گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
******
آيا سند برجام خالي است؟
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
صورت مسائل كشور چيست؟ تا ما آنها را خوب ننويسيم و خوب درك نكنيم نميتوانيم آن را حل كنيم. ما در ساحات اقتصاد، فرهنگ، سياست و مسائل اجتماعي مسائل زيادي داريم اگر حل آن را به تابعي از متغير رقابتهاي سياسي تبديل كنيم هيچ مسئلهاي حل نخواهد شد. يكي از مسائلي كه امروز گرفتار آن هستيم مسئله سياست خارجي و مناسبات ما با آمريكاست. در دل اين مسئله، برجام نقطه كانوني است.
هيچ كس در ايران مخالف مذاكره با قدرتهاي جهاني براي حل مناقشات هستهاي نبوده و نيست. به همين دليل در دولتهاي هشتم، نهم و دهم نيز مذاكرات با 1+5 در بحراني ترين روزها ادامه داشت و هيچگاه قطع نشد. پس اين نسبت به منتقدين كه اينها مخالف مذاكره هستند انصاف نيست.
نكته دوم كسي با اصل موضوع برجام نيز كه محصول ماهها مذاكره با طرفهاي درگير به ويژه آمريكا بود نيز مخالف نيست. اين مذاكرات با اشراف مقام معظم رهبري و تعيين چارچوبهاي دقيق پيش رفت و به سرانجام رسيد و نهايتا طي نامهاي از سوي معظم له به رئيس جمهور درباره اجراي برجام عملياتي شد، بنابر اين هيچ كس هم با اين معاهده، تفاهمنامه، قرارداد و هر نامي كه ميتوان برآن نهاد مخالف نيست.
حتي كسي هم با مذاكرات با غرب در حوزه هاي گوناگون با اذن رهبري در شرايط خاص خود مخالف نيست. آنچه مورد نقد منتقدان است نحوه عمل، نوع برخورد و عدم رعايت قواعد علمي مذاكرات ديپلماتيك و نوعي خودشيفتگي توام با وادادگي در برابر دشمن يعني آمريكا است. به هرحال در برجام ما تعهداتي بايد انجام ميداديم كه انجام داديم . اما چه دليلي وجود داشت كه فراتر از آن عمل كرديم! به طوري كه رئيس آژانس بين المللي اتمي بگويد؛ ايران فراتر از تعهدات خود عمل كرد. مسئله بعدي بدعهدي غرب به ويژه آمريكاست كه يك جريان رسانهاي مرموز در كشور اصرار دارد آن را لاپوشاني كند.
وقتي رئيس كل بانك مركزي ايران در شوراي روابط خارجي آمريكا در مصاحبه با بلومبرگ و المانيتور تصريح ميكند؛ «برجام هيچ دستاوردي براي ما نداشته است» چرا عدهاي اصرار دارند با كوچك كردن كارهاي بزرگ دولت قبل در زمينه هستهاي و توفيق نسبي در دورزدن تحريمها و بزرگ كردن هيچ، بدعهدي آمريكا را پنهان و ضعفهاي كاركرد ديپلماسي دولت را مخفي كنند. با مخفي كردن ضعفهاي ديپلماسي خارجي و بزك كردن آمريكا مسئلهاي حل نميشود فقط صورت مسئله را پاك ميكند و حل آن را پيچيدهتر مي كند.
در نامهاي كه مقام معظم رهبري درباره اجراي برجام خطاب به رئيس جمهور محترم صادر فرمودند تاكيد كردند؛ پذيرش مذاكرات از سوي ايران اساسا با هدف لغو تحريمهاي ظالمانه اقتصادي و مالي صورت گرفته ... لذا هرگونه اظهاري مبني بر اينكه ساختار تحريمها باقي بماند به منزله نقض برجام است.
آمريكاييها امروزها هم اظهار ميكنند ساختار تحريمها را حفظ خواهند كرد و هم عمل ميكنند و هم تهديد ميكنند. اساسا متن برجام را كنار گذاشتند و شاخ و شانه عليه ملت ما ميكشند.
مقام معظم رهبري در همين نامه تصريح ميكنند؛ "وضع هرگونه تحريم در هر سطح و به هر بهانهاي از جمله بهانه تكراري و خودساخته تروريسم و حقوق بشر توسط هر يك از كشورهاي طرف مذاكره نقض برجام محسوب ميشود و دولت موظف است طبق بند 3 مصوبه مجلس اقدام هاي لازم را انجام دهد و فعاليتهاي برجام را متوقف كند."
خوب اين كلمات و جملات واضح است. اصلا آمريكاييها برجام را اجرا نكردند تا به مراحل بعدي برسد. وزيرخارجه ما همين چند روز پيش گفته بود "ما 30 ماه مذاكره نكرديم كه حالا تنها سندي خالي داشته باشيم"(1)
مفهوم اين سخن چيست؟ يعني ما سندي را كه امضا كرديم براي حريف پر است اما براي ما خالي؟ آيا اين است مذاكرات برد - برد.
اشتباه نشود لبه تيز تيغ منتقدين به سمت آمريكا است نه دولت و مسئولين، كما اينكه موضع رئيس بانك مركزي و وزير امور خارجه هم حكايت از گله و شكايت از آمريكا دارد.
در اين معركه همه بايد به صورت يك مشت درآييم و به دهان آمريكا بكوبيم و اگر نقض برجام صورت گرفته شجاعانه آنها را از طريق همان راهكارهاي برجام دنبال كنيم.
متاسفانه برخورد رئيس جمهور با اين مسئله سطحي و حاكي از نوعي ساده لوحي است. آقاي رئيس جمهور در سفر به سمنان هيچ گله و شكايتي از نقض برجام ندارد و لبه تيغ تيز حمله خود را به سمت منتقدين گرفته است.
اولا ميگويد زمان انتقاد از برجام قبل از تصويب آن بود. ثانيا ميگويد: امروز زمان برخي نقدها و بيانها نيست.
قبل از برجام هم نقد ميكرديم، منتقدين مورد بيمهري بودند و با عباراتي موهن چون بيسواد، كاسب تحريم، برو به جهنم و... نواخته ميشدند!
بعد از برجام هم ايشان ميفرمايند زمان نقد نيست. اساسا اگر دوز نقد و كيفيت و زمان آن را دولت تعيين كند پس تكليف آزادي بيان چه ميشود؟ نميشود دولتي با استانداردهاي ليبرال سر كار بيايد و جلوي نقد، آن هم نقدي كه پاي منافع و مصالح ملي در ميان است را بگيرد.
نمي شود رئيس جمهور هيچ موضعي در برابر لات بازيهاي ديپلماتيك آمريكا نگيرد و مدام چماق مذمت و اهانت را بر سر منتقدين بكوبد ولو آنكه اين منتقدين از درون دولت باشد.
نقدهاي مطرح شده در مورد اجراي برجام مشفقانه، شفاف و موردي و دقيق است. چرا وقتي رئيس جمهور محترم در مقام پاسخ به نقدها برميآيد ميگويد؛ 3 ماه از برجام گذشته نه 30 سال! اين سخن ناظر به پاسخگويي به كدام سوال منتقدان است. چه كسي گفته 30 سال از برجام گذشته و هيچ اتفاقي نيفتاده است!
رئيس جمهور ميگويد: "نقد دولت گاهي لازم است اما آشوب و هرج و مرج رسانهاي را ملت نمي پسندد. رسانهها اخلاق را مد نظر قرار دهند" متهم كردن منتقدين به آشوب و هرج و مرج انصاف نيست. سانسور سخنان رئيس كل بانك مركزي در آمريكا در رسانههاي طرفدار دولت و حتي روزنامه ايران ارگان دولت رعايت اخلاق رسانه اي نيست! و با "قانون انتشار و دسترسي آزاد به اطلاعات" نمي خواند.
رئيس جمهور در ادامه برخورد با منتقدين در سمنان ميگويد: برخي مي خواهند القا كنند ملت ايران پيروز نيست، آمريكا پيروز است، صهيونيستها پيروز هستند. كجا رفت تعصب ملي؟ كجا رفت غيرت ديني؟ چه كسي گفته ملت پيروز نيست. ملت نزديك به 4 دهه رخ به رخ با آمريكا جنگيده و يك لحظه هم از مقاومت فروگذار نكرده است. ملت يك صدا بيش از سه دهه است فرياد مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل از زبانش نيفتاده است.
اگر گفته شود آمريكا بدعهد است نميشود به او اعتماد كرد، معنايش اين است آمريكا و صهيونيست پيروز است. اين چه منطقي است كه از تريبونهاي رسمي كشور آن هم توسط بالاترين مقام اجرايي تبليغ و ترويج ميشود! اگر رئيس كل بانك مركزي برود در آمريكا شجاعانه اعلام كند تحريمهاي پولي، مالي و بانكي برداشته نشده است و آمريكا برجام را نقض كرده، تعصب ملي و غيرت ديني ما بر باد ميرود؟ با اين بيان دولت ميخواهد شكاف فهم ملت از برجام را با فهم خود پر كند؟
رئيس جمهور به جاي مذمت منتقدين فكر اجراي دقيق برجام و مطالبات رهبري و مجلس در اين باره باشد. همانطور كه وزير محترم خارجه گفت؛ برجام يك سند "خالي" نيست مكانيسمهاي قانوني در آن براي اجرا وجود دارد، بايد از آن طريق آمريكا را مجبور به اجراي تعهدات خود كرد و اگر نكرد برگرديم به ما قبل برجام. شرط برگشت به ماقبل برجام جدي گرفتن اقتصاد مقاومتي و تغيير ادبيات ديپلماسي خارجي دولت در مواجهه با دشمن ترين دشمنان ملت يعني استكبار جهاني و شيطان بزرگ آمريكا است و ملت در آن صورت يكپارچه پشتيبان دولت خواهد بود و منتقدين در صف مقدم اين حمايت قرار دارند.
پينوشت:
1 - ظريف در ديدار موگريني كيهان 31/1/95
ایران در قرن نوزدهم؟!
روزنامه کیهان به قلم علی اکبری در سرمقاله امروز خود نوشت:
حرکت انقلاب اسلامی، حرکتی رو به جلو و توأم با پیشرفت بوده است و هیچ کس نمیتواند این واقعیت را انکار کند.
