به گزارش «جوان» شهيد وحيد اميري ۱۹ آذر سال ۱۳۴۴ در يكي از محلات جنوب شهر تهران ديده به جهان گشود. تولد او مصادف با نيمه شعبان و ولادت امام زمان (عج) بود و مقدر بود اين سرباز مخلص امام زمان(عج) 21 سال بعد در 11 شهريورماه 1365 در منطقه عملياتي حاجعمران به شهادت برسد. براي آشنايي با مختصري از زندگي اين شهدي والامقام به همت عقيدتي و نظارت حوزه 215 ايثار و به همراهي مرتضي مظفري از نيروهاي فعال اين حوزه به منزل پدري شهيد ميرويم.
مهين سرمست مادر شهيد كه با وجود كهولت سن، خودش پذيرايي از ما را برعهده گرفته، شرح حال فرزند شهيدش را اين چنين بازگو ميكند: وقتي پسرم به دنيا آمد، دو اسم مهدي و وحيد را برايش در نظر گرفته بوديم. اين دو اسم را در قرآن قرار داديم تا به ياري حق نامي زيبا برايش انتخاب شود. از ميان اين دو، وحيد انتخاب شد. نامگذاري او هم به روش الهي صورت گرفت و خواست خدا بود تا نامش وحيد و سرباز امام زمان (عج) باشد.
اين مادر شهيد ادامه ميدهد: در دوران جنگ نه تنها فرزند من بلكه تمامي فرزندان اين مرز و بوم با نثار جان و خون خودشان به جهانيان نشان دادند ملت ايران در برابر ستمگران سكوت نخواهد كرد. وحيد من، پسري خوشاخلاق، باهوش، مردمدار و متدين بود. عاشق امام زمان بود و در ايام نيمه شعبان با تمام وجود براي برگزاري مراسم ولادت آقا با شور و شوق كار ميكرد.
به گفته مادر شهيد اميري، فرزندش از بدو شروع جنگ تحميلي دغدغه حضور در جبههها را داشت و ميگفت بايد از مرزها دفاع كنيم و امام را تنها نگذاريم. وحيد معتقد بود كه دفاع مقدس و هشت سال جنگ تحميلي انسانساز است و آدم را از دنياي مادي به عالم معنا ميبرد. پسرم به حدي مشتاق حضور در جبهه بود كه سر از پا نميشناخت. در كلاس نهم درس ميخواند و اولين امتحان آذرماه بود كه گفت ميخواهم به جبهه بروم.
بانو سرمست در ادامه ميگويد: آن زمان در اوضاع و احوال خاصي بوديم. همسرم تازه فوت كرده بود؛ اما وحيد اصرار ميكرد كه به جبهه برود. گفتم بعد از پدرت، تو سرپرست خانوادهاي. گفت: مادر، خواهرها و برادرهايم خدا دارند. بعد از طريق پادگان امام حسين(ع) عازم جبهه شد و آذر ماه سال ۶۱ آغاز حضورش در جبههها بود. دائم به ما نامه ميفرستاد و از محاسن و خوبيهاي سنگرها و فضاي معنوي جبهه مينوشت. وحيد جبهه انديمشك، دوكوهه، كرمانشاه و كردستان را تجربه كرده بود.
مادر شهيد در خصوص رشادتهاي فرزندش ماجراي عجيبي را روايت ميكند: تلاشها و مبارزات وحيد به حدي بود كه همرزمانش ميگفتند اعضاي گروهك كومله براي سر وحيد جايزه تعيين كرده بودند. او به نظافت، تميزي و همچنين داشتن ظاهري آراسته بسيار اهميت ميداد. معتقد بود كه پاكي و نظافت انسان را ارزشمندتر ميكند.
وي ادامه ميدهد: وحيد 15 سال بيشتر نداشت كه از طريق سپاه عازم جبهه شد. او با اشتياقي كه براي حضور در جبههها داشت درس و دنيا را رها كرد و ترجيح داد تا از خاك، ناموس، انقلاب و اسلام دفاع كند. ايمان و اعتقادات ديني او به حدي بود كه هرگز نماز و روزهاش ترك نميشد. به امام حسين (ع) ارادت خاصي داشت و انقلاب را برگرفته از نهضت حسيني و قيام عاشورا ميدانست.
بانو مهين سرمست از آخرين ديدار فرزندش نيز ميگويد: آخرين بار كه وحيد به خانه آمد تمام نامههايي را كه براي من فرستاده بود با خود برد. به اطرافيان گفته بود كه خواب ديده و اين بار آخرين ديدارش با اقوام و خانواده است و خواسته بود كه اين موضوع از من مخفي بماند.
سرانجام شهيد وحيد اميري در كسوت رزمنده لشكر27 محمد رسولالله در عمليات كربلاي ۲ شركت كرد و در ۱۱ شهريور سال ۶۵ در منطقه «حاجعمران» به درجه رفيع شهادت نائل آمد. آن طور كه مادر شهيد برايمان تعريف ميكند، همرزمان شهيد اظهار ميكردند كه وحيد همواره براي حضور در خط مقدم داوطلب بود و نهايتاً ۹ روز بعد از شهادت در ۲۲ شهريور مصادف با هفتم محرم پيكر پاك و مطهرش تشييع شد و در مزار شماره 14 قطعه 53 بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
*روزنامه جوان