"حداکثر 1 ساعت زمان مشخص کرده بودیم که نیروهای غواص باید از عرض رودخانه‌ی اروند عبور می‌کردند. در آن شب بارانی آغاز عملیات والفجر8، نیروها در قالب تیم‌های 5 نفره به خط زدند و خود را به آن سوی ساحل اروند رساندند."

گروه جهاد و مقاومت مشرق - "والفجر8" شاهکار عملیات‌های دوران دفاع مقدس است. آنجایی که فکر نمود بسیاری یافت و برای لحظه لحظه‌های نبرد، حساب شده کار شد. بسیاری از افراد عبور از اروند را غیرممکن می‌دانستند اما پاسداران سپاه و بسیجیان، قلم و کاغذ به دست گرفتند و وجب به وجب ساحل خودی و دشمن را شناسایی کردند. بارها تن خود را به اروند زدند تا از دل آن جریان‌هایش را بشناسند. به سراغ اسناد و منابع رفتند تا رفتار آب و ماه را بدانند.

تمام اما و اگرها را قید کردند. اگر اینگونه شد چه کنیم اگر فلان چیز به موقع نرسید چه کنیم. اگر فلان جا به بن بست خوردیم، چه کنیم. اگر نیروها الحاق نکردند چه کنیم. اگر خط شکسته نشد، چه کنیم. برای تمام این چه کنیم‌ها فرماندهان و نیروها ساعت‌ها دور هم نشستند و ایده‌هایشان را مطرح کردند تا قفل جنگ را باز کنند و با یک پیروزی دست برتر را در میدان نظامی و دیپلماسی پیدا کنند.

فرماندهان جنگ که تنها چند سال بود لباس نظامی بر تن کرده بودند و پیش از آن بیشترشان دانشجو و دانش آموز بودند، شیرینی یک پیروزی را در عید سال 65 به کام مردم چشاندند.

این فرماندهان دست از جان شسته و مشتاق شهادت، با تمام محدودیت‌های امکاناتی، عملیاتی را طراحی و اجرا کردند که بسیاری از ارتشیان دنیا با آن سابقه نظامی‌گریشان نمی‌توانستند چنین عملیاتی را موفق به سرانجام برسانند. تفاوت این فرماندهان کم سابقه اما دلاور و متفکر ما با نظامی‌های جهان چیست؟ در تمام دنیا لشکر شکل می‌گیرد و یکی فرمانده آن لشکر می‌شود اما اینجا فرق داشت فرمانده باید خودش می‌رفت لشکر شکل می‌داد. نیروها هم با جان و دل کنارش بودند و دوستش داشتند و صدها تفاوت دیگر که باید درباره آن گفت و شنید.


سردار محمدنبی رودکی و سردار یعقوب زهدی

برای بازخوانی عملیات والفجر هشت، میهمان دو فرمانده دوران دفاع مقدس در خبرگزاری دفاع مقدس بودیم. سردار یعقوب زهدی جانشین فرمانده توپخانه سپاه در عملیات والفجر8 و سردار محمدنبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر از لشکرهای خط شکن عملیات. در ادامه بخش دوم گفت‌و‌گوی ما را می‌خوانید:

نیروهای غواص چگونه توانستند از اروند عبور کنند و سلاح همراه با خود به آن سوی آب ببرند؟

زهدی: غواصی در سطح آب انجام می‌شد، به طوی که نفر بدنش زیر آب قرار می‌گرفت تا پیدا نباشد. لباس غواصی نیز 3 مزیت داشت؛ نخست اینکه مشکی بود و در شب غواص را استتار می‌کرد. دوم اینکه شب‌های خوزستان سوز بسیاری داشت و این لباس‌ها بدن‌ را گرم نگه می‌داشت و سومین مزیتش نرم بودن لباس بود که باعث می‌شد غواص روی آب سُر بخورد و بهتر حرکت کند. این مزیت‌ها نیز براساس تجربیات به دست آمده بود.

