روزنامه قانون نوشت: اوضاع خوبی نیست، صدای همایونخان در گفتوگوهایی که با او داشتیم در گوشمان زمزمه میکند. انگار دوست نداریم باور کنیم که این اتفاق واقعا رخ داده است. در فضاهای مجازی همه میپرسند مگر «سرطلایی» میمیرد؟ نه نمیمیرد، او همیشه در یادها جاری است، حتی اگر همین چند وقت پیش وقتی با او تماس گرفتیم تا گفتوگویی درباره شرایط پرسپولیس داشته باشیم، بگوید: «تماس نگیرید، بگذارید همین جا بمیرم».
بهزادی حالا فوت کرده و همه میتوانند از او بنویسند اما نباید فراموش کنیم همه برای پیشکسوتان کم گذاشتهایم. آخرین گفتوگوی همایون بهزادی را بخوانید؛ ایکاش این آخرین نبود.
همایون بهزادی؛ متولد خرمآباد.
بله! پدر من از افسران عالیرتبه ارتش بود و از این شهر به آن شهر ماموریت داشت. من در خرمآباد به دنیا آمدم و آنگونه که تعریف میکنند در یک شب بسیار سرد متولد شدم. هرجا مرحوم پدرم میرفت ما نیز به آن نقطه نقل مکان میکردیم. حتی به یاد دارم که تا چهار یا پنج سالگی در بیابان بودیم تا این که هنگام ورود به مدرسه مادرم مرا به تهران آورد. تا کلاس دوم یا سوم پدرم به تهران نیامد. او افسر بود و کوه را دوست داشت.
اصالتا اهل کجا هستید؟
اصلیتمان تهرانی است.
به ماجرای زندانی شدنتان بپردازیم. چرا همایون بهزادی زندانی شده بود؟
اتهامی که به من زده بودند، شکنجهگر ساواک بود و من را پنج ماه نگه داشتند تا پرونده را بررسی کنند. پس از اتمام بررسیها دیدند چنین مسألهای صحت ندارد. این مسأله را همه میدانند قربان! همه ایران این موضوع را میدانند. سیدحسنآقا در برنامه «90» گفتند که من و مرحوم پدرشان، حاج احمد آقا در باشگاه شاهین با هم بودیم. هرکس به تیم شاهین میآمد باید یک تیم درست میکرد. من تیم شرق را درست کردم. یادش بخیر. یک تیم درست کردم که فوتبالیستهای خوبی از آن متولد شد. من با حاج احمد آقا همبازی بودم. خدا رحمتشان کند. ایشان نهایت محبت را به من داشتند. سید حسن آقا نیز در برنامه «90» گفتند و اسم من را نیز آوردند. به جان بچههایم هیچ چیزی نداشتند که من را متهم کنند. ما در آن زمان حرفهای نبودیم و بازیکنان را پنج نفر پنج نفر برای دریافت حقوق به وزارتخانهها میفرستادند. یکسریها به وزارت دربار، یکسریها به باشگاه راهآهن و به همین گونه سایرین را به جاهای مختلف فرستادند تا دائم نگویند بیایید کار کنید. پنج نفر بودیم که بدبخت شدیم و ما را به نخستوزیری فرستادند. پس از انقلاب به همین دلیل حقوق ما را قطع کردند. ما در این زمینه هیچ تقصیری نداشتیم، چراکه بازیکنان تیم ملی را تقسیم میکردند تا حقوق دریافت کنند.
صدایتان گرفته است همایونخان.
در حال حاضر مشکلات بیماری آزارم میدهد؛ به ویژه رگ سیاتیک که مشکلی جدی برایم ایجاد کرده اما در هرحال چارهای نیست و باید ساخت. دکترها میگویند فعلا نمیتوانیم عمل جراحی داشته باشیم؛ چون با توجه به شرایط من ممکن است زیر عمل از بین بروم.
