عسگرپور گفته بود «دین، برای آدم‌ها گریزگاهی نیست که بخواهد التیام‌بخش سرخوردگی‌ها و مشکلاتشان باشد.» شاید این همان چیزی باشد که دین را فراتر از یک حس نوستالوژیک خوب می‌بیند. اما «نفس گرم» چقدر برای بشری که خود را به تغافل در برابر حقیقت می‌زند.

به گزارش مشرق، بعد از یک دوره پرشتاب و جنجالی در «خانه سینما»؛ حالا محمدمهدی عسگرپور به دور از روزهایی که تیتر یک جنجالی رسانه‌ها را یک‌تنه فراهم می‌کرد به تلویزیون آمده است و سریالی خاص به روی آنتن مهمترین شبکه تلویزیون برده است.تلویزیونی که همچنان فاصله‌اش را از «خانه سینما» حتی با مدیریت جدیدش حفظ کرده است.

«نفس گرم» البته دستپخت همکاری مشترک عسگرپور و محمود رضوی است، تهیه‌کننده‌ای که حالا دیگر دارد به عنوان یک تهیه‌کننده مولف در سینما وتلویزیون ایران جا می‌افتد. رضوی پیش از این «پرده‌نشین» را با روایتی از روحانیون به روی آنتن برد و حالا با «نفس گرم» پروژه‌‌اش در نمایش آدم‌های مذهبی در تلویزیون کامل‌تر شده است.

عسگرپور جدای از سابقه نه‌چندان پرتعداد فیلم و سریال‌سازی، سابقه‌‌ای طولانی در مدیریت فرهنگی دارد. سابقه مدیریت او در معاونت بخش جنگ بنیاد سینمایی فارابی، سرپرست مرکز سینمای تجربی، مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دوم، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی و مدیرعامل خانه سینما مشخص است.

ما دامنه بحث به دلیل برخی صحنه‌های پر سروصدا دار فیلم و ورود جدی‌ عسگرپور و رضوی به مسائل دینی و نمایش تصاویری که شاید برای اولین بار در تلویزیون نمایش داده می‌شد تا حدی به یک بحث تئوریک نزدیک شد. «منطق فهم دینی» موضوعی بود که به دلیل تمرکز و اصرار عسگرپور بر ارائه تصویری حقیقی و مورد تأیید از دین که نیاز به مداقه بسیاری هم دارد، به بحث گذاشته شد و قدری هم درباره آن صحبت شد.

بشر امروز ترجیح بر آن داده است تا در برابر آنچه که در سریال عسگرپور روایت می‌شود خود را به یک «تغافل بزرگ» بزند. تغافلی که حداقل مزیت‌اش این است که مانع این می‌شود که به برخی مسائل که رنگی حقیقی داشتند، فکر شود. فکر کردن به مسائلی که اگر درباره آنان دقیق شود، پیامی ندارد جز اینکه به جبر روزمرگی های جدید امروز، بخش زیادی از زندگی خود را به بیراهه رفته است. کارگردان مجموعه «نفس گرم» گفته بود «نه در ذهن من و نه در «نفس گرم» دین، گریزگاهی برای این آدم‌ها نیست که بخواهد التیام‌بخش سرخوردگی‌ها و مشکلاتشان باشد. دین دقیقا مساوی زندگی آنهاست.» بخش دوم از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

