گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

******


فرجام گفتمان آمریکا گاو است

محمد ایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:

1- از آن زمان که آقای هاشمی رفسنجانی گفت آمریکایی‌ها مسائل را مانند «گاو» تحلیل می‌کنند تا زمانی که آقای مهاجرانی در مقام مشورت نوشت آمریکا گاو شیردهی است که باید او را دوشید نه اینکه به شاخ‌هایش بچسبیم، جریان سهل اندیش و سهل‌انگار نسبت به آمریکا و غرب دست‌خوش دگردیسی‌های عمیق بوده است. این دگرگونی نسبت به هویت گاوی آمریکا به تدریج تبدیل به یک گفتمان شد! و به شکل یک «اَبَر پروژه» درآمد مبنی بر اینکه وقتی می‌شود با آمریکا معامله و شراکت کرد و او را با شراکت درگیر منافع خود ساخت، چرا باید بااو درگیر شد؟ این ابر پروژه هر گاه به اوج خود رسید تا ثابت کند آمریکا گاوماده‌ای است آماده دوشیدن، شاخ‌های آمریکا زیر بساط سهل‌اندیشان زد که آخرین آن همین ماجرای غارت 2 میلیارد دلار ایران است. دولتی‌ها (از جهانگیری تا سیف و بعیدی‌نژاد) برای توجیه این دهن‌کجی آمریکا به برجام، به صف شدند و تقصیر را گردن دولت دهم انداختند مبنی بر اینکه با بی‌تدبیری و بی‌احتیاطی، 2 میلیارد دلار اوراق آمریکایی خریده و حالا هم این پول به غارت رفته است؛ غافل از اینکه زیرپای پروژه بزرگ خود درباره قابل رفاقت و شراکت بودن گاو آمریکایی را خالی می‌کنند. شده حکایت همان که «می‌گوییم نر است، الا و لابد می‌گوید بدوش»!

2- اوایل آبان 92 هنگامی که توافق موقت ژنو در حال نهایی شدن بود عطاءالله مهاجرانی (از اعضای مؤثر دولت‌های کارگزاران و اصلاحات و مردی که سیاستمدار شدن را محصول نوشیدن شیر دراز گوش در صباوت می‌دانست!) دست به قلم برد و در سایت شخصی خود (مکتوب) نوشت: «منوچهر دعوتم کرد به شام در رستورانی در فیلادلفیا رستوران موشولو! کشتی که برای همیشه لنگر انداخته بود و به ساحل چسبیده بود. گفت: عطا به این دوستانت بگو، آمریکا مثل یک گاو شیرده هست، اسرائیلی‌ها مدام دارند می‌مکند، آن قدر به پستان‌های گاو مک زده‌اند که شیر رنگ خون هم گرفته است. شما چسبیدید به شاخ این گاو، سی سال تمامه هی با این شاخ در تقلایید. بابا منفعت ملت ما در استفاده از شیرش هست!».

بعدها (اسفند 93) همین مضمون را غلامرضا انصاری (نماینده سابق اصلاح‌طلب و عضو شورای شهر تهران) طی مناظره‌ای در دانشگاه آزاد مشهد بازگو کرد؛ «به جای اینکه با شاخ آمریکا خودمان را درگیر کنیم، از پستانش استفاده کنیم». در همین حیص و بیص گروهک انحرافی موسوم به ایثارگران اصلاح‌طلب در فیس‌بوک نوشت «متأسفانه سهم ما از آمریکا، شاخ گاو شده در حالی که اگر مدیریت و هوش به خرج دهیم می‌توانیم مانند کره و ژاپن و چین آمریکا را بدوشیم»! تا همین پریروز یک سایت حق‌العمل کار متظاهر به حمایت از دولت (ع-الف) مدعی شد برای اینکه آمریکا نتواند به ما آسیب بزند باید مانند عربستان اوراق قرضه آمریکایی بخریم تا در مسیر این تعامل هوشمند به خاطر تنیدگی منافع آمریکانتواند به ما آسیب بزند همان گونه که به عربستان و ژاپن نمی‌تواند». در ترویج همین مغالطه خوش‌رنگ و لعاب بود که چند سال پیش در فضای مجازی به دروغ مدعی شدند مهاتیر محمد نخست‌وزیر اسبق مالزی گفته «آمریکا دشمن مشترک ماست و مانند یک گاو شیرده خشمگین است منتها ما در مالزی پستان او را چسبیده‌ایم و شما در ایران شاخ‌های او را»!

3- متأسفانه در غوغای پر زرق و برق رسانه‌ها کسی نیست بپرسد دکتر محمد مصدق سکولار و کراواتی و ناسیونالیست قائل به دخالت ندادن سیاست، آن زمان که به ملاقات رئیس جمهور آمریکا در نیویورک رفت، شاخ آمریکا را گرفته بود یا پستانش را که آن چنان با کودتای 28 مرداد بر زمینش زدند؟ کسی نیست بپرسد 290 سرنشین بی‌گناه هواپیمای مسافربری چه کار به گاو آمریکا داشتند که با پنجه خونین و دندان تیز او مواجه شدند؟ یا اینکه بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ما چه کار به آمریکا داشتند که مورد تحریم و انواع عداوت قرار گرفتند؟ یا اینکه معمر قذافی کذایی که تمام اقتصاد خود را به حراج آمریکا و انگلیس گذاشت تا آنجا که تونی بلر او را با اسم کوچک صدا می‌زد، آیا لیبی را از گزند آمریکا حفظ کرد یا به طمع بیشتر انداخت؟ صدام کم با آمریکایی‌ها شراکت کرده بود؟ یاحتی آیا همین سوریه بی‌ارتباط با شراکت با آمریکا بود که ناگهان شبیخون خورد؟ گورباچف و یلتسین و آنجلا مرکل- با درجات مختلف خیانت آمریکا- چطور؟

4- رهبر انقلاب چندین بار این ماجرا را با اسم و رسم تعریف و تبیین کرده‌اند از جمله 18 آبان 1385 در دوران دولت نهم: «ماهاتیر محمد نخست‌وزیر سابق مالزی- که بسیار هم آدم پرکار و دقیق و جدی و پایبندی بود- به تهران آمد، به دیدن من هم آمد؛ همان اوقات بود که تحولات گوناگونی در آسیای شرقی اتفاق افتاده بود؛ در مالزی، اندونزی و تایلند، و زلزله اقتصادی به وجود آمده بود. همین سرمایه‌دار صهیونیستی و بعد سرمایه‌دارهای دیگر، با بازیهای بانکی وپولی توانستند چند تا کشور را به ورشکستگی بکشانند. در آن وقت ماهاتیر محمد به من گفت: من فقط همین قدر به شما بگویم که ما یک شبه گدا شدیم! البته وقتی کشوری وابستگی اقتصادی پیدا کرد و خواست نسخه‌های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را عمل بکند، همین طور هم خواهد شد.»

5- باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا عضو حزبی است که نشان الاغ را بر تارک خود دارد، در مقابل فیل جمهوری‌خواهان. اوباما البته خود را جزو دسته روباه‌ها می‌پندارد چنان که نیویورک تایمز هنگام روی کار آمدن وی نوشت: «برخلاف بوش که پتک به ایران نشان می‌داد، اوباما معتقد است زمان، زمان نرمش و فریب ایران است. اوباما دو هفته پیش بود که با دعوت ایران  به دست‌کشیدن از انقلابی‌گری و در توجیه علت ترس سرمایه‌گذاران خارجی از حضور در ایران مدعی شد «صاحبان تجارت دوست دارند در جایی سرمایه‌شان را به کار بیاندازند که در آنجا احساس امنیت و ایمنی کنند نه جایی که دائماً غائله و مشاجره است». اما حالا با دستبرد چند باره‌ای که راهزنان آمریکا به اموال ایران در اروپا و آمریکا زده‌اند، آیا نباید بپرسیم «امنیت سرمایه‌گذاری» مورد ادعای آنها کجاست که هم در غرب اموال ملت‌ها را غارت می‌کنند و هم در شرق آسیا به اسم سرمایه‌گذاری، ورشکستگی‌های سنگین دولت‌ها و کشورها را توسط امثال جورج سوروس مهندسی می‌کنند؟!

