گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
******
کدام سند افتخار؟!
دکتر محمدحسین محترم در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
هیچ شک و تردیدی باقی نمانده که آمریکا با توجه به سابقه غیرقابل اعتماد بودنش در 37 سال گذشته و ذات و خوی استکباریاش، در اجرای تعهدات خود در برجام کارشکنی و بدعهدی کرده و میکند و این کارشکنیها نه تنها برای تیم مذاکرهکننده هستهای بلکه برای شرکتها و سرمایهگذاران غربی نیز آشکار شده است تا جایی که روسای شرکتهای بزرگ اروپایی جلسه پرتنشی را در هفته گذشته با مقامات آمریکایی بر سر عدم لغو تحریمهای ایران داشتند. وضعیت پیش آمده در پیش روی برجام نشان میدهد همان گونه که پیشبینی میشد، راه رفته در مذاکرات و توافقنامه هستهای و مسیر برجام اشتباه بوده و باید با عقلانیت و تدبیر از این اشتباه بزرگ درس گرفت و با در پیش گرفتن مسیر اقتصاد مقاومتی از «خسارت محض» جلوگیری کرد.
البته عذرخواهی از مردم پیشکش! اما متاسفانه مواضع دولت نشان میدهد دولتیان هنور در «توهم دستاوردهای بزرگ برجام!» که رئیس کل بانک مرکزی صادقانه بر «هیچ» بودن آن اذعان کرده، گرفتارند. در این میان سخنان هفته گذشته رئیس جمهور در جمع مردم سمنان تاملبرانگیز و قابل توجه است:
1- آقای روحانی در سمنان برای چندمین بار برجام را یک سند افتخار خواند. سوال این است درحالی که خودِ دریافتکنندگان مدالهای شجاعت هستهای از وزیر امور خارجه و رئیس سازمان انرژی اتمی تا رئیس کل بانک مرکزی و دیگر وزرا بر بدعهدی آمریکا اذعان دارند و از سخنانشان این گونه برمیآید که تلاشهای سه ساله گذشته به عنوان «تلاش برای هیچ!» بوده است و رهبر معظم انقلاب نیز براساس همین نظر و دیدگاه مسئولان و فعالان اقتصادی کشور، از برجام به عنوان «خسارت محض!» یاد کردند، آیا افتخارآمیز خواندنِ برجام واقعیتهای موجود را عوض خواهد کرد؟ آیا با حلوا حلوا کردن برجام، دهان مردم شیرین خواهد شد؟ آیا بیان چنین مواضعی موجب نخواهد شد در مسیر اشتباه رفته، همچنان پیش برویم ؟ وقتی آقای ظریف اذعان کرده از خطوط قرمز نظام عبور کردیم و آخر هفته گذشته نیز در نیویورک هنوز به دنبال گفتوگو با جان کری برای بررسی نحوه اجرای برجام است- به گفته خود آقای ظریف و جان کری- باید به چیز افتخار کرد؟ به برجامی که از طرف ما اجرا شده اما هنوز از طرف آمریکا اجرا نشده باید افتخار کرد؟
2- آقای روحانی در سمنان با انتقاد از بیان واقعیتهای موجود برجام که هیچ مشکل اقتصادی مردم را تاکنون حل نکرده، گفته است تنها سه ماه از برجام گذشته نه 30 ماه! اولاً بیان چنین سخنی تند نشان میدهد که خود رئیس جمهور هم از عدم تحقق وعدههایش برای بهبود شرایط اقتصادی مردم به مدد برجام عصبانی است! اما مشاوران ایشان اجازه اذعان به اشتباه رفتن مسیر و اصلاح وضع موجود را به ایشان نمیدهند! و سخنرانیهای رئیس جمهور را آنگونه که خود میخواهند تنظیم میکنند نه آنگونه که واقعیتهای موجود نشان میدهد. ثانیاً آقای روحانی با این جمله، این پیام را به افکار عمومی داد و به مردم فهماند که برای حل مشکلات اقتصادیشان باید 30 سال حوصله داشته باشند تا اعتماد آمریکا جلب شود! و حالا حالاها منتظر تحقق نتیجه وعدههای داده شده ناشی از برجام نباشند.
یعنی وعده 100 روزه حل مشکلات اقتصادی، 10 هزار و 950 روزه شد!!!. ثالثاً ظاهراً صبر آقای روحانی دو برابر صبر اوباما و جان کری است، چراکه آمریکاییها برای تحقق اهداف طراحی کرده خود در برجام که همانا نفوذ در ارکان نظام و تغییر ماهیت جمهوری اسلامی است، فرجه 16-15 ساله در نظر گرفتهاند و بارها اعلام کردند با اجرای برجام بعد از 15 تا 16 سال نظامی به نام جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت! رابعاً در همین زمینه اظهارات جان کری و سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که گفتهاند «اوباما اجازه نمیدهد پولهای ایران به این کشور سرازیر شود»، قابل توجه است. جان کری تاکید کرده «ایران در چهار ماه فقط 3 میلیارد از 150 میلیاردِ پولهایش را دریافت کرده و آزاد شدن پولهای ایران قطرهچکانی ادامه خواهد یافت». این یعنی اینکه اگر ایران هر چهار ماه 3 میلیارد دریافت کند، دریافت 150 میلیارد میشود 200 ماه یعنی 15 تا 16سال!
3- آقای روحانی باردیگر این جمله را تکرار کرد که برخی فراموش کردهاند در دولت قبل فروش نفت تا حد غیرقابل تصوری کاهش پیدا کرده بود. در این باره باید گفت آقای روحانی چرا نمیگوید وقتی دولت را تحویل گرفت قیمت هر بشکه نفت 120 دلار بود و اکنون به مدد سیاستهای اشتباه، قیمت نفت به 35 و حتی 25 دلار در هر بشکه سقوط کرده است؟! چرانمی گوید قبلا با فروش 900 هزار بشکه در روز درآمد روزانه کشور 108 میلیون دلار بود اما اکنون اگر فرض کنیم که مسئولان دولتی بتوانند با شعار رفع تحریم ها(فرض محال که محال نیست)، تولید نفت را به 2 میلیون و 500 هزار بشکه در روز برسانند، با قیمت 35 دلار، عایدی کشور میشود 87 میلیون و 500 هزار دلار. یعنی قبلاً بیش از 20 میلیون دلار در روز و سالیانه 7 میلیارد و 200 میلیون دلار بیشتر درآمد نصیب کشور میشد، آنهم با فروش نفت کمتری.
4- آقای روحانی در سمنان با تاختن به منتقدان برجام، از غیرت دینی و تعصب ملی سخن گفته که کجا رفته؟. در این باره حرف برای گفتن بسیار است که نیاز به وقت دیگری دارد اما در اینجا باید گفت آقای روحانی! شما زمانی که تمام صنعت هستهای کشور را تعطیل و قلب راکتور اراک را سیمان و تمام اقتصاد کشور را معطل مذاکراتی با «خسارت محض و دستاوردی در حد هیچ» کردند، باید از غیرت دینی و تعصب ملی سخن میگفتید!، و باید از ایشان پرسید آنزمان غیرت دینی و تعصب ملی کجا رفته بود؟!
5- آقای روحانی با بیان اینکه اجرای برجام زمانبر است به نوعی اذعان کرده که آنچه میپنداشته، محقق نشده. هرچند اوباما هم گفته اجرای برجام زمانبراست، اما سوال اول این است که چرا انجام تعهدات ایران زمانبر نبود، درحالی که اصل اجرای برجام، انجام تعهدات ایران بوده. چگونه میشود جمع آوری صنعت هستهای از سانتریفیوژها گرفته تا سیمان کردن قلب راکتور اراک با سرعتی غیرقابل باور و البته تامل برانگیز، زمانبر نبود و در کمتر از 3 ماه انجام شد اما صدور یک دستور برای لغو تحریمها و برقراری سوئیفت زمانبر است و نیاز به 30 سال زمان دارد؟.چگونه است که صدور دستور لغو تحریمها 30 سال زمان میبرد اما تصویب قوانین جدید برای تشدید تحریمها یک روزه و یک هفته ایی و نهایتاً یک ماهه اتفاق میافتد؟
6- آقای روحانی در سخنان خود درسمنان یک بار دیگر از صادرات آب سنگین و اورانیوم غنی شده سخن گفته است. این سخن همان ضرب المثل رنگ کردن گنجشک بجای قناری است!. اولاً خارج کردن آب سنگین و اورانیوم غنی شده از کشور نه به اختیار و با بازاریابی و انتخاب مشتری از میان مشتریان بازار صورت گرفته بلکه جزو تعهدات دولت بوده و دولت مجبور بود تا برای امضاء برجام این مواد با ارزش را از ایران خارج کند. ثانیاً آیا با تعهداتی که در برجام امضاء کردید میتوانید از این به بعد آب سنگین و اورانیوم 5 و 10 و 20 درصد تولید کنید که در آینده صادر کنید؟ آنچه از کشور خارج کردید محصول تلاش گذشتگان و شهدایی همچون شهریاریها بوده است و اکنون دیگر براساس برجام اجازه و اختیار تولید اورانیوم غنی شده 5 و 10 و 20 درصد را ندارید که اسم آن را صادرات بگذارید. ثالثاً یکی از اهداف آمریکا از برجام جلوگیری از پیشرفت ایران از جمله در زمینه هستهای بود تا ایران چنین مواد با ارزشی را در اختیار نداشته باشد و از آنها برای مصارف صلح آمیز دارویی و کشاورزی و صنعتی استفاده نکند، چه برسد به اینکه صادرات هم داشته باشد!