بعضی مواقع مسائل را ساده‌سازی می‌کنیم و گردن جریان روشنفکری می‌اندازیم

حتماً اوضاع و نوع نگرش ما تغییر کرده که عده‌ای فکر می‌کنند یاد مرگ باعث می‌شود آدم افسردگی بگیرد. چرا عده‌ای فکر می‌کنند صحبت درباره این مسائل روان انسان‌ها را پریشان کرده و آنان را گوشه نشین می‌کند؟ برخی حتی به پوچی از خلقت خود می‌رسند و با خود می‌گوید اگر قرار است این اتفاق -مرگ-10   سال دیگر برای من بیفتد همین حالا رخ دهد، دست به خودکشی می‌زنند یا افسردگی‌های شدید می‌گیرند و ... این یک طرف ماجراست. از طرفی بر اساس نگاه شما که با پیش فرض شیعی به این قضیه نگاه می‌کنید، می توان به احادیثی اشاره کرد که عنوان کرده «یاد مرگ رقت قلب می‌آورد». یاد مرگ باعث می‌شود که شما با ملاحظه بیشتری زندگی کنید، ظلم نکنید، خود کنترلی بیشتری داشته باشید و به نوعی باعث می‌شود اخلاق به نحو بهتری در جامعه ساری و جاری شود. این نگاه دینی و مذهبی یک نظام فکری و چارچوب‌هایی دارد و از طرفی هم عقل امروزی و جدید یک چارچوب دیگری برای مواجهه با این مسائل دارد و می‌گوید این مساله باعث افسردگی می‌شود و حال خوب ما را می‌گیرد و ...

عسگرپور: بعضی از این نکات در حد تئوری هستند و چون گاهی عملیاتی می شود شکل دیگری به خود می‌گیرد. مثلا در آموزه هایمان داریم که مستحب است در طول عمر خود برای شستن میت اقدام کنید حتی برای یک بار هم که شده این تجربه را انجام دهید نه به عنوان شغل که مکروه می شود اما به عنوان یک فعل انجام دهید. گاهی از کنار این موضوعات به سادگی عبور می‌کنیم اما اینکه کارکردش در زندگی ما چیست، خیلی مهم است.

بنابراین این می شود بخش عملیاتی که اگر آدم ها با آن مواجه شوند تازه می فهمند که بعد از آن دنیا، برایشان شکل دیگری پیدا می کند. یعنی مرگ آنقدر برایشان نزدیک و ملموس می شود که می‌توانند دیگر آن را از نزدیک بفهمند. شاید روابط زندگی و کاری شان بعد از آن تغییر کند. من نمی‌خواهم فقط بگویم این نگاه، نگاه جریان روشنفکری است چون گاهی این ها را ساده سازی می‌کنیم و به گردن روشنفکرها می اندازیم. اما واقعیت این است که اتفاقا از نبود جسارت این اتفاق می افتد.

اینکه سه چهارم برنامه‌های تلویزیون هم از جنس «خندوانه» بشود لزوماً به معنای بانشاط شدن جامعه نیست

من می فهمم که الان از معنای آنچه که دارم می گویم این استنباط می‌شود که ما آدم هایی هستیم که مدام دوست داریم به مرگ بپردازیم. اما واقعیت این است که تلویزیون خیلی می توانست کمک کند که این فضا بهتر باز شود و کمی آشناتر شویم با این مفهوم و اینقدر ساده تصور نکنیم که اگر شادی در تلویزیون زیاد شود همه چیز خوب خواهد شد. من برنامه «خندوانه» را خیلی دوست داشتم و دارم و اعتقاد دارم جای چنین برنامه ای در تلویزیون بسیار خالی بود. اما تصور اشتباهی است که فکر کنیم که اگر سه چهارم برنامه های تلویزیون این طور باشد جامعه خیلی بانشاطی خواهیم داشت. نشاط در جامعه لزوما به این موضوع برنمی‌گردد که تلویزیون نشاط را به این شکل القا کند که البته این را هم تلویزیون ندارد. دقت کنید که گاهی اوقات نشاط بعد از تحمل یک تجربه سخت به دست می آید. این اتفاق برای خود من رخ داده است و فکر می‌کنم برای خیلی‌ها هم چنین اتفاقی افتاده است. گاهی شما در مجلسی با گریه زیادی به یک سبکی می رسید و این تجربه حس سبکی از آن نشاط برایتان ماندگارتر می شود؛ نشاطی که معلوم نیست چقدر برای شما ماندگار باشد. این یک نگاه است و من آن را قبول دارم.

اما من چه این نگاه را داشته باشم چه نداشته باشم با یک جهان هستی مواجهم که برای هر فردی در این دنیا یک آغاز و پایانی در آن ترسیم شده است که شروع و انتهای آن نیز با گریه همراه است. این مساله را پیوند نزنیم و فکر نکنیم که ترویج آن گسترش یأس و ناامیدی است بلکه به نظر من دقیقا برعکس است. کارکرد بعد از آن مهم است نه آن لحظه‌ای که در آن قرار گرفته‌ایم. کارکرد بعد از آن سبکی‌ای می‌آورد که بسیار ارزشمندتر از آن چیزی است که بعضی وقت‌ها در برنامه‌های طنز هم نمی‌توانیم پیدایش کنیم.

