گروه بینالملل مشرق - بیش از یک هفته از انتشار نامه رهبر انقلاب به جوانان کشورهای غربی میگذرد؛ دومین نامه رهبری معظم در نوع خود به جوانان در غرب که پس از دو حادثه تروریستی در فرانسه منتشر شد. واکنشها و بازتابهای متفاوتی از این نامه دریافت شده است که مشرق پیش از این در گزارشها و گفتگوهایی به آنها پرداخته است؛ حذف پیامهای این نامه در شبکه توئیتر (جزئیات بیشتر)، کارشناسان داخلی نسبت به توزیع آن و مسؤولیت نهادهای مختلف و ترجمه آن به زبانهای مختلف از جمله عبری تذکر دادند (جزئیات بیشتر) و همچنین لزوم «نگاه بلندمدت به نامه رهبری» را مطرح کردند(جزئیات بیشتر)، اسلامشناس آمریکایی نامه رهبری را «واقعگرایانه، مهربانانه و دیپلماتیک» توصیف کرد (جزئیات بیشتر)، امام جماعت مسلمانان واشنگتن آن را ناشی از «اشراف کامل رهبر انقلاب به اتفاقات آمریکا» دانست (جزئیات بیشتر) و خبرنگار و جامعهشناس ایتالیایی که آن را «سخنگفتن پدری با فرزندانش» دانست (جزئیات بیشتر) و البته اظهاراتش با انتقادات و حملاتی در کشورش مواجه شد.
اینبار موضوع نامه رهبری را با یکی از خبرنگاران باسابقه و تحلیلگر مسائل بینالمللی مطرح کردیم؛ «علی هاشم» (Ali Hashem) مدیر پایگاه خبری شبکه المیادین، و خبرنگار اسبق شبکههای الجزیره، المنار و بیبیسی که در جریان گزارشهای مغرضانه این رسانهها از اتفاقات داخلی سوریه در آغاز ناآرامیها، از همکاری با این شبکهها استعفا کرد و ضمن بازگشت به لبنان، جزو حلقه اولیهای بود که شبکه المیادین را در سال 2012 راهاندازی کردند. آقای هاشم سابقه پوشش تهاجم اسرائیل به لبنان در سال 2006 را نیز در کارنامه دارد.
علی هاشم مدیر پایگاه خبری شبکه المیادین است که به جز مدیریت این پایگاه (www.almayadeen.net)، کلیه فعالیتهای این شبکه در فضای مجازی را نیز شامل میشود.
آقای هاشم احساسش درباره نامه رهبر انقلاب را اینگونه بیان میکند: «رهبر ایران پیشقدم سیاست تعامل ایران با ملتهای غربی شده است. این نامه با یک خط قرمز روشن و واضح حساب جوانان غرب را از دولتهایشان جدا کرده است.»
** آقای هاشم، ما این سؤال را از افراد دیگری هم که با آنها گفتگو کردیم، پرسیدیم؛ شما هنگامی که نامه رهبر ایران را خواندید چه احساس و برداشتی از پیام رهبر ایران داشتید؟
«واضح است که مقامات ایران به دنبال ارتباط مستقیم با ملتها در کشورهای غربی هستند و آیتالله علی خامنهای رهبر معظم ایران در این زمینه پیشقدم شده و آن را پیش میبرد. این اقدام با انتشار نامه اول ایشان به جوانان غربی آغاز شد و تلاش کردند تا به بهترین شکل و بطور مستقیم با جوانان سخن بگویند و بدینترتیب با یک خط قرمز روشن و واضح، حساب جوانان غرب را از دولتهایشان جدا کنند؛ جوانانی که در آینده رهبران این کشورها خواهند بود و به افکار عمومی در این کشورها جهت میدهند.
این نامه تصریح میکند که جهان اسلام و بویژه ایران، دیدگاه مشخصی درباره غرب و ملتهای غربی دارد و این امکان و احتمال وجود دارد که در آینده تعامل و روابط خوبی میان این دو شکل بگیرد و افقهای روشنی در روابط غرب و جهان اسلام پدیدار شود. این احساسی است که من از نامه اول و نامه دوم رهبر ایران داشتم؛ این استراتژی ایران در سطوح بالا تصمیمگیری در این کشور است که با مردم و ملتهای غربی وارد تعامل شوند.»