حتی اوبامای مؤدب و باهوش! نیز بر این نکته اذعان دارد و در سخنان خود از قدرت و نفوذ ایران در منطقه و اهمیت ایران سخن گفت و البته تلاش نمود با خدعه و نیرنگ اعلام کند که در آغوش آمریکا رفتن باعث گسترش نفوذ و قدرت ایران خواهد شد. که باید گفت؛ «کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی!» آمریکا اگر منشأ قدرت بود، وضعیت مصر و عربستان و ترکیه و حتی برخی دولتهای اروپایی به عنوان پادوهای آمریکا، این گونه نبود.
اعتراضات اقتصادی، اجتماعی و درگیریهای روزمره با پلیس این کشورها تنها بخشی از واقعیتهایی است که اجازه انتشار مییابند و آنچه توسط ناتوی فرهنگی دشمن سانسور میشود، در مقابل آنچه اعلام شد، بخش درون آب یک کوه بزرگ یخی است. با این وصف برخی افراد و جریانات تلاش دارند با اشاره به نقاط قوت نظام سلطه، وضعیت کنونی کشور را به خرابه و ویرانه تشبیه کنند. خرابهای که تنها راه آبادانی آن دیدن کدخدا است. در همان زمان که برخی آقایان با مشاهده تلاش دشمن در تحریم کشور و مشکلات ایجاد شده توسط دشمن در مسیر کشور، شرایط را به شعب ابیطالب تشبیه کردند، مقام معظم رهبری با باطل خواندن این تشبیه فرمودند: «ما امروز در شرایط شعب ابیطالب نیستیم؛ ما در شرایط بدر و خیبریم. ما در شرایطی هستیم که ملت ما نشانههای پیروزی را به چشم دیده است؛ به آنها نزدیک شده است؛ به بسیاری از مراحل پیروزی، با سرافرازی دست پیدا کرده است. امروز مردم ما را از محاصره اقتصادی میترسانند؟ با این حرفها، با این ترفندها میخواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ امروز میخواهند در اراده مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ قل هذه سبیلی ادعوا الیالله علی بصیره انا و من اتبعنی؛ این راهی است که با بصیرت انتخاب شده است، این راهی است که با مجاهدت باز شده است، این راهی است که با خون عزیزترینها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قلههایی هم دست پیدا کردیم. ما متوقف نمیشویم.» (1390/10/19)
اما ظاهراً این اشتباه محاسباتی که معظمله نگران آن بودهاند، در برخی از مسئولان کشور بروز و ظهور علنی یافته است. آقایانی که اصرار داشتند در صورت عدم امضای برجام، کشور حتی قادر به صادرات یک بشکه نفت نخواهد بود. آقایانی که اعتقاد دارند حرکت تحریمی نظام سلطه، ایران را به قرن نوزدهم بازگردانده است. آقایان اعلام کردهاند چرا واقعیتهای برجام برای ملت بازگو نمیشود؟ شایسته است ایشان پاسخ دهند که این واقعیات را چه کسی باید به ملت بگوید؟ مرجع تأیید صلاحیت شده برای اعلام این واقعیات به ملت چه کسی است؟ رئیسجمهور فلان کشور خارجی بیاطلاع از موضوع معرفی شده و یا اعلام میشود خبرنگار صدا و سیما، نظر خود را به او القا کرده است.
بازتاب دادن به سخن فلان فرد خارجی، اعتماد به بیگانه و دامن زدن به خواست طرف غربی برای جنگ روانی علیه ایران تعبیر میشود و یا بازخوانی سخنانی که مصرف داخلی برای همان کشور دارد. تنها مرجع داخلی را صالح برای این امر میدانند. سمعا و طاعتاً! اما در داخل نیز وضعیت تقریباً همین طور است. روزی به مذاکره کنندگان کشور مدال افتخار میدهند و روز دیگر زمانی که به فرموده ایشان مبنی بر اینکه واقعیات به مردم گفته شود، همین آقایان مدال دریافت کرده، بخشی از واقعیت را منعکس مینمایند به همان افراد القاب ناآگاه و نامطلع داده میشود. جناب آقای صالحی بعد از آن سخنانی که گفت و به اصطلاح توجیهی که شد در گفتوگوی ویژه خبری در خصوص مسائل غیر فنی هیچ پاسخی نمیدهد و اظهار میدارد به بنده گفته شده تنها در خصوص مسائل فنی صحبت کنم و جالب اینکه برخی مسئولین متولی موضوعات غیر فنی و به واقع اقتصادی و سیاسی که رئیس کل بانک مرکزی قطعاً یکی از این افراد است، با صراحت بیشتری سخن آقای صالحی در موضوع عدم انجام تعهدات طرف غربی را مورد تأکید و تأیید قرار داده و اعلام نمودند که برجام تقریباً هیچ عایدی برای ایران نداشته است و آمریکا به تعهدات خود عمل نکرده است.
جناب آقای ظریف از آمریکا درخواست میکند که در مراودات ایران و اروپا دخالت نکند تا مشکلات رفع شود (نقل به مضمون) و اشاره نمیکند که مگر راهبرد برخی از آقایان این نبود که باید کدخدا را دید تا مشکلات ما با اروپا خاتمه یابد؟ مگر با جان کری قدم زده نشد و مگر به بهانه رعایت ادب و نزاکت با اوباما دست داده نشد؟ چرا مشکلات حل نشده است؟ تاکنون چندین بار دیوار تحریمها فرو ریخته است و همه تحریمها رفع شده است؟ بعد از هر دیدار و توافقی این سخن اصلیترین سخن برخی آقایان بود که دیوار تحریمها فرو ریخت و تمام تحریمها لغو شده و... و اکنون با گذشت چندین ماه از این سخنان، همچنان اظهار میشود که مگر چقدر از برجام گذشته که ملت توقع دارد نتایج برجام را مشاهده کند؟ ملت قرار بود همزمان با اجرای برجام، نتایج آن را مشاهده کند و این مدت که ملت اعتراض به دولت نکرده از بزرگواری و به واقع همدلی و همزبانی است و نه فراموشی.
مگر به دولت گفته نشده بود که از طرف بدعهد مقابل که سابقه خدعه و نیرنگ فراوانی از او سراغ داریم، تضمینهای مناسب و لازم اخذ شود و سپس اقدامات ایران آغاز گردد؟ چرا این اتفاق نیفتاد؟ آقایان اعلام نمودند که پرستیژ و وجهه بینالمللی آمریکا مانع بزرگ و اساسی برای نقض توافق از سوی آمریکا خواهد بود و اکنون همان آقایان از آمریکا درخواست میکنند که به آنچه تعهد داده عمل نماید. درخواستی از سر التماس و خواهش که باعث سرافکندگی است! اگر خوب توافقی انجام شده بود و به واقع فتحالفتوح اتفاق افتاده بود، اکنون برای اجرای تعهدات آمریکا نیازی به مذاکره با اصلیترین متولی پیگیری تحریمهای علیه ایران یعنی وزارت خزانهداری آمریکا نبود بلکه آمریکا بود که باید منت ایران را میکشید.
آقایان تمام برگهای برنده در اختیار را خرج کردهاند و اکنون در این معامله و معادله برای پیشرفت مذاکرات، برخی زمزمهها از معامله بر موضوعات موشکی و دفاعی گفته میشود. این چه تجارتی است که هر چه هزینه پرداخت میکنیم، سودی عاید نمیشود؟ تجارت برد- برد تبدیل به «خسارت محض» شده است. آمریکا در مقابل خواهش برخی آقایان برای انجام تعهدات، اعلام میدارد که وظیفه ما همین مقدار بوده است و برجام تعهد بیشتر از این را به آمریکا تحمیل نکرده است! تمام این موارد بیانگر این واقعیت آشکار است که راهبرد برخی آقایان اشتباه بوده است.
اگر تصور شود که عقبنشینی و تعامل با آمریکا کلید حل مشکل است، باید گفت که اتفاقاً اینجا شروع ویرانی است و نقطه عقبگرد از عزت و اعتباری است که اکنون داریم. «اگر ما در مقابل دشمنی دشمنانمان با شجاعت و با اقتدار نایستیم، ما را خواهند خورد، خواهند بلعید. «ما» که میگوییم، یعنی کشور را، یعنی ملت را؛» (امام خامنهای) البته این سخن به معنی نادیده انگاشتن مشکلات نیست. برخی مشکلات وجود دارد و اگر توقع داشته باشیم رسیدن به قله بدون زحمت و تلاش است، قطعاً پیشرفتی حاصل نخواهد شد اما باید جنس و نوع این مشکلات را همان طور که هست ببینیم. بدون افراط و تفریط. «مشکلات ما مثل مشکلات یک گروه کوهنورد است که دارد در راهی حرکت میکند. راه سختی است و البته مشکلاتی دارد؛ گاهی آب میخواهند، گاهی غذا میخواهند، گاهی مشکلات دارند، گاهی به یک مانعی برخورد میکنند؛ اما دارند طرف بالا میروند. مشکلات ما از این قبیل است.» (امام خامنهای)
بنابراین باید از این اشتباه محاسباتی عبور کرده، واقعیات موجود را به دقت ملاحظه کنیم. متأسفانه دشمن و به طور خاص آمریکا، آن قدر در ذهن و محاسبه برخی مسئولین کشور قوی و مقتدر جلوه کرده که میتواند با یک بمب تمام زیرساختهای کشور را نابود کند و با اقدامات تحریمی، ما را به قرن نوزدهم باز گرداند. باید با این طرز تفکر مبارزه جدی نمود و دانست که این فرمان ما را به پیش نخواهد برد. «راه درست این است که ما خودمان را در درون تقویت کنیم و استغنا پیدا کنیم. دنیا به کشوری که غنی باشد و قوی باشد احترام میگذارد؛ مجبور است احترام بگذارد. اگر کشور ایران اسلامی قوی باشد و غنی باشد، همان کسانی که امروز دارند شاخ و شانه میکشند، همینها میآیند پشت دروازه ما میایستند و منتکشی میکنند.» (امام خامنهای) این استغنا یافتن در حوزه اقتصادی با راهبرد اقتصاد مقاومتی و پرهیز از شعار حاصل خواهد شد؛ همان طور که به قول سردار حاجیزاده درحوزه موشکی کشور حاصل شده که اگر دور تا دور کشور را حصار بکشند، ما در تولید به مشکلی برنخوریم. باید خود را قوی کنیم درغیر این صورت با راهبرد برخی آقایان، مجبور به التماس از شیطان بزرگ برای اخم نکردن، اجازه برای تبادل دلار، ملاحظه در سخن گفتن در پسابرجام و ... خواهیم بود.
فاعتبروا یا اولیالالباب.
