کد خبر 532358
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۶

علی‌رغم تهاجم فکری و فرهنگی غرب و نیز ظهور و استحاله‌ی تجدیدنظرطلبان و برخلاف آمال و آرزوهای دشمن و نیز برخی پیش‌بینی‌ها، نسل سوم انقلاب اسلامی، نسلی وفادار به آرمان‌ها و بلکه پیش‌رونده‌تر و پیش‌برنده‌تر از نسل گذشته است.

به گزارش مشرق، یکی از نکاتی که در فهم عمیق و تحلیل صحیح از انقلاب اسلامی، حائز اهمیت است، میزان همراهی نسل‌های متمادی با اصول، اهداف و آرمان‌های آن است. انقلابی که نه اهداف معطوف به زمان و مکان خاص، که داعیه‌ای فرازمانی و فراجغرافیایی داشت. در این مقاله تلاش داریم با مروری گذرا بر تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی و نیز بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، موضوع نسبت میان نسل‌های آتی انقلاب اسلامی با آرمان‌های آن را بررسی نماییم.
در تحلیل نسبت نسل‌ها با پیشرفت انقلاب اسلامی معمولاً به سه نسل اشاره می‌گردد. نسل اول، نسلی که نهضت را آغاز کرد، فراگیر کرد و آن را به پیروزی رساند. نسل دوم، نسلی که نقشی اساسی در حفظ و تثبیت انقلاب اسلامی ایفا کرد و نسل سومی که اکنون میراث‌دار این انقلاب ریشه‌دار، اما پویاست.
در تبیین نقش‌آفرینی هریک از نسل‌ها، باید به این نکته اشاره کرد که پیروزی انقلاب اسلامی، بستر شکل‌گیری و در حقیقت «رسالت نسل اول» بود. نسل دوم در بستر «دفاع مقدس» سر برآورد، بالنده شد و اعجاب جهانیان را معطوف به خود کرد و نسل سوم، نسلی است که تربیت‌یافته‌ی دوره‌ی انقلاب اسلامی است. نسلی که میراث‌دار «اعتمادبه‌نفسی» است که از مبارزه با استبداد ستم‌شاهی متکی به ابرقدرت‌ها و سپس به خاک مالیدن بینی سلطه‌گران در دهه‌ی اول انقلاب اسلامی، رهین ملت ایران شده است.
در دهه‌ی دوم انقلاب اسلامی، بسیاری از عنودان و برخی از بی‌خبران، گمان می‌کردند نسلی که در حال رشد و پرورش است، نسبتی با شعارها و آرمان‌های انقلاب اسلامی ندارد و این‌چنین بود که یکی از مدعیان اصلاح‌طلبی با وقاحت تمام، از سپرده شدن امام خمینی (ره) به موزه‌ی تاریخ سخن می‌گفت. جدای از این‌ها، نگرانی جدی نیز در دلسوزان انقلاب اسلامی وجود داشت که با وقوع پدیده‌ی «انقطاع نسل‌ها»، مفاهیم و ارزش‌های والای انقلاب، به نسلی که وقوع آن را مشاهده نکرده و پس از آن رشد یافته، منتقل نگردد.
بازتاب این دغدغه را می‌توان در بیانات امام خامنه‌ای مشاهده نمود: «کسانی این‌طور وانمود می‌کنند نسلی که روی کار می‌آید (که اصطلاحاً به آن نسل سوم انقلاب می‌گویند) پشت‌کرده به انقلاب و روی‌گردان از ارزش‌های دینی است یا اگر هم نیست، به‌طور اجتناب‌ناپذیری این‌گونه خواهد شد!
 بنده صد درصد حرف آن‌ها را رد می‌کنم. نه اینکه من عوامل فسادبرانگیز فرهنگی را نمی‌بینم یا نمی‌شناسم یا از آن‌ها خبر ندارم، نخیر، بنده از ماهواره و اینترنت و رمان‌ها و فیلم‌ها و آهنگ‌ها و حرف‌های فاسد کاملاً خبر دارم و آن‌ها را دست‌کم نمی‌گیرم. من عمرم را در میان جوانان گذرانده‌ام. از دورانی که خودم جوان بودم با جوانان دانشگاهی که خارج از محیط ما بودند، ارتباط برقرار کردم تا امروز هم ارتباط من با جوانان قطع نشده است. بنابراین می‌دانم حال‌وهوای جوانی چیست و امروز در فضای جوانی ما چه می‌گذرد، اما معتقدم نسل کنونی امروز این‌قدر هم آسیب‌پذیر و شکننده نیست. این را بد فهمیده‌اند.