7- آقای روحانی به موضوع ایران هراسی در دنیا نیز اشاره کرده و گفته است برجام توانست جلوی ایران هراسی را بگیرد و با برجام از ایران هراسی عبور کردیم. اولاً ظاهراً این سخن آقای روحانی نشان میدهد ایشان رسانههای جهان و اظهارات مقامات غربی را رصد نمیکنند و مشاورین ریاست جمهوری اطلاعات و اخبار جهان را به درستی در اختیار شان نمیگذارند تا بدانند که چگونه به مدد برجام اکنون ایران هراسی در اوج خود قرار دارد و اروپاییها به مدد این ایران هراسی موجبات تیرگی روابط با کشورهای منطقه را فراهم کردهاند. ثانیاً اگر برجام جلوی ایران هراسی را گرفته چرا آقای ظریف در سفر هفته گذشته در نیویورک پشت درهای بسته با برخی مقامات آمریکا و شخصیتهای سیاسی رسانهای این کشور جلسه محرمانه تشکیل داد تا به گفته خودش از موج جدید ایران هراسی پسابرجام جلوگیری کند؟
8- آقای روحانی در سمنان همچنین با انتقاد از بیان حقایق و واقعیتهای موجود برجام، رسانههای منتقد را متهم به آشوب و هرج و مرج رسانهای کرده و نقد برجام را تمام شده دانسته است. معاون اول رئیس جمهور هم همان روز در کرمانشاه گفته بیان حقایق و نقد برجام از سوی رسانهها و صدا و سیما موجب میشود کارآفرینان احساس کنند که نمیشود کار کرد!. هرچند که آقای ظریف قبل از امضاء برجام در سخنانی متناقض با سخنان امروز رئیس جمهور گفته بود زمان نقد برجام بعد از امضاء توافقنامه هستهای است نه در حین مذاکرات !!!، اما اولاً حمایتی که رسانهها و بالاخص رسانه ملی از برجام کردند صدای کارشناسان منصف و بیطرف و حتی مردم را هم درآورد که چرا صدا و سیما یکسویه عمل میکند و روزی نبود و نیست که انتقادها سرازیر رسانه ملی نشود. ثانیاً این چه توقعی از رسانه هاست که اخبار و واقعیتهای موجود را سانسور و از مردم کتمان کنند؟!.
مگر دانستن حق مردم نیست، آن هم موضوع مهمی با ابعاد ملی و بینالمللی که تمام زوایای زندگی شخصی و اجتماعی آنها و فرزندانشان را حتی در آینده تحت تاثیر قرار داده و خواهد داد؟. ثالثاً مگر رسانهها و رسانه ملی را متهم نمیکردید که اگر واقعیتها را به مردم نگویند، باعث میشود مردم به رسانههای بیگانه روی بیاورند؟. رابعاً آنچه که رسانهها بیان میکنند از زبان همین کارآفرینان است. همین کارآفرینان و فعالان اقتصادی هستند که در میدان عمل با تشدید تحریمها و وضع تحریمهای جدید نمیتوانند معاملات بانکی خود را انجام دهند. خامساً مگر شما نمیگفتید باید واقعیتها و حقایق و مشکلات تحریمها را به مردم گفت، اکنون چرا از بیان واقعیتها و مشکلات برجام نگرانید؟!
9- آنگونه که جزئیات امضاء برجام محرمانه تلقی شد، نمیتوان اجرای برجام را محرمانه انگاشت، چون امضاء برجام روی کاغذ و پشت درهای بسته بود اما اجرای برجام روی زمین و جلوی چشم مردم است و نتایج آن باید برای مردم ملموس باشد. وقتی مردم چیزی روی زمین از نتایج برجام نمیبینند چگونه میتوان واقعیتها را از مردم کتمان کرد! چه رسانهها بگویند چه نگویند. پس رسانهها باید در بیان حقایق و واقعیتهای موجود روی زمین به وظیفه خود عمل کنند و نباید آنها را با ایجاد فضای امنیتی و تهدید و ارعاب مجبور به سکوت کرد که این سرآغاز دیکتاتوری در کشور خواهد بود.
10-شاید از این نگاه که برجام توانست بدعهدی آمریکا را بیش از پیش نمایان کند و چهره واقعی بزک شده آمریکا را که برخیها در داخل برای آن تلاش کردند، برای ملت ایران و افکارعمومی جهان آشکارتر کند و برای هزارمین بار مهر تاییدی بر بیاعتمادی ملت ایران به شیطان بزرگ بزند، بتوان به آن افتخار کرد.!!
3 گام مهم اقتصاد مقاومتی
سعید ملکی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مطابق رسم 2 دهه اخیر، نوروز 95 نامی را برای این سال برگزیدند. منطقا انتخاب یک نام برای سال جدید بیانگر آن است که مساله ذکرشده به عنوان مهمترین دغدغه کشور است و از آنجا که ایشان سال 95 را با عنوان «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» نامگذاری فرمودند، میتوان دریافت مسائل اقتصادی تا چه حد برای امروز کشور دارای اهمیت است.
به طوری که حضرت معظمله صریحا در پیام نوروزیشان خطاب به ملت ایران میفرمایند: «به گمان من مساله اقتصاد در اولویت است. یعنی وقتی انسان نگاه میکند، در میان مسائل اولویتدار، از همه فوریتر... نزدیکتر، مساله اقتصاد است». ایشان در ادامه همین پیام میفرمایند: «اگر ما بخواهیم مشکل رکود را حل کنیم، مشکل تولید داخلی را حل کنیم، بخواهیم مساله بیکاری را حل کنیم، بخواهیم گرانی را مهار کنیم، علاج همه اینها در مجموعه مقاومت اقتصادی و اقتصاد مقاومتی است».
متاسفانه در جهان امروز، ایده بازار آزاد به گفتمان مسلط اقتصادی چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی تبدیل شده است. این در حالی است که توجه کشورهای ابرقدرت و پیشرفته اقتصادی زمانی به این رویکرد نظری جلب شد که اقتصاد این کشورها به یک قدرت درونزا مجهز شده بود. در آن شرایط بود که این کشورها در جنگ اقتصادی با دیگر کشورها خواهان باز شدن مرزها و کنار گذاشتن تعرفههای گمرکی شدند؛ امری که امروز به طور ویژه در قالب WTO(1) دنبال میشود.
در ابتدای مطرح شدن این رویکرد نظری در جهان و زمانی که به تازگی «آدام اسمیت» مبانی نظری آن را طراحی کرده بود، بسیاری از کشورها همچون فرانسه و روسیه به تبعیت از انگلیسیها رویه بازار آزاد را در پیش گرفتند؛ با اینکه نتوانسته بودند پایههای اقتصاد خود را همسطح انگلیسیها -که در آن زمان قدرت برتر اقتصادی جهان بودند- برسانند. جالب آنکه در مقابل روند رو به گسترش استفاده از نظریه بازار آزاد، آلمانها سخن از نظریهای جدید به میان آوردند که بعدها با نام «مکتب تاریخی» شهره شد.
مهمترین نظریهپرداز مکتب تاریخی «فردریک لیست» بود. لیست بر آن بود که کشورها نباید مغفول ایده «مزیت نسبی» که توسط اقتصاددانان بازار آزاد مطرح میشود، قرار گیرند. از نظر رویکرد بازار آزاد، در چارچوب مزیت نسبی هر کشور باید به تولید کالایی رو آورد که در آن کمترین هزینه و بیشترین سود را داراست. آنها معتقد بودند این ایده، صلح را در سرتاسر جهان گسترش میدهد. فردریک لیست این رویکرد را استعماری میدانست و معتقد بود ایده اسمیت باعث عقبماندگی برخی کشورها در مقابل کشورهایی میشود که تولید کالاهای صنعتی را برعهده دارند. او – به عنوان یکی از مخالفان سرسخت آدام اسمیت- معتقد بود برای ایجاد یک اقتصاد قدرتمند باید به تولید صنعتی داخل تکیه کرد و آن را با تعرفههای گمرکی در برابر کالاهای خارجی مورد حمایت قرار داد.(2)
اندیشههای فردریک لیست و مکتب تاریخی آلمان با اجرا در آلمان باعث تغییرات بسیاری در این کشور شد. آلمان توانست با تکیه بر «مکتب تاریخی» تحولات گستردهای را تجربه کند؛ بهطوری که امروز آلمان بهرغم متحمل شدن هزینههای 2 جنگ جهانی که در هر 2 آنها شکست خورد، بزرگترین اقتصاد اروپاست.
قطعا اقتصاد مقاومتی برای ما، همچون مکتب تاریخی برای آلمانها میتواند به عنوان یک رویکرد نظری که تحولآفرین باشد، مورد توجه قرار گیرد. لازمه رسیدن به این مهم، حرکت اقتصاد مقاومتی در 3 گام است: «نظریهپردازی و طرح ایده درباره اقتصاد مقاومتی»، «گفتمانسازی درباره این مبحث» و «نهادینه کردن آن». بدین ترتیب، از جمله اقدامات در زمینه اقتصاد مقاومتی در چارچوب نظریهسازی و تحکیم پایههای فکری و القا و درونی شدن آن در ذهنیت فردفرد جامعه معنی مییابد.
اما آنچه جای نگرانی دارد، تسلط رویکرد اقتصاد بازار به عنوان شیوه معیار اندیشه اقتصادی در سطح عمده دانشگاههای کشور است.
در واقع بیگانگی دانشگاههای ما با مساله اقتصاد مقاومتی باعث میشود این ایده آنگونه که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته و شکل نهادینه به خود نگیرد.
در حال حاضر لازم است این ایده در چارچوب رسالههای کارشناسی ارشد و دکترا، مورد واکاوی قرار بگیرد. اینگونه این ایده آبدیده شده و فرصت مییابد به عنوان پارادایم مسلط اقتصادی کشور، در مقابل نظریه بازار- به عنوان گفتمان رقیب- قد علم کند. همچنان که مکتب تاریخی به همت فردریک لیست و بسیاری دیگر از متفکران آلمانی به عنوان یک رقیب در برابر اقتصاد بازار قد علم کرد. واقعیت این است که تبدیل اقتصاد مقاومتی به عنوان یک پارادایم مسلط، اجماع همزمان اقتصاددانان، مجریان اقتصادی و سرمایهگذاران را میطلبد. در مرحله سوم و با همگامی جریانهای مورد ذکر، این ایده باید نهادینه شود. لازمه نهادینه شدن اقتصاد مقاومتی حداقل 2 چیز است: 1- جامعهپذیری آن در چارچوب جزئیاتی که توسط متفکران طرحریزی و توسط مجریان اجرا میشود و در ذهن و اندیشه فردفرد جامعه تثبیت میشود؛ 2- تدوین مقررات و بازسازی سازمانهای اقتصادی کشور در چارچوب ایدههای اقتصاد مقاومتی. به عنوان نکته پایانی لازم است تاکید شود اگر بخواهیم اقتصاد کشورمان از گزند تحریمها و بحران اقتصادی جهانی در امان باشد، گریزی جز این نداریم که به مقاومسازی اقتصاد خود براساس نظریات داخلی همت گماریم. اقتصاد مقاوم و درونزا، ایده درونزا را نیز میطلبد. نمیتوان به بهانه وابستگی متقابل میان ملتها و دولتها در عصر جدید، خود را در دامن آشوبهای اقتصاد جهانی و امپریالیسم اقتصادی انداخت.
پینوشت
1- سازمان تجارت جهانی تشکیلاتی برای آزادی تجارت است که در حال حاضر غیر از تعداد معدودی از کشورها، همه دولتهای جهان در آن عضو هستند و 96 درصد تجارت جهانی در درون آن صورت می گیرد. کشور ما از جمله کشورهایی است که به دلیل مخالفهای ایالات متحده نتوانسته به این سازمان ملحق شود. بگذریم از آنکه درباره فواید و مضرات پیوستن ایران به این سازمان حرف و حدیثهای بسیاری مطرح است.
2- فردریک لیست برای ابراز مخالفتهای خود با آدام اسمیت و اثر معروف او «ثروت ملل» کتابهایی چون «اقتصاد ملی و اقتصاد جهانی» و همچنین «نظام ملی اقتصاد سیاسی» را نگاشت.
4 سوال پیش روی 88 پروژه اجرایی اقتصاد مقاومتی
جواد غیاثی در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
اواخر هفته گذشته، 88 پروژه به عنوان اولویت های دستگاه های اجرایی کشور در راستای برنامه های "ملی" اقتصاد مقاومتی توسط معاون اول رئیس جمهور ابلاغ شد. انجام این اولویت بندی توسط ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی و ابلاغ آن قدمی رو به جلو در پیشبرد سیاست های کلان اقتصادی کشور محسوب می شود. علاوه بر آن تعریف پروژه ها ذیل رویکردهای 5 گانه مشخص (برونگرایی، درون زایی، مردم گرایی، دانش گرایی و عدالت) و در قالب برنامه های ملی 12 گانه، قابل تحسین است.
با این حال اما، هنگامی که به عنوان یک تحصیلکرده توسعه اقتصادی و برنامه ریزی و فعال رسانه ای خواستم بیشتر در جریان برنامه های "ملی" کشورم در راستای اجرای اقتصاد مقاومتی، به عنوان یک "تحرّک عظیم و همه جانبه ملّی[1]" قرار بگیرم و به وظیفه پژوهشی و رسانه ای خود در این راستا عمل کنم با ابهاماتی مواجه شدم که رفع آنها توسط ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی می تواند باعث هم افزایی ظرفیت های ملی در اجرای سیاست ها و مخصوصا نظارت بر اجرای پروژه ها شود.
1- آیا اسناد پشتیبان برنامه ها و "پروژه های ملی" قابل انتشار نیست؟
گام اول در برنامه نویسی، تبیین شرایط موجود است که از دل آن مهمترین ظرفیت ها و همچنین مسائل و مشکلات استخراج می شود و اولویت بندی بر اساس آن انجام می شود. طبیعتا برای تدوین 12 برنامه ملی و 88 پروژه اولویت دار نیز این مسیر پیموده شده است و چنانچه قبلا اعلام شد مسعود نیلی مشاور رئیس جمهور در امور اقتصادی مسئول تهیه پیش نویس برنامه و نقشه راه اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی بوده است. انتشار عمومی این اسناد پشتیبان کمک شایانی به پیشبرد این برنامه های ملی خواهد کرد؛ از فراهم شدن زمینه برای کمک مشورتی تمام نخبگان تا امکان پیگیری و مطالبه رسانه ها. به عنوان مثال، یکی از پروژه های 5 گانه سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، "اصلاح ساختار کلان دولت" است. یک پژوهشگر باید بداند که سیاستگذار با چه مقدمه ای به این پروژه به عنوان یک پروژه اولویت دار ملی رسیده است تا بتواند به او کمک کند و رسانه ها هم باید بدانند که اهمیت و جوانب این پروژه ملی چیست تا بتوانند نظارت و مطالبه جدی داشته باشند. لذا انتشار عمومی اسناد پشتیبان و تحقیقات انجام شده توسط ستاد فرماندهی یا دستگاه های مربوطه جهت رسیدن به اهداف برنامه ها، در صورت وجود ضروری است. مخصوصا آنکه این برنامه ها ملی است و نه دولتی.
2- آیا برنامه های ملی با ابلاغ صرف به "دستگاه های دولتی" قابل اجراست؟
طبیعتا وقتی سخن از "برنامه های ملی" می گوییم باید تمام ظرفیت های کشور تا حد امکان با این پروژه ها درگیر شود. فرض کنید ظرفیت عظیم پژوهشی و دانشگاهی کشور بخواهد فعالیت های تحقیقاتی و پایان نامه ها را در مسیر این برنامه های ملی تعریف نماید. قطعا تدوین کنندگان برنامه ها می دانند که یک پژوهشگر برای حضور در یک حوزه، نیاز به درکی صحیح از مبنای شکل گیری آن دارد. آیا تلاشی برای ایجاد این درک مشترک انجام شده است؟ انتشار اسناد و پژوهش های پیشین یکی از مهمترین اقداماتی است که این درک مشترک را ایجاد می کند. علاوه بر آن تشریح شرایط موجود و اقدام های انجام شده نیز کمک شایانی به پژوهشگران خواهد کرد تا به مسائل اصلی و "نقاط تصمیم" برسند.
مثلا فرض کنید که نهادی بخواهد در حوزه استقرار نظام جامع مالیاتی – یکی از 8 پروژه ملی ابلاغی به وزارت اقتصاد- به کمک مشورتی و همچنین نظارت عملکرد دولت بپردازد. همگان می دانند که موضوع نظام جامع مالیاتی مدتهاست مطرح بوده است و اکنون دچار موانعی است. این موانع چیست و آیا دولت به تنهایی می تواند بر آنها فائق آید؟ آیا وقتی ماده مربوط به استقرار مالیات مجموع بر درآمد از متن قانون حذف می شود یکی از مهمترین ارکان نظام جامع مالیاتی زیر سوال نرفته است؟
این موضوع ریشه در بسیاری از مسائل نهادی کشور دارد که عدم تشریح آن برای پژوهشگران، باعث ناتوانی آنها در کمک به دولت خواهد شد. خلاصه آنکه در اینگونه موارد، علاوه بر ابلاغ مجدد برنامه، نیاز به گزارش دهی، تکرار و تاکید بر موانع اصلی و نقاط تصمیم وجود دارد تا فضای عمومی با آن درگیر شود. کاری که متاسفانه تاکنون انجام نشده است. اما اکنون که این موضوع به عنوان یک پروژه ملی معرفی شده است لازم است همه مردم و رسانه ها و البته مجلس، در کنار وزارت اقتصاد بر انگیزه هایی که مانع انجام این طرح ملی می شوند فشار وارد کنند. این کار جز با حساس سازی ملی انجام نخواهد شد. شاید اگر به همان اندازه که حساس سازی در مورد فسادهای پیشین اقتصادی مورد توجه است، به این موضوع نیز توجه شود، بار اصلی اجرای این طرح – و طرح های مشابه- که غلبه بر این موانع است از دوش دولت برداشته شود. در غیر این صورت باید منتظر شکست و یا حداقل اجرای لاک پشتی و فرسایشی اینگونه طرح ها بود.