مرثیهای برای «استقلال»
حسین قدیانی در یادداشت امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
حالش هیچ خوب نیست! معلوم نیست چه مرگش شده! استقلال را میگویم! دق دارد میدهد ما را! لال کرده ما را مقابل حریف! خیلی وقت است برای ما هیچ جام درست و درمانی نیاورده هیچ، برمیدارد چند تا چند تا گل میخورد، آنهم از حریفی که نباید! آنهم از حریف روی مخ! وضعیت استقلال بدتر از آن است که این روزنامهها فکر میکنند!
فکر میکنند و تیتر میزنند! تو وقتی دوئل اصل کاری را ببازی، دیگر چه سود از دانستن یا حتی بردن الباقی نتایج؟ اعداد و افتخاراتی بود که مال ما بود؛ این هم افتاده دست کریخوانان حریف! باخت با بدترین نتیجه ممکن! یعنی باز هم باید اعتراف کنم که من یک استقلالیام؟ و تاب تحمل باختش را ندارم، آنهم در حیاتیترین نبرد ممکن؟ آقایان! چه کار کردهاید با استقلال؟ غیرتتان کجاست؟ و چه آوردهاید بر سر استقلال ما که پیامک میزنند؛ «تیمی که داره از چپ به راست میزنه تیم حریفه اما تیمی که داره از چپ و راست گل میخوره استقلاله!»
خوب یادم هست این پیامک را کاترین اشتون برایم فرستاد! اواخر سال 92! همان ایامی که در روز روشن، معلوم نیست با چراغ سبز کدام نهاد دولتی توانست به دیدار محکومان امنیتی برود! نفوذ! آنهم توسط چه کسی؟ چه کیسی؟ آنهم تا کجا؟ تا 6 قدم دروازه استقلال! بلکه جلوتر! چسبیده به خط دروازه! چسبیده به تور! گل! وای که چه گل بدی خوردیم! فردایش ما در «وطن امروز» تیتر یک را «استقلال» رفتیم و چون دیدیم آژیر خطر را باید بلندتر کشید، استقلال را چنین نوشتیم؛ «ا س ت ق ل ا ل»! آن روز یادداشت روز با من بود که تیترش این بود؛ «باز هم دیگ پلوی سفارت!» نوشتم: «تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش پول ملی را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر استقلال ملی!» ببین چه بلایی آمده بر سر استقلال! این نخستین شعار و مهمترین شعار انقلاب یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»!
هفته پیش وزیر امور خارجه دولت اعتدال گفت: «آماده مذاکره درباره حقوقبشر هستیم»! ماندهام ایشان اگر یار ماست، پس چرا این همه به آقای کری پاس گل میدهد؟! مذاکره با یانکیها درباره اجرا یا عدم اجرای حقوق بشر در ایران؟! کدخدا قوت! مردمان عرصه دیپلماسی! ممنون میشویم اگر این همه چوب نزنید بر سر این استقلال مظلوم! شهید، بالایش دادهایم! میفهمید؟ میفهمید یا شهید را هم باید برایتان توضیح دهیم؟! آهای شهید رجایی! در سازمان ملل، کدام پای شکنجه شدهات را نشان دشمن دادی؟! دیر بجنبی، جماعت این استعداد را دارد که روی آن پا هم سیمان بریزد! و بعد، نه که اسوه اخلاق هم هستند، برایت فاتحه بخوانند! مذاکره با آمریکای حامی داعش درباره حقوقبشر، یعنی یک سوپرگل دیگر درون دروازه استقلال مملکت! آخرش نفهمیدیم برجام آمده بود تحریم را بردارد یا استقلال را؟!
هستهای؛ دشمن باید بگوید داشته باشیم یا نه! موشک؛ بسته به نظر یانکیهاست! نانو؛ این هم! اینکه فلان جاسوس، در بند قانون باشد؛ این هم! اواخر سال گذشته «احمد شهید» درست در «روز شهید» ایران را به نقض حقوقبشر متهم کرد! به اینها رو بدهی، یعنی به اعوان و انصار کدخدا رو بدهی، خدا را متهم به نقض حقوقبشر خواهند کرد! سند؟ «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه»! برای استقلال، یک دل سیر، گریه باید کرد! چند روز دیگر، بچههای الی بیتالمقدس به خط خواهند زد تا خود درباره سرنوشت خود تصمیم گرفته باشند!
در جاده اهواز به خرمشهر، شگفتا از این طعنه روزگار! بیشترین شهید را جایی دادیم که به «انرژی اتمی» معروف است! دهم اردیبهشت 61 آیا در «انرژی اتمی» آنهمه شهید دادیم که چند سال بعد، تصمیم برای چگونه داشتن انرژی هستهای با دشمن باشد؟! که خوشحال باشیم اگر هستهای را داریم میدهیم لیکن در عوض، تحریمها هم برداشته میشود؟! چه اشتباه بزرگی! پندار ما این است که سیمان را درون قلب رآکتور اراک ریختند اما حقیقت آن است که سیمان را ریختند درون قلب استقلال کشور! و این یعنی «خسارت محض»! بهشتی، رجایی، باهنر، مطهری و... و صیاد! شهدای ترور! حقوقبشر! برجام نمیدانم چند! مذاکره! و باز هم مذاکره! ظاهرا هم چرخ مذاکره باید بچرخد، هم چرخ وابستگی! چرخ استقلال نچرخید، مهم نیست! چرخ هستهای نچرخید، مهم نیست! چرخ کارخانههای بزرگ نچرخید، مهم نیست! چرخ کارگاههای کوچک نچرخید، مهم نیست! مهم آن است که برجام را دیگر نباید نقد کرد! کدخدا قوت آقایان! با این دستفرمان شما، استقلال مگر آنکه خواب پیروزی را ببیند! آهای! یکی در این آبادی نیست که صدای مرا بشنود؟!
ايران، عربستان و مسائل خاورميانه
احمد شيرزاد در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
شرايط فعلي خاورميانه به شكلي است كه بحرانهاي مختلفي جهان اسلام را در برگرفته است و متاسفانه چشمانداز مايوسكنندهاي از منطقه خاورميانه وجود دارد وكمتر كشوري درخاورميانه از فضاي امن برخوردار است.
البته ايران در بين اين كشورها از امنيت بالايي برخورداراست هر چند امنيتي كه در فضاي داخلي ايران وجود دارد در روابط خارجي ايران با كشورهاي منطقه وجود ندارد حتي تركيه كه در بين كشورهاي منطقه امن بود امروز دچار گرفتاريهاي زيادي شده، تركيه ميتوانست مانند اهرمي براي ترقي جهان اسلام عمل كند ولي اين كشور نيز چشمانداز مثبتي ندارد و تحولات سياسي داخلي آن نگرانكننده است.
بحران سوريه و يمن باعث صف كشي كشورهاي اسلامي مقابل هم شده است البته عراق نيز مشكل قابل ملاحظهاي براي جهان اسلام است. بحران يمن و سوريه بحرانهاي جدي هستند كه تا اين دو حل نشود خاورميانه روي آرامش به خود نخواهد ديد. درعين حال مساله تروريسم و افراط گرايي مانند داعش و طالبان به معضلات جهان اسلام تبديل شده است كه تنها وحدت ميان كشورهاي جهان اسلام ميتواند منطقه را از اين بحرانها خارج كند.
البته نبايد به غربيها اميد بست تا مشكلات منطقه خاورميانه حل شود ممكن است دخالت آنها در مواردي تاثيرگذاري مثبت و منفي داشته باشد ولي به يقين آنها به تنهايي نخواهند توانست بحرانها را حل كنند. در مساله سوريه بارها مشاهده شد كه سفير سازمان ملل در بحرانهاي سوريه تغيير كرده است و شخصيتهاي برجسته نيز نتوانستند در بحران سوريه نقش ايفا كنند.
البته در مقطعي در بين كشورهاي غربي اين اميد به وجود آمد كه شايد ايران بتواند لنگرگاهي براي حل بحران سوريه باشد و حل و فصل پرونده هستهاي اين اميد را در بين قدرتهاي جهان تقويت كرد كه به ايران نقش ويژهاي براي حل مساله سوريه بدهد اما اتفاقات داخلي و خارجي مشكلاتي به وجود آورد و ايران نتوانست از جايگاه شايسته خود براي حل و فصل مشکلات جهان اسلام استفاده كند. اگر ايران مي توانست به بحرانهاي روابط خارجي خود فائق بيايد امروز ميتوانست نقش اساسيتری در تحولات منطقه داشته باشد.
اكنون چون مساله عربستان اين روزها تبديل به اخبار داغ منطقه پس از سفر اوباما به رياض شده است، بنابراين تحولات عربستان را بايد در نظر داشت. در عربستان جابهجاييهايي كه در كاخ سلطنتي صورت گرفته که متاسفانه به نوعي يك نوع بازگشت به ارتجاع را دامن زد و نقش عربستان را در منطقه كه در مقاطعي مثبت و سازنده ارزيابي ميشد و به صورت يك طرف منازعات منطقهای بسيار تقليل داد. گرچه گاهي عربستان ژست رهبري جهان اسلام را در منطقه ميگيرد اما در شرايط موجود و با توجه به مواضعي كه از سوي دولتمردان عربستان شاهديم هرگز نميتواند چنين ژستي با رفتارهاي جانبگرايانه عربستان قابل توجيه باشد.
به هر حال پادشاه جديد عربستان و تيم جوان حكومتي و ماجراجوي وي نه تنها كمكي به حل و فصل بحران منطقه نكردند بلكه به آن دامن زدند. به هر روي از زواياي ديد آنها ما نميتوانيم در تحولات قدرت كشورهاي ديگر بهويژه در كشورهاي تاثيرگذار مانند تركيه، عربستان و مصر نقشي ايفا كنيم و از سويي تمايل مان به عدم دخالت در مسائل كشورهاي منطقه است. اما در عين حال گمان ميرود هنوز هم ايران در شرايطي قرار دارد كه در فضاي پرتنش منطقه به شكل يك لنگرگاه ثبات عمل كرده و نقش سازندهاي را در بحران هاي منطقهاي ايفا كند. اين كار نياز به يك بازنگري در مجموعه سياست هايمان در مساله سياست خارجه هم دارد.
بديهي است كه تنها سياست خارجي نميتواند در اين مساله نقش ايفا كند. اين مساله در سطح شوراي عالی امنيت ملي و در سطح سران نظام ميتواند مورد حل و فصل قرار بگيرد. در حال حاضر جهت گيري سياست خارجه ايران به حفظ حوزه هاي محدود نفوذ مان مانند لبنان و سوريه و تا حدي نيز يمن و عراق است اما به نظر ايران ميتواند افق ديد بسيار فراتر از اين نيز داشته باشد.
