به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ مرحوم سید علی اکبر پرورش در سال 1321 ه .ش در اصفهان به دنیا آمد، تحصیلات علوم دینی را در حد مقدمات و آموزش علوم جدید را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشتههای ادبیات و کار آموزی دبیری ادامه داد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به تدریس در دبیرستانها پرداخت و همراه با آن به فعالیتهای سیاسی روی آورد و چندین بار از سوی ساواک دستگیر شد و مورد بازخواست قرار گرفت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت مجلس خبرگان درآمد و در کار تدوین قانون اساسی شرکت کرد، وی از طرف مردم اصفهان به اولین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت و دوره ای نیز وزارت آموزش و پرورش را به عهده داشت. آنچه پیش روی دارید خاطراتی کوتاه از بخشهای زندگی استاد می باشد.
*همه فضایل ماشین من
یک بار علامه جعفری در اصفهان بودند. علامه جعفری فامیل آقای پرورش بودند یعنی مهندس مصحف برادر خانم حاج آقا داماد علامه جعفری می شد علامه جعفری هم به همین خاطر عید ها و تابستان ها زیاد به اصفهان سفر می کردند. علامه که می خواست به جایی برود دوستان مختلفی بودند که تعارف می کردند با ماشین آنها بروند آقای پرورش می گفتند به چند دلیل باید با ماشین من بیایید گفتند دلایلت را بگو گفتند یکی این که درب سمت راست من خراب است یکی باید آن جا بنشیند و درب را بگیرد! و دیگر این که ماشین من اگر خاموش شد باید یکی باشد هلش بدهد که روشن شود! علامه جعفری با یک خنده ای می گفتند همین دلایل کافی است چشم می آیم.
*حسن آقا صفا!
حسن فقیه از دوستان استاد پرورش می گوید: استاد با حاج اسماعیل دولابی، یکی از عرفای تهران رابطه خوب و سر و سری داشت؛ بیشتر جمعهها استاد با حاج اسماعیل دولابی جلسات عرفانی داشته و نقل عشق میکردند و جالب است بدانید که در اینباره من و استاد یک رمز داشتیم. چون آن روزها فضای ترور بود و شرایط خوبی بر کشور حاکم نبود، استاد به من میگفت "حسن آقا صفا” و من میفهمیدم که این رمز یعنی اینکه باید موتور را بردارم و از در پشتی حاجی را که یک کلاه سرش کرده،با موتور به منزل حاجآقا دولابی میبردم.
استاد ساعتها با حاجآقا دولابی صحبت میکرد و من گاهی به بهانه آوردن چای وارد اتاق میشدم اما به من میگفتند حسن آقا اگر دوست داری، بنشین و من هم از خدا خواسته با اشتیاق پای حرف عرفانی آنها مینشستم و از صحبتهای عرفانی آنها استفاده میکردم. آن موقع استاد پرورش ساعتها دوزانو روبروی حاج اسماعیل مینشست و دستهایش را روی زانوهایش میگذاشت و با حالت ادب به این صحبتها گوش میداد و من هم به تبعیت از او، دوزانو مینشستم اما نمیتوانستم دو زانو کامل بنشینم و مرتب پاهایم را جابجا میکردم اما استاد ساعتها دوزانو مینشست بدون اینکه پاهایش را جابهجا کند.
*جلساتی که مدیران را نمازشب خوان کرد
با آشنایی که با تفکرات واندوخته های کم نظیر علمی ایشان داشتیم از ایشان در خواست کردیم بخشی از وقت خود را صرف آموزش در بخش جانبازان بنیاد، هم برای مدیران و هم برای جانبازان کنند. انصافا وجود آقای پرورش در بنیاد جانبازان برای این دو مقوله آموزشی وعرفانی وتعالیم قرآنی هم یک اثر تعیین کننده درآن دسته از جانبازانی داشت که توفیق پیدا می کردند از درس های ایشان استفاده بکنند وهم در مدیران بنیاد. من یادم است که مرحوم استاد پرورش درهمان سال های بین ۶۸ تا ۷۳ یک تفسیری از سوره مدّثر و مزّمل داشتند. به نظرم جلسه سوم چهارم بود که آن مسئول امور مدیران ما در بنیاد به من گفت که به علت اثری که درس مرحوم استاد پرورش روی این افراد داشته البته خب آنها هم نمازخوان روزه بگیر بودند مومن بودند اما یک عده ای نماز شب خوان نبودند، به علت تأثیری که درس های مرحوم استاد پرورش در تفسیرهمین دو تا سوره مزمل و مدثر داشت به من یک گزارش موثق رسید که عده قابل توجهی از این مدیران نماز شب خوان شده اند
علامه جعفری فامیل آقای پرورش بودند یعنی مهندس مصحف برادر خانم حاج آقا داماد علامه جعفری می شد علامه جعفری هم به همین خاطر عید ها و تابستان ها زیاد به اصفهان سفر می کردند.