با این حال، آمریکای امروز با وجود همه مشکلات شباهتی به ایتالیای 1922 ندارد. سیستم "چک اند بالنس" مقرر در قانون اساسی آمریکا و سیستم قضائی این کشور می تواند هر رئیس جمهوری را کنترل کند. خطر اصلی، اقدامات وی به عنوان یک رئیس جمهور پس از راهیابی به کاخ سفید نیست بلکه خطر اصلی سخنانی است که ترامپ برای رسیدن به آن جایگاه به زبان می آورد.
رهبران تنها از طریق کارآمدی تصمیماتشان مورد قضاوت قرار نمی گیرند، بلکه مفاهیمی که آنها مطرح می کنند و به ملت خود آموزش می دهند نیز بسیار مهم است. عمده رهبران با تحسین هویت موجود در جامعه و وحدت حمایت عمومی را کسب می کنند. اما رهبران بزرگ به مردم خود در مورد جهانی که ورای گروه های داخلی وجود دارد، آموزش می دهند.
پس از جنگ جهانی دوم که در آن آلمان برای سومین بار در یک بازه 70 ساله به فرانسه حمله کرده بود، «جن مونت» به این نتیجه رسید که انتقام جویی فرانسه از آلمان شکست خورده تنها منتج به تراژدی دیگری خواهد شد. در مقابل، وی طرحی را برای بنیان گذاردن نهادهایی ارائه داد که به شکل گیری اتحادیه اروپا منتهی شد.
در مثالی دیگر می توان از نلسون ماندلا یاد کرد. ماندلا می توانست گروه خود را به عنوان سیاهان آفریقای جنوبی تعریف کند و به خاطر چندین دهه آپارتاید درصدد انتقام جویی برآید. در مقابل وی سرسختانه تلاش کرد تا هویت پیروان خود را با گفتار و رفتار خویش گسترش دهد. در اقدامی سمبلیک وی در حالی که لباس تیم ملی راگبی آفریقای جنوبی را به تن داشت در یک بازی راگبی حضور پیدا کرد. تیم ملی راگبی آفریقای جنوبی پیشتر به عنوان نمادی از برتری نژاد سفید در آفریقای جنوبی شناخته می شد. در مقایسه با ماندلا که سعی می کرد توجه حامیان خود را به هویتی گسترده تر تحت عنوان ملیت آفریقای جنوبی جلب کند، در زیمبابوه، رابرت موگابه تلاش کرد از نارضایتی مردمی در دوران استعمار برای جلب حمایت عمومی استفاده کند و اکنون نیز وی با اتکا به زور در قدرت مانده است.
در آمریکای امروز که اقتصاد در حال رشد است و نرخ بیکاری کمتر از 4.9 درصد است، بسیاری احساس می کنند که از کامیابی های کشور بی نصیب هستند. بسیاری علت افزایش بی عدالتی طی چند دهه اخیر را حضور خارجی ها در کشور می دانند. در این شرایط، به صف کردن مخالفان مهاجرت و جهانی شدن کار آسانی است. علاوه بر پوپولیسم اقتصادی، اقلیتی نیز تغییرات فرهنگی ناشی از اختلالات نژادی و فرهنگی را مخاطره انگیز می دانند.
رئیس جمهور بعدی آمریکا باید بتواند به مردم یاد بدهد که چگونه با جهانی شدن که بسیاری آن را مخاطره انگیز می دانند، برخورد کنند. هویت های ملی، جوامعی انتزاعی هستند به این معنا که تعداد اندکی تجربه مستقیم از سایر اعضای جامعه دارند. طی یکی دو قرن اخیر دولت – ملت تبدیل به مفهومی شده است که مردم حاضرند برای آن جان خود را فدا کنند و رهبران نیز اهداف اولیه خود را در سطح ملی تعریف می کنند. این واقعیتی اجتناب ناپذیر است، اما در دنیای جهانی شدن بسنده کردن بدان کفایت نمی کند. در عصر جهانی شدن بسیاری از مردم به جوامع مختلف محلی، منطقه ای، ملی و فراملی تعلق دارند و این دوایر به خاطر گسترش ارتباطات ماهیتی در هم تنیده شده اند. مفهوم حاکمیت مانند گذشته مفهومی مطلق و یکدست نیست.
بیل کلینتون، رئیس جمهوری اسبق آمریکا از این که از واکنش نشان دادن به نسل کشی در رواندا در 1994 اجتناب می کرد، پشیمان است. اگر کلینتون در آن زمان اقدام به اعزام سربازان آمریکایی به رواندا کرده بود، با مخالفت کنگره مواجه می شد. رهبران خوب در دوران معاصر همواره بر سر دو راهی توجه به تمایلات فراملی خود و محدودیت های ملی و خواست مردمی که آنها را انتخاب کرده اند قرار دارند. این وضعیت در مورد آنگلا مرکل و تصمیم هوشمندانه وی برای حمایت از آوارگان سوری در حال حاضر به چشم می خورد.
در جهانی که افراد در وهله اول با هویت ملی خود شناخته می شوند، اتخاذ هدف صرفا فراملی غیرواقع بینانه به نظر می رسد. این موضوع در مخالفت عمومی گسترده با پذیرش مهاجران قابل مشاهده است. اینکه رهبری از برقراری مساوات در درآمدها در سطح جهانی سخن به میان آورد، منطقی به نظر نمی رسد. اما رهبران می توانند از کاهش فقر و بیماری در سطح جهان و کمک به نیازمندان سخن گویند و بدین ترتیب حامیان خود را با این انگاره ها آشنا کنند. در شرایطی که جهان به رقابت نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا و مواضع آنها در مقابل موضوعاتی همچون حمایت گرایی، مهاجرت، سلامت عمومی در سطح جهانی، تغییرات آب و هوایی و همکاری های بین المللی می پردازد، باید این سوال را پرسید که چه بعدی از هویت های آمریکایی از سوی این نامزدها مورد توجه قرار می گیرد و آیا آنها می توانند به حامیان خود در مورد مفاهیم گسترده تر و همه گیرتر آموزش دهند؟ آیا این نامزدها سعی می کنند حس هویتی مردم آمریکا را تقویت کرده و گسترش دهند یا تنها به منافع تقلیل گرایانه خود بسنده می کنند؟
ایده های ترامپ در مورد منع ورود مسلمانان به آمریکا و احداث دیواری برای جلوگیری از ورود اتباع مکزیکی به آمریکا، حتی در صورت راهیابی ترامپ به کاخ سفید با قانون اساسی آمریکا مغایر است و بنابراین به فعلیت نخواهد رسید. افزون بر این بسیاری از دعاوی وی تنها شعارهایی پوپولیستی برای جذب مخاطبند و نمی توانند عملی شوند.
با توجه به اینکه ترامپ از بنیان ایدئولوژیکی قوی برخوردار نیست و همواره از «هنر معامله» سخن به میان می آورد، این احتمال وجود دارد که ترامپ بتواند به رئیس جمهوری پراگماتیک تبدیل شود. اما این رهبران بزرگند که می توانند به جوامع در ارائه تعریفی صحیح از خود کمک کنند. از این منظر، ترامپ یک بازنده است.
منبع: پراجکت سیندیکیت / ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی