«آیا تاریخ همواره پیشرو بوده و هیچ گاه به نقطه آغازین و جایگاه های پیشین خود بازنگشته است؟
واقعیت های رویدادهای تاریخی ـ تا آنجایی که تاریخی است ـ خلاف این را ثابت می کند و آشکار می سازد که حرکت تاریخ و سیر انسان ها پیشروی داشته و سیر تکاملی پیموده است، لیکن سیر انحطاطی و واپس گرایی نیز بارها رخ داده است و کاروان بشریت به نقطه آغازین خود بلکه پایین تر نیز بازگشته است.
تمدن هایی بزرگ تشکیل شده و مدت ها پاینده است و پس از زمانی رو به افول نهاده و به نقطه پیشین خود بازگشته است. رهبران بزرگی چون پیامبران، جامعه و مدنیت خود را بر اصولی بنا نهادند و تمدن هایی پدید آوردند، مانند حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع)، لیکن پس از مدتی پیروان آنان راه ایشان را رها کردند و جامعه های آنان رو به تباهی نهاد.
امروزه می نگریم که جامعه مسیحی یا یهودی شباهتی به تعالیم آن پیامبران بزرگ ندارند. نهضت انبیایی موسوی که فرعون ستیزی شیوه اصلی آن بود، آیا دولت های غاصب کنونی مدعی این کیش، نقطه تکاملی نهضت موسوی در فرعون ستیزی را ادامه می دهند یا خود زشت ترین فرعون زمان و وابسته به همه فرعونیان روزگارند؟
یا جامعه ها و تمدن مسیحی به راستی سیر تکاملی و پیشرو داشته و در راستای اصول عدالت محور و الهی و انسانی حضرت عیسی (ع) حرکت کرده است؟
آشکارا می نگریم که تمدن مسیحی سیری قهقرایی و واپس گرا داشته و از اصول و بنیادهای انسانی و الهی تعالیم حضرت مسیح (ع) فرسنگ ها فاصله گرفته است و اینها (در بعد ارزش های راستین الهی) نمونه هایی از حرکت های ارتجاعی و واپس گرایانه است.
نباید رونق ظاهری و شکوه صوری تمدنی چون تمدن غرب را معیار قرار داد و و پیشرفت های صنعتی و ابزاری را ملاک شکوفایی و برتری دانست. انسان هر چه در ابزارسازی قدرتمند شود و به هر نقطه اوج فیزیکی برسد و به آسمان ها صعود کند و درون زمین را بکاود، اگر از عهده تفسیر درست انسان و زندگی برنیاید و کرامت او را نادیده بگیرد و به اصول انسانیت پشت کند و حق کشی و حقوق نشناسی را بر سراسر جامعه ها ـ حتی بر مردمان جامعه خود ـ حکمفرما سازد و اساس جامعه خود یعنی جامعه کوچک خانواده را پوشالی و متزلزل کند و تبعیض و فقر و تکاثر را گسترش دهد، چگونه پیشرونده است و حرکت تکاملی دارد.
بگذریم... که ابزار سازی ها در تمدن صنعتی نیز ضد ارزش واقعی انسان و ویرانگر خانه انسان ها و برباد دهنده موجودیت کره خاکی است و هیچ سقوط و واپس گرایی در طول تاریخ به این درجه از ویرانگری و نابودی گستری رخ نداده است. و براستی مدعیان تمدن صنعتی نمونه آشکار این مثل حکیمانه فارسی شده اند: یکی بر سر شاخ و بن می برید!
تمدنی که سود و سرمایه گروهی سرمایه دار را با تمام توان منظور دارد و همه حق ها و حقوق ها و انسان ها و انسانیت ها را نادیده بگیرد، آیا واپس گرا و ارتجاعی نیست؟ تمدنی که ابزارهایی ساخته که قادر است چندین بار کره زمین را ویران کند که حتی در آینده ها نیز قابل سکونت و زندگی نباشد واپس گرا و ضد بشری نیست؟ تمدنی که در آن قوی صاحب حق است و ضعیف باید پایمال شود، پیشرو و تکاملی است؟
نگرانی از ویرانگری ها و واپس گرایی های این تمدن در سخن جمعی از اندیشمندان بزرگ آشکار است. بدان پایه که اندیشمند و متفکر بزرگ قرن بیستم ـ در غرب ـ از این نگرانی ها اندکی پرده برداشت و کتابی با این نام نوشت: آیا بشر آینده ای دارد؟
این تمدن است که چنین دلهره های اساسی و بیم های وحشت زا را بر سراسر جامعه ها حاکم ساخته است و ابزارهای جنگ های شیمیایی و میکروبی را در اختیار دژخیمان گذاشته است و همواره جهان و آدمیان را تهدید می کند.
اندکی بنگرید به نظر کارشناسان درباره محیط زیست و بیماری هایی که دامنگیر خانه و کاشانه انسان ها گشته است و خشکی و دریا و هوا و فضا و حتی اعماق زمین نیز از آسیب های این تمدن مادی و ویرانگر در امان نمانده است. پدر دانش هسته ای درباره آینده این کره پرده از نگرانی های فزاینده ای برداشت و در این باره چنین گفت: جنگ سوم را نمی دانم با چه ابزارهایی انجام می شود، لیکن جنگ چهارم انسانها با استخوان حیوانات خواهد بود. یعنی این تمدن و دست ساخته های آن ویران خواهد شد و بشریت به نقطه های آغازین بازخواهد گشت.
باری در گذشته و روزگار معاصر تمدن هایی به اوج رسید و سپس راه نشیب گرایی در پیش گرفت و از بنیاد ویران گشت. و این حقایق است که نشیب گرایی در سیر تاریخ را ـ با پشت کردن به آموزه های الهی و انبیایی ـ به اثبات می رساند.» (الحیاة جلد 12 ص 480ـ 482)
همچنین مولفان الحیاة در باره خطر تهاجم فرهنگی دشمن و جنگ نرم می نویسند:
«ستیزها و کشمکش های فکری و مرامی و جنگ های نرم در تحولات تاریخی نقش هایی بسیار ژرف و گسترده داشته و خواهند داشت، همان سان که فداکاری انسان های پاک باخته (که هستی خویش را برای رهایی انسان های دیگر هدیه می کنند) دگرگون ساز و تحول آفرین است و مسیر تاریخ را تغییر می دهد. از این رو می توان نبرد اندیشه ها و جنگ های فرهنگی و رویارویی افکار را از علل و عوامل تحولات تاریخی و اجتماعی دانست. آری تهاجم فرهنگی می تواند شالوده و شیرازه اجتماعات و ملت هایی را متلاشی سازد و اساس و بنیان های ملتی دیگر و تمدنی دیگر را بنا نهد.
با توجه به این حقیقت تردید ناپذیر، اسلام به اندیشه های مکتبی و مرامی و تحولات بنیادین جامعه ها و انسان ها می اندیشد و بنیاد نهادن تمدن های جامعه ساز و انسان پرور را در سر دارد و به نبرد فرهنگی و جنگ نرم بسیار اهمیت می دهد و جنگ های فیزیکی و صوری را پیشگامی برای تحولات فکری و فرهنگی می شمارد و حتی در نبردهای ستیزگرانه، نخست دعوت و فراخوان فرهنگی را لازم می شمارد؛ زیرا این کار چه بسیار که از نبردها و خونریزی ها بی نیاز می سازد و شیوه های زندگی و مدیریت اجتماعی را بی مشکل و بدون کشتار دگرگون می کند، و جامعه های نوبنیاد و با معیارهای درست و منطقی را بنا می نهد و تحولاتی شگرف در یکایک انسان ها و جامعه ها پدید می آورد.
بی گمان فرهنگ ها پدر تمدن هاست. بنابراین بهترین و نیرومندترین عوامل تحول آفرین، صدور فرهنگ ها و هجوم اندیشه هاست. در تاریخ به ثبت رسیده است که اسلام فرهنگ خود را صادر کرد، سپس انسان ها را همراه ساخت و سرانجام به طور عمده با تبلیغ و نیروی انسانی و عرضه تعالیم انسانی و والا، مراکز قدرت را فروریخت.
امروز نیز می نگریم که غرب تجاوزگر، بیش از جنگ های فیزیکی، به جنگ نرم و تهاجم فرهنگی دست زده است و بویژه برای کشور ما (و دیگر کشورهای اسلامی) تهاجم فرهنگی گسترده ای را تدارک دیده است. در برابر این شیوه، تنها راه رهایی، گسترش آگاهی و ژرف سازی بیداری هاست.
نیز دشمن شناسی عمیق و گسترده که همه مردم ـ به ویژه خانواده ها و جوانان ـ دشمن را در هر لباس بشناسند و اندیشه های شیطانی نیزنگ بازان و زیان آنها را به خوبی درک کنند، و دشمن را به خوبی هدف گیرند، و فریب فرهنگ بیگانه و بیگانه پرستی را نخورند، و ماسک چهره استعمار را کنار زنند.
دانایان جامعه نیز وظیفه دارند حس دشمن شناسی را ژرفا بخشند تا بدون هیچ مراقبت و نظارتی، دشمن شناخته و بیرون رانده شود و شگردها و نیزنگ های او از اثر بیفتد.» (الحیاة جلد 12 ص 551 و 552)