علی هاشم درباره نامه اول رهبر انقلاب نیز نظراتی دارد که همان زمان هم آن را در رسانهها منعکس کرده است: «نامه رهبر انقلاب از نظر زمانی بسیار دقیق و به موقع منتشر شد. دو هفته پس از حادثه تروریستی حمله به نشریه شارلی ابدو در پاریس، همزمان با افزایش امواج اسلامهراسی در غرب و تشدید فعالیت جنبشهای ضداسلامی، این نامه جوانان این کشورها را خطاب قرار داد. نامهای که رویکردی جدید از سوی جمهوری اسلامی را بازتاب میدهد و از آنان میخواهد اسلام را بدون واسطه و مستقیم مطالعه کنند و بشناسند. این نامه به اندازه حکم تاریخی امام خمینی درباره ارتداد سلمان رشدی اهمیت دارد و میخواهد پل ارتباطی با جوانان غرب که رهبران آینده هستند، برقرار کنند.»
در مورد بازتاب این نامه در لبنان، آقای هاشم میگوید جوانان و گروههای مردمی که از علاقهمندان به انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب هستند، این نامه را دست به دست منتقل و منتشر کردهاند تا به دست مخاطبان اصلی آن برسد. البته چون جوانان جهان عرب و لبنان خود را مخاطب اصلی آن نمیدانند، بالتبع نباید در همان ابتدای انتشار، انتظار بازخورد دیگری داشت.
** آیا در لبنان هم این نامه بازتابی داشت؟ بویژه در میان جامعه مسیحیان لبنان و همچنین جوامع سنی و شیعه این کشور، چگونه با این نامه برخورد شد؟
اگر صادقانه بخواهم پاسخ بدهم، بدلیل اینکه مخاطب اصلی این نامه جوانان غربی و در کشورهای غربی بودند، نه مردم لبنان یا جهان عرب، بنابراین نباید انتظار واکنش خاصی داشت چرا که آنها مخاطب قرار نگرفته بودند، اما بطور کلی در شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و توییتر، افراد علاقهمند به جمهوری اسلامی ایران و آیتالله خامنهای درباره این نامه به بحث پرداختند و آن را بصورت لحظه به لحظه پوشش و بازنشر میدادند.
** آیا این پوشش و بازنشر نامه در لبنان حالتی سازمانیافته داشته یا بصورت خودجوش اجرا شده است؟ آیا بطور خاص رسانه یا سازمانی در لبنان هست که این کار را دنبال کند؟
«گروههایی از جوانان، زنان و مردان لبنانی هستند که در شبکههای اجتماعی مشغول دستبهدست کردن نامه هستند، فکر میکنم یکی از مهمترین گروههای مردمی که بطور سازمانیافته و منظم انتشار نامه را دنبال میکند، گروهی به نام «جبهه مجازی» است که بیانات و سخنرانیهای «امام خامنهای» را پوشش میدهند. این گروه بطور روزانه از سخنان ایشان «هشتگ»هایی را ایجاد و در فضای مجازی منتشر میکنند. بعد از انتشار نامه دوم هم تلاش بسیاری برای پخش آن کردند.»
المیادین از جمله شبکههایی است که قربانی سانسور جریان رسانهای غالب شده و اخیرا دولت سعودی پخش آن از ماهواره «عرب ست» را متوقف کرده است؛ مانند دیگر شبکههای همسو نظیر المنار، الکوثر و العالم. علی هاشم هم از جمله خبرنگاران معترض به این سیاستهای رسانهای و سانسور است و به همین دلیل هم از شبکه الجزیره که نمایندگی آن در بیروت را بر عهده داشت، جدا شد. به گفته وی «در رسانهها دیگر استقلال وجود ندارد. دستور کار یک رسانه را آن کسی که پول میدهد تعیین میکند. سیاسیکردن یک رسانه بدین معناست که خروجی یک رسانه همانند یک حزب سیاسی میشود». همین مسأله و سیاستهای دوگانه در پوشش بحران ساختگی سوریه و انقلاب مردم یمن موجب جدایی او و چند تن دیگر از الجزیره شد.
