«رابرت گیتز»، وزیر دفاع سابق آمریکا، اخیرا در مصاحبه‌ای گفت که این «هیلاری» بود که اوباما را به سوی مداخله نظامی در لیبی و سرنگونی قذافی هل داد. دخالتی که به تعبیر اوباما یک «گندکاری» بود.

گروه بین‌الملل مشرق - باراک اوباما، در مصاحبه قابل تامل اخیر خود با مجله «آتلانتیک»، دخالت آمریکا را در سرنگونی قذافی در لیبی، «بزرگ‌ترین اشتباه سیاست خارجی» خود و یک «گندکاری» نامید.

اگر اوباما به عنوان رییس جمهور و فرمانده نیروهای مسلح، مسوول اصلی وضع فاجعه‌بار لیبی امروز است (که درغیاب حکومت مقتدر مرکزی، به یک سومالی دوم تبدیل شده)، نقش دوم این افتضاح از آن کسی نبود جز: هیلاری کلینتون.

گرچه طبق گزارش‌ها و اظهارنظرهایی که در یکی دوسال اخیر درباره نقش آمریکا در وضعیت امروز لیبی منتشر شده است، نقش کلینتون حتی کلیدی‌تر از رییسش به نظر می‌رسد. نمونه این اظهارنظرها، صحبت‌های «رابرت گیتز»، وزیر دفاع سابق آمریکاست:

«همیشه معتقد بوده‌ام که حمایت هیلاری از یک ماموریت گسترده در لیبی، تردید رییس جمهور را برای رویکرد تهاجمی‌تر (در لیبی) برطرف کرد. به واقع هیلاری رییس جمهور را به آن سو هل داد.»


اما کلینتون همواره از اقدام خود دفاع کرده و حتی آن را «دستاورد بزرگ» سیاست خارجی خود در دوران وزارت خوانده است. او در همان سال 2011، جمله‌ای معروف درباره دخالت آمریکا در لیبی و سرنگونی قذافی گفت: «ما آمدیم، ما دیدیم، او (قذافی) مرد.»


حقیقت این است که هیلاری کلینتون، علی رغم ظاهر لیبرال دموکرات خود، سابقه تاریکی در سیاست خارجی دارد. حتی وقتی دانلد ترامپ (که در افکار عمومی به عنوان یک خروس جنگی شناخته شده است) گفت که حاضر است با روسیه بر سر مسایل بین‌المللی مذاکره کند و با آن وارد روابط تجاری شود، هیلاری این نظر او را با تعبیر «کریسمس در کرملین» به سخره گرفت و از آن انتقاد کرد. او رقیب دموکرات خود، برنی سندرز، را بابت حمایتش در دهه 1980 از انقلاب‌های مردمی کوبا و نیکاراگوئه به شدت نکوهش کرد.


در واقع کلینتون به طرزی موذیانه ادامه‌دهنده همان سنت امپریالیستی و محافظه کارانه «استثاء بودن آمریکا» American exceptionalism در یک لعاب شیک و لیبرال‌نما است. این ایدئولوژی که آمریکا را در همه زمینه‌ها یک نمونه خاص و استثنایی در عالم می‌داند، اولویت‌های سیاسی‌، اقتصادی و نظامی آمریکا را در سیاست خارجی و زمان و مکان مداخله آمریکا را در اقصی نقاط دنیا تعیین می‌کند.


هیلاری را می‌توان برآیند و نماد ایده‌ها و برنامه‌های «شورای رهبری دموکرات‌ها (DLC) دانست. این شورا در سال 1985 تاسیس شد و ماموریت اصلی آن، ایجاد چرخش در ایدئولوژی حزب دموکرات از چپ به راست است. نفوذ این شورا در حزب دموکرات موجب شده که در دو سه دهه اخیر، دموکرات‌ها هر چه بیشتر از پایگاه اصلی خود، یعنی سازمان‌های کارگری و اتحادیه‌های صنفی فاصله بگیرد. در این مسیر، نقش همسر کلینتون، رییس جمهور اسبق آمریکا، بیل کلینتون بسیار پررنگ بوده است و اکنون هیلاری ادامه دهنده راه اوست.



هیلاری و بیل کلینتون در زمان دانشجویی


خانواده کلینتون در رقابت‌های انتخاباتی سال 1993

این چرخش به آن مفهوم است که حزب دموکرات هر چه بیشتر برنامه هایی چون «نیو دیل» (دولت رفاه با بودجه عمومی گسترده)، «جامعه بزرگ» و «حقوق مدنی» را که زمانی مبانی آن محسوب می‌شدند، پشت سر می‌گذارد. تا آن جا که، حتی در بعضی نقاط، برنامه‌های حزب نوین دموکرات با برنامه‌های نومحافظه‌کاران تلاقی می‌کند.