 این نسل در محیطی بار آمده که از محیط سی سال و سی‌وپنج سال قبل به‌مراتب پاکیزه‌تر و بهتر است. کسانی که در این محیط متولد شده‌اند، به برکت هدایت دینی، توانستند آن کار عظیم را انجام دهند و آن ایمان‌های پولادین و استوار را عرضه کنند. من معتقدم که این نسل نسبت به آن نسل، در محیط بهتری پرورش‌یافته و آمادگی‌ها و آگاهی‌های به‌مراتب بهتر و بالاتری دارد. بنده وقتی حدود بیست سالم بود، هرگز آگاهی‌هایی که امروز شما جوان بیست‌ساله دارید، نداشتم. امروز جوان ایرانی، آگاه و بامعرفت و بصیر و سیاسی و اهل تحلیل است و از همه بالاتر، باایمان است.» (12 اردیبهشت 1380)
از سویی فضای آرمان‌زدایانه‌ی دوره‌ی تکنوکراسی لیبرال و نیز بعدها تجدیدنظرطلبی سکولار، به‌گونه‌ای بر محیط جامعه سنگینی می‌کرد و از سوی دیگر، تهاجم نرم متکی به فناوری مدرن، به‌گونه‌ای کشور را از لحاظ سیاسی و فرهنگی دستخوش آماج خود کرده بود که برخی از خودی‌ها نیز حتی به انفعال کشیده شده بودند.
در آن سال‌ها، به‌گونه‌ای تلاش می‌شد تا نسل جوان و نوجوان با آرمان‌های امام (ره) و انقلاب بیگانه جلوه داده شود که حتی سخنرانان موجه نیز در پیش‌درآمد سخنان خود، اگر به حقانیت «جامعه‌ی مدنی»(!) شهادت نمی‌دادند، متهم به ضدیت با مردم و ارتجاعی بودن می‌شدند. گویا شعارهای ترجمه‌شده از نظریات متفکران لیبرال غربی، از اندیشه و مکتب امام، برای آنانی که بر سفره‌ی امام و انقلاب نشسته بودند، جذاب‌تر بود.
نظریه‌پردازان غرب‌زده تلاش وافری جهت تطبیق انقلاب اسلامی با نظریه‌های موجود انقلابات و گسست نسل‌ها داشته‌اند تا چنین وانمود شود که گذر زمان و فروکش کردن هیجانات اولیه‌ی انقلاب، همانند بسیاری دیگر از جنبش‌ها، نسلی را پدید می‌آورد که گزاره‌های آرمانی نسل پیشین خود را برنمی‌تابد و آن را رد می‌کند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به این شبهه، در همان زمان می‌فرمایند: «یکی از حرف‌هایی که امروز محور جنگ روانی دشمن است (که لازم است آن را بگویم)، این است که می‌گویند نسل سوم انقلاب از ایده‌های انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم می‌گذارند (مثل همه‌ی فلسفه‌های قلابی و دروغین و جعلی که فقط برای توجیه یک حرف دروغ و غلط درست می‌کنند) تا کسی جرئت نکند بگوید این حرف غلط است. می‌گویند این حرف متکی به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همه‌ی انقلاب‌ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده‌اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلاب‌ها را می‌گویید؟» (9 اسفند 1379)
معظم‌له سپس به بررسی این ادعا در مورد انقلاب فرانسه پرداخته‌اند: «در سال 1789، در فرانسه انقلاب شده، اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیونِ اول به وجود آوردند و سه چهار سال قدرت را قبضه کردند. باز بعد از چهار پنج سال علیه آن‌ها فعالیت شد. به سال 1802 که رسید، چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسی مثل ناپلئون توانست بیاید و تاج پادشاهی را روی سرش بگذارد! یعنی کشوری که علیه سلطنت مبارزه کرده بود و لویی شانزدهم را زیر گیوتین گذاشته بود، بعد از ده دوازده سال، وضعش به‌گونه‌ای شد که ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهی را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور نامید و سال‌ها هم در آن کشور حکومت کرد.
بعد هم تا نزدیک به هشتاد نود سال رژیم‌های سلطنتی (البته سلطنت‌های گوناگون و سلسله‌های مختلف) در فرانسه پابرجا بود که دائماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید، چون پایه‌های انقلاب، پایه‌های سستی بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضی کسان در جمهوری اسلامی خجالت نمی‌کشند، می‌آیند ایده‌هایی که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم می‌کنند؛ انقلابیونی که توانسته‌اند عظیم‌ترین انقلاب را با پایه‌های مستحکم به وجود آورند و سال‌های متمادی، آن‌ را در مقابل توفان‌ها حفظ کنند.»
