زیر گروه وزارت ارشاد هم قرار بگیریم؛ هدف از تاسیس این کار حضور افرادی است که در خانه سینما قبول نشده اند؛ کما این که خود من هم عضو خانه سینما بودم و وقتی که برای تمدید کارتم مراجعه کردم؛ گفتند که باید کار جدید سینمایی را بیاورید؛ کارت شما بعد از هفت، هشت سال تمدید نمی شود؛ اکثر افراد این انجمن کسانی هستند که آن جا پذیرفته نشده اند؛ تفکر و ترجیح خانه سینمایی ها با بچه هایی است که فقط در سینما کار می کنند؛ اما سوال بی پاسخ من از آن ها این بود که مثلا در جایگاه نورپردازی، گریم و فیلم بردار شاید بتوانید یک خطی بکشید که این کار سینما است و این تلویزیون؛ تئاتر هم که اصلا مقوله جداگانه ای دارد؛ در تلویزیون و سینما، شاید سایز و مدیوم متفاوت باشد؛ همان طور که سایز مخاطب متفاوت است؛ تعداد بینندگان پر شماری که تلویزیون دارد؛ قطعا سینما ندارد؛ اما در جایگاه بازیگر، فکر می کنم تفاوتی وجود ندارد؛ که در چه مدیومی کار می کنید؛ چطور بین حس و کار بازیگر تلویزیون و سینما تفاوت قائلند؟ ما و بچه های صنف خیلی مشکلات داریم؛ خواهش من این است که خانه سینمایی ها در اساس نامه کمی تجدید نظر کنند؛ ما در انجمن خود می گوییم که اگر بازیگری 5 تله فیلم بازی کرده است برای ما قابل قبول است؛ یا هر دو قسمت سریال، معادل یک تله فیلم می شود؛ بنابر این کار را برای بچه ها سهل تر کردیم؛ زمانی که در خانه سینما بودیم دریغ از یک متر موکت که به ما بدهند؛ فقط هر سال می رفتیم شارژ سالیانه را پرداخت می کردیم و فقط دلمان خوش بود که می گفتیم عضو یک صنفی هستیم؛ به امید این که یک جایی از حق و حقوق ما دفاع کند وارد شدیم اما دریغ از هیچ حمایتی؛ آن ها می توانند بگویند؛ آقای تهیه کننده، شما باید از بچه های این صنف بازیگرانت را انتخاب کنی؛ حتی این اتفاق هم برای ما نیوفتاد؛ اما حداقل امید برای بچه ها بود؛ جدای از آن هایی که در چشم هستند؛ اما مثل این که خانه سینمایی ها نمی خواهند اساس نامه را تغییر دهند و با همین منوال ادامه می دهند؛ ولی انجمن ما تغییرات اساس نامه ای که ارشاد خواسته است را اعمال می کند و امیدوارم به زودی زیر گروه ارشاد قرار بگیریم که اگر این اتفاق بیافتد معضلات خیلی از بچه های پیشکسوت و آن هایی که بیمه ندارند و احیانا درگیر مسائل دیگری هستند؛ امتیازاتی دریافت کنند؛ این آرزوی قلبی من است.
زندگی به عنوان هنرمند در معرض دید چقدر سخت است؟ حفظ حریم خصوصی کار هنرمند را سخت نمی کند؟
هم بله؛ هم خیر؛ من از معدود بازیگرانی هستم که هفتاد در صد وقتم را برای مردم می گذارم؛ هیچ وقت آرزوی این را نداشته ام که شهرت پیدا کنم؛ از خدا خواستم که محبوب باشم و شکر می کنم که محبوب هستم؛ با این که کم کار هم شده ام ولی مردم مرا می شناسند؛ دوستم دارند و خیلی جاها مرا وارد حریم خصوصیشان می کنند و از من می خواهند که برایشان خواستگاری بروم و اگر مشکل خانوادگی دارند من بروم و برایشان حلشان کنم؛ خیلی برایم جالب است که من را امین خودشان می دانند و وقتی که مرا مقایسه می کنند با دیگران می گویند ما فلانی را هم دیده ایم؛ سلام کردیم و رویش را برگردانده؛ فکر کرده چه کسی است؟ من این را آویزه گوشم کردم که اگر هنرمند هستم به قضاوت مردم؛ این را مردم به من دادند؛ وظیفه اخلاقی دارم که برایشان وقت بگذارم؛ اما از یک طرف دیگری من به عنوان هنرمند، یک آدم هستم؛ من هم می خواهم ورزش کنم؛ پیاده روی کنم؛ در مجالس خانوادگی عکس بگیرم؛ این خیلی بد است که سوء استفاده شود؛ متاسفانه به ما خیلی بد، فرهنگ را توضیح می دهند و توجیه مان می کنند؛ مثلا اگر این عینک آفتابی هست؛ فقط برای زمانی است که آفتاب به چشممان می خورد؛ نه برای یک مهمانی که نیازی نیست از عینک آفتابی استفاده کنید؛ شبکه های اجتماعی و اینترنت و غیره و ذالک هم به همین منوال، باید بلد باشیم که چطور و کجا از آن استفاده کنیم؛ ما این را یاد نگرفتیم؛ خود همکاران من بعضا به این شایعات دامن می زنند؛ مردم از خود من بارها سوال می کنند که فلانی معتاد است؟ فلانی طلاق گرفته؟ آقا کارت را بکن؛ به شما چه ارتباطی دارد؟
چرا این فضا جا افتاده که هنرمندان معتاد شده اند و طلاق گرفته و همین موضوع بحث روز می شود؟
فقط چون جلوی لنزیم؛ عواطف بالا و حساسیت روحی که باعث می شود کار هنری کنیم؛ نباید سبب شود که به این دلیل هنرمند را زیر ذره بین بگذارند؛ می گویند فلان بازیگر طلاق گرفت؛ مگر آدم ها دیگر طلاق نمی گیرند؟ شما تشریف ببرید دادگاه خانواده ببینید در طول روز چند نفر طلاق می گیرند؛ اگر یک هنرمند به هر دلیلی در زندگی شخصی موفق نبوده و طلاق گرفته است؛ آیا این اتفاق خاصی است؟ این فقط مربوط به طلاق نیست؛ من ورزش هم که می کنم برخی ها با تعجب می گویند: مگر بازیگرها هم ورزش می کنند؟
حرف دیگری باقی مانده است؟
والله من که همش غر زدم در این گفتگو؛ قلبا دوست دارم که جوانان وارد این کار شوند؛ باز هم خواهشم این است که اول خوب تحقیق کنند درباره این کار؛ شوخی بردار نیست؛ عشق است و باید در این راه بسوزی تا موفق شوی؛ بعد از آن حواس خود را جمع کنند که مورد سوء استفاده قرار نگیرند که بعدا برای خودشان طبعات روحی و روانی داشته باشند و یک بار دیگر خواهش میکنم از خانه سینما و خصوصا بخش بازیگری اش که مرور تازه ای روی اساس نامه خود داشته باشند؛ شاید بشود که همکاری های جانبی با بچه های صنف بازیگران داشته باشند که حداقل در یکی از این دو صنف، بچه ها زیر گروه قرار بگیرند و مشکلاتشان کمتر شود؛ جالب این جاست که خیلی از افرادی که الآن در خانه سینما هستند چندین سال است که فعالیت سینمایی نداشته اند پس چطور کارت ان ها تمدید می شود؛ ای کاش همه را به یک چشم نگاه کنند.
منبع: افکار نیوز