3- دستگاه ها توان تامین منابع برنامه ها را دارند؟
از یک دیدگاه، روح برنامه اولویت بندی است؛ یعنی انتخاب اموری که ضروری است به جای آنهایی که فعلا در اولویت قرار ندارد. انتخاب دوم، یعنی انتخاب اموری که ضرورت و اولویت ندارد، بسیار مهم است چرا که با صرف نظر از این امور، منابع و ظرفیت ها برای انجام امور دیگر آزاد می شود. اگر این دو انتخاب توامان انجام نشود و فقط به انتخاب اول، یعنی کارهایی که باید انجام شود، بسنده شود، در واقع برنامه ای وجود ندارد و صرفا برخی آمال و آرزوها روی کاغذ آمده است.
مثلا یکی از پروژه های اولویت دار وزارت نفت راه اندازی پالایشگاه ستاره خلیج فارس است. تکمیل این پروژه به حدود 2 میلیارد دلار سرمایه دیگر نیاز دارد. یک راه حل این است که این منابع با صرف نظر از برخی مصارف صندوق توسعه ملی تامین گردد. اما این انتخاب ها انجام نشده است و در مقدمه ابلاغیه پروژه های 88 گانه تاکید شده است که "تأمین منابع مالی لازم برای اجرای هر یک از پروژه های مصوب بر عهده «دستگاه مجری» می باشد". این یعنی اینکه در این موارد از انتخاب حیاتی دوم اجتناب شده است. پر واضح است که این پروژه ملی مدت ها برای تامین منابع مورد نیاز، معطل مانده است و وزارت نفت هم تلاش خود را برای تامین این منابع انجام داده و می دهد. حال سوال این است که با ابلاغ مجدد این پروژه در قالب اولویت اقتصاد مقاومتی، گشایشی برای تامین منابع آن ایجاد خواهد شد؟
4- این پروژه ها تکمیل خواهد شد؟
یکی دیگر از مصادیقی که انتخاب دوم، یعنی صرف نظر از امور کم اهمیت، در آن بسیار حائز اهمیت است اولویت بندی صنایع بر اساس مزیت است. موضوعی که در بیانات رهبر معظم انقلاب در ابتدای سال جاری نیز مورد تاکید قرار گرفت. توضیح اینکه باید برخی صنایع محدود به عنوان هدف انتخاب و منابع برای توسعه آنها متمرکز شود. مثلا با توجه به مزیت کشور در صنایع کاشی، لباس یا مواد غذایی و یا صنایع پتروشیمی، منابع – مثلا جوایز صادراتی، وام های یارانه ای و خرید تضمینی- به بخشی از این صنایع تعلق بگیرد و از تخصیص بی هدف به همه صنایع اجتناب شود. انتخاب اینگونه صنایع و حمایت از آنها، یک بخش مهم یک برنامه تحولی اقتصادی است که متاسفانه اثری از آن در پروژه های 88 گانه نیست. متولی این کار وزارت صنعت خواهد بود که هیچ جایی در برنامه های ابلاغ شده ندارد. با توجه به اینکه اولویت بندی های پیشین وزارت صنعت از صنایع نیز، بر اساس تداوم شرایط موجود انجام شده و از انتخاب دوم در آن اجتناب شده است، انتظار می رود که این مجموعه سیاست ها، در ادامه تکمیل شود و نقش مشخص وزارت صنعت، وزارت کار و حتی وزارت خانه هایی مانند وزارت خارجه در این راستا تبیین گردد.
خلاصه کلام آنکه امید است با انتشار اسناد پشتیبان، تکرار و تاکید و مطالبه در مورد موانع موجود و منابع موردنیاز و گزارش دهی منظم، امکان استفاده از تمام ظرفیت های ملی در اجرای این پروژه ها و نظارت بر آنها فراهم شود. علاوه بر آن لازم است برنامه ها از جهت تامین منابع تکمیل شود و مشخص گردد که با صرف نظر از چه اموری، منابع لازم برای انجام پروژه های اولویت دار تامین خواهد شد.
[1] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رئیس
و اعضای مجلس خبرگان رهبری، 12 شهریور 94
سرپوشي بر اقدامات سعودي
روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز خود نوشت:
وقتي كه اعلام شد، دولت عربستان سعودي مبلغ ٦٨١ ميليون دلار ناقابل و به صورت «هديه محض» و بلاعوض!! به نخستوزير مالزي پرداخته است، همه دنيا شاخكهاي خود را سيخ كردند كه قضيه از چه قرار است و كلي سروصدا شد كه آيا اين پول رشوه است يا نه؟ امريكاييها هم وارد ماجرا شدند. الان مساله ديگري پيش آمده و آن اينكه معلوم نيست فرق اين نوع رفتار با رشوه مذكور، حداقل از حيث نتيجه چيست؟
قضيه از اين قرار است كه مجلس نمايندگان امريكا طرحي را در خصوص اخذ غرامت ناشي از اقدامات تروريستي از سعوديها در دستور خود قرار داده است. سخنگوي كاخ سفيد گفته است هرگاه طرح پيشنهادي مجلس نمايندگان براي پيگرد دولت عربستان به تصويب كنگره برسد، رييسجمهوري آن را وتو خواهد كرد.
اين طرح كه توسط هياتي متشكل از نمايندگان هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات تدوين شده، به بازماندگان قربانيان حملات ١١ سپتامبر امكان ميدهد، به دليل اينكه اكثر عاملان اين حملات از شهروندان عربستان سعودي بودند، دولت اين كشور را براي دريافت غرامت تحت تعقيب قضايي قرار دهند. همچنين گفته شده كه برخي از افراد متنفذ در عربستان پيشتر از حاميان شبكه القاعده بودند. در صورت تصويب اين قانون، اموال عربستان سعودي در امريكا تا زمان پرداخت غرامت، مسدود خواهد شد. علت اصلي ارايه اين طرح نيز گزارشي از ارتباط و حضور مقامات عربستان در ماجراي ١١ سپتامبر است. جالب است كه بدانيم بر اساس آخرين افشاگريها در رسانههاي امريكايي ١٣٠ هزار دلار پول از حساب سفير وقت عربستان در امريكا، به مربي يكي از هواپيمارباها در سن ديگو واريز شده است.
همچنين تعدادي از اعضاي خانواده سلطنتي سعودي ساكن فلوريدا، كمكهاي مالي را به تعدادي از هواپيمارباها رساندهاند و چند روز قبل از حادثه ١١ سپتامبر، امريكا را ترك كردهاند. فراموش نشود كه ١٥ نفر از ١٩ رباينده هواپيما از شهروندان عربستان سعودي بودند. با تمام اينها اراده كاخ سفيد بر مخالفت با اين طرح استوار است. در بيان مخالفت اوباما با اين طرح دو علت ذكر كردهاند. علت اول اقتصادي است و اينكه مقامات سعودي تهديد كردند اگر اين موضوع به تصويب برسد بيهيچ مقدمهاي ٧٥٠ميليارد دلار داراييهاي خود را از بورس امريكا خارج خواهند كرد.
علت دوم يك نقد رويهاي است كه يكي از مقامات كاخ سفيد در اين باره گفته است كه نگراني دولت امريكا در مورد اين طرح صرفا به وضعيت عربستان سعودي منحصر نميشود. او گفت: «به صراحت بايد بگويم نگراني ما اين است: اگر كشورهاي ديگر هم درصدد تصويب و اجراي چنين قوانيني برآيند، ايالاتمتحده، مالياتدهندگان، اعضاي نيروهاي مسلح و ديپلماتهاي اين كشور در معرض خطرات بزرگي قرار خواهند گرفت.» ظاهرا منظور اين مقام دفتر رياستجمهوري ايجاد سابقهاي حقوقي براي مسووليت دولتها در قبال فعاليتهاي غيرقانوني اتباع آنها و مسدودكردن دارايي اين دولتها براي پرداخت غرامت به قربانيان چنين فعاليتهايي است.»