6- آمریکا در هزار روز پس از تشکیل دولت یازدهم مرتکب بالغ بر 160 مورد تحریم و تهدید و توهین علیه ایران شده است. این روند پس از تصویب و اجرای برجام رو به تصاعد گذاشته است اما جریان برجام‌زده‌ای که گویا حیات و ممات خود را به آمریکا گره زده، به ویژه در 7-8 ماه اخیر هر بار مدعی شده آنچه اتفاق افتاده نقض متن برجام نیست هر چند در تعارض و تناقض با روح برجام است. «روح برجام» در این استدلال یک نوع راه در رو خوب از پاسخگویی به افکار عمومی و صاحب‌نظران تلقی شده است غافل از اینکه نقض روح برجام بسیار مهم‌تر از متن و مفاد برجام است (که البته آن هم در حال نقض است).

روح برجام چیست؟ خوش‌گمانی به آمریکا و ترویج ضرورت رفاقت و شراکت و هم سرنوشت شدن با آن تا جایی که بتوان برجام‌های 2 و 3 را نیز در حوزه روابط دو طرفه و تاسیس سفارت و حل بحران‌های استراتژیک منطقه (سوریه و عراق و افغانستان لبنان و یمن و بحرین)  پیگیری کرد. اما وقتی دیپلمات یا دولتمردی از نقض روح برجام سخن می‌گوید یا غارت 2 میلیارد دلار از اموال ایران را به گردن دولت قبل می‌اندازد تا مثلا از اعتراض به آمریکا بگریزد، حالی‌اش نیست که اعتراف می‌کند آمریکا نه قابل شراکت و رفاقت است و نه حتی گاو ماده قابل دوشیدن، بلکه بیشتر طبیعت تعدّی و درندگی و گرگ صفتی دارد.

7- دو طیف «سهل‌اندیش» و «مأموریت‌دار برای بزک آمریکا»  اکنون مجبورند شیلنگ آب فشار قوی به بزک 3 ساله - بلکه 30 ساله - شیطان بزرگ بگیرند. اکنون پرسش مهم عوام و خواص این است که اگر آمریکا - به قول کری- اجازه می‌دهد ایران به 3 میلیارد دلار از 50 یا 100 میلیارد دلار اموال بلوکه خود دسترسی داشته باشد و بلافاصله در یک قلم راهزنی 2 میلیارد دلار آن را غارت می‌کند، یا سفیر آقای روحانی برای نمایندگی سازمان ملل را تروریست می‌خواند و دیپورت می‌کند یا ممنوعیت صدور ویزا برای اتباع 38 کشور را در صورت سفر به «ایران تروریست» صادر می‌کند، پس افتخار فتح‌الفتوح و آفتاب تابان برجام دقیقا کجای آن است که به زیر میکروسکوپ هم نمی‌آید؟  و اگر برجام زانوزدن کدخدا در برابر ایران است، پس قبله کردن نیویورک و این همه سفر نا به جای تیم‌های دیپلماتیک و اقتصادی به آمریکا برای کرنش و التماس و انفعال‌های بعدی برای چیست؟ مردم می‌پرسند یعنی چه که این سفرها یا سخنانی مانند «دستاورد برجام تقریبا هیچ بوده»، برای «چانه‌زنی» است؟ چانه‌زنی را قبل از توافق و اجرای آن انجام می‌دهند  یا بعد از آن که همه امتیازهای هنگفت را یکطرفه و به شکل غیرمتوازن و ناهمزمان و برگشت‌ناپذیر دادند و رفت و اجرای «مشروط» برجام در عمل به اجرای بلاشرط و توأم با دستپاچگی تبدیل شد؟ برای مردم همچنین سوال است که چرا برخی دولتمردان ما حاضرند توپ را به زمین خودی بیاندازند اما نازک‌تر از گل به گاو شیرده آمریکا نگویند؟!  حالا نوع این پرخاش‌ها به منتقدان و نیروهای داخلی و نه آمریکای عهدشکن، معلوم می‌کند که قضاوت آمریکا درباره جریان غرب‌گرا و سهل‌اندیش قضاوت درستی بوده است حاکی از اینکه هر نوع دست درازی صورت گیرد، صدایی از این جماعت رویا‌اندیش و قائل به مؤدب و میانه‌رو و عاقل بودن اوباما در نخواهد آمد. آیا مناسبات قرن نوزدهمی (مورد اشاره و کنایه آقای روحانی) غیر از همین روند بوده است؟ چرا روند تحمیل و تحقیرهای آمریکا، با رویکرد تحریف و تحمیق جریان غربگرا در داخل مواجه شده است؟

8- رهبر انقلاب اول فروردین 92 به اقتضای حکمت گفتند «آنچه برای رئیس‌جمهور آینده نیاز داریم عبارت است از امتیازاتی که امروز وجود دارد منهای ضعف‌هایی که وجود دارد. رئیس‌جمهور هر دوره‌ای باید امتیازهای کسبی و ممکن‌الحصول رئیس‌جمهور قبلی را دانسته باشد و ضعف‌های او را نداشته باشد... یعنی ما در سلسله دولت‌ها رو به پیشرفت و تعالی  تکامل باشیم». ایشان خرداد همان سال از بی‌انصافی‌ها گله کردند و سپس در حرم حضرت امام فرمودند «نامزدها وعده‌های نشدنی به مردم ندهند... من به نامزدها عرض می‌کنم جوری حرف بزنید که اگر در خرداد سال آینده نوار امروز شما را جلوی خودتان گذاشتند یا پخش کردند، شرمنده نشوید یا بعدا مجبور نباشید تقصیر را گردن این و آن بگذارید». متاسفانه در شلوغی و هیجان تبلیغات و جمع‌آوری رأی به هر قیمت این اقتضائات عقلی به حاشیه  افتاد و برخی دولتمردان جدید ضعف‌های دولت قبل منهای نقاط قوت آن را ترجیح دادند که تخریب و تمسخر مسکن مهر ( با کارنامه صاحب خانه کردن 2/5 میلیون خانواده) نمونه آن است؛ وضوح لجبازی لیبرال‌های مغرور و نادان (تعبیر فرشاد مومنی) تا آنجاست که احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات به روزنامه اعتماد می‌گوید فعال کردن پروژه مسکن مهر به عنوان یک پروژه تولیدی می‌تواند یک شوک مثبت به اقتصاد رکود زده بدهد و آن را به سمت رونق ببرد. آیا بیابان و مزخرف خواندن مسکن مهر - در لجبازی با دولت قبل که می‌توان عیب‌ها و نقص‌های زیادی هم برای آن دولت شمرد- عاقلانه بود یا رونق دادن و بهبود آن که می‌توانست چند میلیون نفر تولیدکننده و شاغل در 200 شاخه صنعتی زیرمجموعه را فعال کند و بدون آویختن از شاخ و دم گاو کذایی آمریکا، موجب رونق اقتصادی شود؟ حالا هم دیر نشده، که گفته‌اند جلوی ضرر را از هر جا بگیرید منفعت است.


