کم کم فضای خانه نفس گیر میشود
کم کم زمان ، برای علی دیر میشود
بیچاره مجتبی ، چه عذابی کشیده است
دارد ز داغ بی کسی ات پیر میشود
زینب کشیده چادر خود را به روی سر
فکرش به زخم های تو درگیر میشود
فضه دو ماه میشود اینجا نشسته و ...
هر روز از کنیزی خود ، سیر میشود
هی میرود ، که ترک کند خانه ی تو را
با گریه ی حسین تو ، زنجیر میشود
ذکری که در قنوت بگیری ، یقینی است
خواب حسن ، دعای تو ... تعبیر میشود
تو میروی و روی... سیاهی به شب رسد
هر کس گلایه کرد ز تو ، تحقیر میشود
زهرا بمان ، نرو ، بخدا سخت میشود
حیدر کنار توست ، که چون شیر میشود