در مورد علت دوم بايد گفت درست است كه هيچ كشوري حق چنين اقدامات خودسرانه و يكسويهاي را ندارد، پس چرا همزمان درباره ايران اقدام مشابهي صورت گرفته و خواهان اخذ غرامت از رويدادي هستند كه هيچ سندي دال بر ارتباط ايران با آن ارايه نكردهاند و هيچ يك از كساني كه در آن دخالت داشتهاند، ايراني نبودهاند، بنابراين اگر قاعده و علت دوم مبناي رفتار مقامات امريكايي است، در اين صورت اين قاعده عام بوده و شامل همه موارد ميشود. پس از آنجا كه مقام مزبور در اين باره كه با اقدام عليه ايران مخالفت كند و جلوي آن را بگيرد، سخني به ميان نياورده ميتوان نتيجه گرفت كه علت اصلي، عامل اقتصادي است.
اگر مساله اول را بپذيريم، در اين صورت تصوير عريان آن چنين است كه عربستان سعودي همان طور كه به نخستوزير مالزي هديه ميدهد و به طور طبيعي مواضع كشور او را به نفع خود ميخرد، اين كار را نه با شخص اوباما كه با كل دولت امريكا انجام ميدهد. به عبارت ديگر چون امريكاييها اهل گرفتن رشوه نيستند، يا آنكه جرات گرفتن آن را ندارند، پس رشوه را براي كل كشورشان ميگيرند، مثل اين ميماند كه كسي براي خودش دزدي كند و فرد ديگري مثل عياران، مبالغ دزدي شده را ميان مردم تقسيم كند. اصل ماجرا كه ناديده گرفتن اقدامات زشت ديگران به ازاي دريافت پول است فرقي نميكند.
اين يادداشت در مقام دفاع از تصويب چنين قوانيني عليه عربستان يا هيچ كشور ديگري نيست. اينگونه اختلافات بايد از مجاري بينالمللي حل شود و اگر قرار باشد كه هر كشوري فقط به دليل اينكه قدرت دارد، هر كاري بخواهد انجام دهد، سنگ روي سنگ بند نخواهد شد ولي ميتوانيم پرسش را به گونه ديگري طرح كنيم. اگر مخالف مصادره اموال سعودي در ايالات متحده هستيم، مخالفتي با اتخاذ مواضع انتقادي عليه عربستان يا حاميان انديشه وهابي و سلفي كه طالبان و القاعده زاييده آن است كه نبايد داشته باشيم. اگر به قول مقام كاخ سفيد، اينگونه اقدامات اوضاع را خراب ميكند، پس چرا مواضع سياسي لازم در برابر تروريسم و ريشه آن گرفته نميشود؟
اگر واقعا عربستان سعودي نقشي در ايجاد تروريسم القاعده و داعش و امثال آنها ندارد، پس چه باك از رسيدگي حقوقي؟ و اگر دارد، و نميتوان يا نبايد در امريكا به اقدامات قضايي متوسل شد، حداقل اين انتظار هست كه اين همه قربان صدقه سعوديها نروند. در برابر جنايات آنان در يمن سكوت نكنند. در برابر ريشههاي سلفيگري و افراطيگري آنان بيتفاوت نباشند. نسبت به دخالتهاي آنان در كشورهاي منطقه حساس باشند. حداقل اينكه اجازه دهند اسناد ١١ سپتامبر و ارتباط مقامات كاخ سعودي با ١١ سپتامبر روشن شود. اگر هيچكدام از اين كارها را به دليل منافع مادي آنان از عربستان نميكنند، چه دليلي دارد كه خود را سردمدار مبارزه عليه فساد و رشوه سياسي در جهان معرفي كنند؟
واقعا چه فرقي وجود دارد ميان رشوهاي كه نخستوزير مالزي گرفت با پولهاي كلاني كه امريكاييها از عربستان به جيب ميزنند؟ تنها فرق اين است كه مبلغ دريافتي امريكاييها بيشتر است و در عين حال مالهكشي آنان روي كارهاي عربستان پررنگتر و موثرتر است. يك فرق ديگر هم هست و اينكه خيلي بعيد است عربستان از گروهي مثل القاعده حمايت كند كه در مالزي اقدامي تروريستي انجام دهند و نخستوزير آن كشور با گرفتن پول و رشوه حتي شخصي، بر آن اقدام سرپوش بگذارد.
ولي متاسفانه اين كار در امريكا رخ داده است. دولت امريكا با كسب امتيازات مادي بر واقعيت ١١ سپتامبر و ساير اقدامات تروريستي جهان و حامي مهم آن عربستان سرپوش گذاشته است. ️ شبكه امريكايي «سيبياس» اطلاعاتي را درباره نقش سعوديها در واقعه ١١ سپتامبر و انفجار برجهاي دوقلوي نيويورك افشا كرد: انتقال ١٣٠ هزار دلار پول از حساب سفير وقت عربستان در امريكا، به مربي يكي از هواپيمارباها در سن ديگو. تعدادي از اعضاي خانواده سلطنتي سعودي ساكن فلوريدا، كمكهاي مالي را به تعدادي از هواپيمارباها رساندهاند و چند روز قبل از حادثه ١١ سپتامبر، امريكا را ترك كردهاند. ١٥ نفر از ١٩ رباينده هواپيما از شهروندان عربستان سعودي بودند.
امريكا و اسلامهراسي اسلامي در پسابرجام
سيدعبدالله متوليان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
قرن 21 براي غرب به ويژه شيطان بزرگ(امريكا) بهرغم پيشبينيها و طراحيهاي دقيق و هوشمند براي تحقق نظم نوين جهاني و فراگير شدن هژموني امريكايي، عملاً به توليد و توسعه فرصتهاي طلايي فراروي اسلام انقلابي و استکبارستيز تبديل شد. مواردي نظير:
1 – توسعه عمق استراتژيک جمهوري اسلامي ايران و افزايش اقتدار ايران در مناطق استراتژيک آسيا و آفريقا.
2 – موج اسلامگرايي و حرکت شتابنده گرايش مردم اروپا و امريكا به اسلام انقلابي متأثر از فرهنگ انقلاب اسلامي ايران.
3 – تقويت جبهه مقاومت اسلامي به رهبري جمهوري اسلامي ايران.
4 – پيدايش موج بيداري اسلامي در کشورهاي اسلامي و تهديد حکومتهاي وابسته به غرب در اين کشورها.
5 – تضعيف اقتدار، موقعيت و توان رژيم صهيونيستي در برابر جبهه مقاومت اسلامي.
6 – تبديل شدن حزبالله لبنان به يک قدرت منطقهاي مؤثر بر نهضت جهاني اسلام.
7 – توسعه همگرايي بين ممالک اسلامي
و... سبب تغيير استراتژي امريكا در برخورد با اسلام و بازتوليد تروريسم هدايت شده و جعلي اسلامي با نامهاي مختلف(القاعده و طالبان) بهمنظور ايجاد موج اسلامهراسي در اروپا و امريكا و ترسيم چهرهاي منفور و خشونتطلب از اسلام فراروي ملتها شد؛ ليکن مجموعه اقدامات کوتاهمدت و بلندمدت غرب عليه اسلام انقلابي نه تنها به سرکوب آن منجر نشد بلکه خود عامل محرک و سرعتبخش اسلام انقلابي در کشورهاي مسلمان شد. علاوه بر آن، اگرچه در مراحل آغازين، اسلامهراسي سبب نفرت نسبي مردمان غربي به اسلام شد اما در بلندمدت اين توطئه، تأثير خود را از دست داده است.
در اين ميان، خواسته يا ناخواسته، برجام فرصت خوبي براي دستيابي به سلسلهاي از اهداف کوتاه و بلند و برخورد با توسعه اسلام انقلابي در اختيار شيطان بزرگ قرار داده است. امريكاييها با استفاده از اختلافات ريشهدار انگليس(بريتانيا) و نقاط آسيبپذير ايران در جهان اسلام و به ويژه در غرب آسيا مثل منازعه و اختلاف شيعه و سني، اختلاف ديرينه عرب و عجم و... و همچنين با استفاده از تجربه جنگهاي نيابتي، پروپاگاندا بر روي تروريسم اسلامي، تفرقهافکني بين کشورهاي اسلامي، سرکوب پنهاني موج اول بيداري اسلامي و... پاي در ميدان و مصاف مذاکره با جمهوري اسلامي ايران و نهايتاً در برجام گذاشته و با مهندسي دقيق و هوشمند در پسابرجام، اسلامهراسي هدايت شده در کشورهاي اروپايي و امريكايي را به اسلامهراسي تغيير داده و به حوزه کشورهاي عرب اطراف ايران منتقل نمودهاند.
بيترديد تغيير اسلامهراسي غربي به اسلامهراسي و انتقال آن به منطقه، يکي از مهمترين دستاوردهاي امريكا در پسابرجام است، چه اينکه با اين کار علاوه بر پراکندن آتش و تخم کينه و عداوت و تفرقه در بين کشورهاي اسلامي، با داغ کردن تنور اسلامهراسي به جاي اسلامهراسي به اهداف گوناگوني دست خواهند يافت که فهرستوار به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 – معرفي ايران به عنوان عامل ايجادي اسلام خطرناک و تروريستپرور نزد کشورهاي منطقه
2 – دميدن جان و روح تازه به پروژه اسلامهراسي در غرب با پروپاگاندا و بزرگنمايي دروغين خطر اسلام ايراني.