نسل‌های بعد بدانند ما خوشحال نبودیم!

امیر استکی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:

  بهترین زمان برای خرید یک ملک چه وقتی است؟ پاسخ همواره به داشتن اطلاعات بازمی‌گردد. اینکه بدانیم چه زمانی در لبه جهش قیمت‌ها قرار داریم. اما همیشه بهترین زمان وقتی است که صاحب ملکی به پول نیاز مبرم داشته باشد و خریدار دست به نقد هم کمیاب. آنگاه به تصدیق همه مشاوران املاک بهترین زمان برای خرید ملک است. معامله‌ای براساس این آگاهی که فروشنده مجبور است و گزینه دیگری ندارد براحتی به سمت خرید با نازل‌ترین قیمت‌ها پیش خواهد رفت.

این چیزی که در بالا بیان شد حقیقتی است که همه می‌دانیم. اما به چه کار ما در این نوشته می‌آید؟ و سوال اساسی‌تر اینکه ما در چه زمینه‌ای قصد صحبت کردن داریم؟ مسلما قصدمان تحلیل بازار مسکن و املاک نخواهد بود. اما هدف از بیان این مساله اشاره به حالت مسجل بودن باخت قبل از برگزاری یک مسابقه، چالش و یک مذاکره خواهد بود. هیچ کس دوست ندارد با تیر و کمان به جنگ ژ3 برود یا با علم طرف مقابل به همه نیازهای اساسی‌اش، به یک مذاکره وارد شود.

اینکه گزینه‌های ما چیست یک مساله است و اینکه طرف چه فهمی از گزینه‌های ما دارد مساله دیگری. اگر طرف مقابل به این نتیجه برسد که ما چاره‌ای جز انجام معامله  به هر قیمتی نداریم، آنگاه براحتی هر آنچه را مطلوب خود است در معامله پیش خواهد برد و البته انتظار اینکه طرف با انصاف باشد و منافع خود را پای اخلاق قربانی کند در بسیاری مواقع توهمی بیش نیست و بویژه در عرصه روابط بین‌الملل این آرزو جز رویایی کودکانه نخواهد بود.

در مذاکرات منتهی به برجام هم شاهد رویاپردازی کودکانه بودیم و هم شاهد عجله‌ای غیرقابل قبول و هم نظاره‌گر پایین بردن مداوم دست کشور در کارزار مذاکرات. ایالات متحده تمام تلاش خود را کرد که ایران را در شرایطی قرار دهد که به انجام توافق به شکلی که آنها می‌خواستند تن بدهد.

 ایالات متحده هر کاری می‌توانست انجام داد و هر کاری نمی‌توانست را هم دست‌اندرکاران دولت انجام دادند. اینکه محمدجواد ظریف معتقد بود و به احتمال زیاد کماکان هست که ایالات متحده آمریکا براحتی و سرعت می‌تواند تمام زیرساخت‌های دفاعی، نظامی و اقتصادی ما را در یک جنگ موشکی نابود کند، اعتقادی است که خود آمریکایی‌ها هم به این شدت به آن معتقد نیستند و براحتی می‌شود فهمید که پس از بیان این دیدگاه تا چه حد دست آمریکا در مذاکرات برتر شد به گونه‌ای که آنها در هر گره‌ای که به کار مذاکرات می‌افتاد، براحتی از این ایستار اولترا رئالیستی جناب فرمانده مذاکرات ایرانی براحتی برای حل و فصل مساله استفاده می‌کردند و در کمال آسودگی مطمئن بوده‌اند که پس از پایان کار، پوسته‌ای بیشتر از برنامه هسته‌ای ایران نخواهد ماند.

از طرف دیگر اظهارات رئیس‌جمهور در مرتبط کردن آب خوردن مردم به لزوم معامله هسته‌ای با آمریکا، آنها را از اثربخشی ساختار تحریم‌های خود مطمئن و تصور گیر افتادن ایران در گوشه رینگ بوکس را برای آنها تقویت ‌کرد.

همان‌هایی که تا قبل از دولت اعتدال و امید همواره بیان می‌کردند ایران در حال دور زدن تحریم‌هاست و ساختار تحریم‌ها باید برای اثربخشی تنگ‌تر و شفاف‌تر شود، پس از مشاهده چنین رفتارهایی و پس از دریافت سیگنال‌های مذکور از طرف ایرانیان به آسودگی خود را در آستانه پیروزی بزرگ می‌دیدند و متوجه شده بودند شیر زخمی از مقاومت باز ایستاده است و این بار گربه‌ای گرخیده! سر میز مذاکرات روبه‌روی آنها نشسته است. هر کس دیگری هم اگر بود با بیشتر از چند لقمه که به سمت گربه پرتاب کند از او پذیرایی نمی‌کرد.

آن روزها هر چه ما افراطی‌های نگون‌بخت فریاد زدیم جز با تمسخر و توهین پاسخ داده نشدیم. ما بی‌سوادهای ماجراجو براحتی به ته جهنم حواله داده شدیم و این متن‌ها را نیز از ته جهنمی که امیدواران خندان برای‌مان به ارمغان آورده‌اند می‌نویسیم. شاید فریاد می‌زنیم که در سال‌های بعد که فرزندمان در اوج جوانی و نیرومندی در رابطه با چرایی پر کردن قلب رآکتور اراک با بتن طلبکارانه از ما پرسش کرد، لااقل به او بگوییم ما همه توان‌مان را صرف کردیم و گفتیم.

و باز می‌گوییم و هیچ از اینکه در این معامله به اعتراف دوستداران صدیق دولت روحانی (مانند ولی‌الله سیف رئیس بانک مرکزی، ده‌باشی سازنده فیلم‌های تبلیغاتی روحانی و...) سر مملکت‌مان کلاه رفته است خوشحال نیستیم و به هیچ عنوان هم علاقه‌ای به برپایی جشن «دیدید گفتیم» نداریم.

شاید در نهایت بتوانیم دولتمردان را از خواب خوش مستی بیرون بیاوریم تا لااقل به ما که ته جهنمیم که نه بلکه به مردمی که چشم به راه آفتاب تابان برجام کاغذی‌اند توضیحات لازم را بدهند و لااقل متوجه این امر شوند که امضای آمریکا پای چک نتیجه مذاکرات بلامحل است.


تحریم سفید، غارت سیاه؛ آمریکا عوض می‌شود؟

علیرضا قربانی در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:

روی کاغذ همه‌چیز خوب پیش می‌رود. سخنگویان رسمی و فارسی‌زبان وزارت امور خارجه آمریکا هم رسماً اعلام می‌کنند که واشنگتن در مسیر برخورداری ایران از مواهب برجام، مانعی ایجاد نمی‌کند. بااین‌همه، جز بر روی صفحات کاغذ و مصاحبه‌های دیپلماتیک در برابر دوربین‌ها، مشکلی برطرف نشده و در عرصه عملی، به اذعان رئیس‌کل بانک مرکزی «تقریباً هیچ‌چیز» از برجام عاید جمهوری اسلامی نشده‌است. پر بیراه هم نیست.

وزیر امور خارجه آمریکا هم در جواب مخالفان برجام در آمریکا اعلام کرده که ایران فقط به حدود سه میلیارد دلار از دارایی‌های مسدود شده‌اش دست‌یافته است، دارایی‌هایی که از 50 تا 100 میلیارد دلار درباره آن سخن می‌گویند. ناگفته نماند که آن 3 میلیارد دلاری هم که جان‌کری از آن حرف می‌زند، احتمالاً یک میلیارد و هفتصد میلیون دلارش به پولی مربوط می‌شود که آمریکایی‌ها از محل دارایی‌های مسدود شده ایران در قبال آزادی جاسوسان خود مجبور به پرداخت شدند و حتی بخشی از آن را نقداً و دودستی در فرودگاه تهران تحویل دادند، که البته ربطی به برجام و مذاکرات آن نداشت و باید دستگیری جاسوسان آمریکایی را به‌حساب جای دیگر گذاشت.