به نظر می رسد شما جسارت و شهامتی به خرج دادید در برابر نگاه دین قرنطینه شده‌ای که همیشه در رسانه‌ها و یا در جامعه اجازه نداشتیم به آن ورود کنیم. قرنطینه از دو منظر که این بار شما به سراغ آن رفتید. یکی اینکه همه دین را نمی‌توانستیم معرفی کنیم و فقط بخش‌هایی از آن روایت می‌شد. دوم اینکه شما رفتید سراغ جامعه‌ای که معمولاً اجازه ورود به آن نداشتید مثل مکلاها یا منبری ها و یا حتی روحانیت. البته آقای رضوی پیش از این هم نشان داده بود پیگیر این مسأله هست. در مجموعه قبلی خودش یعنی «پرده‌نشین» همراه بهروز شعیبی این کار را انجام داده بود. یک نگاه پشت این ماجراست اینکه مسلمانی را با اسلام دوتا می‌بینند و کارکرد دین در مواجهه با مسائل و مصائب حتی در بحرانی‌ترین حالات را روایت می‌کنند و برایش قصه خلق می‌کنند. جالب اینکه به این نتیجه می‌رسند که دین برای تمام این مسائل حتی جزئی‌ترین آن‌ها راهکار و دستورالعمل دارد. مشکل بر سر اجرای همه دین یا عمل به آن است. این مرزگذاری با نمونه‌های فرمایشی سابق مشهور شده در سینمای دینی می تواند بسیاری از مسائل را در جامعه حل کند و توانایی‌های دین در اداره اجتماع و زندگی فردی را به نوعی به رخ بکشد. آیا عمدی وجود داشت که شما بعد از این مدت به سراغ چنین سوژه‌ای رفتید و فکر می‌کنید کارکرد آن برای جامعه امروز ما تا چه اندازه مفید است؟

عسگرپور: به صورت طبیعی من فکر می‌کنم این اتفاق برای امثال ما می‌افتد که با افراد متدین ارتباط داریم. با افرادی که به هر حال لقب روحانیت  و ... هم دارند. کسانی که در زندگی روزمره ما حضور دارند و ما با آنها ارتباط داریم. چه از طریق برنامه‌های تلویزیون و چه از طریق ارتباطات رو در رو و حضوری و  ... . نکته ای که به نظر من بعد از انقلاب به تدریج شکل گرفت و من نمی‌خواهم مقصر آن را پیدا کنم، ولی این اتفاق افتاد. ما یک مجموعه تابو در حوزه‌های مختلف به وجود آوردیم که در زمان خودش ممکن بود که کارکرد مثبت برای پیشبرد بعضی مسائل داشته باشد اما معلوم نبود که در میان مدت و درازمدت کارکرد مثبت داشته باشد. مثلا فرض کنیم از یک فرد آنقدر شخصیتی غیرزمینی می‌سازیم که دستیابی به آن غیرقابل باور می‌شود.

شخصیت‌های برجسته و الگو را دست نیافتی و غیر واقعی به تصویر کشیدیم

کاری که در تلویزیون به وفور انجام شد، این بود که در مورد رزمندگان، افراد متدین و خیلی از شخصیت‌ها سریال‌ها ساختند و آنقدر این ها را برای جامعه دست نیافتنی کرده‌اند، که آن فردی که در زمان خودش کارکرد داشت بعد از اینکه فیلم یا سریالی درباره‌اش پخش شد، از آن تقدیر شد و... کارکردش پایین آمد. اینکه این آثار بعدها چه اثری در جامعه داشته تا نسل‌های بعد از ما که با این اثر مواجه شدند احساس کنند که ما در مورد شخصیت‌هایی دست نیافتنی صحبت کردیم که به زندگی آنها نمی‌خورد، بررسی شده است؟ اساساً رابطه نسل جدید با این پدیده‌ها با این شیوه روایت قطع می‌شود.

تصور من این بود که ما باید همواره تلاش کنیم که این شخصیت ها را دست یافتنی کنیم. یعنی این شخصیت ها دست یافتنی هستند و در کنار ما و شما زندگی می‌کنند و معصوم هم نیستند و هر کدام دچار مسائل و مشکلاتی می‌شوند. بعضی وقت ها مسائل بسیار ریزی دارند که من نام نمی برم. اما در مورد کسانی که فکر می کردیم عجب شخصیت دست نیافتنی‌ای دارد در زندگی اش مشکلی به وجود آمد که وقتی ما در مورد آن صحبت می‌کنیم خنده‌مان بگیرد. مگر می شود همچین چیزی؟ مثلا این شخصیت با همسرش کتک کاری کند و این اتفاق افتاده بود. من نمی‌گویم این کتک کاری را نشان دهیم من می‌گویم از ابتدا این شخصیت را دست یافتنی اش کنیم اما بفهمیم این گروه هم جزو افراد این جامعه هستند که دچار مشکلات این جامعه می‌شوند و مسائل عاطفی آنها هم مثل دیگران است. اما برجستگی های دیگری هم دارند که اتفاقا آن مزیت نسبی شان می شود و آنها را متفاوت می‌کند از کسانی که در اطراف شان قرار دارند.

این حرف ساده ای است که تلویزیون پیچیده اش کرد و با نوع سریال سازی در این سال ها کاری کردند که این اتفاق بیفتد و شما کم کم احساس کنید که به این موضوعات نمی توانید نزدیک شوید و رابطه نسل بعدی هم که با این مسائل قطع شد. شما در سوابق زندگی خیلی از شهدایِ بنام کشور بگردید متوجه می شوید که در جوانی گرایش دیگری داشته است. اصلا زیبایی این موضوع به همین نکته است که این فرد گرایش دیگری داشته و مراتبی را طی کرده است و تبدیل به کسی شده که می تواند به عنوان یک الگوی واقعی و قابل لمس برای جوانان این کشور باشد. چقدر خوب است شما بتوانید این خط سیر را به درستی نشان دهید. کافی است این را نشان ندهید و از گفتن برخی از بخش های این سیر بپرهیزید و فقط بخشی که رفتارش شبیه به معصومین بوده را بگویید. اینجاست که شما مخاطب خود را از دست می‌دهید.

 سوءتفاهم دیگری هم وجود دارد که در مواجهه با آثار شما هم مطرح می‌شود و آن این است که در آثاری که نشانه‌های دینی در آن وجود دارد، یک توقع نمایش حداکثری از دین هم وجود دارد و خیلی از مرزگذاری‌های مرسوم برای ساخت آثار به این نکته برمی‌گردد. مثلا چرا عدالت‌خواهی که جنبه مهم و پررنگ اجتماعی و مورد حمایت در دین ماست در کردار و رفتار آدم‌های دینی فیلم دیده نمی‌شود؟ مثلا چرا عکس امام خمینی(ره) روی در و دیوار آن‌ها نیست؟ یعنی از نظر آدم‌های این آثار، دین حداکثری و جنبه‌های پررنگ اجتماعی‌اش خلاصه می‌شود در امور خیریه‌ای که پی می‌گیرد و کمک به بقیه و جنبه‌های دیگری وجود ندارد. چقدر معتقدید وقتی یک پرداختی از آدم‌های دیندار در سینما و تلویزیون نمایش داده می‌شود در واقع تصویری از دین نمایش داده می‌شود؟

عسگرپور:نمی دانم تا چه اندازه سوال شما را متوجه شده باشم. گاهی اوقات با مسائلی مواجه می شویم که این مسائل کاملا قابل فهم و لمس برای مخاطب است و تاریخ مصرف هم ندارد. مخصوصا در این کار هر چه به جلو برویم و به پایان نزدیک شویم روند تحول شخصیت اصلی‌مان شکل جدیدتری به خود می‌گیرد و این احساس را می‌کنیم که این شخصیت دیگر آن فردی نیست که در قسمت اول پشت میکروفن می‌نشست و این شخصیت اگر امروز پشت میکروفن بنشیند طور دیگری حرف خواهد زد. این برای من ارزشمند بود.