** شبکه المیادین چه برنامهای را پس از انتشار این نامه اجرا کرد؟ آیا شما برنامهای برای پرداختن به آن داشتید یا بطور معمول اخبار مربوط به آن را مانند سایر تحولات پوشش دادید؟
«ما بلافاصله پس از انتشار این نامه، محتوا و مهمترین بخشهای آن را بصورت «خبر فوری» هم در تلویزیون و هم در وبسایت المیادین به علاوه صفحات المیادین در فیسبوک و توییتر پخش کردیم. همچنین متن کامل این نامه را به زبان عربی در وبسایت المیادین منتشر کردیم. و همچنین در بخشهایی این نامه را تحلیل کارشناسی کردیم.»
** شما شخصا به عنوان یک خبرنگار درباره این نامه چه کردید و آیا اصولا مسؤولیتی برای این کار در خود برای انتقال این پیام به مخاطبان اصلی آن احساس میکردید؟
«بله در جایگاه یک خبرنگار، من درباره این نامه مطالبی نوشتم. من صراحتا نظراتم را درباره این نامه در پایگاه المیادین نوشتم و تأکید کردم که رویکرد جدید ایران در خطاب قراردادن جوانان غربی فقط مختص این جوانان نیست و دولتهای غربی هم باید به آن توجه کنند. به نظرم آیتالله خامنهای تلاش کرد این پیام را بدهد که غرب و شاید بطور خاص آمریکا هنوز بدلایل مشخصی از دستهبندی به عنوان «شیطان بزرگ» خارج نشده است و دلایل آن را هم در نامه و خطاب به جوانان ذکر کردند. اینکه جهان اسلام، فلسطین و ... از سیاستهای آمریکا آسیب دیده است و به غرب و آمریکا این پیام را داد اگر این سیاستها را تغییر دهید آنوقت ممکن است از دستهبندی «شیطان بزرگ» خارج شوید، اما تا وقتی که این سرکوب و دخالت در جهان اسلام را ادامه دهید، برای جمهوری اسلامی همان «شیطان بزرگ» خواهید بود. همچنین فکر میکنم این پیام را هم به دولتهای غربی دادند که اگر شما دیدگاه و رفتار خود در را مواجهه با ایران تغییر بدهید، آنوقت گفتگو ممکن خواهد بود.»
به اعتقاد هاشم، ایران در بالاترین ردههای تصمیمگیری -همانند برخی از ردههای پایینتر - تصمیم به تعامل با دنیا گرفته است. اما این به معنای تعامل با همه دولتها و در هر شرایطی نیست. به گفته او، آمریکا در نگاه ایران، همچنان شیطان بزرگ است و انتظار هم نمیرود در آینده نزدیک این نگاه تغییر پیدا کند، حتی اگر چنین تغییری در سطوح پایینتر در ایران احساس شود.
تحلیل علی هاشم از نامه دوم رهبر انقلاب در المیادین
آقای هاشم از جمله خبرنگاران فعال در شبکههای اجتماعی نیز هستند که در توییتر هم پس از انتشار نامه، درباره آن پیامهایی را منتشر کردند. پس از اقدام توییتر در حذف بخشی از این پیامها و تعلیق حسابهای کاربری ارسالکننده آن، علی هاشم درباره این اقدام توییتر هم مقالهای در پایگاه آمریکایی المانیتور منتشر کرد.
یکی از پیامهای علی هاشم در توییتر پیرامون نامه رهبری
به گفته هاشم یک منبع آگاه در پاسخ به اینکه «چرا دفتر رهبری تدبیری برای انتشار نامه در یکی از نشریات معروف انجام ندادند، گفته است که با علم به اینکه دستگاه تبلیغاتی غرب چه تصویر نامطلوبی از ایران ترسیم کرده است، تصمیم رهبر ایران بود که مستقیم با جوانان سخن بگوید و وقتی جوانان بوستون، منچستر یا برلین نامه را دریافت میکنند، احساس کنند که رهبری مستقیم و بدون واسطه با آنان صحبت میکند. این تنها دلیلی است که نامه از طریق شبکههای اجتماعی منتشر شد و تنها بر روی این شبکهها برای رسیدن به دست مخاطبانش تکیه شده است.»