اما تحریم سفید؛ تحریم سفید به پدیده‌ای اطلاق می‌شود که درحالی‌که ایران بر اساس توافق برجام و روی کاغذ حق برخورداری از بعضی امتیازها ازجمله دسترسی و برداشت از حساب‌های مسدود شده‌اش و نیز انتقال دارایی‌ها به ایران و انجام معاملات با طرف‌های خارجی را کسب کرده است، عملاً در همه این زمینه‌ها به در بسته می‌خورد.

سامانه پیام سوئیفت بر روی بانک‌های ایرانی باز است، اما آن‌طرف خط تقریباً هیچ بانک معتبری اجازه نقل‌وانتقال ارز نمی‌دهد، گروه‌های دیپلماتیک و اقتصادی پرشمار و انبوه به ایران سفر می‌کنند، اما کمتر تفاهم‌نامه‌ای به مرحله انعقاد قرارداد تجاری و اجرا نزدیک می‌شود.

ظاهراً همه لبخند می‌زنند و تعارف تکه‌پاره می‌کنند، اما عملاً آب در همان مسیر پیش از برجام جریان دارد. واقعیت آن است که برابر خبرهایی که چندان هم از دید خبرنگاران و تحلیل‌گران پنهان نمی‌ماند، آمریکایی‌ها هم‌زمان با تعلیق برخی تحریم‌های مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران، نسخه جدیدی از تحریم‌ها را علیه کشورمان اعمال می‌کنند که به آن «تحریم سفید» اطلاق می‌شود.

به این معنی که همان گروه‌های دیپلماتیک آمریکایی که در دوران تحریم سیاه و ظالمانه فرودگاه به فرودگاه و پایتخت به پایتخت سفر کردند و با تطمیع و تهدید طرف‌های تجاری ایران را وادار به قطع مناسبات با ایران کردند، در دوران پسابرجام هم چمدان‌هایشان را بسته‌اند و بیشتر با تطمیع و وعده بعضی امتیازات و در مواردی هم تهدیدهایی در لفافه جلوی راه افتادن مبادلات تجاری با ایران ایجاد مانع می‌کنند. چیزی که خودشان آن را تحریم سفید می‌خوانند.

این مسئله در اظهارات مقام‌های رسمی کشورمان که با آمریکایی‌ها رابطه نزدیک‌تری دارند و به‌خوبی می‌دانند طرف مقابلشان چه می‌کند، دیده می‌شود؛ طوری که وزیر امور خارجه بارها به تعابیر مختلف از آمریکایی‌ها می‌خواهد که در رابطه میان ایران و جهان دخالت نکنند. نمونه آن گفتگو با اشپیگل است که آقای ظریف می‌گوید: «ما از آمریکا تنها یک درخواست داریم و آن اینکه خود را قاطی مبادلات تجاری کشورها و بانک‌های بزرگ با ایران نکنند» مسئله‌ای که به زبان دیگری در پایان آخرین دور مذاکرات با جان‌کری هم تکرار شد. این همان تحریم سفید است که حتی اگر قابل‌اثبات هم باشد، به‌ظاهر نقض برجام شمرده نمی‌شود!

در کنار تحریم سفید، غارت سیاه واشنگتن در دست‌اندازی به پول‌های چند ده سال مسدود شده ایران در آمریکا به بهانه‌های واهی ادامه دارد که آخرین مورد آن حکم عالی‌ترین مرجع قضایی آمریکا برای دزدی آشکار دو میلیارد دلار از دارایی‌های ایران است که مهم‌ترین واکنشی که به آن نشان داده شد این بود که آقای ظریف اعلام کرده که ایران این حکم را به رسمیت نمی‌شناسد و آمریکا باید آن را پس دهد!

این نوشته نقدی بر قرارداد برجام نیست، که از سوی رئیس‌جمهور محترم منع شده است، اما ادعایی بر نقض برجام از سوی طرف بدعهدی چون ایالات‌متحده آمریکا هست. برداشت غیرقانونی از دارایی‌های به ظلم مسدود شده ایران، صورت بدتری از تحریم است، چراکه در تحریم، ما را از بعضی حقوق مشروع درصحنه جهانی محروم کردند، اما این اقدام رسماً غارت اموال مردم ایران توسط آمریکایی‌هاست.

بر اساس قرارداد برجام بعضی محدودیت‌ها نسبت به ایران برطرف می‌شود، اما خیلی آسان جایش با بهانه‌هایی چون تحریم‌های موشکی و دفاعی و ادعای مضحک حمایت از تروریسم و ... پر می‌شود و حالا که آشکارا اموال ایران را غارت می‌کنند اگر برجام با ادامه تحریم سفید ایران نقض نشود، چگونه نقض خواهد شد؟ در صورت تن دادن به چنین تفسیر سهل‌انگارانه‌ای از برجام، باید منتظر فشارهای بیشتر و گسترش آن در حوزه‌های دیگر باشیم.

 هرچند روشن است که جایی از کار اشکال دارد، اما خوشبختانه وزیر امور خارجه کشورمان به‌صراحت از ضرورت احساس نتایج برجام در زندگی مردم به‌عنوان شرط ادامه برجام سخن گفته است. مهم این است که هر طور شده، آمریکا مجبور به عقب‌نشینی از تحریم سفید شود و از بدعهدی دست بردارد و مسیر اشتباه خود را در برابر ملت ایران اصلاح کند، یا دیگر کشورهای عضو گروه 1+5 هزینه‌های نقض برجام توسط هم‌پیمان خود را بپذیرند.


 ديوار كوتاه كتاب

در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:


وقتي كه اظهارات خطيب محترم نماز جمعه تهران را در جمعه گذشته ديدم و خواندم، قدري فكر كردم كه آيا مي‌توان در برابر اين اظهارات سكوت كرد؟ هدف تخطئه يا مقابله با اين جملات و ديدگاه نيست، بلكه هدف اصلي فهم و تحليل واقعيتي است كه در پس اين سخنان نهفته است. ابتدا ببينيم چه گفته شده است: «خطيب نماز جمعه تهران به برگزاري نمايشگاه كتاب در روز ١٤ ارديبهشت اشاره كرد و گفت: «در نمايشگاه كتاب از كشورهاي مختلف كتاب به نمايش گذاشته مي‌شود و برخي مي‌خواهند فرهنگ‌شان را اين‌گونه تزريق كنند. اگر خداي‌نكرده در بين اين كتاب‌ها يك كتاب گمراه‌كننده باشد و يك جوان آن را بخرد و به خانه ببرد و به واسطه آن، خواهر، برادرش يا پدر و مادرش را نيز گمراه كند، شما (مسوولان) تا قيامت گرفتار عذاب الهي خواهيد بود. بنابراين اين شوخي نيست بلكه بايد ديد چقدر قدرت كنترل از طرف مسوولان ذي‌ربط وجود دارد. وي ادامه داد: بنده زماني كه در سپاه بودم برخي‌ را مامور كردند تا ببينند چه كتاب‌هايي عرضه مي‌شود و طبق گزارشي كه آورده شد كتاب‌هاي گمراه‌كننده منكر خدا، ضدانقلاب به نمايش درمي‌آيد. ما كه نمي‌خواهيم با اين نمايشگاه پز بدهيم. اصلا نمايشگاه كتاب اينچنيني را نمي‌خواهيم. چرا بايد درهاي كشور بر كتاب‌هايي باز شود كه اين كتاب‌ها مي‌تواند جامعه ما را از مسير حق منحرف كند. توصيه مي‌كنم عده‌اي كارشناس و آشنا به فرهنگ غلط ضداسلامي را مامور كنيم كتاب‌هايي را كه به نمايشگاه وارد مي‌شود، بررسي كنند و اجازه ندهيم اين كتاب‌هاي ضداسلامي و خدا وارد كشور شود؛ آيا اين حرف بدي است؟!»نخستين نكته‌اي كه در خصوص اين اظهارات بايد به آن توجه كرد اين است كه گويي تنها راه نجات و رستگاري و هدايت به راه درست و نيز دوري از انحراف، جلوگيري از دسترسي به كتاب‌هايي است كه خوب نيستند يا حداقل اين شرط لازم است. روشن است كه كتاب خوب و كتاب انحرافي از ديدگاه گوينده چيست. البته ايشان در سخنان خود مصداقي را بيان نكرده‌اند، ولي با كم و زياد مي‌توان تمامي اين كتاب‌ها را به‌جز آنچه تعدادي نويسنده خاص مي‌نويسند را واجد صفت انحرافي دانست. ولي مساله اصلي اين نيست، زيرا ممكن است كسي همه اينها را انحرافي بداند، ولي نه‌تنها مانع نشر آنها نشود، بلكه از نشر آنها استقبال كند. زيرا هدايت يافتن افراد را نه از طريق مطالعه متن انحرافي كه به واسطه دست نيافتن او به كتاب يا متن هدايتي مي‌داند و گروه اخير يقين دارند كه مي‌توانند اين‌گونه كتاب‌هاي هدايت‌كننده را در تيراژ وسيع و حتي ارزان در اختيار مردم قرار دهند، لذا از بابت اثرات سوء و انحرافي ساير كتاب‌ها بر مردم نگران نيستند. همان‌طور كه پيش از انقلاب چنين بود و كسي مانع از انتشار ساير كتاب‌ها نمي‌شد، ولي نيروهاي مذهبي در بند عدم انتشار آن كتاب‌ها نبودند، بلكه برعكس از آن استقبال هم مي‌كردند، چرا كه با وجود آن كتاب‌ها زمينه را براي پذيرش افكار خود مناسب‌تر مي‌ديدند.

نكته دوم اين است كه مشكل آقايان نه در وجود آن كتاب‌هاي انحرافي، بلكه در فقدان و نبود كتاب‌هاي هدايت‌كننده موردنظرشان است. از بس پشت برخي از نويسندگان به حمايت‌هاي مادي گرم شد از نوآوري و خلاقيت مانده‌اند، در حالي كه پيش از انقلاب برعكس بود. كافي است به بودجه نهادهاي مذهبي نگاه كنيم كه پيش از انقلاب صفر بود و الان صدها ميليارد تومان است ولي دريغ از يك اثرگذاري مثبت ناشي از خروجي اين نهادهاي بودجه‌بگير. سومين نكته‌اي كه مورد توجه گوينده محترم قرار ندارد اين است كه تا كي مي‌خواهند يا مي‌توانند جلوي انتشار نظرات ديگران را بگيرند. شايد جوانان امروز، هزار برابر آنچه كتاب مي‌خوانند را از طريق اينترنت و ماهواره و ساير روش‌ها به دست مي‌آورند، آيا ممكن است جلوي اين‌گونه دسترسي را گرفت كه مبادا كسي منحرف شود؟ آيا از اين طريق نمي‌خواهيم مسووليت زاويه پيدا كردن جوانان را از خودمان به عهده ديگران بيندازيم؟ وظيفه شماست كه كتاب بنويسيد، آيا مي‌توان كارنامه خود را بيان كرد؟

نكته ديگر اين است كه كتاب به عنوان يك مساله فرعي در اثرگذاري فكري درآمده است. الان مثل ٥٠ سال پيش نيست. وقتي كه مطالعه هر فرد ايراني به طور متوسط در روز چند دقيقه است (فقط كتاب‌هاي غيردرسي) و افراد بيشترين نظر و اطلاعات را از طريق ماهواره، راديو و تلويزيون، فيلم و تئاتر و روزنامه و اينترنت كسب مي‌كنند، چرا بايد فشار را بر صنعت كتاب گذاشت كه تيراژ آن حتي به زير ١٠٠٠ نسخه رسيده است؟

مگر نه اين است كه اين قاعده «الناس حريص علي ما منعه» در ميان مسلمانان رايج و شناخته شده است. اگر به اين قاعده باور داريد، پس چرا مردم را از مطالعه يا رسيدن چيزي منع مي‌كنيد تا در نتيجه اين منع به آن حريص‌تر شوند؟ فرض كنيم كه جلوي دسترسي و انتشار اين كتاب‌ها را گرفتيم، بعدش چه خواهد شد؟ آيا به توليد كتاب‌هاي هدايت‌كننده موردنظر منتهي خواهد شد؟ يا آنكه تعدادي افراد كم‌سواد و سودجو شروع به كتاب‌سازي مي‌كند و مطالب سطحي و تكراري را به خورد جوانان مي‌دهند كه با نخستين مواجهه با انديشه‌هاي ديگران، تمام آن مطالب سطحي را بالا مي‌آورند و راه ديگري را پيش خواهند گرفت؟

ظاهرا خطيب محترم توجه ندارند كه كتاب‌هاي مورد نظر ايشان در صورت ممنوعيت در قالب‌هاي گوناگون و از طريق اينترنت به راحتي و مجاني و در تيراژهاي نامحدود در اختيار مردم قرار مي‌گيرد كه كتاب‌هاي كاغذي موجود در بازار هيچ اهميتي در برابر آنها از زاويه موردنظر گوينده محترم ندارد.

اين نگرش در بهترين حالت مبتني بر يك نگاه نادرست است كه رويگرداني ديگران از آنچه را كه حق مي‌داند، ناشي از عوامل بيروني مي‌داند. گويي همه بايد ساكت شوند تا حرف ما شنيده شود و چون ديگران ساكت نخواهند شد، پس حرف ما نيز شنيده نخواهد شد. مگر آنكه اين سخن ما واجد ويژگي‌هايي شود كه شنيدن آن را در كنار ساير صداها مطلوب و مطبوع كند. تا آنجا كه يادمان مي‌آيد قرار نبوده كه در جمهوري اسلامي محدوديتي براي انتشار انديشه‌هاي غيراسلامي باشد، اينها پيش از انقلاب بارها و بارها گفته شده است. اصولا انسداد انديشه بدترين عوارض را دارد. مرحوم مطهري بيش از همه كوشيد كه اين ذهنيت را به چالش بكشد. نه به دليل اينكه ايشان طرفدار انديشه انحرافي بود بلكه به اين دليل كه بيش از همه با انحراف مخالف بود.

خطيب محترم گمان مي‌كنند منحرف شدن ديگران به واسطه مطالعه چنين كتاب‌هايي است. در حالي كه اصلا چنين نيست. آنها كه به واسطه خواندن كتاب نظرشان عوض مي‌شود بايد مورد احترام قرار گيرند، چون ممكن است مطالب خوب‌تري هم به آنان داده شود و دوباره نظرشان برگردد. آنچه را كه خطيب نماز جمعه انحراف جوانان ديده‌اند، بيشتر ناشي از عملكردهاست.


2 ميليارد دلاري که دوم خردادي‌ها به امريكا هديه کردند!