مثال دیگری که ایشان مدنظر قرار می‌دهند، انقلاب روسیه است: «انقلاب اکتبر شوروی هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش هفت سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که استالینیسم بر سرِ کار آمد. استالینی بر سرِ کار آمد که امروز در دنیا هرکس را بخواهند به گردن‌کلفتی و زورگویی و ظلم و بی‌ملاحظگی و دوری از انسانیت متهم کنند، به استالین تشبیه می‌کنند! درست هم هست. استالین واقعاً مظهر این صفات بد بود. حکومت به‌اصطلاح کارگری، که برای طبقات ضعیف تشکیل ‌شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردی تبدیل شد! استالین حتی به حزب کمونیست هم که در نظام شوروی همه‌کاره بود، اجازه نمی‌داد که در زمینه‌هایی تصمیم‌گیری کند. با آن وضعیت خشن و عظیم، استالین یک حکومت مطلقه‌ی سی‌وچندساله را ادامه داد، هیچ‌کس هم جرئت نداشت اعتراض کند. شاید شما ماجرای آن تبعیدهای عجیب را شنیده باشید.
اولین کتابی که بعد از فروپاشی حکومت شوروی در تشریح اوضاع اختناق‌آمیز دوران اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، یک رمان است دو جلدش به فارسی ترجمه شده که من آن را خوانده‌ام، بسیار هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشریح کرده است. این تازه مربوط به اوضاع بعد از استالین است که وضعیت کاملاً فرق کرد، اما روش آن استبداد باقی ماند. بنابراین مسئله‌ی نسل دوم و سوم و این حرف‌ها نبود. همان اوایل کار، همه‌چیز از دست رفته بود.» (9 اسفند 1379)
معظم‌له همچنین در ادامه، در ابطال این ادعا تأکید می‌کنند: «این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه‌ شده که نسل‌های سوم انقلاب، از انقلاب برمی‌گردند؟ نخیر، این بسته به این است که ایده‌ی آن انقلاب چه باشد. اگر ایده‌های یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به‌خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدی خواهد داشت. ایده‌های انقلاب اسلامی، ایده‌هایی هستند که عمر ابد دارند. عدالت‌خواهی هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود، آزادی‌خواهی و استقلال‌خواهی هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود، مبارزه با دخالت بیگانگان هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود.
این‌ها ایده‌هایی است که همیشه برای نسل‌ها جاذبه دارد. تئوریسین‌هایشان نشستند بافتند، ساده‌لوحان هم در اینجا باور کردند، گفتند نسل سوم انقلاب ایده‌ها را پس می‌زند و چون جاذبه‌ی انقلاب کم می‌شود، ما می‌توانیم برویم انقلاب را از دست انقلابیون خارج کنیم و به‌ دست خودمان بگیریم! خودمان، یعنی چه کسانی؟ یعنی کسانی که قبل از انقلاب، سال‌ها بر این کشور مسلط بودند! من می‌گویم این فکر، بسیار ساده‌لوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفی که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگی به سمت انقلاب پرتاب کنند، کمانه می‌کند و به سر و روی خودشان برمی‌گردد. انقلاب کهنه نمی‌شود و آتش انقلاب آن‌گاه که با انبار پنبه‌ی پوسیده آن‌ها درگیر شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند.» (9 اسفند 1379)
هرچند تهاجم فکری و فرهنگی غرب و نیز ظهور و استحاله‌ی تجدیدنظرطلبان سبب شد شاهد ریزش‌هایی در صف انقلاب باشیم، اما برخلاف آمال و آرزوهای دشمن و نیز برخی پیش‌بینی‌ها، نسل سوم انقلاب اسلامی، نسلی وفادار به آرمان‌ها و بلکه پیش‌رونده‌تر و پیش‌برنده‌تر از نسل گذشته است. این ادعا نه گزافه و مجامله و نه به این سبب است که نگارنده خود را جزئی از همین نسل می‌داند، بلکه به دلایلی منطقی، مستدل و مستند است که در ادامه، بالاجمال بدان‌ها اشاره خواهد شد.
1. برخلاف دهه‌ی اول انقلاب که غلبه‌ی احساسات موجب می‌شد برخی احتمالاً با عمقِ کمِ معرفتی با شعارهای انقلاب همراه شوند، اکنون دیگر از آن هیجانات اولیه خبری نیست و آرمان‌گرایی نسل سوم کاملاً عقلانی و مبتنی بر منطق است. طبعاً این آرمان‌خواهی‌ به‌مراتب راقی‌تر از دوره‌ی پیشین است.