بیل کلینتون در زمان ریاست جمهوری بیشترین تاثیر را بر سیاست انگلستان گذاشت. تا جایی که «تونی بلر»، یک آمریکوفیل دوآتشه، تجدید سازمان حزب «کارگر» انگلستان را از روی الگوی کلینتون در امریکا در پیش گرفت. در نتیجه، این حزب که زمانی در کانون خود جنبش‌ها و اتحادیه‌های کارگری را داشت، راه تضعیف این اتحادیه‌ها و جنبش‌ها را در پیش گرفت. نکته جالب این که، تونی بلر به همراه گوردون براون، وزیر سایه دارایی از حزب کارگر و فیلیپ گولد، مسوول تبلیغات کمپین تونی بلر در سال 1997، به آمریکا سفر کردند تا در جریان کمپین کلینتون برای دور دوم ریاست جمهوری، آموزش‌های لازم را برای کمپین خود در انگلستان به صورت میدانی دریافت کنند.



تونی بلر و بیل کلینتون

الگوگیری بلر از کلینتون باعث شد که او در سال 1997 حزب کارگر را با شعار «راه سوم» به پیروزی برساند و خود به نخست وزیری انگلستان برسد. آنتونی هوارد، روزنامه نگار انگلیسی بعد از پیروزی حزب کارگر به رهبری تونی بلر، در تایمز لندن نوشت: «حزب دموکرات نوین کلینتون در آمریکا، راه را برای حزب کارگر جدید بلر باز کرد.»

موضع خصمانه مشترک کلینتون و بلر در قبال صدام، زمینه ساز لشکرکشی چند سال بعد این دو کشور به عراق در زمان جرج بوش شد.

حال، کلینتون نامزدی راستین برای «DLC» و همسرش بیل کلینتون است. او برای این که اثبات کند به عنوان یک زن (که عموما انتظار یک مشی صلح‌طلبانه‌تر و نرمخویانه‌تر از او می‌رود) در مخاصمه‌جویی چیزی کم از بیل کلینتون و جرج دابلیو بوش ندارد، دوباره روسیه را سیبل انتقادات و تهمت پراکنی‌های خود قرار داده است.

هیلاری به صراحت پوتین را »دیکتاتور» می‌نامد و این اصطلاحی محبوب میان مخاصمه جویان واشینگتن برای هیولاسازی از قدرت‌های غیرهمسو با منافع آن هاست. بگذریم از این که به کار بردن این واژه برای متحدان واشینگتن در منطقه (هر اندازه خشن، زورگو و غیردموکراتیک باشند) در میان سیاستمداران یک تابو محسوب می‌شود. کنایه آمیز این که، سلف پوتین، یعنی «بوریس یلتسین»، که در به کار بردن مشت آهنین در پیشبرد سیاست‌های خود هیچ گاه درنگ نمی‌کرد و عملا روسیه را با استبداد اداره می‌نمود (نمونه آن، محاصره پارلمان روسیه با تانک در اکتبر 1993 و به گلوله بستن آن، و تهاجم خونین به چچن در دو مرحله بود)، نه تنها هیچ گاه از سوی همسر کلینتون «دیکتاتور» نامیده نشد، بلکه برعکس همواره از سوی او تحسین شد و از حمایت‌های سیاسی و مالی او برخوردار بود. این‌ها همه یک دلیل واضح بیشتر نداشت: یلتسین در تیم سیاست خارجی آمریکا بازی می‌کرد.

«رابرت رِیچ»، وزیر کار کابینه بیل کلینتون، اخیرا در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت که پرزیدنت کلینتون هیچ تصمیم سیاسی مهمی را بدون مشورت با «بانوی اول» خود نمی‌گرفت.

این تصمیمات مهم حتما شامل «اصلاحات رفاهی» (عملا کاهش بودجه‌های رفاهی به ضرر اقشار ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه آمریکا)، «متعادل کردن بودجه» (یا همان برنامه‌های ریاضت اقتصادی)، «لایحه جرم 1994» (که طبق آن هر سه بار اعتصاب به معنای اخراج از کار برای کارگر بود)، «مقررات زدایی از بانک ها»(کاهش نظارت دولتی بر بانک ها و موسسات مالی که نتیجه آن چند سال بعد به صورت بحران اقتصادی سال 2008 خود را نشان داد)، «توسعه ناتو» (افزایش تنش با روسیه)، و «مداخله نظامی در یوگسلاوی» (سرآغاز حربه مداخله بشردوستانه در سیاست خارجی) و... نیز می‌شد.