محمدجواد اخوان در یادداشت روزنامه جوان نوشت:

هرچند وعده داده مي‌شد که با وقوع توافق ايران با قدرت‌هاي غربي در پرونده هسته‌اي، تحريم‌هاي ظالمانه غرب برداشته مي‌شود، اما اکنون تقريباً بر همه مسجل شده که تفاوت دوره پسابرجام با پيشابرجام «تقريباً هيچ!» است که البته مورد اذعان برخي چهره‌هاي دولتي همچون ولي‌الله سيف، رئيس‌کل بانک مرکزي نيز قرارگرفته است. اما در عين‌حال تجربه ديگري که در سال‌هاي اخير به دست آورده‌ايم عبارت است از «دستبردهاي پساتوافق»، به اين معنا که طرف غربي در هر مرحله از توافق با اخذ امتيازهاي قابل‌توجهي اعلام توافق براي لغو بخشي از تحريم‌ها را مي‌نمايد و در کمتر از چند هفته مبلغي معادل آنچه عايد ايران در توافق بوده است را با ترفندي ديگر اخذ مي‌کند.

 اولين نمونه اين تجربه را در توافق موسوم به ژنو3 داشتيم که در آن مبلغ 2/4 ميليارد دلار از دارايي‌هاي ايران(که ظالمانه توسط امريكا بلوکه ‌شده بود) آزاد شد و در مقابل ما بخشي از دستاوردهاي صنعت هسته‌اي خود را کنار نهاديم. ديري نپاييد که محکمه‌اي در امريكا ساختمان يک مؤسسه وابسته به جمهوري اسلامي ايران را در امريكا مصادره کرد و مبلغي بيش از آنچه براي ايران آزاد شده بود را به طريقي ديگر مورد دستبرد حقوقي قرار داد.

اين ماجرا در روزهاي اخير نيز تکرار شده و اکنون در حالي كه در صدمين روز اجراي برجام هستيم و همگان منتظر اولين پرتوهاي اين آفتاب تابان(!) هستند، دادگاهي ديگر مبلغ 2 ميليارد دلار از دارايي‌هاي ملت ايران را مورد دستبرد حقوقي قرار مي‌دهد و اين در حالي است که به اذعان وزير خارجه امريكا کل مبلغي که طي اين 100‌روزه در اختيار طرف ايراني قرارگرفته است، 3 ميليارد دلار است.  به‌نظر مي‌رسد اين معامله حقيقتاً «برد- برد» البته تنها براي طرف امريكايي است.

به اين معنا که اگر تا پيش از توافق اين دارايي‌ها به لحاظ مالکيت متعلق به ايران و به‌صورت مسدود شده در اختيار امريكا بود، اينک با اين ترفند حقوقي مالکيت آنها را نيز در اختيار مي‌گيرد و برد ديگر آن بهره‌برداري‌هاي رسانه‌اي سياسي کاذبي است که در دنيا از قبل توافق مي‌نمايد.  اما در اين ميان نکته‌اي نيز تا حدودي مغفول واقع مي‌شود. از دشمن- هر اندازه که بزک هم شده باشد- انتظاري به‌جز دشمني نمي‌رود، اما چرا ما به دست خودمان شرايط را براي تيز شدن حربه‌هاي دشمن فراهم مي‌کنيم. براي روشن شدن موضوع کافي است به برخي روايت‌هاي رسمي که در حول ‌و حوش اين ماجراست، اندکي دقت کنيم.

 عباس عراقچي، معاون وزير امور خارجه و رئيس ستاد پيگيري اجراي برجام روز جمعه سوم ارديبهشت در گفت‌وگو با خبرگزاري دولتي ايرنا در وين، مي‌گويد: «ماجراي[2 ميليارد دلار] مربوط به پولي است که در سال 2003 سپرده‌گذاري شده است. سال 2008 به بعد درگير مسائل قضايي و دادگاه مي‌شود، تا الان بانک مرکزي طي روال قضايي چند بار فرجام‌خواهي کرده و سرانجام منجر به پايان مراحل قضايي البته از ديد طرف امريكايي و مصادره اموال شده است.»

حال به‌ دقت، ‌جزئيات مورد اشاره ايشان را مرور مي‌کنيم. بنا به تصريح عراقچي، اين پول در سال 2003 ميلادي(1382 هجري شمسي) در امريكا سپرده‌گذاري شده است. اين بدان معنا است که بانک مرکزي ايران در سال 1382 اين پول را از درآمدهاي ملي ايران در يک بانک امريكايي (سيتي بانک) سپرده‌گذاري مي‌کند. درآمد فروش نفت ايران در اين سال تقريباً 38 ميليارد دلار بوده است. اين بدان معناست که بانک مرکزي ايران درآمد حاصل از فروش 19 روز نفت ايران را در اين بانک سپرده‌گذاري کرده است.

يک سال پيش ‌از اين سپرده‌گذاري، يعني در سال 2002 ميلادي، جرج بوش، رئيس وقت جمهور امريكا در سخناني جنجالي ايران را در زمره کشورهاي «محور شرارت» معرفي و آشکارا ايران اسلامي را به حمله نظامي تهديد كرد. در چنين شرايطي بود که حتي آنهايي که در خواب دوستي با امريكا بودند، به خود آمده و تا حدي بيدار شده‌اند. حال اين پرسش پيش مي‌آيد که بانک مرکزي دولت وقت- دولت هشتم که در ادبيات سياسي به ‌عنوان دولت اصلاحات شناخته مي‌شود- مبلغ قابل‌ توجهي از اموال ملت ايران را در دل کشور متخاصمي که از حمله نظامي به ما سخن مي‌گويد سپرده‌گذاري مي‌کند؟ به‌عبارت ‌ديگر در حالي كه طرف مقابل آشکارا از قصد خود براي خونريزي و کشتار ملت بي‌گناه ايران سخن مي‌گويد، ما براي رونق اقتصادي طرف متخاصم خود دارايي‌هاي خود را تقديم وي مي‌کنيم!

جالب اينجاست که مسئولان وقت دولت موسوم به اصلاحات از تجربه بلوکه شدن اموال ملت ايران در سال‌هاي ابتدايي انقلاب اسلامي درس نگرفتند و بار ديگر بخشي از سرمايه مردم را خاضعانه در مشت طرف مقابل قراردادند و به ‌اين ‌ترتيب حربه دشمن را مؤثر نمودند.  اينجا لازم است که به همين مناسبت به نکته‌اي موشکافانه که در بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي مکرراً مورد تأکيد قرار مي‌گيرد اشاره شود و آن را مي‌توان در ذيل عنوان «دغدغه‌هاي پسابرجامي» دسته‌بندي نمود.

 اگر 13 سال پيش در اثر غفلت مسئولان وقت دولت اصلاحات حجم قابل‌توجهي از دارايي‌هاي ملت ايران به چنگال دشمن مي‌افتد که چندين سال بعد و دقيقاً در روز مبادا، همين دارايي‌ها را از ملت ايران دريغ ورزيده و به يغما برند، هيچ بعيد نيست که چنين رويدادي در زمان کنوني نيز تکرار شود.

چرا عجيب باشد اگر بشنويم برخي از مديران خوش‌خيالانه به‌حساب اينکه در دوره پسابرجام ديگر تحريمي نيست و تقابل جاي خود را به تعامل داده است، فضايي براي تحرک دشمن چه در داخل جغرافياي ايران و چه درباره سرمايه‌هاي ايراني(اعم از مالي و انساني) فراهم آورند که خداي ‌ناکرده در آينده به حربه‌اي ديگر براي دشمن بدل شود. هرچند بر يغما رفتن 2 ميليارد دلار بايد افسوس خورد، اما شايد از برکات آن همين عبرت و بصيرتي باشد که بايد در مقابل «نفوذ پسابرجامي» به خرج داد!