اوضاعتان بهتر است؟
خدا را شکر سرزندهام، نفسی میآید و میرود و دوستان هم لطف داشتند این مراسم را برای من گرفتهاند.
کسی به شما سر زده است؟
ما بیشتر به دیگران سر میزنیم تا آنها به ما. البته ما نیازی نداریم که سراغ ما را بگیرند.
روند پرسپولیس را چطور میبینید؟
امیدوارم همین روندی که بچهها پیش گرفتهاند دنبال کنند و بتوانند با رسیدن به قهرمانی دل طرفداران را شاد کنند.
چه شد که پرسپولیسی شدید؟
در خصوص بازی پرسپولیس و استقلال همه مردم به نام این دو تیم باز میگردند، در حالی که بهتر است به نام «شاهین» و «تاج» اشاره کنیم. من تمام عمرم را در شاهین بودم. 17 ساله بودم که به شاهین پیوستم و در پستهافبک وسط بازی کردم تا 27 یا 28 سالگی هم در این تیم بودم و در 28 سالگیام بود که شاهین را محروم کردند و ما پرسپولیس را ساختیم. تمام استادیوم نام شاهین را صدا میزد. موضوع شاهین همواره تداوم داشته است؛ دیروز پدرم، امروز خودم و فردا پسرم. دور تا دور استادیوم امجدیه نام شاهین را فریاد میزدند. تمام ایران نام شاهین را فریاد میزدند.
چرا شاهین منحل شد؟
شاهین وارد دستاندازهایی شد که گریبان این تیم را گرفت. از تغییرات مدیریتی تا یکسری مسائل که خواه ناخواه این تیم را تحت تاثیر قرار داد و به مرور زمان تماشاچیاش کم شد. تماشاچی گیج شده بود و نمیدانست چه کار باید کند. خط حمله پرسپولیس نشأت گرفته از خط حمله شاهین بود. تمام خط حمله تیم ملی از شاهین بود. در یک بازی ما 27 گل به ثمر رسانده بودیم. 27 گل در زمین شماره دو استادیوم امجدیه. 27 گل، 25 گل و 21 گل را هم مقابل تیمهای باشگاهی زدهایم. سایر تیمها در مقابل ما خیلی ضعیف بودند. تیمهای شاهین و تاج خیلی قوی بودند! تیم ملی از این دو تیم انتخاب میشد؛ شاهین بود و تاج. بازیکنان تیم شاهین همگی یا دکتر بودند یا مهندس. کاپیتان آنها نیز دکتر برومند بود. اولین کاپیتان رسمیتیم ملی که مدال نقره گرفت دکتر برومند بود. خیلی خوب بود. خدا رحمتش کند؛ کاپیتان تیم ملی بود.
از همان ابتدا مهاجم بودید؟
من به مرور از دفاع به خط حمله تغییر پست دادم و این قصه سر دراز دارد. ابتدا هافبک وسط بودم بعد تبدیل بههافبک چپ شدم و سرانجام به مهاجم نوک تغییر پست دادم.
پرسپولیس در آن فصل خیلی مقتدر بود یا آن بازی یک بازی عجیب و غریب بود؟
ما تیم خیلی خوبی داشتیم، بازیکنانی داشتیم که هرکدام شان الان میتوانستند ستاره لیگ باشند، استقلال هم تیم خوبی بود، هیچکس فکرش را نمیکرد ما بتوانیم به استقلال 6 گل بزنیم. البته قبلا هم 4 گل زده بودیم ولی 6 گل خیر.
از آن روز و آن بازی عجیب بیشتر بگویید.
قبل از آن دیدار من 40 روز تیم را تمرین دادم. آلن راجرز از تیم رفته بود، 21 روز در تپههای داوودیه و در پیست دوومیدانی با پرش طول و ارتفاع تیم را تمرین دادم و پس از آن بچهها را به زمین چمن و سالن بردم. تیم ما در آن زمان همه تیمها را نابود میکرد. اگر دقت کرده باشید ما در نیمه دوم تیمها را نابود میکردیم. تمرینهای راجرز و تمرینهایی که سایر مربیها با خود من انجام داده بودند را به تیم تزریق کردم. در روز بازی حسین کلانی گوش چپ بود و گوش راست هم حاجی رحیمیپور بود، من هم نقش مهاجم نوک بازی میکردم. هر تیمیچنین گوش چپ و راست و مهاجم نوکی داشته باشد و خطهافبکش هم بازیکنانی چون علی پروین و مرحوم ایرج سلیمانی باشند هیچ تیمیدر مقابلش دوام نمیآورد.
بعد از بازی باورتان میشد 6 گل زدید؟
اگر بازی ما در شهریور 52 پنج دقیقه دیگر ادامه پیدا میکرد بازی به 11،10 گل میکشید. خب ما بازی را گرفته بودیم و آنها ایستاده بودند. بازی ما در آن روز گرفته بود مثل تیمهای آلمان و برزیل در جام جهانی، میتوانم بگویم که آلمانها دست نگه داشتند و معرفت به خرج دادند. در روز بازی شهرآورد شهریور 52 نیز همین اتفاق افتاد، به همین دلیل در بازی برگشت یک بر یک شدیم.
اخیرا کل ماجرا تکذیب شده و میگویند اصلا این بازی برگزار نشده است. دلیل جالبی هم عنوان میشود؛ فیلمیاز بازی وجود ندارد.
در آن زمان کشتی جام تختی در حال برگزاری بود. تمامیپرسنل مربوط به فیلمبرداری بازی برای به تصویر کشیدن مسابقات کشتی رفته بودند و هیچ گروهی برای تصویربرداری از شهرآورد در استادیوم حضور نداشت. البته یک فیلمیدر آن روز فیلمبرداری میشد و گل من در آن بازی را ثبت کرده است، شما میتوانید بروید این فیلم را تماشا کنید.
یکی از بازیکنان پرسپولیس گفته بود بعد از این بازی، در یک بازی تمرینی هم 6 گل به استقلال زده بودید.
من چنین چیزی را به خاطر نمیآورم، 6 گلی که زدیم معروف شد چون اولین بار بود که این کار را کرده بودیم، قبلا هم گفتم 3 گل یا 4 گل به استقلال زده بودیم ولی 6 تا هرگز، البته استقلال هم هیچگاه ما را با اختلاف نبرده است.
خاطرهای از این بازی ندارید؟ مثلا مردم پس از بازی چه برخوردی با شما داشتند؟
یک روز جوان بودم و دنبال این حرفها میگشتم اما این حرفها برای زمان جوانی است. اکنون که پیر شدیم باید به فکر خوردن باشیم تا زدن و گل زدن. استقلال همیشه برای ما رقیب خوبی بوده است، باور کنید اصلا دوست ندارم بگویم زدیم، زدیم.
از گلهایتان در بازی بگویید، گلهای قشنگی بودند؟
یک وقت شما گلی را میزنید که بسیار حساس است و این گل از گلی که قشنگ به ثمر رسیده برایتان جذابتر است. گلی که در دیدار تیم ملی فوتبال ایران و رژیم غاصب صهیونیستی به ثمر رساندم بسیار حساس بود که شیرینی دیگری داشت. کلا گل قشنگ زیاد زدم؛ یک گل از فاصله 50 متری به تیم ملی پاکستان زدم که دومیاش دیگر زده نشده است. گل دیگری هم که در دربی ششتاییها زدم بسیار قشنگ بود. روی آن گل علی پروین به من پاس داد در مقابل سکوها در حالیکه پشتم به دروازه بود صاحب توپ شدم که با یک چرخش و شوت محکم توپ را به گوشه دروازه فرستادم.
چرا یکی مثل همایون بهزادی مربیگری هم نمیکند؟
من که از همان ابتدا برای پرسپولیس بازی کردم و پس از آن مربی شدم و زمانی که خداحافظی کردم به تیم پیشکسوتان رفتم و این تیم را جمع و جور کردم.