رودکی: حمل مهمات و سلاح نیز به گونه‌ای بود که باید در بسته‌های پلاستیکی ضدآب حمل می‌شد. کلاش‌های تاشو را در این بسته‌ها می‌گذاشتیم. مهمات انفجاری را نیز روی فوم قرار می‌دادیم. چراغ‌هایی نیز از شب قبل بر روی سیم خاردارهای خط عراق نصب شده بود که از سوی خط ایران دیده می‌شد. هدف از این کار یافتن نقطه عمل توسط غواصان یگان‌ها بود. در ادامه این چراغ‌ها نهرهایی بود که نیروها می‌توانستند از آن نهرها به خط دشمن بزنند.

  عرض رودخانه اروند در محل اجرای عملیات شما چند متر بود.

رودکی: 800 متر الی 1 کیلومتر.

  طی چه مدت زمانی باید از ساحل شرقی اروند، غواصان یگان شما خود را به ساحل غربی اروند می‌رساندند؟

رودکی: 45 دقیقه تا 1 ساعت زمان مشخص کرده بودیم. طناب‌هایی نیز به قایق‌ها بسته بودیم که پس از ورود نیروها به آب، این قایق‌ها از نهرها به ساحل اروند آورده شوند. نیروها را نیز در کنار قایق‌ها آماده کردیم.

پس از شکسته شدن خط توسط غواصان، نیروهای آبی –خاکی در موج دوم خود را به موانع خط عراق رساندند. موانعی که شامل هشت پری‌، خورشیدی و سیم خاردار حلقوی بود. نیروها پس از عبور از موانع باید به سنگرهای کمین دشمن می‌رسیدند و آن‌ها را خفه می‌کردند. سنگرهای کمین بتنی دشمن که سه چشمه تیراندازی داشت هنوز بقایای آن در خط عراق است.

زهدی: نیروهای غواص با بیرون آمدن از آب باید مسیری را در بین چولان‌ها و نیزارها با سینه‌خیز طی می‌کردند.

رودکی: البته باید ذکر کنیم که به دلیل تابی که رودخانه داشت، میزان چولان‌ها در خط عراق کم و در خط ایران زیاد بود.

زهدی: پس از آن چولان‌ها به میدان مین می‌رسیدید؟

رودکی: بله. پس از خنثی‌سازی مین‌ها باید سیم‌خاردارها با سیم‌چین‌های قوی چیده می‌شدند. بعد هشت‌پری‌ها را با مواد انفجاری و c4منفجر می‌کردیم تا معبری باز شود تا قایق‌ها بتوانند وارد معبر شوند و نیروها به خط دشمن بزنند.

  در اسناد دیدم که عراقی‌ها تعدادی اتاق‌ها انفجاری در خط‌شان تعبیه کرده بودند که با عبور از سنگرهای کمین، با برخورد نیروهای ایرانی با آن انفجارهای عظیمی رخ می‌داد. این اتاق‌های انفجاری را شما در خط دشمن دیدید؟

رودکی: من در منطقه عملیاتی والفجر1 در فکه، بشکه‌های فوگاز دیدم که با انفجار آن بسیاری از شهدا بدن‌هایشان سوخته بود. در منطقه فاو به یاد ندارم که بشکه فوگاز بوده باشد.

پس از شکستن خط، نیروهای لشکر ما باید با نیروهای لشکر 41 ثارالله در سمت چپشان و نیروهای لشکر 7 ولی عصر(عج) در سمت راست الحاق می‌شدند اما متاسفانه به خوبی نتوانستیم با نیروهای لشکر 7 الحاق کنیم. برخی از غواصان لشکر7 را نیز آب برد و به سمت خلیج فارس رفتند که پیکرهای یکی دو شهید در کویت پیدا شد.

پیش از عملیات پیش بینی کرده بودیم که اگر خط شکسته شد اما نیروهای موج دوم نتوانستند وارد عمل شوند، با یک تعداد سلاح با تیر مستقیم(تیربارهای دوشکا، 23 میلی متری) که در خط خودمان سازماندهی کرده بودیم بتوانیم با آتش پرحجم سنگرهای دشمن را بزنیم. حتی نفربر نیز آوردیم که با آرپی جی 11 بتواند خط دشمن را بزند.

زهدی: غواصان لشکر شما با طناب با همدیگر ارتباط داشتند؟

رودکی: بله. در قالب تیم‌های 5 نفره بودند.