با این استدلال، او اعتقادی به سانسور سازمانیافته نامه رهبری ندارد و معتقد است توییتر هم بدلیل حجم عظیم پیامهایی بود که پس از انتشار نامه در توییتر منتشر میشد:
** پس از انتشار نامه در شبکههای اجتماعی و برخی رسانههای غربی اتفاقاتی رخ داد که احساس شد تلاشهایی برای جلوگیری از انتقال این پیام و بازنشر نامه در حال انجام است. مانند آنچه که در توییتر رخ داد یا برخی رسانههایی که در برابر نامه سکوت کردند. آیا شما چنین جریانی را مشاهده کردید و فکر میکنید چرا غرب باید از انتشار پیام صلح از سوی جهان اسلام ممانعت کند؟ برخی از کارشناسان هم معتقد بودند که بدلیل اشاره صریح رهبر انقلاب به آمریکا و اسرائیل به عنوان ریشههای تروریسم، این گزینش در پوشش محتوای نامه صورت گرفته است.
«به نظرم این که بگوییم این اقدام عمدی بوده است شاید خیلی صحیح نباشد. چرا که به عنوان مثال من مطلبی را درباره همین موضوع در پایگاه المانیتور که آمریکایی است منتشر کردم و سایتها و روزنامههای بسیار دیگری هم این پیام آیتالله خامنهای را پوشش دادند و درباره آن نوشتند. اما مشکلی هم که در توییتر پیش آمد به نظرم بیشتر به دلیل حجم زیادی از پیامها بود که درباره نامه منتشر میشد. باید درباره احتمالات دیگری هم فکر کرد بطور مثال دشمنان ایران و جهان اسلام هم ممکن است اقداماتی انجام داده باشند که توییتر را درباره این پیامها به اشتباه انداخته باشد.
اما به نظرم این نامه راه خود را برای رسیدن به افکار عمومی در غرب پیدا کرد و افرادی که این نامه را دیدند و خواندند، درباره آن بحث کردند و پیامهای آن را در شبکههای مختلف منتشر کردند و اگر هشتگ Letter4U# را در جستجو کنید، تعداد بیشماری پیام درباره آن خواهید دید. بنابراین به نظرم این تلاشها برای متوقف کردن نامه و انتقال پیام آن سازمانیافته نیست و موفق هم نبوده است. اگر در گوگل هم کلمات کلیدی آن را جستجو کنید مطالب بسیاری درباره این نامه در پایگاههای مختلف را به شما نشان میدهد. بنابراین چندان صحیح نیست که بگوییم از جلوی انتشار نامه را گرفتهاند.»
** پیشنهاد شما درباره چگونگی رساندن این پیام به نقاط مختلف جهان چیست؟ چه کسانی مسؤول هستند و باید خود را مسؤول بدانند تا این نامه و پیام آن به دست مخاطب غربی برسد؟
«به نظرم اولین نکته این است که این نامه به جوانان غربی نوشته شده است و با این عنوان، شاید در وهله اول توجه جوانان عرب یا آسیایی را جلب نکند اما از سوی دیگر، جوانان دیگر کشورها در جهان اسلام و جهان به عنوان بخشی از عشق خود به «امام خامنهای»، خود را مسؤول انتشار و بازنشر آن دانستند. به نظرم به چنین نامههایی در آینده هم برای جوانان در سراسر جهان نیاز داریم. شاید نمایندگان آیتالله خامنهای باید به دیدار جوانان بروند و در نقاط مختلف این پیام را منتقل کنند؛ نمایندگان جوانی که میتوانند از میان روحانیون یا غیرروحانی باشند که با خط فکری آیتالله خامنهای کاملا آشنا هستند. همچنین جوانانی به نمایندگی از جوانان غربی به ایران سفر کنند و با آیتالله خامنهای دیدار کنند، با مردم ایران روبرو شوند و آن چهره زیبای ایران و جمهوری اسلامی را از نزدیک شاهد باشند و درک کنند. یکی از این افراد خود من هستم که چند سالی در ایران زندگی کردم و دیدم که کشوری بسیار زیبا با مردمی با فرهنگ است. باید واقعیت ایران را فارغ از تبلیغات غرب به این جوانان نشان داد.»
علی هاشم مدیر پایگاه خبری شبکه المیادین است که به جز مدیریت این پایگاه (www.almayadeen.net)، کلیه فعالیتهای این شبکه در فضای مجازی را نیز شامل میشود.
