زخمِ نشسته بر غزلم را رفو کنید
پیراهنِ شکسته ی شب را اتو کنید
با اقتدا به حیدرِ کرّار، تیغ را
بر گردنِ جهالتِ دوران فرو کنید
برپا کنید، پرچمِ«لَبَّیْکَ یا حسین»
از دَم، تمامِ آلِ ستم را درو کنید
این بشکه های پر شده از ظلم و جهل را
با اقتدارِ فاطمیون روبرو کنید
خونخواهِ شیخْ باقرِ آلِ علی شَوید
کاخِ یزیدِ معرکه را زیر و رو کنید
آیا سزاست بر سرِ خونهای شیعیان
با هر چه لاتِ بی سر و پا گفتگو کنید؟
امشب دوباره شاخه گلی، سر بریده شد
باغِ شهادت است، بیایید بو کنید
مولا! دوباره زخمِ شما تازه گشته است
با ذوالفقارِ حیدری آن را رفو کنید
۱۳دی