ايران ميتواند حوزه نفوذ گستردهتري داشته باشد گرچه مناطق مذكور ميتواند به عنوان حوزه مورد نفوذ و حياتي جمهوري اسلامي به جهان معرفي شوند اما مفهوم اين سخن به معناي دخالت نيست بلكه بدين مفهوم است كه ما ميتوانيم با ايفاي يك نقش سياسي مثبت و يك نقش ديپلماتيك ويژه در منطقه و جهان اسلام به همگرايي جهان اسلام كمك كنيم. ايفاي چنين نقشي زماني ممكن است كه بتوانيم با عربستان به عنوان اصليترين رقيب منطقه مشكلات مان را تقليل دهيم و بعد به سمت و سوي حل و فصل آن گام برداريم. بنابراين ايفاي يك نقش استراتژيك در خاورميانه به وسيله ايران بدون حل و فصل مسائل منطقه با عربستان سخت وپیچیده است.
تصاعد تهديد و خلأ تعصب ملي و غيرت ديني
عباس حاجینجاری در یادداشت اول روزنامه جوان نوشت:
حكم ديوان عالي امريكا مبني بر برداشت 2 ميليارد دلار از اموال بلوكه شده ايران به نفع خانواده قربانيان امريكايي كه در بمبگذاري سال 1983 در مقر تفنگداران امريكايي در لبنان كشته شدهاند، در كنار مواضع خصمانهاي كه اوباما و ديگر مسئولان امريكايي در حمايت از مرتجعين منطقه و در ادامه پروژه ايرانهراسي دنبال ميكنند، در عين تلاش براي سلب ابتكار عمل از ايران در روند تحولات منطقه واجد پيامهاي منفي عليه منافع امنيت ملي ايران در منطقه خليج فارس است كه متأسفانه با پاسخ درخور از سوي مسئولان ايراني مواجه نشده است.
اوباما در عين حمايت كاخ سفيد از حكم ديوان عالي امريكا در سفر به منطقه خليج فارس تلاش دارد ضمن تحريك حكام منطقه عليه ايران، منافع راهبردي امريكا را در دامن زدن به چالشهاي منطقهاي عليه ايران هدفگذاري و در اظهارات خود با دوست قلمداد كردن عربستان، مدعي حمايت از اين كشور در برابر شيطنتهاي ايران شده است.
پيش از او نيز اشتون كارتر، وزير دفاع امريكا در هفته گذشته در جمع نظاميان امريكايي در پايگاه هوايي حومه ابوظبي خطاب به آنها گفته بود: «شما به عنوان بخشي از نظام بازدارندگي و مقابله با نفوذ ايران در منطقه مستقر شدهايد. شما دوشادوش دوستان ما در منطقه در برابر ايران خواهيد ايستاد.» متعاقب اين تحركات امريكاييها بود كه پارلمان بحرين از حكام اين شيخنشين خواستار اعلام جنگ عليه چيزي ميشود كه آن را تروريسم ايران و حزبالله ناميد.
تجربه تاريخي تحولات منطقه نشان ميدهد كه دشمنان انقلاب اسلامي هرگاه در موضع ايران احساس ضعف كنند گامي به پيش گذاشته و تلاش دارند مبتني بر اين برآورد راهبردهاي آينده خود را در مواجهه با نظام اسلامي تنظيم كنند. داستان آغاز جنگ تحميلي صدام عليه ايران نيز مبتني بر همين برآورد بود، جنگي كه نقش امريكاييها در تحريك و به ميدان آوردن ديوانه عفلقي و جلب حمايت مرتجعين منطقه در حمايت از وي با تحريكات كنوني حكام منطقه عليه ايران تشابهات فراواني داشت.
اگرچه توان و اقتدار ملي ايران در شرايط كنوني و آمادگي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي سبب شده است كه تصور هرگونه تهديد عليه ايران حتي به ذهن مرتجعين منطقه و حتي كاخ سفيد خطور نكند، ولي ترديدي نميتوان داشت كه اين جنگ رواني حساب شده بر محاسبات برخي مسئولان و نخبگان ايراني اثر گذاشته و دشمن مقابل نيز به اين تصور رسيده است كه از اين طريق قادر به امتيازگيري از ايران است و اين در حالي است كه اصالت دادن به برجام سبب شده كه ما نسبت به تصاعد تهديد در منطقه غافل شويم.
هفته گذشته رئيس محترم جمهور در سفر به سمنان ميگويد: «برخي ميخواهند القا كنند كه ملت ايران پيروز نيست و امريكاييها و صهيونيستها پيروزند، كجا رفت آن تعصب ملي و غيرت ديني، چرا واقعيتها را به مردم نميگوييد.» اين در حالي است كه در همين ماجراهاي اخير حكام آلسعود كه تقريباً همه جهانيان به اين باور رسيدهاند كه اين رژيم پوشالي در رشد تروريسم در منطقه نقش اول را داشته و دارد، از موضع قدرت امريكاييها را تهديد ميكنند كه در صورت انتشار اسناد 28 صفحهاي ( كه نقش آنها در آموزش و حمايت از عناصر القاعده كه در انفجار تروريستي يازدهم سپتامبر افشا میکند) 750 ميليارد دلار اوراق قرضه امريكا را به حراج ميگذارند و كاخ سفيد وادار به عقبنشيني شد و اوباما تعهد ميكند كه در صورت تصويب قانوني انتشار آن، آن را وتو كند. در نقطه مقابل براي حمايت از اين تروريستهاي بالفطره به منطقه آمده و ميكوشد در يك عمليات رواني حساب شده فضا را عليه ايران تشديد كند و در سوي ديگر ايران در عين پرداخت خسارت 2ميليارد دلاري، تهديد به جنگ حكام ميكروسكپي منطقه را شاهد باشد.
نبايد ترديد كرد كه اگر جايي بايد تعصب ملي و غيرت ديني برانگيخته شود اينجاست، تداوم سكوت نسبت به اين روند، نه تنها تجري دشمنان را به دنبال داشته بلكه عزت و افتخار گذشته انقلاب را نيز زير سؤال برده و به جايي ميرسد كه برجامهاي 2، 3 و... به جاي بيگانگان اين بار توسط برخي از مطبوعات و فعالان واداده و منفعل داخلي بازتاب داده شود و زمينه تسليم را تسهيل كند.
تجربه نشان داده است كه بازي با كلمات تاكنون نتوانسته منافع امنيت ملي ما را تأمين كند و اين اقتدار مبتني بر ظرفيتهاي درونزاست كه نقش اصلي را در بازدارندگي در مقابل تهديدات دارد.
از آرامش گورستانی تا آرامش واقعی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
سخنان «باراک اوباما» رئیسجمهور آمریکا در جمع شیوخ جنوب خلیج فارس که در ریاض به دیدار او رفته بودند، قبل از هر چیز نشان داد جمهوری اسلامی ایران قدرت اول منطقه و قدرت تاثیرگذار در سطح جهانی است.
رئیس جمهور آمریکا گفته است: در عین حال که ایران در منطقه اقدامات بیثبات کننده انجام میدهد، هیچ کشوری مایل به درگیری با ایران نیست.
منظور اوباما از «اقدامات بیثبات کننده» اینست که ایران به دلیل نفوذی که در منطقه دارد، مانع بزرگی در برابر دخالتها و دستاندازیهای آمریکا برای تحقق اهداف استعماری است و اجازه نمیدهد دولتمردان واشنگتن و عوامل منطقهای آنها آنطور که میخواهند نقشههای خود را بدون برخورد با مقاومت عملی کنند. درست به همین دلیل است که در بیانیه پایانی اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس که با حضور اوباما برگزار شد، حزبالله لبنان، یک گروه تروریستی دانسته شد و جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت از حزب الله، متهم به برهم زدن آرامش منطقه شد.
این واقعیت را باید پذیرفت که انقلابیون منطقه یعنی حزبالله لبنان، انصارالله یمن، نیروهای مقاومت فلسطین و انقلابیون عربستان و بحرین و سوریه، که همگی با الهام از انقلاب اسلامی ایران در برابر دخالتها، زیادهخواهیها و سلطه طلبیهای آمریکا و مهرههای منطقهای او مقاومت میکنند، آرامش مورد نظر استعمارگران غربی و دیکتاتورهای منطقهای را برهم زدهاند و سدهای استواری در برابر مطامع آنها هستند. دولتمردان آمریکائی و مهرههای منطقهای آنها میخواهند کشورهای عربی در یک آرامش گورستانی فرو بروند تا آنها بتوانند از سکوت و سکون ناشی از این آرامش گورستانی مطامع خود را دنبال کنند. طرحهای استعماری شکست خوردهای همچون «خاورمیانه بزرگ» محصول همین طرز تفکر سلطه طلبانه بود و اکنون نیز آرام نگهداشتن منطقه برای آنکه از یکطرف صهیونیستها بتوانند با استفاده از فرصت بیتحرکی ملتها پایههای قدرت خود را تحکیم کنند و از طرف دیگر راه را برای چپاول ثروتهای منطقه به ویژه نفت هموار نمایند و همزمان از تاج و تخت مهرههای مرتجع خود حفاظت کنند برای امضا کنندگان بیانیه پایانی اجلاس ریاض یک نیاز ضروری است.
بدین ترتیب، بسیار طبیعی است که دولتمردان آمریکا و شیوخ جنوب خلیج فارس از جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مقاومت منطقه ناراضی باشند و نگرانی خود را از قدرت انقلابی آنها نشان بدهند. این ابراز نگرانی نشانه قدرت جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران است. روشن است که آنچه ایران و نیروهای مقاومت در منطقه میخواهند قطع شدن دست متجاوزان و پایان یافتن دیکتاتوری سران مرتجع عرب و مبارزه با رژیم غاصب و نامشروع صهیونیستی است. این خواستهها همگی به نفع ملتهای منطقه است و تا زمانی که نیروهای مقاومت بر تحقق این خواستهها پافشاری کنند از ناحیه آمریکا و دیکتاتورهای منطقه به برهم زدن آرامش منطقه متهم خواهند شد. چنین اتهامی برای جمهوری اسلامی ایران، ملتهای منطقه و نیروهای مقاومت یک افتخار است و ادامه دادن به همین راه است که میتواند منطقه را از یوغ استعمار و دیکتاتوری و غده سرطانی صهیونیسم نجات دهد.