2. نسل سوم از چالش‌های تکنوکراسی، تجدیدنظرطلبی و فتنه‌ی 88 عبور کرده و همچنان بر سر آرمان‌های خود ایستاده و طبعاً معرفت انقلابی آن بسیار مستحکم‌تر است.
3. ثالثاً انقلاب در تداوم عمر خویش، در طی سی‌وشش سال گذشته، متکامل شده و با موضوعات و مسائل جدیدی مواجه شده است که نسل سوم با آن‌ها بیشتر آشنا شده است.
علاوه بر این‌ها، شاخصه‌های عمومی پیشرفت که در حوزه‌ی تولید دانش، اقتدار نظامی و علمی و نیز جبهه‌ی فرهنگی انقلاب به‌ دست ‌آمده، عمدتاً متکی به قشر جوان و نسل سوم انقلاب اسلامی بوده است که این‌ها همه مؤید ادعای پیش‌گفته است.
این مقاله را با بیانی از رهبر معظم انقلاب به پایان می‌بریم که در تبیین نقش نسل‌های متمادی در تکامل انقلاب اسلامی می‌فرمایند: «تحولات بزرگی در جامعه رخ می‌دهد که نمونه‌ی بارزش انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی است. این تحول را کی به وجود می‌آورد؟ یک نسلی به وجود می‌آورد که البته معلول شرایطی است که برای آن نسل پیش‌ آمده، اما برای نسل قبل و نسل‌های قبل پیش نیامده بود؛ مثل انقلاب اسلامی. یکی از دو حال پیش خواهد آمد: یا این است که وقتی این تحول به‌وسیله‌ی این نسل به وجود آمد، نسل‌های بعدی این را پی می‌گیرند، دنبال می‌کنند، تکمیل می‌کنند، ادامه می‌دهند. در این صورت، این‌ یک جریان ماندگاری خواهد شد:
و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض خواهد شد؛ یعنی جایگزین می‌شود، مستقر می‌شود. یا این است که نه، نسل‌های بعد تحت تأثیر عوامل گوناگون، کار را دنبال نمی‌کنند، دچار رکود می‌شوند، دچار انحراف می‌شوند، دچار زاویه می‌شوند. در این صورت، آن تحول فوایدش را برای مردم از دست می‌دهد و خسارت‌هایی که بالأخره در یک تحول پیش می‌آید، برای مردم می‌ماند و جبران هم نمی‌شود. کلیِ مسئله این است. خب، این تا حالا تحقق پیدا کرده. از حالا به بعد چی؟ از حالا به بعد، تکلیف نسل جوان کنونی و عمدتاً دانشجویی، همین است که این خط را در همان جهت‌گیری، به‌سوی تکاملِ بیشتر ادامه بدهد و پیش ببرد. این مشخص می‌کند که در محیط دانشجویی تکلیف ما چیست. کار مال شماست.
این نسلی که ماها در آن حضور داشتیم و فعال بودیم و نیروی جوانی داشتیم و جوانی‌مان را مصرف کردیم، رو به اضمحلال است، مثل همه‌ی چیزهای عالم، رو به فنا و زوال است. نسلی که امروز این حقیقت را تحویل می‌گیرد، شما هستید؛ جوان‌های امروز، دانشجوهای امروز هستند. در آینده، مسئولیت‌های کشور با شماست. طراحان کشور، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان، شماها خواهید بود. می‌توانید همین راه را ادامه بدهید، آن را به تکامل برسانید، از ظرفیت‌های استفاده‌نشده استفاده کنید، خلأها را پر کنید. می‌توانید هم این کار را نکنید. نسل جوانِ امروز می‌تواند تصمیم بگیرد بر بی‌عملی. البته چنین تصمیمی نخواهد گرفت، من شک ندارم.
نسل جوان به‌خاطر ریشه‌ی دینی این حرکت و پایه‌ی مستحکم اعتقادی این حرکت، این راه را ادامه خواهد داد. برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب‌های گوناگون در دنیا، انقلابی به ‌وجود آمده است و خودش را به دنیا عرضه خواهد کرد و حرف اول و اصول و ارزش‌های اولیه‌ی خودش را با همه‌ی وجود، بدون انقطاع استمرار بخشیده و ان‌شاءالله آن را به هدف‌های نهایی خودش می‌رساند.» (19 مرداد 1390)


منبع: برهان