3 – تعيين جايگاه خود به عنوان عامل اصلي حل مناقشات با استفاده از تعميم مدل برجام.(در مذاکرات هستهاي تيم مذاکرهکننده هستهاي ايران عملاً با بيتوجهي و ناشيگري خود امريكا را به عنوان طرف اصلي معرفي و نقش بقيه اعضاي 1+5 را کمرنگ کرد.)
4 – کمک به معرفي ايران به عنوان دشمن اصلي و خطرناک اعراب و مسلمانان.
5 – کم کردن يا از بين بردن فشار از روي رژيم صهيونيستي.
6 – معرفي ايران به عنوان دشمن مشترک و البته خطرناک کشورهاي عرب مسلمان و رژيم صهيونيستي و کمک مستمر به اين اتحاد ناميمون.
7 – افزايش قدرت ميانجيگري خود در اين مناقشه.
8 – امتيازگيري از اعراب جهت حمايت در برابر ايران.
9 - با شيوع بيماري اسلامهراسي به جنگ بزرگ اسلامي ايراني دامن بزنند.
10 - وادار کردن ايران به دادن امتيازهاي بيشتر در برجامهاي خودساخته بعدي و ضرورت مذاکره با امريكا در مورد موضوعات منطقهاي.
11 – کاهش و کنترل قدرت نفوذ استراتژيک ايران در منطقه غرب آسيا.
12 – کمک به انزوا و تروريست معرفي کردن حزبالله و از بين بردن يا کم کردن خطر حزبالله براي رژيم صهيونيستي.
13 - ايجاد اختلاف، فاصله و دشمني بين حزبالله و نهضتهاي اسلامي در فلسطين نظير حماس.
14 - واگرايي بين کشورهاي اسلامي به جاي همگرايي.
15 – تأثيرگذاري مستقيم بر مناقشه سوريه به نفع خود با متحد کردن کشورهاي منطقه عليه ايران.
16 – جلوگيري از ظهور و شکلگيري موج دوم بيداري اسلامي.
17 – کمک به تخريب زيرساختهاي کشورهاي مسلمان و وابسته کردن بيشتر آنان در حوزههاي اقتصادي، سياسي، امنيتي و... به امريكا.
18 – کمک به شکلگيري نظم نوين جهاني و تجزيه کشورهاي منطقه منطبق با نقشه طراحي شده براي غرب آسيا(خاورميانه).
با نگاه واقعبينانه به آثار زيانبار امنيتي، سياسي، فرهنگي و حتي اقتصادي برجام ميتوان به جرئت گفت؛ برجام براي کشور ايران علاوه بر داخل در سطح منطقهاي و جهاني نيز خسارتبار بوده و به عکس آنچه که در مورد آثار مثبت آن توسط دولتمردان تبليغ ميشود، آثار منفي آن همچون کوه يخي است که هماينک فقط کمي از آن از آب بيرون آمده و عمده خسارات آن در آينده نمايانتر خواهد شد. لذا عاقلانهترين کار در برخورد با خسارات متعدد برجام واقعبيني و پرهيز از دل بستن به دشمن و ضرورت بازگشت به شعارهاي انقلاب و تکيه بر ظرفيتهاي اقتصاد مقاومتي و توانمنديهاي داخلي است.
راهبرد تسليم - راهبرد مقاومت
سید مسعود شهیدی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
اين روزها را بايد مهم ترين روزهاي تاريخ برجام دانست، نمايندگان دو دولت ايران و آمريكا صريح ترين و بي پرده ترين سخنان خود را که هيچ يک از تعارفات و ملاحظات و پرده پوشي هاي ديپلماتيک در آن وجود نداشت بيان کردند و بلافاصله بعد از آن، وزارت خارجه کشورمان گزارش مکتوب عملکرد سه ماهه برجام را به مجلس تقديم کرد.
دقت بر اين رويدادهاي مهم، حقايق مهمي را آشکار مي کند.رئيس کل بانک مرکزي که يکي از دو مقام برتر اقتصادي دولت است در سفر رسمي به آمريكا، به عنوان نماينده رسمي دولت، اعلان کرد: برجام، تا کنون «تقريباً هيچ» دستاورد اقتصادي براي تهران در بر نداشته است،ايران سه ماه بعد از اجرايي شدن برجام، توان دستيابي به 100 ميليارد دلار دارايي ضبط شدهاش در خارج از کشور را ندارد ايران هنوز به اقتصاد جهاني وصل نشده، انتظار ما اين بود که بعد از توافق هستهاي، ايران به سيستم اقتصادي بينالمللي دوباره متصل شود اما تا کنون اين اتفاق نيفتاده است.شرکاي ما در توافق هستهاي هنوز به تعهدات خود عمل نکردهاند.ايران به طور کامل به تعهدات خود پايبند بوده ولي آمريکا به تعهداتش عمل نکرده است.وي اشاره کرد که اگر اقدامات اخير آمريکا بر عليه ايران منجر به رويارويي ايران با بانکهاي بين المللي شود توافق هستهاي شکست خواهد خورد.
بلافاصله پس از اين سخنان صريح، جاش ارنست، سخنگوي کاخ سفيد در پاسخ به ولي الله سيف در سخنان حيرت انگيزي با اطمينان اعلان کرد : « دسترسي ايران به نظام مالي دنيا، جزء برجام نيست». توماس شانون، معاون وزير خارجه آمريکا نيز گفت: « ما به استفاده از تمام ابزار يکجانبه و چندجانبه شامل تحريمها، تا هر زمان لازم بدانيم، ادامه خواهيم داد ».سخنان دو طرف آنقدر صريح و غير منتظره بود که تمام محافل خبري و خبرنگاران را شوکه کرد و در سطح وسيعي در رسانه هاي جهان انعکاس يافت.تاکنون اينگونه عريان و بي پرده دو طرف حقيقت برجام را آشکار نکرده بودند.
همواره سخن مسئولين دو کشور در لفافه هايي از تعارفات، تبليغات، ملاحظات و دوپهلو گويي هاي نرم ديپلماتيک پنهان مي شد که شنونده را در ابهام باقي مي گذاشت ولي حالا براي اولين بار دوطرف به صريح ترين و کوتاه ترين شکل ممکن، واقعيت برجام را بيان کردند و ديگر ساده ترين افراد نيز صورت مسئله رادرک مي کند، ايران به طور کامل وحتي بدون تضمين ، به تمام تعهدات خود عمل کرده و امتيازات را واگذار کرده و طرف ديگربا کمال وقاحت به طور کامل تعهدات خود را انکارو مطالبات جديدي را مطرح مي کند.
دو روز پس از اين سخنان صريح و روشن که هر دولت مستقلي را به چاره جويي وعکس العمل متناسب و اقدام متناسب وا مي دارد، وزارت خارجه ايران گزارش عملکرد سه ماهه برجام را به مجلس تقديم کرد ، همه کنجکاو بودند ببينند دولت در قبال سخنان صريح و غير منتظره سيف و احتمال فروپاشي برجام در اثر زياده خواهي علني و عهد شکني رسمي آمريكا چه موضعي اتخاذ و چه راه حل عملي ارائه خواهد کرد .
اينگونه لحظات، براي تمام دولت ها، لحظات سخت و سر نوشت سازي هستند که چهره دولت را براي آينده تاريخ ترسيم مي کنند، لذا لازم است همه کارشناسان دلسوز ومراکزعلمي - سياسي کشور، گزارش دولت را با دقت زياد مورد بررسي قرار داده و هرکس در حد خود به نقد آن بپردازد، اين مختصر گامي هرچند کوچک است در اين سو.حدود هشتاد در صد گزارش وزارت خارجه ،همان مطالب تکراري گذشته، سخنرانيهاي رئيس جمهور، تبليغات يک طرفه وزير امور خارجه و آفتاب تابان معرفي کردن برجام است که به ويژه در بخش عملي شدن برجام، صد در صد با گزارش صريح و روشن رئيس کل بانک مرکزي و سخنان مسئولين کاخ سفيد در تضاد است .در اين قسمت گزارش، برخلاف سخن آقاي سيف که گفته تقريبا هيچ چيزي به دست نياورديم، تأکيد شده به همه خواسته هاي خود و حتي به خواسته هايي فراتر از برجام دست يافته ايم.
چگونه مي توان پذيرفت که دو دستگاه تراز اول دولت، به فاصله دو روز، دو گزارش صد در صد متضاد از عملکرد برجام به دنيا ارائه دهند ؟ در شرايطي که همه، بهت زده منتظربودند ببينند وزارت خارجه چه عکس العملي در قبال سخنان غير منتظره آقاي سيف و مسئولان کاخ سفيد نشان مي دهد وچگونه اين سخنان متضاد با تبليغات دولتي را تحليل مي کند ، مشاهده کردند گزارش رسمي دولت به مجلس که بايد شامل مهم ترين وقايع مرتبت با اجراي برجام باشد به طور کامل در اين مورد سکوت کرده و همان خط تبليغاتي قبلي خودش راکه برجام را فتح الفتوح و آفتاب تابان مي خواند ادامه داده، گو اين که وزارت خارجه اصلا حرف هاي آقاي سيف و مسئولين کاخ سفيد را نشنيده و يا اصلا آنها وجود خارجي نداشته اند.