دفاع از آمريکايي ها!

محمدکاظم انبارلویی در یادداشت روزنامه رسالت نوشت:

تعصب ملي و غيرت ديني اجازه نمي دهد که دستبرد آمريکايي ها به منابع مالي ملت در اين کشور را رها کنيم و با بي‌انصافي، دولت قبل را به جاي آمريکا مورد حمله قرار دهيم. آقاي جهانگيري در نشست مديران عامل بانک‌هاي خصوصي و دولتي به موضوع دستبرد آمريکايي‌ها به منابع مالي ايران در آمريکا اشاره مي کند و مي گويد:

«دستبرد به منابع مالي ايران ارتباطي به دولت تدبير و اميد ندارد. متاسفانه دولت قبل بي تدبيري کرد و با علم به اينکه آمريکايي ها پايبندي به مقررات بين المللي ندارند تصميم گرفته شد بخشي از منابع ارزي بانک مرکزي براي خريد اوراق مديريت شود، لذا 2 ميليارد دلار اوراق آمريکايي خريداري شد که امروز از اين طريق زمينه دستبرد و مصادره آن فراهم شده است.» (1)

درباره دفاعيات جهانگيري از عمليات دزدانه آمريکا و متهم کردن دولت قبل چند نکته وجود دارد که در زير به آن اشاره مي شود؛

1- دولت قبل براي دور زدن تحريم‌ها راه‌هاي مختلفي را در پيش گرفت از جمله با همان پول‌هاي بلوکه شده بخشي از وجوه نقد را تبديل به 13 تن طلا نمود و آن را وارد کشور کرد. آن زمان طلا هر اونس 600 دلار بود که بلافاصله به 1600 تا 1800 دلار رسيد.

بايد دولت فعلي به دولت قبل افتخار کند که اولاً، بخشي از منابع مالي کشور را از خطر دستبرد نجات داد. ثانياً، ارزش آن را به دو برابر نيز افزايش داد. از آن زمان تاکنون قيمت طلا هر اونس 1200 دلار کمتر نشده است.

2- يکي از راه‌هاي فرار از خطر بلوکه شدن، تبديل ذخاير وجه نقد به شبه نقد يا در حکم وجه نقد بود که مصداق آن همين خريد اوراق بود. اولاً، از زمان قطع رابطه ايران و آمريکا بيش از 30 ميليارد دلار از منابع مالي ما در آمريکا ضبط و بلوکه شده است و دولت موسوي نتوانست با قرارداد الجزاير آن را به کشور برگرداند. آمريکا بخواهد به منابع ما دستبرد بزند از آن 30 ميليارد دلار برميدارد نه از اين 2 ميليارد دلار! ثانياً، دولت تدبير و اميد 3 سال است روي کار است، چرا براي صيانت از همين 2 ميليارد دلار تدبير نکرد؟

3- آقاي جهانگيري مي‌گويد؛ دولت قبل با علم به اينکه آمريکاييها پايبندي به مقررات بين المللي ندارند اين تصميم را گرفت! سوال اين است؛ شما که اين علم را داشتيد چه طور 3 سال رفتيد با ديپلماسي لبخند مذاکره کرديد و پاي سندي را امضا کرديد و با علم به اينکه آمريکاييها پايبندي به مقررات بين المللي ندارند زيرساخت صنعت هسته‌اي کشور را بي‌نتيجه به تاراج داديد و به قول سيف هيچ چيزي هم به دست نياورديد؟

4- دولت قبل نه توافقي با آمريکاييها امضا کرده بود و نه احترامي براي کدخدا قائل بود و نه دست شيطان بزرگ را فشرد. شما که توافق کرديد و احترام کدخدا را رعايت مي‌کنيد، اين مصادره چرا بايد در دوره شما، آن هم پس از 3 سال تدبير مملکت‌داري اتفاق بيفتد؟

5- آقاي جهانگيري به جاي اينکه يقه دزد را بگيرد و اين سرقت را مورد مذمت قرار دهد، يقه اهل خانه را گرفته که چرا مثلا فلان پنجره را باز گذاشتيد تا دزد بيايد بخشي از اموال ما را ببرد؟! شما 3 سال وقت داشتيد آن پنجره را ببنديد. تازه با آن دزد هم صحبت کرديد اموال را برگرداند و برنگردانده است. شما اهل تدبير هستيد يا دولت قبل که بخش عظيمي از دارايي‌هاي ايران را با تدبير به کشور برگرداند و نه تنها هزينه‌اي نداشت بلکه در تجديد ارزيابي‌ها معلوم شد ارزش آن دو برابر شده است!

6- اينگونه حمله ناجوانمردانه به دولت قبل نوعي دفاع از آن است. در اين حمله شعور مردم ناديده گرفته مي‌شود. بي‌ترديد روزي مردم در برابر اين خلاف‌گويي‌ها موضع مي‌گيرند. حمله بد به دولت قبل نوعي تطهير و نيز توجيه عمل زشت دزدي آمريکايي‌هاست و نوعي آدرس غلط دادن به مسائل جاري است آن هم به هنگام فروش آب سنگين اراک که گفته مي شود به يک سوم قيمت واقعي بوده است. (2)

7- اگر اقدام دولت قبل در خريد اوراق، بي تدبيري بود چرا آمريکايي ها در همان دولت قبل که روابط ايران و آمريکا به اوج تشنج و تيرگي خود رسيده بود آن را مصادره نکردند؟ چرا مصادره اين دو ميليارد دلار در دولت تدبير، آن هم پس از توافق با کدخدا و تعهد آمريکايي ها براي آزاد کردن منابع بلوکه شده صورت مي گيرد؟!

پي نوشت ها:
1- واحد مرکزي خبر 4/2/95
2- اخبار بيست و سي شبکه 2 سيما 4/2/95


آفریقای جنوبی؛ شریک قابل اتکا

 جاوید قربان اوغلی در سرمقاله روزنامه ایران نوشت:

سفر آقای جاکوب زوما، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی در رأس یک هیأت بلندپایه متشکل از چند وزیر و امضای اسناد همکاری دو کشور در حوزه‌های انرژی، سرمایه‌‌گذاری، کشاورزی، مدیریت منابع آب، بیمه و فرهنگ و هنر فرصتی مناسب برای ایران است تا پس از 20 سال پس از فروپاشی آپارتاید و از سرگیری روابط با این کشور به ساماندهی مناسبات خود با یکی از قدرت‌های نوظهور جهان بپردازد. در همین رابطه می‌توان به نکات ذیل اشاره‌ای ولو به اجمال کرد.

روابط ایران با آفریقای جنوبی در دوران پسا آپارتاید در بخش سیاسی همواره روندی رو به رشد داشته است. در طول 20 سالی که از روی کارآمدن دولت دموکراتیک غیرنژادی آفریقای جنوبی می‌گذرد، این روابط سیاسی با افت و خیزهایی روبه‌رو بوده است با این حال باتوجه به ساختار حکومت و سوابق حزب حاکم در رابطه با غرب در دوران آپارتاید از یکسو و مواضع ایران در حمایت از مبارزات ضد آپارتاید همواره مقامات آفریقای جنوبی نگرش مثبتی به کشورمان داشته‌اند.

