دین به کام خطر افتاد خدا میداند
بر جگرها شرر افتاد خدا میداند
فاطمه شد سپر جان علی در پس در
وا مصیبت سپر افتاد خدا میداند
سینه مادر بین در و دیوار شکست
چه به حال پسر افتاد خدا میداند
نه فقط با لگد خصم درِ خانه شکست
فاطمه پشت در افتاد خدا میداند
نخل امید علی گشت خم و شاخه شکست
نارسیده ثمر، افتاد خدا میداند
بانویی که نظرش بر همه عالم بودی
ناگهان از نظر افتاد خدا میداند
آنکه «بَخَ لک یا بالحسن»اش بود به لب
با علی سخت در افتاد خدا میداند
صدف آرزوی آل محمد له شد
هم صدف هم گوهر افتاد خدا میداند
به خدا دختر پیغمبر ما را کشتند
همه جا این خبر افتاد خدا میداند
نالهای از جگر فاطمه سر زد «میثم»
که به عالم شرر افتاد خدا میداند