به مناسبت اعتراف رئیسجمهور آمریکا و شیوخ جنوب خلیج فارس به قدرت نفوذ انکارناپذیر جمهوری اسلامی ایران در منطقه، لازم میدانیم دو نکته را به آنها گوشزد نمائیم. نکته اول مربوط است به شخص اوباما که خوب است بداندبعد از اعتراف به اینکه هیچ کشوری مایل به درگیری با ایران نیست و به عبارت روشنتر به مصلحت هیچ کشوری نیست که با ایران درگیر شود، در داخل آمریکا نیز اگر مانع اتخاذ تصمیمات غیرمنطقی علیه جمهوری اسلامی ایران نشود، به زیان آمریکا تمام خواهد شد. اینکه دولت آمریکا بپذیرد مبلغ دو میلیارد دلار از اموال ایران را به عنوان غرامت جان باختگان تفنگداران آمریکائی در انفجار 33 سال قبل بیروت که هیچ رابطهای با ایران ندارد بپردازد، یک دزدی آشکار از اموال مردم ایران است و با تعهدات دولت آمریکا در تضاد میباشد. رئیسجمهور آمریکا باید در برابر این دوگانگی در مواضع دولت خود تجدیدنظر کند و با حکم غیرقانونی دادگاه عالی کشور خود که روشن است تحت تاثیر لابی صهیونیستی صادر شده برخورد نماید.
نکته دوم به شیوخ عرب جنوب خلیج فارس مربوط میشود که منتظر میمانند رئیسجمهور آمریکا به آنها بفهماند به مصلحت آنها نیست با جمهوری اسلامی ایران درگیر شوند. مسئولان نظام جمهوری اسلامی از صبح پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دست برادری به سوی اعراب دراز کرده و آمادگی خود را برای همکاری و همراهی دوستانه با آنها اعلام نمودند و در عمل نیز علیرغم بیمهریها و ظلمهای آنها، که یک نمونه آن در حمایتشان از صدام جلوه کرد، به آنها کمک و برای حل مشکلاتشان اقدام کردند. این روش دوستانه و مسالمت جویانه به روشنی نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی ایران نه تنها هیچ خطر و تهدیدی برای کشورهای منطقه نیست بلکه محور ثبات و آرامش است.
این، واقعیتی است که شیوخ منطقه باید خودشان آن را مستقیماً درک کنند نه آنکه رئیسجمهور آمریکا به آنها بفهماند. اینکه این شیوخ، رژیم صهیونیستی و آمریکا را خطر و تهدید نمیدانند و جمهوری اسلامی ایران را دشمن خود میپندارند، از القائات منفی صهیونیستها و شیطان بزرگ است. قطعاً اگر شیوخ منطقه استعدادهای خود را بکار بیاندازند، دوستان و دشمنان واقعی خود را به درستی خواهند شناخت و به جای تکیه بر آمریکا بر ملتهای خود تکیه خواهند کرد و به جای آنکه به آرامش گورستانی فکر کنند به آرامش واقعی خواهند اندیشید.
دوست داشتن به سبک آمریکایی
دکترعلیرضا رضاخواه در یادداشت امروز روزنامه خراسان نوشت:
درحالی که ریاض و واشنگتن یکی از بدترین دوران روابط فی مابین را تجربه می کنند باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اواخر هفته گذشته برای دیدار با سران سعودی و همچنین شرکت در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس وارد ریاض شد. مراسم استقبال رسمی از باراک اوباما فضای سرد حاکم بر روابط دو کشور را به خوبی آشکار می کند.
ملک سلمان بر خلاف سنت معمول در ارتباط با دیگر روسای جمهور آمریکا از حضور در فرودگاه برای استقبال از اوباما خودداری کرد. او در عین حال برای خوشامدگویی به سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در فرودگاه ریاض حاضر شد تا دلسردی خود از رئیس جمهور آمریکا را آشکارتر کند. جالب تر آن که پادشاه عربستان ازجورج بوش، رییس جمهور آمریکا در جریان آخرین سفرش به عنوان رییس جمهور به عربستان از وی در فرودگاه استقبال کرد.
بی جهت نیست که بسیاری از تحلیل گران معتقدند سفر اوباما، به عربستان میتواند آخرین و احتمالا بیهوده ترین سفر او در مقام رییس جمهور باشد. مسئله فقط ناخشنودی عربستان از طرحی که امکان شکایت حقوقی از ریاض بر سر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را فراهم می کند، نیست. این روزها ریاض و واشنگتن به هر مسئلهای نگاه میکنند، چشم اندازی متفاوت و منافعی متضاد را میبینند. اختلافاتی که بیش از روند سیاست های واگرایانه دو کشور در سال های اخیر ناشی از ماهیت متعارض دو نظام سیاسی می باشد.
در اتحاد میان یک دموکراسی لیبرال که داعیه رهبری جهان مدرن را دارد و یک دیکتاتوری قبیله ای باز مانده از عصر پیشامدرن همواره عدم تجانس وجود داشته است. با این حال همواره دو گانه نفت و امنیت باعث استحکام رابطه میان ریاض و واشنگتن بوده است. اتحاد آمریکا و عربستان به سال 1943 و دیدار شاهزاده فیصل و خالد از واشنگتن به دعوت فرانکلین روزولت باز می گردد. دو شاهزاده پذیرفتند که در ازای کمک های امنیتی آمریکا، موقعیت برتر شرکت های نفتی آمریکایی را در صنعت نفت و گاز عربستان حفظ کنند، بعدها در دوران جنگ سرد، انزجار هر دو کشور نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و در دوره پس از جنگ سرد، ذخایر عظیم نفتی سعودیها و نیاز به برخورد با صدام حسین به تداوم این رابطه و انحراف توجهها از تناقضات اساسی میان دو کشور کمک کرد. با این حال تراژدی یازدهم سپتامبر و فاش شدن این که ۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربا از عربستان سعودی آمده بودند، باعث شد که روابط دو کشور دچار دست انداز شود. اما تجدید تمرکز واشنگتن بر عراق در حالی که شورش های طولانی و بازسازی عراق پس از صدام آمریکا را گرفتار کرده بود بار دیگر اختلافات ریاض و واشنگتن را به فراموشی سپرد.
قاعده نفت در برابر امنیت با به قدرت رسیدن باراک اوباما دچار بحران شد. تغییر ثقل استراتژیک از خاورمیانه به خاور دور و پی گیری سیاست عدم مداخله در خاورمیانه از یک سو و تغییر در بازار انرژی و کاهش وابستگی آمریکا به نفت سعودی ها از سوی دیگر اتحادی که بر پایه هایی لرزان بنا شده بود را متزلزل ساخت.
با وقوع اعتراضات عربی بار دیگر اوضاع وخیم شد. ریاض از واشنگتن انتظار داشت که تمام قد به حمایت از متحد دیرینه خود یعنی حسنی مبارک بپردازد. دموکراسی در مصر به مراتب از دموکراسی در عراق برای ریاض بدتر بود. اگر مصر می توانست الگویی شبه دموکراتیک را تجربه کند، چرا عربستان نتواند؟ این موضوع چالشی علیه ماهیت پادشاهی های حوزه خلیج فارس بود. اصلاحات سیاسی و شکل گیری دموکراسی در بحرین نیز چالش دیگری در پیش پای مقامات عربستانی بود. ریاض و ابوظبی نیروهای خود را به بحرین فرستادند تا با سرکوب خونین مردم مانع از پیشروی تحولات سیاسی در این کشور با ترکیب جمعیتی عمدتا شیعه شوند.
پس از آن نوبت به مصر رسید. عربستان به خوبی السیسی را از زمانی که در ارتش بود می شناخت و در کوتاه ترین زمان ممکن از کودتای آن حمایت کرد. بدین ترتیب ریاض تلاش کرد جدایی از واشنگتن را تمرین کند. اما نتیجه این تلاش گسترش نا امنی و بی ثباتی در منطقه بود. سعودی ها که ابزاری غیر از وهابیت تکفیری برای عرض اندام در خاورمیانه نداشتند به تولید و تکثیر گروه های تروریستی همچون داعش، النصره، احرار الشام و... پرداختند. اتفاقی که خیلی زود دامن متحدان غربی ریاض را در پاریس و بروکسل گرفت.
حالا واشنگتن برای امنیت خودش هم که شده تلاش می کند دوباره به منطقه بازگشته و کنترل دوباره سعود را در اختیار بگیرد. نیوزویک در رابطه با الگوی جدید تعامل میان ریاض و واشنگتن می نویسد: " خیلی سخت است که سعودی ها را دوست داشته باشیم. عربستان یک کشور دیکتاتوری است. شاهزاده هایش رفتارهای ناشایستی دارند. دیپلمات های سعودی در خیابان های پایتخت های خارجی بی هیچ توجهی به امنیت عابران و گاهی حتی در حال مستی رانندگی می کنند...با این حال باید یاد بگیریم سعودی های غیردلچسب را دوست داشته باشیم"زیرا رها کردن ریاض به حال خود به تقویت تروریسم و بی ثباتی بین المللی می انجامد.
نوع جديد قانونگذاري
روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز خود نوشت:
فقط يك ماه ديگر تا پايان دوره مجلس موجود، زمان مانده است؛ مجلسي كه به دليل عملكردش نزد مردم اعتبار لازم را كسب و حفظ نكرد و به همين دليل اكثر نمايندگانش در اين انتخابات شكست خوردند. با وجود اين انتظار ميرفت كه مجلس در يكي از آخرين مصوبات خود يعني بودجه سال جاري در تصويب قانون جانب اعتدال را رعايت كند و تكليف مالايطاق بر دوش دولت نگذارد. درست است كه قانونگذاري حق مجلس است، ولي استفاده از اين حق بايد قابل دفاع و منطقي و عملي باشد.
خداوند هم بر بندگانش تكليفي را بار نميكند كه از طاقت آنان خارج باشد، چه رسد به بندگان خدا كه هيچگاه نبايد چنين كنند. درباره حذف ٣ دهك بالاي جامعه از دريافت يارانه، به راحتي ميتوانيم دستور دهيم كه سه دهك از افراد از مجموعه يارانهبگيران حذف شوند، حتي ميتوانيم هفت دهك را تعيين كنيم ،روي كاغذ اين كار به سادگي و راحتي هرچه تمامتر انجام ميشود و مبالغ پرداختي به آنان از رديف مذكور حذف و با چرخش يك قلم در رديفهاي تعيين شده منظور ميشود. بنابر اين بهطور طبيعي در روي كاغذ نه تنها مشكل يارانهها حل ميشود، بلكه مبالغ صرفهجويي شده از اين كار، گره از مشكلات بسياري ديگر نيز ميگشايد!!