آقای هاشم احساسش درباره نامه رهبر انقلاب را اینگونه بیان میکند: «رهبر ایران پیشقدم سیاست تعامل ایران با ملتهای غربی شده است. این نامه با یک خط قرمز روشن و واضح حساب جوانان غرب را از دولتهایشان جدا کرده است.»
** آقای هاشم، ما این سؤال را از افراد دیگری هم که با آنها گفتگو کردیم، پرسیدیم؛ شما هنگامی که نامه رهبر ایران را خواندید چه احساس و برداشتی از پیام رهبر ایران داشتید؟
«واضح است که مقامات ایران به دنبال ارتباط مستقیم با ملتها در کشورهای غربی هستند و آیتالله علی خامنهای رهبر معظم ایران در این زمینه پیشقدم شده و آن را پیش میبرد. این اقدام با انتشار نامه اول ایشان به جوانان غربی آغاز شد و تلاش کردند تا به بهترین شکل و بطور مستقیم با جوانان سخن بگویند و بدینترتیب با یک خط قرمز روشن و واضح، حساب جوانان غرب را از دولتهایشان جدا کنند؛ جوانانی که در آینده رهبران این کشورها خواهند بود و به افکار عمومی در این کشورها جهت میدهند.
این نامه تصریح میکند که جهان اسلام و بویژه ایران، دیدگاه مشخصی درباره غرب و ملتهای غربی دارد و این امکان و احتمال وجود دارد که در آینده تعامل و روابط خوبی میان این دو شکل بگیرد و افقهای روشنی در روابط غرب و جهان اسلام پدیدار شود. این احساسی است که من از نامه اول و نامه دوم رهبر ایران داشتم؛ این استراتژی ایران در سطوح بالا تصمیمگیری در این کشور است که با مردم و ملتهای غربی وارد تعامل شوند.»
علی هاشم درباره نامه اول رهبر انقلاب نیز نظراتی دارد که همان زمان هم آن را در رسانهها منعکس کرده است: «نامه رهبر انقلاب از نظر زمانی بسیار دقیق و به موقع منتشر شد. دو هفته پس از حادثه تروریستی حمله به نشریه شارلی ابدو در پاریس، همزمان با افزایش امواج اسلامهراسی در غرب و تشدید فعالیت جنبشهای ضداسلامی، این نامه جوانان این کشورها را خطاب قرار داد. نامهای که رویکردی جدید از سوی جمهوری اسلامی را بازتاب میدهد و از آنان میخواهد اسلام را بدون واسطه و مستقیم مطالعه کنند و بشناسند. این نامه به اندازه حکم تاریخی امام خمینی درباره ارتداد سلمان رشدی اهمیت دارد و میخواهد پل ارتباطی با جوانان غرب که رهبران آینده هستند، برقرار کنند.»
** آیا در لبنان هم این نامه بازتابی داشت؟ بویژه در میان جامعه مسیحیان لبنان و همچنین جوامع سنی و شیعه این کشور، چگونه با این نامه برخورد شد؟
اگر صادقانه بخواهم پاسخ بدهم، بدلیل اینکه مخاطب اصلی این نامه جوانان غربی و در کشورهای غربی بودند، نه مردم لبنان یا جهان عرب، بنابراین نباید انتظار واکنش خاصی داشت چرا که آنها مخاطب قرار نگرفته بودند، اما بطور کلی در شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و توییتر، افراد علاقهمند به جمهوری اسلامی ایران و آیتالله خامنهای درباره این نامه به بحث پرداختند و آن را بصورت لحظه به لحظه پوشش و بازنشر میدادند.
** آیا این پوشش و بازنشر نامه در لبنان حالتی سازمانیافته داشته یا بصورت خودجوش اجرا شده است؟ آیا بطور خاص رسانه یا سازمانی در لبنان هست که این کار را دنبال کند؟
المیادین از جمله شبکههایی است که قربانی سانسور جریان رسانهای غالب شده و اخیرا دولت سعودی پخش آن از ماهواره «عرب ست» را متوقف کرده است؛ مانند دیگر شبکههای همسو نظیر المنار، الکوثر و العالم. علی هاشم هم از جمله خبرنگاران معترض به این سیاستهای رسانهای و سانسور است و به همین دلیل هم از شبکه الجزیره که نمایندگی آن در بیروت را بر عهده داشت، جدا شد. به گفته وی «در رسانهها دیگر استقلال وجود ندارد. دستور کار یک رسانه را آن کسی که پول میدهد تعیین میکند. سیاسیکردن یک رسانه بدین معناست که خروجی یک رسانه همانند یک حزب سیاسی میشود». همین مسأله و سیاستهای دوگانه در پوشش بحران ساختگی سوریه و انقلاب مردم یمن موجب جدایی او و چند تن دیگر از الجزیره شد.