اما گاهی اوقات در مورد مدل دیگری از عدالت خواهی و نقش اجتماعی صحبت می کنیم که این‌ها در دوره خودش خیلی مهم است و باور کردنش سخت است که ممکن است تاریخ مصرف داشته باشد. می‌گوییم نه تاریخ مصرف ندارد و در طول تاریخ بوده است. مثل حمایت از مردم فلسطین (که همین طوری مثال زدم). مثل مبارزه با استکبار که وقتی زیر شاخه هایش را می بینیم به جزئیات می‌رسیم چون اینها مفهوم کلی هستند. که اگر ریز شویم به طور مثال، امروز به مبارزه با فلان کشور می رسیم. یا امروز مقابله با فلان فرهنگ... من نمی‌خواهم بگویم که اینها تاریخ مصرف دارند و پرداخت به آنها ساده یا سخت است یا اینکه مخاطب در وهله اول بگوید که باز اینها یک شعار کلیشه‌ای می خواهند طرح کنند و آن چیزی که در اخبارها می گویند را در سریال ها هم می خواهند بگویند. به اینها نمی‌خواهم اشاره کنم اما واقعیت این است که ماها وقتی سن‌مان بالا می رود به نگاه های خودمان در دو دهه قبل رجوع می‌کنیم می بینیم واقعیت این است که شکل جهان در حال عوض شدن و تغییر است و این طور نیست که احساس کنیم اینجا همین اتفاقی که می افتد همان اتفاقی است که 10 سال بعد هم می‌افتد. خیر به نظر من شکل دنیا در حال تغییر است.

زمینه اتفاقاتی که ما مثلا در بحث ظهور مطرح می کنیم در اروپا و امریکا و خیلی جاهای دیگر دنیا با 30 سال پیش متفاوت شده است و الان می بینم خیلی به هم نزدیک است. این زمینه به شکلی ایجاد شده است که گاهی با یک تلنگر، جریانی ایجاد می شود که یک جامعه شکل دیگری پیدا می‌کند. بنابراین پرداختن به این موضوع یک عمق و بزرگی ای می‌خواهد که من در خودم پیدایش نکردم که چطور می توانیم این مسائل را در سریال سازی ها نشان دهیم. اینکه چطور این مسائل می تواند در قالب یک سریال و یک شخصیت دینی، شخصیتی که می‌تواند کاریزماتیک باشد برای بخشی از جامعه دینی متبلور شود کمی سخت می شود. البته ما دایه های مهربان تر از مادر و کاسه های داغ‌تر از آش زیاد داریم. ما برخی اوقات نگاه می کنیم که مثلا عکس مقام معظم رهبری و امام خمینی(ره) در سریال‌های‌مان چه کارکردی می تواند داشته باشد اما کاسه‌های داغ تر از آش گاهی برعکس نگاه می‌کنند.

در سریال «نفس گرم» که این موضوع چطور اتفاق می افتد و معنایش چیست گاهی اوقات آنقدر دایره سوتفاهم را بالا می برد که با خود می‌گویید بگذارید کلیت اثر و نه اجزای آن، این کارکرد را داشته باشد. بگذارید کلیت اثر این حس را به ما منتقل کند. مثلا مثالی می زنید برای نسل جوان تر خود و در آن داستانی را می گویید که معنای ولایت را از داخل آن داستان متوجه شود و این بسیار ارزشمند است. اگر درست اتفاق بیفتد و شما شیوه درستی را برای بیان انتخاب کنید اتفاقاً مستقیم تر به موضوع اشاره کرده‌اید. به هر حال من خودم نه تنها به این سطح نرسیدم بلکه کمی هم رسیدن به این سطح را سخت می دانم. و آن اتفاق باید در آن سطح درست بیفتد و بستر مهیا شود که متاسفانه بروز این اتفاق در تلویزیون خیلی در دسترس نیست.