دولت در اين گزارش نه تنها خطرناک ترين تهديد برجام يعني تهديد در بعد عمل را که اکنون با تهديد هاي پيدا و پنهان آمريكا محقق شده، پنهان کرد و مثل گذشته تصوير تبليغاتي بسيار خيالي از برجام و نتايج آن ارائه داد، بلکه با کمال هنرمندي موضوع جديدي هم بر آن افزود که ستايش از دستاوردها و پيروزي هاي روي کاغذ است تا کسي ازين پس دست آورد هاي پيروزي هاي روي کاغذ را کوچک نپندارد. فقط در پاراگرافهاي پاياني گزارش، اشاره اي به چالشها و اشکالات عملياتي برجام شده.
خواننده، توقع دارد حد اقل در اين قسمت ، پاسخي درخور به بد رقصيهاي دولت آمريكا داده شود و راه حلي براي مقابله با آن ارائه گردد.ولي با کمال تعجب، اصلي ترين مطالبي که در بخش چالش ها ديده مي شود، دفاع ازعملکرد آمريكا دراجراي برجام و توجيه آن است .تلاشي است براي قانوني جلوه دادن عهد شکني هاي علني آمريكا. به برخي جملات اين بخش از گزارش که نگاه ميکنيم متوجه نمي شويم اين گزارش از سوي وزارت خارجه ايران صادر شده يا وزارت خارجه آمريكا.
قسمت پاياني گزارش مي گويد بخش زيادي از تحريم ها اصلا قرار نبوده بر داشته شود، تحريمهاي حقوق بشر و تحريم هاي موشکي وتحريم هاي تروريسم هم که ربطي به برجام ندارد و طبيعي است که بر داشته نمي شود.تحريمهايي هم که ترکيب دو نوع تحريم هسته اي و غير هستهاي است هم که فعلا برداشته نمي شود، آن دسته از تحريم هايي هم که هيچ مانعي براي برداشته شدن نداشته و ترکيبي هم نبوده چون تداخل کرده با تحريمهايي که بايد بماند طبيعي است که برداشته نمي شود ! آن تحريم هايي هم که صد در صد هستهاي بوده و هيچ تداخل و ترکيب نداشته به طور طبيعي پيچيدگيهاي اجرائي دارد و طبيعي است که به اين سادگي ها برداشته نمي شود.
شرکتها و دولت هاي ديگر هم که با ما قرار داد نميبندند امري کاملا طبيعي است و جنبه رواني دارد، آنها به خاطر ارعاب هاي قبل از برجام و ترس از جريمههايي که قبلا داده اند جرأت اقدام ندارند و طبيعي است که اين ترس به اين سادگي مرتفع نمي شود واحتياج به زمان دارد!
متأسفانه در اين گزارش به هيچ وجه عملکرد منفي آمريكا در اجراي برجام مورد اعتراض قرار نگرفته و حتي يک بار از واژههاي عهد شکني، بد عهدي و پيمان شکني استفاده نشده است، در حالي که سه روز قبل از گزارش، مسئولين کاخ سفيد رسما گفتهاند تحريم ها برداشته نمي شود، در گزارش،حتي يک کلمه به اين عهد شکني اشاره نشده و اين حقيقت آشکار گفته نشده که اين عملکرد آمريكا واين سخنان مسئولين آمريكا نقض برجام است.
حتي يک بار براي تنبه طرف مقابل، از واژه مقابله به مثل يا اقدام متقابل که يک عکس العمل ديپلماتيک طبيعي و متداول در همه کشورهاي دنيا است و در متن برجام نيز جزء حقوق قطعي دو طرف شمرده شده استفاده نشده است.در اين گزارش از عملکرد دولتمردان آمريكا تقدير شده و فقط از بخش هايي از هيئت حاکمه با واژه هايي بسيار نرم و ملايم مثل بهانه تراشي، تعلل، بي رغبتي، کارشکني و عدم فعاليت کافي گله شده است.
در گزارش وزارت خارجه به هيچ وجه از احتمال فروپاشي برجام به وسيله کاخ سفيد که در سخنان مسئولين آمريكايي و عملکرد آنها مشهود است و آقاي سيف هم به آن هشدار داده سخني به ميان نيامده است . وزارت خارجه در گزارشي که به مجلس داده، به هيچ وجه خود را در موقعيت حساس براي تعيين تکليف برجام نمي بيند و آمريكا را در موقعيت شکستن پيمان و طمع ورزي و شکستن برجام معرفي نميکند، انگاراز نظر وزارت خارجه، همه اقدامات آمريكا عادي و معمولي است.
عجيب است که در اين گزارش، پيش بيني اقدام متقابل دربرابرادامه عهد شکني آمريكا ديده نمي شود.سخنگوي کاخ سفيد رسما مي گويد رفع تحريمها جزء برجام نيست و معاون آقاي کري ميگويد تحريم ها بايد ادامه يابد ودر حالي که مردم ما از اين موضع گيري کاخ سفيد متحير و نگرانند، گزارش نه تنها هيچ عکس العملي در قبال اين مواضع خطرناک ندارد بلکه از دولتمردان آمريكا تقدير مي کند.در گزارش دولت هيچ احساس نگراني و احساس خطري و هيچ هشداري و آماده باشي مشاهده نمي شود .آيا فراموش کرده اند که سه سال تلاش و رفت و آمد و تحمل آن همه زحمت و خسارت و امضاء شدن برجام، همه براي رفع تحريم ها بود؟
آيا فراموش کرده اند صنايع هسته اي کشور به خاطر رفع تحريم ها متوقف شد، آيا فراموش کرده اند که صد بار به مردم وعده رفع تحريمها را داده اند ؟ چگونه حالا وقتي دو مقام رسمي کاخ سفيد اعلان مي کنند تحريم ها برداشته نخواهد شد، اين چنين آرام و آسوده خاطر به مجلس ميگويند اوضاع امن و امان است ؟ چگونه اين سخنان صريح مقامات رسمي کاخ سفيد را پنهان مي کنند و در گزارش خود با کمال آسوده خيالي به مجلس مي گويند فقط بخشهايي در درون دستگاه اجرايي آمريکا رغبت چنداني به اقدام فعالانه براي رفع نقاط ابهام نداشته اند؟ و اما مهمترين و خطرناک ترين بخش گزارش آنجاست که وزارت خارجه ايران در آخرين پاراگراف مي خواهد عامل اصلي را که مانع برقراري روابط مالي و تجاري است معرفي کند.
در اين قسمت با کمال تعجب، نه آمريكا ، بلکه ايران به عنوان مقصراصلي برقرار نشدن روابط مالي و تجاري معرفي مي گردد .در اين پاراگراف گفته شده: " بزرگ ترين مشکل و چالشي که برجام با آن مواجه است (فقدان)يک فضاي اعتمادبخش و اطمينانساز در کشور براي طرفهاي خارجي است " .صفت بزرگترين که در اين جمله به کار رفته گوياي اين معنا است که مشکل ها و چالش هايي که آمريكا ايجاد کرده هيچ کدام مشکل اصلي نيستند، ايران مشکل آفرين اصلي است.جاي شگفتي است، ما به تمام تعهدات خود عمل کرده ايم و طرف خارجي به تعهداتش براي رفع تحريم ها عمل نکرده، با تهديد کردن دائمي دولت ها و شرکت ها و بانکها، اجازه نداده تجارت خارجي با ما برقرار کنند ، اجازه نداده ما به 100 ميليارد پول بلوکه شده مان برسيم، و وزارت خارجه مي گويد، همه اين ها تقصير ايران است .وزارت خارجه، متعلق به کدام کشور است؟ از کدام کشور بايد دفاع کند؟ جناب آقاي ظريف، مگر ايران طبق برجام، عمده ي صنعتهسته اي اش را تعطيل نکرد، مگر آژانس، انجام تمام تعهدات ايران و انحراف نداشتن صنعت هسته اي ايران را تأييد نکرد ؟ پس چرا در حالي که دنيا ايران را بي گناه مي شناسد، شما ايران را گناهکار معرفي مي کنيد ؟ .
شما کدام طرف هستيد ؟، ايران چه گناهي کرده که بايد از سوي وزارت خارجه خودش مقصر ادامه تحريمها معرفي شود ؟ کدام انساني در مقابل دشمن با کشور خودش اينگونه رفتار مي کند؟.اکنون به آخرين و حساسترين قسمت گزارش مي رسيم .در اين جا، اين سؤال مطرح است که وزارت خارجه براي برون رفت از بحران فعلي و رفع تحريم ها چه راه حلي را به مجلس پيشنهاد مي کند ؟ گزارش مي گويد: " براي درمان اين مشکل ( مشکل محروميت ما از ارتباط هاي مالي و تجاري)....ميبايست فضاي اطمينانبخشي را براي طرفهاي اقتصادي خود ايجاد نموده و چشمانداز مثبتي از تعامل اقتصادي با ايران را براي همگان ترسيم کنيم تا باعث شود ترس و نگراني از تعامل با ايران فرو ريخته و رغبت همکاري ايجاد گردد ".