ولي وقتي كه به پايان سال ميرسيم، خواهيم ديد كه نه تنها هيچيك از اين گرهها گشوده نشده است، بلكه برعكس يك گره جديد ميان روابط دولت و مجلس ايجاد شده كه چرا دولت قانون مجلس را اجرا نكرده است! در حالي كه روشن است دولت هم ميخواهد افراد بسياري كه شرايط اخذ يارانه را ندارند حذف و بودجه آنها صرف امور ديگر شود.
ولي ميان اين خواست و امكان اجرا فاصلهاي عميق است. اگر هر هدف مطلوب اجراشدني بود كه ميتوانستيم تمامي اهداف خوب را در يك لايحه بنويسيم و سپس خود را براي اجراي آن آماده كنيم. اتفاقا برعكس، بسياري از مشكلات جهان از جمله ما در ايران از آنجا ناشي ميشود كه مرز ميان آرمان و هدف مطلوب را با امكان اجرايي شدن آن مورد توجه قرار نميدهيم. در نتيجه توان خودمان را در رسيدن به اهداف دستنيافتني از ميان ميبريم و پس از كوششهاي فراوان نااميد از رسيدن به اين اهداف، منفعل ميشويم. مشكل از آنجا ناشي ميشود كه ما درك درستي از رابطه دولت و مجلس نداريم.
درست است كه قواي سهگانه بايد از يكديگر مستقل باشند، ولي اين استقلال معناي ظريفي دارد. اين مفهوم استقلال قوا در غرب شكل گرفته است، پس بايد ببينيم كه معناي استقلال در آنجا چگونه است. در آنجا مجلس و دولت از طريق احزاب در يكديگر ممزوج ميشوند. دولتهاي غربي برآمده از احزاب هستند، و احزاب نيز مجالس را در اختيار دارند، و احزاب اكثريت به يك معنا همزمان صاحب مجلس و دولت هستند. پس رابطه نزديك و مسوولانهاي در ميان مجلس و دولت وجود دارد، و چنين نيست كه مجلس يك چيز باشد و دولت يك چيز ديگر؛ يا بدتر از همه اينكه مجلس و دولت در روبهروي هم قرار گيرند. اگر چنين رابطه نزديكي ميان دولت و مجلس باشد، قانون مصوب هماني خواهد بود كه دولت ميتواند اجرا كند، و شكست دولت در اجراي قانون، به منزله شكست مجلس در تصويب آن قانون نيز هست.
در جريان حذف سه دهك يارانهبگيران هرچه دولت فرياد زد كه ما نميتوانيم اين تعداد افراد را شناسايي كنيم، و تجربه يكي دو سال گذشته نيز براي ما نشان داده كه با توجه به ضعف زيرساختهاي اطلاعاتي كشور، توان شناسايي درست افراد را از حيث درآمد نداريم، ظاهرا به گوش مجلسيها نرفت كه نرفت. تصويب چنين قوانيني فقط آمار و ارقام بودجه را كم و زياد ميكند، و اثر چنداني بر واقعيت ماجرا ندارد. آيا كسي از نمايندگان بود كه در يك لحظه خود را بهجاي مجريان قانون بگذارد و از خود بپرسد كه اگر من جاي مسوولان اجرايي كشور بودم، چگونه چنين افرادي را شناسايي ميكردم؟
آيا هيچگاه اين نمايندگان به خود زحمت اين را دادند كه شيوه شناسايي اين سه دهك از افراد بالاي جامعه را تعيين كنند و مطمئن شوند كه دادهها و ابزارهاي لازم براي اجراي اين شيوه وجود دارد؟ مثل اين ميماند كه به كسي كه در تهران است دستور دهيم كه تا چند ساعت ديگر در زاهدان حاضر شود، ولي دسترسي او به هواپيما امكانپذير نباشد، هرچند در عالم واقع هواپيما وجود دارد، ولي دسترسي فرد موردنظر در زمان تعيين شده ممكن نباشد. اين سادهانگاري است كه گمان كنيم، ٨٠ ميليون جمعيت كشور را ميتوان در قالب دهكهاي درآمدي تقسيم كرد.
اين كار در گزارشهاي مركز آمار انجام ميشود، ولي آنجا از اين گزارشها يك مفهوم آماري وجود دارد و نه تعيين مصداقي. يعني ميتوانيم بگوييم دهكهاي درآمدي چگونهاند، ولي نميتوانيم بگوييم كه چه كسي يا خانواري دقيقا جزو كدام دهك درآمدي است. براي اينكه معيارهاي آماري گزارش آنقدر عام است كه خطاهاي جزيي را پوشش ميدهد، ولي براي اجرا، نميتوان اين خطاهاي جزيي را ناديده گرفت. بنابراين اين مصوبه اجرا نخواهد شد، نه به دليل اينكه مجري علاقهاي به اجراي آن ندارد، بلكه به دليل غيرعملي بودن آن. يكي از دلايل ضعف حاكميت قانون در ايران، وجود همين قوانيني است كه قابليت اجرايي ندارند، از اين نوع قوانين در جامعه ما بسيار زياد است و فقط از باب رفع تكليف تصويب شده و نه براي اجرا.
مجلس اخلاقگرا، دولت عملگرا
سیدرضا صالحی امیری در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
حماسه هفتم اسفند و حضور پرشور و رأی معنادار مردم، نوید مجلسی معتدل و کارآمد را میدهد. واضح است که حل مشکلات کشور و بهبود وضعیت جامعه با تشکیل مجلسی خردورز و نمایندگانی فهیم، دست یافتنیتر است و وضع قوانین بهتر در مجلس، دولت را هم امیدوار میسازد که بتواند در مقام عمل و اجرای قانون، گامهای استوارتری بردارد.
به همین دلیل دور دوم انتخابات در حوزههایی که هنوز منتخب آنها مشخص نشده، اهمیت بسیاری دارد و به هیچ وجه اهمیت آن کمتر از دور اول انتخابات نیست. چرا که مشارکت بیشتر مردم در این مرحله و انتخاب نمایندگانی شایستهتر، کار نیمه تمام مرحله اول را کامل میکند و به گفتمان مورد قبول و اعتماد اکثریت جامعه، یعنی گفتمان اعتدال، ژرفای بیشتری میبخشد.
تجربه انتخابات نیز نشان میدهد که هر چقدر سطح مشارکت به میزان قابل توجهی بالا رود، سطح امید و نشاط جامعه افزایش یافته و گفتمان اعتدال بر صدر مطالبات مردم مینشیند. به عبارت دیگر شهرستانها با استفاده از تجربه تهران و سایر شهرهای بزرگ باید توجه کنند که سطح مشارکت «حداقلی» یا «قابل قبول» کافی نیست، بلکه باید کوشید قلههای با درصد مشارکت بالاتر را فتح کرد. اکنون که آرایش نهایی مجلس آینده به نتایج دور دوم وابسته است، باید توجه کنیم که نتیجهگیری در این مرحله سختتر است و تلاش بیشتری میطلبد. چرا که به طور طبیعی در انتخابات دو مرحلهای، میزان مشارکت در دور دوم به طور چشمگیری کاهش مییابد. پس بجاست که همه اصحاب اندیشه و گروههای تأثیرگذار، بویژه نخبگان، مراجع و روحانیت، فرهنگیان، اصحاب علم و هنر و ورزش، اهمیت این مقطع و ضرورت حضور در دور دوم را برای واجدان شرایط رأی دادن در این مرحله روشن سازند.
آنچه مسلم است، ضرورتهای مرحله اول انتخابات برای مرحله دوم نیز باقی و پابرجاست و کشور همچنان به ثبات و آرامش، همدلی و انسجام و اخلاقگرایی و دوری از کینه و تخریب نیاز اساسی دارد. بویژه که پس از نتایج انتخابات در هفتم اسفند، برخلاف انتظار افکار عمومی، حجم تخریبها، انگزنیها و مانعتراشیها علیه دولت به طور چشمگیری افزایش یافته و به جای تمکین به رأی ملت و پیوستن به صفوف جامعه، انواع اتهامافکنی و برچسبها نثار دولت میشود. آنان که قبل از انتخابات هفتم اسفند از «لیست انگلیسی» دم میزدند، پس از انتخابات پا را فراتر نهاده و شهروندان متعهد و دوستدار نظام را با «مردم کوفه» قیاس کردند و متأسفانه هنوز هم دست از این رفتار ناشایست و مسیر نادرست برنداشتهاند.
خوشبختانه در دور قبلی، ائتلاف بزرگ اصلاحطلبان، اعتدالیون و اصولگرایان معتدل، موجب خلق فرصتی بینظیر شد که همراهی مردم با این ائتلاف در اکثر شهرها، موج جدیدی از امید و نوید فردایی بهتر برای ایران و ایرانی به بار آورد. در واقع بزرگان هر سه جریان با واقعنگری و ترجیح منافع ملی بر منافع جناحی و گروهی، دایره حضور مردم و میزان اعتماد به این جریانها را وسعت بخشیدند و با خرد جمعی و عمل مصلحانه به ارتقای سهم مردم در هرم قدرت کمک کردند.
امروز هم دولت به یاری شهروندان نیاز دارد تا از طریق کارآمدتر کردن مجلس و ارائه قوانین راهگشا، از فضای مساعدی که «برجام» برای پیشرفت و رونق کسب و کار و اقتصاد ایجاد کرده، استفاده بهینه بکند. از این رو حضور چشمگیر پای صندوقهای رأی، پاسخی مردمی و برآمده از نهاد جامعه به مخالفان و سنگاندازان و فضاسازان علیه برجام و دیگر دستاوردهای دولت خدمتگزار است. این روشی اخلاقی و بهترین پاسخ به بداخلاقیها و تخریبهایی است که متأسفانه هزینههای هنگفتی را روی دستان دولت و ملت نهاد. اما امید میرود در این مرحله هم با پیروزی عقلانیت و اعتدال و نفی رادیکالیسم که استراتژی مطلوب دولت و مقبول ملت است، شاهد کاهش هزینهها و ترمیم شکافها باشیم. بویژه که امسال سال پر اهمیتی برای دولت است و نتایج دستاوردها و عملکرد دولت در پایان سال 95، ملاک تصمیمگیری مردم در انتخابات سال 96 خواهد بود و رضایت مردمی از طریق کارآمدی دولت حاصل خواهد شد.