 حمایت آفریقای جنوبی از ایران در جریان چالش هسته‌ای که از سال 2002 به یک بحران بین‌المللی تبدیل شده بود، همواره مورد انتقاد غربی‌ها بود با این حال این کشور با تمام توان در آژانس بین‌المللی هسته‌ای و شورای امنیت قویاً از ایران حمایت کرد که نکته قابل اتکایی برای گسترش روابط سیاسی با این کشور به شمار می‌رود. هرچند در پرتو شرایط ناشی از بحران هسته‌ای همه کشورها از جمله آفریقای جنوبی به دلیل محدودیت‌های قطعنامه‌ها و تحریم‌های بین‌المللی و نگرانی از مجازات‌های سیاسی و اقتصادی در روابط خود با ایران با حزم و احتیاط گام برمی‌داشتند.

در حوزه اقتصادی تا قبل از اعمال تحریم‌های ناشی از پرونده هسته‌ای علیه ایران، روابط دوکشور با اینکه در حد ظرفیت‌ها نبود ولی در سطح قابل قبولی ارزیابی می‌شد. سرمایه‌گذاری‌های آفریقای جنوبی در ایران در «پارس جنوبی» و «تلفن همراه» از جمله مواردی است که از آنها می‌توان به عنوان نماد روابط دو کشور یاد کرد.

سرمایه‌گذاری شرکت «ساسول» در حوزه پتروشیمی با مشارکت شرکت ملی پتروشیمی ایران که به آریا- ساسول معروف است و همچنین شرکت ام‌تی‌ان (MTN) آفریقای جنوبی با شرکای ایرانی تحت نام ایرانسل در حوزه تلفن‌های همراه از جمله موفق‌ترین سرمایه‌گذاری‌های خارجی انجام شده در ایران بود. اهمیت این دو پروژه در این است که این پروژه‌ها در قالب همکاری مشترک (Joint Venture) بود که طرف آفریقای جنوبی علاوه بر تأمین سرمایه انتقال تکنولوژی در ریسک سرمایه‌گذاری نیز مشارکت داشت. امری که حتی شرکت‌های بزرگ اروپایی، ژاپن و کره نیز تاکنون نیز در چنین قالبی با ایران وارد همکاری اقتصادی و سرمایه‌گذاری در این حجم نشده‌اند.

هر چند شوربختانه باید اذعان کرد که با آغاز تحریم‌ها روابط اقتصادی ایران با آفریقای جنوبی به دلیل اعمال فشارهای فراوان رو به افول نهاد، با این حال در حوزه سیاسی روابط هرچند محتاطانه همچنان وجود داشت. از این منظر گسترش روابط سیاسی و اقتصادی ایران با افریقای جنوبی در دوران پسابرجام به لحاظ سیاسی و اقتصادی از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا این کشور از اعضای گروه صنعتی 20 دنیاست. اقتصاد رو به رشد این کشور به دنبال منابع باثبات در حوزه اقتصاد انرژی است و ایران با دارا بودن منابع غنی انرژی و ثبات سیاسی حاکم، از جمله کشورهای قابل اتکا در این زمینه است.

در حوزه نفت به عنوان ستون اصلی روابط دو کشور در سالیان گذشته که بیش از 90 درصد روابط اقتصادی را شامل می‌شد، ایران قبل از تحریم‌ها یکی از بزرگ‌ترین تأمین کنندگان نفت این کشور بود. متأسفانه در دوران تحریم فروش نفت ایران به این کشور قطع شد که اینک یکی از برنامه‌های وزارت نفت، بازگردان اوضاع به شرایط قبل از تحریم‌هاست. واردات آفریقای جنوبی روزانه 550 هزار بشکه نفت از منابع تأمین انرژی جهان است. ضمن اینکه این کشور در حوزه دستیابی به انرژی‌های پاک نیز پیشرفت‌های قابل توجهی را به دست آورده است.

با توجه به شرایط جدید انرژی در جهان، تنوع تأمین کنندگان و محرومیت چند ساله ایران که از دست دادن بازارهای مطمئن را به دنبال داشت؛ در شرایط کنونی هر چند توقع بازگشت به شرایط قبل از تحریم در تأمین نفت مورد نیاز آفریقای جنوبی غیرواقع بینانه است ولی با وجود این، هدف ما باید کسب سهمیه حداکثری قابل قبول از نیاز رو به رشد این کشور به انرژی باشد.

از یاد نبرده‌ایم که به دلیل تقارب سیاسی، تا قبل از اعمال تحریم‌ها، آفریقای جنوبی یکی از مشتریان باثبات حوزه نفت ما بود و حتی زمانی که در سال 1996 بیل کلینتون قانون داماتو علیه ایران را تصویب کرد، این کشور از این قانون که مانع سرمایه‌گذاری در صنایع نفت و گاز می‌شد تبعیت نکرد و حتی خرید نفت را از ایران افزایش داد. لذا ایران باید تلاش و سیاستگذاری خود را بر کسب سهم قابل توجه در تأمین انرژی این کشور متمرکز نماید. البته باید توجه داشت که دستیابی به این مهم منوط به اراده سیاسی کشورمان و درک درست برنامه‌ریزان از بازار متنوع انرژی است ضمن اینکه ایران باید در این زمینه از انعطاف بالایی برخوردار باشد.

در حوزه همکاری‌های چندجانبه، آفریقای جنوبی از اعضای گروه صنعتی 20، پیمان BRICS‌ (اقتصادهای نوظهور شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) گروه 77 و جنبش غیرمتعهدها هست و با توجه به اینکه از اعتبار خوبی در دنیا برخوردار است، می‌تواند شریک قابل اتکای ایران در حوزه وسیع قاره آفریقا و جهان باشد. ایران نیز می‌تواند از ظرفیت‌های این کشور در حوزه انرژی، صنایع و معادن و کشاورزی بهره برده و پیوندهای خود را در این زمینه‌ها تحکیم کند.

همچنین با توجه به ظرفیت بالای آفریقای جنوبی در حوزه صنعت، معدن و کشاورزی، این کشور می‌تواند جایگزین خوبی برای برخی از شرکت‌های غربی در این بخش‌ها برای کشورمان باشد بخصوص اینکه آفریقای جنوبی برخلاف غربی‌ها برای همکاری‌های اقتصادی خود مابه‌ازای سیاسی مطالبه نمی‌کند. دیگر اینکه این کشور به عنوان قدرتمندترین اقتصاد در حوزه کشورهای آفریقا می‌تواند شریک قابل اتکایی برای ایران در این قاره رو به رشد باشد.

از منظر استراتژیک، قرار گرفتن ایران در قلب جهان اسلام و آفریقای جنوبی در مهم‌ترین بخش قاره وسیع آفریقا در شرایط متلاطم و بی‌ثبات کنونی منطقه، فرصت مناسبی را برای همکاری‌های جنوب- جنوب برای توسعه صلح و دموکراسی در منطقه و جهان پیش روی دو کشور قرار می‌دهد.

آفریقای جنوبی در زمره کشورهای باثبات و تأثیرگذار در حوزه روابط بین‌الملل بوده و مورد احترام نهادهای بین‌المللی است و در شرایط افزایش اعضای دائم شورای امنیت یکی از کاندیداهای مطرح برای کسب کرسی عضویت دائم شورای امنیت است که در حوزه سیاست خارجی برای ایران حائز اهمیت است.

 از یاد نبریم که آفریقای جنوبی کشوری است که ماندلا را در دل خود پروراند، سیاستمداری که جهان مدیون او و ایده‌های بی بدیل در سیاست‌ورزی و پیوند اخلاق با سیاست است. چنین کشوری با وجود افت و خیزهای سیاسی پسا ماندلا که همگی از آن آگاهیم، هنوز شایستگی آن را دارد که شریک قابل اتکایی برای ایران قلمداد شود.