اگر لفافه هاي زيباي ادبيات ديپلماتيک را از روي جملات بر داريم، ترجمه وخلاصه حرف اين است که براي رفع تحريم ها و عادي شدن تجارت ، ايران بايد اعتماد سازي کند .معناي اعتماد سازي را هم که همه مي دانيم و در برجام يک تمرين کرده ايم .بايد يک طرفه امتياز جديد بدهيم .امتيازهايي که در برجام يک داديم، قبل از رفع تحريم ها سوخت شده و از اثر افتاده ،و حالا دوباره بايد امتياز دهيم، آقاي ظريف مي گويد ايران باعث ترس و نگراني آن ها شده است و اگر تجارت بدون تحريم مي خواهيم، بايد دوباره از نو اعتماد سازي کنيم.اعتماد سازي برجام يک، خيلي به دهان آنها مزه کرده است.اعتماد سازي يکطرفه، داوطلبانه .عجولانه و بدون تضمين .ضمنا.بايد از هر سخني و اقدامي و درشتگوئي که موجب نارضايتي و نگراني طرفهاي خارجي است خود داري کنيم.چه چيزي موجب نارضايي و ترس و نگراني آنها شده ؟ ضعف هاي دروني اقتصاد ما ؟ مگر اين ضعف ها در گذشته نبوده است ؟، آنها نگراني هاي اصلي خود را بارها صريح اعلان کرده اند، معاون وزارت خارجه آمريكا همين دو روز پيش با صراحت گفته است تا صنايع موشکي ايران تعطيل نشود تحريم ها بر داشته نخواهد شد.
از اين روشن تر چگونه مي توان سخن گفت تا وزارت خارجه ما متوجه شود؟ راهبرد آقاي ظريف در برابر اين زياده خواهي استکباري چيست؟ بند آخر گزارش مي گويد، راهبرد ما بازهم اعتماد سازي است، يعني يک طرفه و داو طلبانه از سرمايه هاي ملي کشور، امتياز بدهيم تا آمريكا راضي شود و اعتمادش به ما جلب شود و به دولتها و کمپاني ها اجازه دهد با ما تعامل کنند.سؤال دلسوزانه از دولت اين است که اعتماد آمريكا کي جلب خواهد شد .ابتدا گفتند با توقف صنايع هستهاي رضايت آمريكا جلب مي شود .حالا که صنايع هسته اي متوقف شده مي گويند علاوه بر صنايع هسته اي صنايع موشکي هم بايد تعطيل شود.
اگرصنايع موشکي را تعطيل کنيم بدون ترديد، اتهام تروريسم را پيش مي کشند و قطع رابطه ايران با جبهه مقاومت را مطرح مي کنند که آمريكا به هيچ وجه نمي تواند از آن صرفنظر کند، بعد از آن،گردن نهادن به نظم جهاني و به رسميت شناختن اسرائيل است، بعد تغيير قانون اساسي و حذف امام و نهادهاي حافظ اسلام و انقلاب و جدائي دين از سياست، بعد حقوق بشر غربي يعني آزادي هم جنس بازي، زنا،برهنگي، شراب، قمار، بهائيت ... جناب آقاي ظريف براي جلب رضايت آمريكا و اعتماد سازي تا کجا قرار است عقب نشيني کنيم.
حد يقف و خط قرمز خودتان را مشخص بفرماييد و به طور صريح بگوئيد اگر آمريكا آنقدر جلو آمد تا به خط قرمز شما رسيد چه خواهيد کرد، در آن زمان بازهم از ترس تحريم عقب نشينيمي کنيد يا مقاومت ؟. اگر تصميم شما مقاومت است.امروز همان روز است .آمريكا فراتر از برجام که شرافت و غيرت و آبرو و حيثيت حرفه اي شما درگرو آن است، طمع کرده و از شما مطالبه امتياز بيشتر مي کند .براي رضاي خدا همين جا مقاومت کنيد.امام امت و امت امام پشتيبان شماست .نصرت الهي با شماست.
ضرورت دیپلماسی پیگیرانه ایران در «برجام»
حسن بهشتیپور در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
تعهدات ایران و 1+5 در چارچوب توافق هستهای در حالی مرحله عملیاتی خود را سپری میکند که ایران برای اجرایی شدن موفق آن باید سه مسیر همزمان را با طراحی یک مدیریت چندجانبه پیش ببرد.
ابتدا بحث اقتصاد مقاومتی باید به طور جدی در دستور کار مسئولان کشور قرار گیرد تا طرف مقابل دریابد که ابزار تحریم و تهدید نتوانسته برای تحت فشار قرار دادن ایران جهت دست کشیدن از برنامههای مسالمتآمیز هستهای خود کارآمد باشد و بتدریج به حربهای بی تأثیر تبدیل شده که عملاً دست آنها را برای متوقف کردن اهداف هستهای ایران بسته است.
دوم اینکه برای پیشبرد اجرایی شدن برجام باید مسیر دیپلماسی را به طور فعالانهای به جریان انداخت. یعنی همان مسیری که باعث شد موضوع پرفراز و نشیب چالش هستهای به سرانجام برسد باید در مقطع حساس کنونی بیش از هر ابزار دیگری مورد استفاده قرار گیرد. در همین راستا دیپلماسی ایران باید با پشتیبانی ملت و با اتکا بر وحدت ملی در عالیترین سطوح به گفتوگو و مذاکره با طرفهای مقابل ادامه دهد. امروز برجام با گذر از تمام مراحل قانونی خود به یک سند ملی در داخل کشور تبدیل شده است بنابراین هرگز نباید با وقوع مشکلاتی که بروز آن در مسیر اجرا طبیعی است، اصل آن زیر سؤال رود.
نکته سوم مطالبهگری ایران است؛ یعنی ایران باید به طور مرتب در فرآیند اجرایی شدن برجام خواستههای بحق خود را به طرف مقابل اعلام کند. یعنی از آنجایی که کشورمان تاکنون به همه تعهدات هستهای خود در چارچوب برجام پایبند بوده است، توپ در زمین طرف مقابل افتاده و آنها هستند که باید تعهدات خود را به نحوی که پیامدهای مثبت آن برای ایران ملموس باشد، اجرایی کنند. بنابراین مسئولان کشور باید در سطحی حداکثری مطالبات خود را از طریق مجاری دیپلماسی و نه از طریق اتهامزنی و طرح انتظارات غیرمنطقی پیگیری کنند. باید به صورت یکپارچه مطالبات خود را با تکیه بر توافقات صورت گرفته و متکی به منطق دیپلماسی و نه منطق شعار دنبال کنیم تا به نتیجه برسیم.
این رویکردی است که مسئولان دیپلماسی کشور از زمان آغاز اجرای برجام بخوبی مورد توجه قرار دادهاند. آقای ظریف بعد از مشکلاتی که بر سر راه مراودات بین بانکی ایران و اروپا تحتالشعاع یکی از تحریمهای اولیه امریکا علیه ایران به وجود آمد، ابتکار عمل خوبی در پیش گرفت و از فرصت حضور در نشست آب و هوا در نیویورک برای مذاکرات مفصل با همتای امریکایی خود بهره برد. بخصوص که زمانبندی این دیدارها به گونهای انجام شد که ظریف و کری یک بار با یکدیگر ملاقات کردند و بعد کری به اجلاس منطقهای ریاض رفت و سپس در بازگشت از این سفر و با در نظر گرفتن شرایط منطقهای مذاکرات مفصلتری را در نیویورک با ظریف انجام داد.
مذاکراتی که ظریف تلاش کرد طی آن موانع اجرایی شدن برجام را با بهرهگیری از زبان منطق رفع کند. هدف این مذاکرات هم ایجاد اطمینان از سوی امریکا برای بانکها و مؤسسات مالی اروپایی و سایر کشورهایی بود که میخواهند بعد از برداشته شدن تحریمها با ایران معاملات تجاری انجام دهند. وزیر امور خارجه کشورمان در این ملاقاتهای فشرده با هوشمندی موفق شد با تفهیم این مسأله که ایران به همه تعهدات هستهای خود در چارچوب برجام پایبند بوده و واشنگتن هیچ بهانهای برای مشکلتراشی علیه ایران ندارد، طرف امریکایی را در موقعیت انفعال قرار دهد. یعنی حضور بموقع و دیپلماسی مقتدرانه ظریف در نیویورک یک مانور سیاسی خوبی بود که در چارچوب اهداف ایران، مسئولان امریکایی را تحت فشار قرار داد و آنها را وادار کرد با پذیرش واقعیتها، دستورات لازم را برای حل و فصل مشکل پیش آمده بعد از لغو تحریمها به نهادهای مربوطه از جمله وزارت خزانهداری امریکا و بخش ویژهای که مربوط به ایران است، صادر کنند.