از سوی دیگر از منظر امنیت ملی و توجه به منافع ملی و مصالح عمومی، باید توجه کنیم که تحولات پیرامونی در منطقه پرآشوب و صفآراییها و آرایش جدید کشورهایی که به تقویت نگاه ارتجاعی و متحجرانه کمک میکنند و شمهای از آن را در اجلاس اخیر سازمان همکاری کشورهای اسلامی شاهد بودیم، ضرورت نقشآفرینی هوشمندانه و توأم با عزت ایران در مدیریت این تحولات را آشکار میسازد. بدون شک مجلس آینده با خردورزی و مصلحتسنجی و با مشی اعتدالی میتواند تدابیر درستی در این زمینه اتخاذ کند. در هر صورت تمرین دموکراسی در ایران طی سالهای پس از انقلاب اسلامی، اصل گردش قدرت را در نظام سیاسی تثبیت کرده و این اصل نباید تحتالشعاع سایر مسائل قرار بگیرد.
تصمیم گیرنده نهایی مردم هستند و حفظ اصل حق انتخاب مهمتر از این است که نامزدهای کدام گرایش یا جناح وارد پارلمان شوند. حرکت در چارچوب قانون از سوی همه نهادهای دستاندرکار انتخابات و پرهیز از هر نوع رفتار و سخن کینهتوزانه و انتقامجویانه هم باید به عنوان اصول دیگر مردمسالاری بویژه از سوی کسانی که موفق به اخذ رأی ملت نمیشوند، نهادینه شود تا نهال دموکراسی در ایران از گزند آفات مصون بماند.
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
صورت مسائل كشور چيست؟ تا ما آنها را خوب ننويسيم و خوب درك نكنيم نميتوانيم آن را حل كنيم. ما در ساحات اقتصاد، فرهنگ، سياست و مسائل اجتماعي مسائل زيادي داريم اگر حل آن را به تابعي از متغير رقابتهاي سياسي تبديل كنيم هيچ مسئلهاي حل نخواهد شد. يكي از مسائلي كه امروز گرفتار آن هستيم مسئله سياست خارجي و مناسبات ما با آمريكاست. در دل اين مسئله، برجام نقطه كانوني است.
هيچ كس در ايران مخالف مذاكره با قدرتهاي جهاني براي حل مناقشات هستهاي نبوده و نيست. به همين دليل در دولتهاي هشتم، نهم و دهم نيز مذاكرات با 1+5 در بحراني ترين روزها ادامه داشت و هيچگاه قطع نشد. پس اين نسبت به منتقدين كه اينها مخالف مذاكره هستند انصاف نيست.
نكته دوم كسي با اصل موضوع برجام نيز كه محصول ماهها مذاكره با طرفهاي درگير به ويژه آمريكا بود نيز مخالف نيست. اين مذاكرات با اشراف مقام معظم رهبري و تعيين چارچوبهاي دقيق پيش رفت و به سرانجام رسيد و نهايتا طي نامهاي از سوي معظم له به رئيس جمهور درباره اجراي برجام عملياتي شد، بنابر اين هيچ كس هم با اين معاهده، تفاهمنامه، قرارداد و هر نامي كه ميتوان برآن نهاد مخالف نيست.
حتي كسي هم با مذاكرات با غرب در حوزه هاي گوناگون با اذن رهبري در شرايط خاص خود مخالف نيست. آنچه مورد نقد منتقدان است نحوه عمل، نوع برخورد و عدم رعايت قواعد علمي مذاكرات ديپلماتيك و نوعي خودشيفتگي توام با وادادگي در برابر دشمن يعني آمريكا است. به هرحال در برجام ما تعهداتي بايد انجام ميداديم كه انجام داديم . اما چه دليلي وجود داشت كه فراتر از آن عمل كرديم! به طوري كه رئيس آژانس بين المللي اتمي بگويد؛ ايران فراتر از تعهدات خود عمل كرد. مسئله بعدي بدعهدي غرب به ويژه آمريكاست كه يك جريان رسانهاي مرموز در كشور اصرار دارد آن را لاپوشاني كند.
وقتي رئيس كل بانك مركزي ايران در شوراي روابط خارجي آمريكا در مصاحبه با بلومبرگ و المانيتور تصريح ميكند؛ «برجام هيچ دستاوردي براي ما نداشته است» چرا عدهاي اصرار دارند با كوچك كردن كارهاي بزرگ دولت قبل در زمينه هستهاي و توفيق نسبي در دورزدن تحريمها و بزرگ كردن هيچ، بدعهدي آمريكا را پنهان و ضعفهاي كاركرد ديپلماسي دولت را مخفي كنند. با مخفي كردن ضعفهاي ديپلماسي خارجي و بزك كردن آمريكا مسئلهاي حل نميشود فقط صورت مسئله را پاك ميكند و حل آن را پيچيدهتر مي كند.
در نامهاي كه مقام معظم رهبري درباره اجراي برجام خطاب به رئيس جمهور محترم صادر فرمودند تاكيد كردند؛ پذيرش مذاكرات از سوي ايران اساسا با هدف لغو تحريمهاي ظالمانه اقتصادي و مالي صورت گرفته ... لذا هرگونه اظهاري مبني بر اينكه ساختار تحريمها باقي بماند به منزله نقض برجام است.
آمريكاييها امروزها هم اظهار ميكنند ساختار تحريمها را حفظ خواهند كرد و هم عمل ميكنند و هم تهديد ميكنند. اساسا متن برجام را كنار گذاشتند و شاخ و شانه عليه ملت ما ميكشند.
مقام معظم رهبري در همين نامه تصريح ميكنند؛ "وضع هرگونه تحريم در هر سطح و به هر بهانهاي از جمله بهانه تكراري و خودساخته تروريسم و حقوق بشر توسط هر يك از كشورهاي طرف مذاكره نقض برجام محسوب ميشود و دولت موظف است طبق بند 3 مصوبه مجلس اقدام هاي لازم را انجام دهد و فعاليتهاي برجام را متوقف كند."
خوب اين كلمات و جملات واضح است. اصلا آمريكاييها برجام را اجرا نكردند تا به مراحل بعدي برسد. وزيرخارجه ما همين چند روز پيش گفته بود "ما 30 ماه مذاكره نكرديم كه حالا تنها سندي خالي داشته باشيم"(1)
مفهوم اين سخن چيست؟ يعني ما سندي را كه امضا كرديم براي حريف پر است اما براي ما خالي؟ آيا اين است مذاكرات برد - برد.
اشتباه نشود لبه تيز تيغ منتقدين به سمت آمريكا است نه دولت و مسئولين، كما اينكه موضع رئيس بانك مركزي و وزير امور خارجه هم حكايت از گله و شكايت از آمريكا دارد.
در اين معركه همه بايد به صورت يك مشت درآييم و به دهان آمريكا بكوبيم و اگر نقض برجام صورت گرفته شجاعانه آنها را از طريق همان راهكارهاي برجام دنبال كنيم.
متاسفانه برخورد رئيس جمهور با اين مسئله سطحي و حاكي از نوعي ساده لوحي است. آقاي رئيس جمهور در سفر به سمنان هيچ گله و شكايتي از نقض برجام ندارد و لبه تيغ تيز حمله خود را به سمت منتقدين گرفته است.
اولا ميگويد زمان انتقاد از برجام قبل از تصويب آن بود. ثانيا ميگويد: امروز زمان برخي نقدها و بيانها نيست.
قبل از برجام هم نقد ميكرديم، منتقدين مورد بيمهري بودند و با عباراتي موهن چون بيسواد، كاسب تحريم، برو به جهنم و... نواخته ميشدند!
بعد از برجام هم ايشان ميفرمايند زمان نقد نيست. اساسا اگر دوز نقد و كيفيت و زمان آن را دولت تعيين كند پس تكليف آزادي بيان چه ميشود؟ نميشود دولتي با استانداردهاي ليبرال سر كار بيايد و جلوي نقد، آن هم نقدي كه پاي منافع و مصالح ملي در ميان است را بگيرد.
نمي شود رئيس جمهور هيچ موضعي در برابر لات بازيهاي ديپلماتيك آمريكا نگيرد و مدام چماق مذمت و اهانت را بر سر منتقدين بكوبد ولو آنكه اين منتقدين از درون دولت باشد.
نقدهاي مطرح شده در مورد اجراي برجام مشفقانه، شفاف و موردي و دقيق است. چرا وقتي رئيس جمهور محترم در مقام پاسخ به نقدها برميآيد ميگويد؛ 3 ماه از برجام گذشته نه 30 سال! اين سخن ناظر به پاسخگويي به كدام سوال منتقدان است. چه كسي گفته 30 سال از برجام گذشته و هيچ اتفاقي نيفتاده است!
رئيس جمهور ميگويد: "نقد دولت گاهي لازم است اما آشوب و هرج و مرج رسانهاي را ملت نمي پسندد. رسانهها اخلاق را مد نظر قرار دهند" متهم كردن منتقدين به آشوب و هرج و مرج انصاف نيست. سانسور سخنان رئيس كل بانك مركزي در آمريكا در رسانههاي طرفدار دولت و حتي روزنامه ايران ارگان دولت رعايت اخلاق رسانه اي نيست! و با "قانون انتشار و دسترسي آزاد به اطلاعات" نمي خواند.
رئيس جمهور در ادامه برخورد با منتقدين در سمنان ميگويد: برخي مي خواهند القا كنند ملت ايران پيروز نيست، آمريكا پيروز است، صهيونيستها پيروز هستند. كجا رفت تعصب ملي؟ كجا رفت غيرت ديني؟ چه كسي گفته ملت پيروز نيست. ملت نزديك به 4 دهه رخ به رخ با آمريكا جنگيده و يك لحظه هم از مقاومت فروگذار نكرده است. ملت يك صدا بيش از سه دهه است فرياد مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل از زبانش نيفتاده است.