زهدی: غواصان لشکر ولی‌عصر(عج) طناب نداشتند؟

رودکی: هر لشکری، تدبیری داشت. ما فرماندهان نظرات و ایده‌های عملیاتی خود را در جلسات قرارگاه بیان می‌کردیم تا سایر فرمانده‌ها نیز از آن ایده‌ها استفاده کنند. یکی از مواردی که به یاد دارم بنده در آن جلسات مطرح کردم بحث ضدآب کردن بی‌سیم بود که گفتم ما این بی‌سیم‌ها را با همکاری صنایع مخابرات شیراز ضدآب کردیم.

بیشترین سلاحی که در عملیات والفجر8 برای شکستن خط به کار بردیم، کلاشینکف تاشو بود. البته تعداد کمی یوزی نیز در اختیار داشتیم چرا که این سلاح هم ضدآب بود.

در رابطه با بمباران‌های شیمیایی توسط دشمن، حمام‌های شیمیایی تعبیه و در پشت اروندرود در ساحل خودمان مستقر کرده بودیم. روز چهارم عملیات دو طرف اروند و چویبده آبادان بمباران شیمیایی شد.

زهدی: شما در این عملیات چند گردان وارد عمل کردید؟

رودکی: ما 8 گردان سبک با استعداد 175 نیرو و 35 قایق را آماده کرده بودیم تا در سه موج وارد عمل بکنیم. 2 گردان نیز پدافندی داشتیم. این هشت گردان قرار بود به وسیله غواص و قایق به آن سوی اروند منتقل شوند. همچنین این گردان‌ها در دو محور تقسیم شدند. محور سمت چپمان به فرماندهی سلطان آبادی قائم مقام لشکر بود. محور سمت راست نیز خودم و آقای بنائیان جانشین دوم لشکر مدیریت می‌کردیم. مسئول محور شناسایی نیز آقای روزیطلب بود. شهید سپاسی نیز معاون عملیات لشکر بود.

زهدی: همین گردان‌ها تا پایان عملیات حضور داشتند و آیا نیروی تازه نفس نیز به شما اضافه شدند؟

رودکی: از ده، پانزده روز نخست عملیات همین نیروها در خط بودند و پس از آن نیروهای تازه نفس به ما ملحق و در 8 گردان موجود سازماندهی شدند.

مسئول اطلاعات لشکرتان چه کسی بود؟

رودکی: مجتبی مینایی‌فر که اکنون مسئول کنگره سرداران و شهدای استان فارس است. جانشین وی نیز آقای باقر مومنی بود. فرمانده گردان‌های خط شکن ما نیز عبارت بودند از شهید مهدی زارع(شهادت در عملیات کربلای 4) فرمانده گردان امام حسین(ع) که شهیدان علی اسدپور و محمدکدخدا جانشینان وی در گردان بودند و ماندنی سیدی فرمانده گردان امام علی(ع) که شهیدان عبدالحسین ولی پور و عنایت الله بازگیر جانشینان وی بودند.

شهید شکرالله قاسم زاده فرمانده گردان امام مهدی(عج) نیز در شب اول عملیات به شهادت رسید و بعد صفرعلی ولی زاده فرمانده گردان شد. علی قنبرزادگان و محمدباقر رنجبر نیز از جانشینان وی بودند. سایر گردان‌های و واحدهای ما و فرماندهانشان عبارتند از:‌ گردان امام حسن(ع) به فرماندهی حسن فتوت، گردان فاطمه زهرا(س) به فرماندهی احمد حیدری و ناصر ایزدگشت، گردان حضرت ابوالفضل(ع) به فرماندهی شهید منصور خادم صادق، مسئول کمیته عبور نیز احمد عبدالله زاده بود. مسئول ترابری سنگین نیز محمد شکیبا بود. مسئول اجرای آتش مستقیم، اصغر فلاح زاده و مسئول زرهی شهید منصور خادم صادق بود. توپخانه هم یحیی خادم صادق و عباس مشفق بودند. در قرارگاه تاکتیکی لشکر هم سردار شهید هاشم اعتمادی، شهید ذوالانوار و سردار غیب پرور بودند. شهید حسن حق نگه‌دار هم مسئول کمیته پدافند در فاو بود.

باید یادی از ناوتیپ امیرالمونین(ع) نیز داشته باشیم که به لشکر مامور و در کمیته عبور سازماندهی شدند که فرمانده آن سردار حسن کارگر بود.