برخی معتقدند که تعدد قرائت‌ها از دین وجود دارد ولی ما فقط یک نمونه همخوان با اصول و حقیقت دین را معتبر می‌دانیم. جدال درباره این مسائل سال‌ها در فضای رسانه‌ای ایران وجود داشته است. هر چند عده‌ای از بیان این مسائل و رسمیت دادن به تمام قرائت‌ها به دنبال توجیه و رمسیت بخشیدن به قرائت سکولار خود از دین بودند، اما این ماجرا طرف دیگری داشت که مورد انتقاد واقع نشد و آن قرائت متحجرانه، سخت و دگماتیستی از دین بود. یک مقایسه‌ای بکنیم. درباره سریال «پرده نشین» نکته‌ای به ذهن می‌رسید و آن اینکه، نسخه فیلم برای حل بحران و مسائل پیش آمده بازگشت به دین با سبک و سیاق سنتی‌ بود. نوع قرائت شخص اول فیلم سنتی بود، شیوه زندگی‌ها در روستا و ... بود و دین برای زندگی او در روستا و بدور از مظاهر دنیای مدرن کارکرد داشت. اما آیا برای بشری که امروز خصوصا در جامعه تهران زندگی می‌کند چقدر می‌تواند این قرائت کارکرد داشته باشد؟ امروز در مسجد حاضر شدن و پای منبر نشستن در سریال «نفس گرم» تجربه می‌شود، اما برای بشری که امروز فرصت ندارد به این امور جمعی بپردازد و برای گذران روزمرگی‌هایش و له نشدن زیر چرح‌دنده‌های دنیای ماشینی و رقابتی امروز مدام باید در تلاش باشد، چه قرائتی پاسخگوست؟ با این ادبیات حرف زدن چقدر می تواند کمک کند؟ با این نوع دعوت کردن و نشان دادن این مدل و مسیر از زندگی چقدر می‌توان برای زندگی ایشان راهگشا بود؟ همیشه برای ورود این مسائل در میان اجتماعی از این دست گاردی وجود داشته است و برخی معتقدند این مدل ورود هم جواب نمی‌دهد. آیا اینکه بشر امروی صرفاً یک حس نوستالژیک به دین داشته باشد کفایت می‌کند؟

عسگرپور:گاهی این مسائل و این دست موضوعات به صورت طبیعی دغدغه ذهنی همه ماست. حتی اگر در این حوزه هم کار نکنیم این اتفاق برایمان می‌افتد و همیشه بعضی از سوالات برای مان پررنگ تر از بقیه سوالات است که وقتی قرار است در مورد این موضوعات صحبت کنیم از کجا باید شروع شود چون ممکن است هر کس نظری داشته باشد و موضوع را ساده تر می‌کند. به عنوان مثال برخی معتقدند که اگر جامعه را فقط به سمت نظم حتی نظم فیزیکی ببریم به تدریج آن اتفاق می افتد و اتفاقی که جزو تبعات آن نظم می تواند باشد، چیست؟ مثلاً به موقع به منزل برسید. به طور مثال برای معضل جای پارک یک خانم باید ساعت 5 صبح از منزل بیرون بیاید و دوساعت در ماشین بخوابد تا جای پارک ماشین را از دست ندهد. طبیعتا در مسیر برگشت از محل کار نیز ترافیک هم وجود دارد و مسلما این خانم هم اداره کردن و مسئولیت یک زندگی را نیز عهده دار است، خب معلوم است که نمی شود. بنابراین برخی موضوع را ساده می‌کنند و می‌گویند اگر این کارکرد نظم را در جامعه ایجاد کنیم  خود به خود می توانیم بگوییم که سکانس های بعدی چه می تواند باشد.