ولی دوره مربیگریتان خیلی زود تمام شد.
بله، راستش را بخواهید در بازی استقلال و پرسپولیس که سه بر یک به سود استقلال به پایان رسید چند تا از بازیکنان استقلال مواد مخدر و نیروزا مصرف کرده بودند. من این موضوع را اطلاع دادم اما از من خواستند که برگه را پس بگیرم، چراکه بعد از 15 روز تیم ملی ایران باید به المپیک میرفت. من باید برگه را پس میگرفتم چون آبروی تیم ملی مهمتر بود، من هم به همین دلیل قبول کردم و همه چیز را پس گرفتم، اما گفتم دیگر مربیگری نخواهم کرد و خداحافظی کردم.
گفته میشود پرسپولیس در یک بازی هشتتایی شده است.
خواهش میکنم مرا وارد این بازی نکنید. یکی میگوید هشت تا زدیم آن یکی میگوید 12 تا زدیم. دروغ به این بزرگی آخه؟ مگر میشود 80 میلیون نفر نفهمند؟ ما 6 گل زدیم یعنی تیم زده است. آنها چه میگویند؟
میگویند هشت گل به پرسپولیس زدیم.
حتما درست میگویند دیگر، هرکسی که میگوید که نباید حرفش را جدی گرفت. به مرگ بچهام چنین چیزی را به یاد ندارم. سن شان چقدر است که این حرف را میزنند؟
فتحاللهزاده که اولینبار این ادعا را مطرح کرده متولد 1337 است.
74 سال بیشتر سن دارند؟
خیر.
من با 75 سال و جاسمیان با 80 سال چنین چیزی را به یاد نداریم. برای من که مریض هستم بد است که جواب بدهم، اینها شلوغ کاریهای رسانههاست.
علی جباری هم گفته در آن بازی گل زده است.
والا بچههایم بمیرند اگر یادم باشد و نگویم. چنین چیزی را جدیدا میشنوم. این ماجرا دو، سه روز است که مد شده. خبری نیست دیگر، مجبورند خبرسازی کنند. استقلالیها رفیق ما هستند، نزدیک ترین دوست من ناصر حجازی بود ولی نمیدانم این چیزها چیست که مطرح میشوند. پرسپولیس 1346 درست شده، میگویند این اتفاق سال 45 رخ داده، تماشاگران که زنده هستند، آرشیو دنیای ورزش و جهان ورزش که هست، آنها را چک کنید ببینید چنین اتفاقی رخ داده یا خیر. واقعا تاسف میخورم این مسائل را میشنوم، خب روزنامهها را بخوانید. خدایی هست، پیغمبری هست، چرا این مسائل را مطرح میکنید؟ واقعا نمیدانم چه بگویم.
ارتباطتان با ناصر حجازی چطور بود؟
یادش بخیر؛ ناصر واقعا بچه خوبی بود و از همان جوانی که به تیم ملی آمد به بزرگترها احترام میگذاشت. بهنظر بنده همین اخلاق خوبش باعث شد تا خیلی سریع پیشرفت کند و دروازهبان شماره یک تیم ملی شود. انصافا حجازی اهل تزویر و اینجور حرفها نبود و ارتباط خوبی با پرسپولیسیها داشت. در بازی معروف شش بر صفر، وقتی بازی تمام شد، اولین کسی که به سمت من آمد و تبریک گفت ناصر حجازی بود. باور کنید در آن شرایط تصور نمیکردم که ناصر این حرکت را انجام دهد ولی او واقعا مرا خجالت زده کرد. اما در خصوص خاطره ورزشی باید بگویم که شجاعت ناصر در پیونگ یانگ و در دیدار با کره شمالی هیچگاه فراموش نخواهد شد. کره شمالی در آن زمان با پیروزی بر ایتالیا درجام جهانی 1966 به توفان زرد شهره شده و یکی از بهترینهای آسیا بود.