«محمدمنتظرقائم» تحصیلات خود را در مدرسه تعلیمات اسلامی ادامه میدهد و در حالی که هنوز 15 سال ندارد حماسه 15خرداد سال 42 شکل میگیرد اما با وجود سن کم، تفکری عظیم در خود پرورانده و فعالیتهای ضداستکبارانه اش در آن سالها، تعجب همگان را به خود جلب میکند.
وی تحصیلات خود را در رشته برق در هنرستان فنی ادامه میدهد و پس از اتمام و اخذ دیپلم در سال 1347، لباس سربازی برای شاه را که کاملاً با تفکراتش در تناقض بود، برتن میکند و حتی در این دوره، یک بار به علت پاره کردن تصویر شاه و آتش زدن آن در بازار شهر به شدت تنبیه میشود.
پس از گذران دوره سربازی با وجود همه سختیها، در شرکت برق مشغول به کار میشود. در سال 1350 با تشکیل گروهی مخفی، مبارزه را در قالب تشکلی منسجم هدایت و انجام میدهد و نخستین اعلامیه این گروه در ششم بهمن 51 در یزد به شکل گسترده و مخفیانه توزیع میشود که انعکاسی وسیع مییابد اما بهعلت فعالیت سیاسی از کار خود اخراج و مدت 15 ماه در سیاهچالهای نیروهای ساواک مورد شکنجه قرار میگیرد، اما با هوشیاری مثال زدنی بدون این که هیچ اعترافی از وی گرفته شود، آزاد میشود.
محمد پس از آزادی مصممتر از پیش به مبارزات خود علیه استکبار و استعمار ادامه میدهد تا این که انقلاب اسلامی پیروز میشود و پس از تشکیل سپاه پاسداران به فرمان رهبر کبیر انقلاب در سال 58، بهعنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد میشود.
او سپاه را گسترش میدهد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برمیخیزد بهنحوی که دو ماه پس از ایجاد تشکل، وقتی اوضاع کشور و انقلاب را در غرب کشور در خطر میبیند، آسوده ننشسته و با شماری از پاسداران برای مبارزه با ضد انقلاب و طاغوت راهی کردستان میشود.
دفاع از اسلام و انقلاب، آرمان و هدف وی بود به طوریکه در روز پنجم اردیبهشتماه سال 1359 نیز وقتی در جریان فرود چند هلیکوپتر آمریکایی در کویر طبس قرار میگیرد، هر چه سریعتر در محل حادثه حضور پیدا میکند تا از نزدیک واقعه را بررسی کند.
همزمان با حضور محمد منتظرقائم در محل صحرای طبس،بنیصدر رئیس جمهور وقت در خیانتی آشکار دستور حمله به هلیکوپترها و هواپیماهای آمریکایی را میدهد ولی بعدها مشخص میشود که این هلیکوپترها حاوی اسناد مهمی از اقدامات بعدی آمریکا در حمله به طبس بودهاند.
بدین ترتیب "محمد منتظرقائم" که در صحنه مبارزه با استکبار حضور داشت، در بمباران منطقه به دستور بنیصدر، به درجه رفیع شهادت نائل میآید.
همرزمان سردار سپاه ابابیل در صحرای طبس در مورد حماسه کویر میگویند:
"پنجم اردیبهشت بود که از سپاه تهران به ما خبر دادند که راننده تانکری نفتکش در نزدیکی جادهای متروک و کم تردد در صحرای طبس تعداد پنج فروند هلیکوپتر، یک هواپیما در حال سوختن، یک دستگاه جیپ، دو موتورسیکلت، تعدادی رختخواب و پرژکتور مشاهده کرده است؛ سریعاً خود را به منطقه برسانید.
محمد گفت: "اول نماز میخوانیم و سپس راهی میشویم."
نماز آن روزش طولانیتر از بقیه روزها شد و حال و هوای دیگری داشت. بعد از اتمام نمازش یکی از بچهها به شوخی گفت: "حاجی نماز جعفر طیار میخواندی؟" لبخند زد و گفت: شاید نماز آخرمان باشد."
سوار اتومبیل شدیم و راه افتادیم. در مسیر، سوره فیل را برایمان خواند و بعد از خواندن سوره، تفسیرش را هم برایمان نقل کرد و گفت: "این مملکت متعلق به امام زمان(عج) است و خدا خود نیز از آن محافظت میکند و ما پاسداران وسیلهای بیش نیستیم."
به منطقه که رسیدیم من برای تجسس و سؤال از اهالی از بچهها جدا شدم، محمد و دو نفر از بچهها به سمت هلیکوپترها و هواپیمای سوخته راهی شدند.
در حال صحبت با اهالی بودم که هواپیماهای فانتوم که بر فراز منطقه پرواز میکردند، توجهام را جلب کردند. بعد از آن، صدای انفجار مهیبی از سمت هلیکوپترها به گوش رسید.
به سرعت به سمت هلیکوپترها به راه افتادم. دودی سیاه به آسمان بلند شده بود. محمد که برای بررسی هلیکوپترها وارد آنها شده بود تا اگر سند و مدرکی بر جا مانده، با خود بیاورد، طعمه خیانت بنیصدر و هم دستانش شده بود که میخواستند آن اسناد فاش نشود. تا به او رسیدیم به مولایش حسین(ع) پیوسته بود.