اگر از نقش هیلاری کلینتون به عنوان «بانوی اول» در چنین برنامه‌هایی بگذریم، او در نقش سناتور ایالت نیویورک و وزیر خارجه هم دست کم سه شاهکار از خود به یادگار گذاشته است: رای مثبت به برنامه تهاجم نظامی به عراق در سال 2003، حمایت همه جانبه از طرح سیا برای سرنگونی بشار اسد و دفاع متعصبانه از دخالت نظامی امریکا برای سرنگونی حکومت معمر قذافی (که توسط اوباما «گندکاری» خوانده شده است).


در حال حاضر هم که کلینتون به عنوان نامزد پیشتاز دموکرات‌ها، پای به عرصه رقابت‌های ریاست جمهوری گذاشته است، بر همگان آشکار و روشن است که بخش اعظم هزینه‌های کارزار انتخاباتی او را حلقه‌ای از صاحبان ثروت و قدرت شامل مجموعه‌های بزرگ نفتی و اسلحه‌سازی تامین می‌کنند. اخیرا، «لی فانگ»، یک خبرنگار تحقیقاتی مستقل، در برنامه تلویزیونی «Democracy Now»، فاش کرد که کلینتون در دوران وزارت خارجه، یک اداره مجزا با 60 کارمند تشکیل داده بود که تمرکز آن بر منابع انرژی در سراسر جهان بود. کلینتون در شراکت با غول نفتی آمریکا، شرکت «شِورون»Chevron، در سفرهای دیپلماتیک خود، بخشی از وقت خود را صرف چانه‌زنی برای اکتشاف و حفاری نفت و گاز در کشورهای در حال توسعه می‌کرد.

حال از چنین نامزدی در صورت انتخاب به عنوان رییس جمهور چه انتظاراتی می‌توان داشت؟

یکی از برنامه‌های محتمل چنین رییس جمهوری، با روابطی عمیق و طولانی با شرکت‌های بزرگ تجاری، قطعا خصوصی‌سازی هر چه بیشتر بخش درمان و تامین اجتماعی خواهد بود، که نتیجه آن برای طبقه کارگر و اقلیت‌های نژادی چون سیاهپوستان و اسپانیایی تبارها (حامیان سنتی حزب دموکرات) فاجعه‌بار خواهد بود. از سوی دیگر، به واسطه حق آب و گلی که «شرکت‌های بزرگ» بر گردن کلینتون دارند، قطعا نمی‌توان انتظار افزایش مالیات ثروتمندان را از او به عنوان رییس جمهور داشت.

زوج کلینتون با دارایی حدود 100 میلیون دلار، جزو باشگاه سیاستمداران میلیونر محسوب می‌شوند. چنین زوجی در کنار کنگره‌ای که خود بیشتر شبیه باشگاه میلیونرهاست، طبیعی است که دستاورد چشمگیری در زمینه داخلی برای اقشار متوسط و پایین جامعه امریکا نداشته باشد.

پایگاه اینترنتی «OpenSecrets.org»، طی گزارش افشاء کرد که 84 لابی‌گر (به نمایندگی از شرکت‌ها و صنایع بزرگ) مستقیما با کلینتون کار می‌کنند. این تعداد بیشتر از شمار واسطه‌های هر سیاستمدار دیگری در آمریکاست. بیخود نیست که بیش از 400 super delegates(اَبَرنمایندگی‌هایی که نقش تعیین‌کننده در انتخاب نامزد نهایی دموکرات‌ها دارند و می‌توانند بر خلاف خواست delegateها، رای خود را عوض کنند)، از هیلاری در برابر برنی سندرز سوسیالیست مشرب حمایت می‌کنند.

در تازه‌ترین نظرسنجی‌ها، میزان حمایت مردمی هیلاری در برابر سندرز، 56 به 81 است. در نظرسنجی معتبر AP-GFK مشخص شد که 55 درصد آمریکایی‌ها نسبت به هیلاری بدبین هستند.

انتخاب هیلاری به عنوان رییس جمهوری نشان خواهد داد که اصولا سیاست در آمریکا، همان «تجارت» است.


منابع:

http://www.theguardian.com/world/1993/oct/05/russia.davidhearst

http://www.theatlantic.com/personal/archive/2016/03/the-obama-doctrine-the-atlantics-exclusive-report-on-presidents-hardest-foreign-policy-decisions/473151/

http://www.dailykos.com/story/2016/1/2/1465527/-Hillary-Was-Walmart-s-Little-Lady

https://www.opensecrets.org/revolving/top.php?display=M

http://ap-gfkpoll.com/featured/ap-gfk-poll-many-dislike-clinton-_-but-more-disdain-trump

http://www.democracynow.org/2016/4/12/lee_fang_dark_money_lobbyists_serving

http://www.washingtonexaminer.com/clintons-chevron-ties/article/2564237

https://en.wikipedia.org/wiki/Bill_Clinton