** شبکه المیادین چه برنامهای را پس از انتشار این نامه اجرا کرد؟ آیا شما برنامهای برای پرداختن به آن داشتید یا بطور معمول اخبار مربوط به آن را مانند سایر تحولات پوشش دادید؟
«ما بلافاصله پس از انتشار این نامه، محتوا و مهمترین بخشهای آن را بصورت «خبر فوری» هم در تلویزیون و هم در وبسایت المیادین به علاوه صفحات المیادین در فیسبوک و توییتر پخش کردیم. همچنین متن کامل این نامه را به زبان عربی در وبسایت المیادین منتشر کردیم. و همچنین در بخشهایی این نامه را تحلیل کارشناسی کردیم.»
** شما شخصا به عنوان یک خبرنگار درباره این نامه چه کردید و آیا اصولا مسؤولیتی برای این کار در خود برای انتقال این پیام به مخاطبان اصلی آن احساس میکردید؟
«بله در جایگاه یک خبرنگار، من درباره این نامه مطالبی نوشتم. من صراحتا نظراتم را درباره این نامه در پایگاه المیادین نوشتم و تأکید کردم که رویکرد جدید ایران در خطاب قراردادن جوانان غربی فقط مختص این جوانان نیست و دولتهای غربی هم باید به آن توجه کنند. به نظرم آیتالله خامنهای تلاش کرد این پیام را بدهد که غرب و شاید بطور خاص آمریکا هنوز بدلایل مشخصی از دستهبندی به عنوان «شیطان بزرگ» خارج نشده است و دلایل آن را هم در نامه و خطاب به جوانان ذکر کردند. اینکه جهان اسلام، فلسطین و ... از سیاستهای آمریکا آسیب دیده است و به غرب و آمریکا این پیام را داد اگر این سیاستها را تغییر دهید آنوقت ممکن است از دستهبندی «شیطان بزرگ» خارج شوید، اما تا وقتی که این سرکوب و دخالت در جهان اسلام را ادامه دهید، برای جمهوری اسلامی همان «شیطان بزرگ» خواهید بود. همچنین فکر میکنم این پیام را هم به دولتهای غربی دادند که اگر شما دیدگاه و رفتار خود در را مواجهه با ایران تغییر بدهید، آنوقت گفتگو ممکن خواهد بود.»
به اعتقاد هاشم، ایران در بالاترین ردههای تصمیمگیری -همانند برخی از ردههای پایینتر - تصمیم به تعامل با دنیا گرفته است. اما این به معنای تعامل با همه دولتها و در هر شرایطی نیست. به گفته او، آمریکا در نگاه ایران، همچنان شیطان بزرگ است و انتظار هم نمیرود در آینده نزدیک این نگاه تغییر پیدا کند، حتی اگر چنین تغییری در سطوح پایینتر در ایران احساس شود.
تحلیل علی هاشم از نامه دوم رهبر انقلاب در المیادین
آقای هاشم از جمله خبرنگاران فعال در شبکههای اجتماعی نیز هستند که در توییتر هم پس از انتشار نامه، درباره آن پیامهایی را منتشر کردند. پس از اقدام توییتر در حذف بخشی از این پیامها و تعلیق حسابهای کاربری ارسالکننده آن، علی هاشم درباره این اقدام توییتر هم مقالهای در پایگاه آمریکایی المانیتور منتشر کرد.
یکی از پیامهای علی هاشم در توییتر پیرامون نامه رهبری
با این استدلال، او اعتقادی به سانسور سازمانیافته نامه رهبری ندارد و معتقد است توییتر هم بدلیل حجم عظیم پیامهایی بود که پس از انتشار نامه در توییتر منتشر میشد:
** پس از انتشار نامه در شبکههای اجتماعی و برخی رسانههای غربی اتفاقاتی رخ داد که احساس شد تلاشهایی برای جلوگیری از انتقال این پیام و بازنشر نامه در حال انجام است. مانند آنچه که در توییتر رخ داد یا برخی رسانههایی که در برابر نامه سکوت کردند. آیا شما چنین جریانی را مشاهده کردید و فکر میکنید چرا غرب باید از انتشار پیام صلح از سوی جهان اسلام ممانعت کند؟ برخی از کارشناسان هم معتقد بودند که بدلیل اشاره صریح رهبر انقلاب به آمریکا و اسرائیل به عنوان ریشههای تروریسم، این گزینش در پوشش محتوای نامه صورت گرفته است.
«به نظرم این که بگوییم این اقدام عمدی بوده است شاید خیلی صحیح نباشد. چرا که به عنوان مثال من مطلبی را درباره همین موضوع در پایگاه المانیتور که آمریکایی است منتشر کردم و سایتها و روزنامههای بسیار دیگری هم این پیام آیتالله خامنهای را پوشش دادند و درباره آن نوشتند. اما مشکلی هم که در توییتر پیش آمد به نظرم بیشتر به دلیل حجم زیادی از پیامها بود که درباره نامه منتشر میشد. باید درباره احتمالات دیگری هم فکر کرد بطور مثال دشمنان ایران و جهان اسلام هم ممکن است اقداماتی انجام داده باشند که توییتر را درباره این پیامها به اشتباه انداخته باشد.
اما به نظرم این نامه راه خود را برای رسیدن به افکار عمومی در غرب پیدا کرد و افرادی که این نامه را دیدند و خواندند، درباره آن بحث کردند و پیامهای آن را در شبکههای مختلف منتشر کردند و اگر هشتگ Letter4U# را در جستجو کنید، تعداد بیشماری پیام درباره آن خواهید دید. بنابراین به نظرم این تلاشها برای متوقف کردن نامه و انتقال پیام آن سازمانیافته نیست و موفق هم نبوده است. اگر در گوگل هم کلمات کلیدی آن را جستجو کنید مطالب بسیاری درباره این نامه در پایگاههای مختلف را به شما نشان میدهد. بنابراین چندان صحیح نیست که بگوییم از جلوی انتشار نامه را گرفتهاند.»
علی هاشم درباره چگونگی انتقال هرچه مؤثرتر این پیام به جوانان غرب، به جز شبکههای اجتماعی و فعالیت رسانهای، راهکاری واقعی و ملموستر را پیشنهاد میکند؛ انتخاب نمایندگی از سوی ایران و آیتالله خامنهای و سفر به نقاط مختلف جهان برای رساندن پیام رهبر ایران به جوانان و همچنین تعامل مستقیم با جوانان غربی از طریق ایجاد فرصت سفر گروههای جوان غربی به ایران برای دیدار با رهبر انقلاب و آشنایی نزدیک با ایران و فرهنگ و زیباییهای آن:
«به نظرم اولین نکته این است که این نامه به جوانان غربی نوشته شده است و با این عنوان، شاید در وهله اول توجه جوانان عرب یا آسیایی را جلب نکند اما از سوی دیگر، جوانان دیگر کشورها در جهان اسلام و جهان به عنوان بخشی از عشق خود به «امام خامنهای»، خود را مسؤول انتشار و بازنشر آن دانستند. به نظرم به چنین نامههایی در آینده هم برای جوانان در سراسر جهان نیاز داریم. شاید نمایندگان آیتالله خامنهای باید به دیدار جوانان بروند و در نقاط مختلف این پیام را منتقل کنند؛ نمایندگان جوانی که میتوانند از میان روحانیون یا غیرروحانی باشند که با خط فکری آیتالله خامنهای کاملا آشنا هستند. همچنین جوانانی به نمایندگی از جوانان غربی به ایران سفر کنند و با آیتالله خامنهای دیدار کنند، با مردم ایران روبرو شوند و آن چهره زیبای ایران و جمهوری اسلامی را از نزدیک شاهد باشند و درک کنند. یکی از این افراد خود من هستم که چند سالی در ایران زندگی کردم و دیدم که کشوری بسیار زیبا با مردمی با فرهنگ است. باید واقعیت ایران را فارغ از تبلیغات غرب به این جوانان نشان داد.»