دستورات دین برای طول تاریخ است

برخی هم از جای دیگری شروع می کنند. من هم مثل بقیه خوانده‌ام که معصومین ما گفته اند که ساعات روز خود را به سه بخش تقسیم کنید: 8 ساعت کار، 8 ساعت عبادت و 8 ساعت استراحت. اول می گوییم مگر همچین چیزی می شود . 12 باید بخوابیم و 6 صبح بیدار شویم. بعد اصلا کار و استراحت در کشور ما تعریف دیگری دارد و عبادت هم انگار وجود ندارد و یا هست و نیست... اما هر چه جلوتر می رویم متاسفانه جوامع غربی به این نکته و تفکیک ساعت های روزانه نزدیک تر می شوند. البته عبادت را مفهوم کلی‌تری در نظر می‌گیرم که در آن تفکر، مطالعه و شکل فیزیکی عبادت و مناسک هم وجود دارد. من معتقدم این دستور برای طول تاریخ است و برای یک دوره خاص نیست. هر چقدر بتوانیم این فرهنگ را پیاده کنیم و بایستیم و مصداق‌های آن را درست معرفی کنیم کمک بیشتری به جامعه کرده ایم تا اینکه مثلا به مخاطبم بگویم روحیه استکبارستیزی یعنی چه؟

باید کمی از اجزا شروع کنیم تا در مورد کلیات صحبت کنیم. اجزا هم دست خود ماست باید از خودمان شروع کنیم و واقعا اگر بتوانیم در وهله اول جامعه را منظم کنیم بخش عمده ای از مشکلات مان حل می‌شود. در این حالت می توان با افراد در مورد خیلی از مسائل دینی و عبادات هم صحبت کرد. چون زندگی شخصی و کاری اش نظم پیدا می کند.

اینکه ذهن مخاطب را درگیر برخی مسائل فراموش شده کنم، کافی است

روحیه سرمایه سالاری، بر فضای فکری جامعه امروز ما مسلط شده است. ارزش انسان‌ها با دارایی آنان سنجیده می‌شود. حتی آنانی که سرمایه‌ای ندارند، وقتی خود را نیازمند احترام و وجاهت احساس می‌کنندف ظاهر و تیپ خود را شبیه طبقه سرمایه‌دار می‌کنند تا صاحب یا واجب کرامت فرض شوند. این فرهنگ نسبتاً مسلط ما را به سمتی می برد که به این راحتی ها نمی‌توانیم در برابرش کاری کنیم.

عسگرپور: متاسفانه جامعه در یک بلاتکلیفی مانده است. اما زمینه پنهان دیگری درحال ایجاد شدن است که ما از آن غفلت می کنیم. باید درست رصد شود و این زمینه باید جدی گرفته شود.

براساس همین روحیه در شهرهایی از جنس شهرهای به اصطلاح مدرن شده، یک گارد جدی هم در مقابل مفاهیمی که شما در این سریال می گویید وجود دارد. بعضی ها دیگر تمایل ندارند به این چیزها فکر کنند و حاضرند خود را به تغافل بزنند و تمایلی به شنیدن این مسائل ندارند. چون هر چه بیشتر به این نکات فکر کنند، بیشتر متوجه این مسأله می‌شوند که شاید بخش زیادی از عمر خود را خرج مسیری غیر از حقیقت و آنچه قرار است برایمان اتفاق بیافتد کرده‌اند. به نوعی اگر مرگی قرار است اتفاق بیافتد و حساب و کتابی در جای دیگری است، به تعبیری بخش زیادی از زندگی امروز را به بطالت گذرانده‌ایم. البته اگر بپذیریم که قرار است حقیقت این باشد، با این اوصاف بالاجبار در یک بیراهه قرار گرفته‌ایم که خروج از آن بسیار سخت و هزینه‌‌دار است. برای همین ترجیح بر این است که خود را به تغافل بزنند و به این مسائل فکر نکنند و در ممانعت از فکر کردن به این مسائل توجیه سازی کرد.

عسگرپور: توقع من این نبود که بعد از نشان دادن برخی از این مسائل آن مخاطبی که نگاه دیگری به موضوعات داشته است بیاید و بگوید که من الان متوجه شدم و شهادت می‌دهم. به نظر من همین که دائم درگیری ذهنی دارد و سریال را رها نمی‌کند همین خوب است. نقطه شروع هم همین درگیر کردن است. خوشحالم جنس های مختلفی از مخاطبان با سریال «نفس گرم» ارتباط گرفتند. این بازخورد برایم خیلی قابل توجه بود و خوشحال شدم که علاوه بر قشر مذهبی جامعه، اتفاقات این سریال برای دیگر مخاطبان و تیپ های عجیب و غریب هم مورد توجه قرار گرفت.


منبع: تسنیم