آتش تهیه در همان ساعت نخست عملیات بر روی خط دشمن ریخته شد؟

زهدی: خیر. در ساعت اولیه عملیات ما آتش تهیه نداشتیم چراکه دشمن هوشیار می‌شد. ما صبح عملیات شروع به ریختن آتش کردیم. وقتی خط پدافندی‌مان را تشکیل دادیم بر سر دشمن عراقی آتش ریختیم.

** چهره نورانی شهید باقر سلیمانی

رودکی:‌ یک پاسگاه عراقی بین خط حد ما و لشکر ولی عصر(عج) بود که سقوط نمی‌کرد و بعثی‌ها مقاومت می‌کردند. صبح عملیات من کنار شهید باقر سلیمانی(برادر وزیر اسبق ارتباطات) فرمانده گردان حضرت زینب(س) از اهالی خشت کازرون بودم. شهید سلیمانی گفت با یک 106 و نیروی پیاده می‌توانیم این ساختمان را سقوط بدهیم تا بتوانیم با لشکر 7 الحاق بکنیم.

به سردار عبدالله زاده در کمیته عبور گفتم یک 106 با مهمات برای ما بیاور. همان زمان در بی‌سیم به من گفتند که نیروهای گردان امام علی(ع) به جاده البحار رسیده‌اند و در حال حرکت به سوی سایت‌های موشکی هستند. همچنین خبر دادند که پورخسروانی شهید شده است لذا من به آن سمت رفتم. وقتی به آنجا رسیدم این بار خبر دادند باقر سلیمانی شهید شد. برگشتم. دیدم در نهر خشکی باقر را خوابانده‌اند و ملافه‌ای بر روی صورتش کشیده‌اند. ملافه را کنار زدم، صورتش نورانی بود و لبخند بر لب داشت.

آن روز صبح بردارش، موسی که فرمانده گروهان غواصی بود پس از انجام ماموریتی پیش من آمد. گفتم موسی، برادرت شهید شد. پیکرش را بردار و به عقب ببر. موسی پاهایش سست شد و همان جا چند دقیقه‌ای نشست و سپس پیکر برادرش را به عقب برگرداند.

در موج سوم عملیات به سوی سکوهای موشکی عراق رفتیم و رادارهای رازیت دشمن را گرفتیم و از آنجایی که آدم خوبی بودیم و هر وقت قرارگاه می‌گفت فلان وسیله غنیمتی را به قرارگاه بدهید، می‌دادیم.(با خنده) از آنجایی که رادار هم به کار ما نمی‌آمد به قرارگاه دادیم.

در ادامه عملیات در موقعیت تیپ 44 قمر بنی هاشم در شمال اروند، وضعیتی پیش آمد که به کمک‌ آن‌ها رفتیم که شهید سپاسی در آنجا حماسه‌سازی کرد تا خط پدافندی شکسته نشود. در جاده فاو  - ام القصر نیز یک گردان به کمک لشکر 27 در دهمین روز عملیات فرستادیم. در نهایت خط پدافندی را تشکیل دادیم و هر کدام از یگان‌ها خط حدی را برعهده گرفتند و در 75 شبانه روز پاتک‌های عراقی‌ها را جواب دادیم.

شمال کارخانه نمک خط پدافندی را تشکیل دادید؟

رودکی: نه در جنوب کارخانه تشکیل دادیم. لشکر 19 فجر در این عملیات 175 شهید داشت.

زهدی: تلفات ما در این عملیات یک سوم عراق بود. عراق حدود 32 هزار کشته و زخمی داشت و ما حدود 10 هزار. البته در این عملیات حدود 50 هزار نفر شیمیایی شدند.

رودکی: وقتی در این عملیات به همراه شهید شیرافکن شیمیایی شدم، من را در داخل قایقی گذاشتند و به عقب برگرداندند و سپس به حمام شیمیایی بردند. قطره در گوش و چشم و بینی‌ام کردند و برگشتم. آقای شیرافکن به دلیل احساس مسئولیتی که داشت به عقب برنگشت و در نخلستان‌ها ماند و شیمیایی در او اثر گذاشت و در نهایت پس از پایان جنگ در سال 69 به شهادت رسید.

منبع: دفاع پرس