اگر گفته شود آمريكا بدعهد است نميشود به او اعتماد كرد، معنايش اين است آمريكا و صهيونيست پيروز است. اين چه منطقي است كه از تريبونهاي رسمي كشور آن هم توسط بالاترين مقام اجرايي تبليغ و ترويج ميشود! اگر رئيس كل بانك مركزي برود در آمريكا شجاعانه اعلام كند تحريمهاي پولي، مالي و بانكي برداشته نشده است و آمريكا برجام را نقض كرده، تعصب ملي و غيرت ديني ما بر باد ميرود؟ با اين بيان دولت ميخواهد شكاف فهم ملت از برجام را با فهم خود پر كند؟
رئيس جمهور به جاي مذمت منتقدين فكر اجراي دقيق برجام و مطالبات رهبري و مجلس در اين باره باشد. همانطور كه وزير محترم خارجه گفت؛ برجام يك سند "خالي" نيست مكانيسمهاي قانوني در آن براي اجرا وجود دارد، بايد از آن طريق آمريكا را مجبور به اجراي تعهدات خود كرد و اگر نكرد برگرديم به ما قبل برجام. شرط برگشت به ماقبل برجام جدي گرفتن اقتصاد مقاومتي و تغيير ادبيات ديپلماسي خارجي دولت در مواجهه با دشمن ترين دشمنان ملت يعني استكبار جهاني و شيطان بزرگ آمريكا است و ملت در آن صورت يكپارچه پشتيبان دولت خواهد بود و منتقدين در صف مقدم اين حمايت قرار دارند.
پينوشت:
1 - ظريف در ديدار موگريني كيهان 31/1/95
ایران در قرن نوزدهم؟!
روزنامه کیهان به قلم علی اکبری در سرمقاله امروز خود نوشت:
حرکت انقلاب اسلامی، حرکتی رو به جلو و توأم با پیشرفت بوده است و هیچ کس نمیتواند این واقعیت را انکار کند.
حتی اوبامای مؤدب و باهوش! نیز بر این نکته اذعان دارد و در سخنان خود از قدرت و نفوذ ایران در منطقه و اهمیت ایران سخن گفت و البته تلاش نمود با خدعه و نیرنگ اعلام کند که در آغوش آمریکا رفتن باعث گسترش نفوذ و قدرت ایران خواهد شد. که باید گفت؛ «کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی!» آمریکا اگر منشأ قدرت بود، وضعیت مصر و عربستان و ترکیه و حتی برخی دولتهای اروپایی به عنوان پادوهای آمریکا، این گونه نبود.
اعتراضات اقتصادی، اجتماعی و درگیریهای روزمره با پلیس این کشورها تنها بخشی از واقعیتهایی است که اجازه انتشار مییابند و آنچه توسط ناتوی فرهنگی دشمن سانسور میشود، در مقابل آنچه اعلام شد، بخش درون آب یک کوه بزرگ یخی است. با این وصف برخی افراد و جریانات تلاش دارند با اشاره به نقاط قوت نظام سلطه، وضعیت کنونی کشور را به خرابه و ویرانه تشبیه کنند. خرابهای که تنها راه آبادانی آن دیدن کدخدا است. در همان زمان که برخی آقایان با مشاهده تلاش دشمن در تحریم کشور و مشکلات ایجاد شده توسط دشمن در مسیر کشور، شرایط را به شعب ابیطالب تشبیه کردند، مقام معظم رهبری با باطل خواندن این تشبیه فرمودند: «ما امروز در شرایط شعب ابیطالب نیستیم؛ ما در شرایط بدر و خیبریم. ما در شرایطی هستیم که ملت ما نشانههای پیروزی را به چشم دیده است؛ به آنها نزدیک شده است؛ به بسیاری از مراحل پیروزی، با سرافرازی دست پیدا کرده است. امروز مردم ما را از محاصره اقتصادی میترسانند؟ با این حرفها، با این ترفندها میخواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ امروز میخواهند در اراده مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ قل هذه سبیلی ادعوا الیالله علی بصیره انا و من اتبعنی؛ این راهی است که با بصیرت انتخاب شده است، این راهی است که با مجاهدت باز شده است، این راهی است که با خون عزیزترینها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قلههایی هم دست پیدا کردیم. ما متوقف نمیشویم.» (1390/10/19)
اما ظاهراً این اشتباه محاسباتی که معظمله نگران آن بودهاند، در برخی از مسئولان کشور بروز و ظهور علنی یافته است. آقایانی که اصرار داشتند در صورت عدم امضای برجام، کشور حتی قادر به صادرات یک بشکه نفت نخواهد بود. آقایانی که اعتقاد دارند حرکت تحریمی نظام سلطه، ایران را به قرن نوزدهم بازگردانده است. آقایان اعلام کردهاند چرا واقعیتهای برجام برای ملت بازگو نمیشود؟ شایسته است ایشان پاسخ دهند که این واقعیات را چه کسی باید به ملت بگوید؟ مرجع تأیید صلاحیت شده برای اعلام این واقعیات به ملت چه کسی است؟ رئیسجمهور فلان کشور خارجی بیاطلاع از موضوع معرفی شده و یا اعلام میشود خبرنگار صدا و سیما، نظر خود را به او القا کرده است.
بازتاب دادن به سخن فلان فرد خارجی، اعتماد به بیگانه و دامن زدن به خواست طرف غربی برای جنگ روانی علیه ایران تعبیر میشود و یا بازخوانی سخنانی که مصرف داخلی برای همان کشور دارد. تنها مرجع داخلی را صالح برای این امر میدانند. سمعا و طاعتاً! اما در داخل نیز وضعیت تقریباً همین طور است. روزی به مذاکره کنندگان کشور مدال افتخار میدهند و روز دیگر زمانی که به فرموده ایشان مبنی بر اینکه واقعیات به مردم گفته شود، همین آقایان مدال دریافت کرده، بخشی از واقعیت را منعکس مینمایند به همان افراد القاب ناآگاه و نامطلع داده میشود. جناب آقای صالحی بعد از آن سخنانی که گفت و به اصطلاح توجیهی که شد در گفتوگوی ویژه خبری در خصوص مسائل غیر فنی هیچ پاسخی نمیدهد و اظهار میدارد به بنده گفته شده تنها در خصوص مسائل فنی صحبت کنم و جالب اینکه برخی مسئولین متولی موضوعات غیر فنی و به واقع اقتصادی و سیاسی که رئیس کل بانک مرکزی قطعاً یکی از این افراد است، با صراحت بیشتری سخن آقای صالحی در موضوع عدم انجام تعهدات طرف غربی را مورد تأکید و تأیید قرار داده و اعلام نمودند که برجام تقریباً هیچ عایدی برای ایران نداشته است و آمریکا به تعهدات خود عمل نکرده است.
جناب آقای ظریف از آمریکا درخواست میکند که در مراودات ایران و اروپا دخالت نکند تا مشکلات رفع شود (نقل به مضمون) و اشاره نمیکند که مگر راهبرد برخی از آقایان این نبود که باید کدخدا را دید تا مشکلات ما با اروپا خاتمه یابد؟ مگر با جان کری قدم زده نشد و مگر به بهانه رعایت ادب و نزاکت با اوباما دست داده نشد؟ چرا مشکلات حل نشده است؟ تاکنون چندین بار دیوار تحریمها فرو ریخته است و همه تحریمها رفع شده است؟ بعد از هر دیدار و توافقی این سخن اصلیترین سخن برخی آقایان بود که دیوار تحریمها فرو ریخت و تمام تحریمها لغو شده و... و اکنون با گذشت چندین ماه از این سخنان، همچنان اظهار میشود که مگر چقدر از برجام گذشته که ملت توقع دارد نتایج برجام را مشاهده کند؟ ملت قرار بود همزمان با اجرای برجام، نتایج آن را مشاهده کند و این مدت که ملت اعتراض به دولت نکرده از بزرگواری و به واقع همدلی و همزبانی است و نه فراموشی.
مگر به دولت گفته نشده بود که از طرف بدعهد مقابل که سابقه خدعه و نیرنگ فراوانی از او سراغ داریم، تضمینهای مناسب و لازم اخذ شود و سپس اقدامات ایران آغاز گردد؟ چرا این اتفاق نیفتاد؟ آقایان اعلام نمودند که پرستیژ و وجهه بینالمللی آمریکا مانع بزرگ و اساسی برای نقض توافق از سوی آمریکا خواهد بود و اکنون همان آقایان از آمریکا درخواست میکنند که به آنچه تعهد داده عمل نماید. درخواستی از سر التماس و خواهش که باعث سرافکندگی است! اگر خوب توافقی انجام شده بود و به واقع فتحالفتوح اتفاق افتاده بود، اکنون برای اجرای تعهدات آمریکا نیازی به مذاکره با اصلیترین متولی پیگیری تحریمهای علیه ایران یعنی وزارت خزانهداری آمریکا نبود بلکه آمریکا بود که باید منت ایران را میکشید.
آقایان تمام برگهای برنده در اختیار را خرج کردهاند و اکنون در این معامله و معادله برای پیشرفت مذاکرات، برخی زمزمهها از معامله بر موضوعات موشکی و دفاعی گفته میشود. این چه تجارتی است که هر چه هزینه پرداخت میکنیم، سودی عاید نمیشود؟ تجارت برد- برد تبدیل به «خسارت محض» شده است. آمریکا در مقابل خواهش برخی آقایان برای انجام تعهدات، اعلام میدارد که وظیفه ما همین مقدار بوده است و برجام تعهد بیشتر از این را به آمریکا تحمیل نکرده است! تمام این موارد بیانگر این واقعیت آشکار است که راهبرد برخی آقایان اشتباه بوده است.
اگر تصور شود که عقبنشینی و تعامل با آمریکا کلید حل مشکل است، باید گفت که اتفاقاً اینجا شروع ویرانی است و نقطه عقبگرد از عزت و اعتباری است که اکنون داریم. «اگر ما در مقابل دشمنی دشمنانمان با شجاعت و با اقتدار نایستیم، ما را خواهند خورد، خواهند بلعید. «ما» که میگوییم، یعنی کشور را، یعنی ملت را؛» (امام خامنهای) البته این سخن به معنی نادیده انگاشتن مشکلات نیست. برخی مشکلات وجود دارد و اگر توقع داشته باشیم رسیدن به قله بدون زحمت و تلاش است، قطعاً پیشرفتی حاصل نخواهد شد اما باید جنس و نوع این مشکلات را همان طور که هست ببینیم. بدون افراط و تفریط. «مشکلات ما مثل مشکلات یک گروه کوهنورد است که دارد در راهی حرکت میکند. راه سختی است و البته مشکلاتی دارد؛ گاهی آب میخواهند، گاهی غذا میخواهند، گاهی مشکلات دارند، گاهی به یک مانعی برخورد میکنند؛ اما دارند طرف بالا میروند. مشکلات ما از این قبیل است.» (امام خامنهای)
بنابراین باید از این اشتباه محاسباتی عبور کرده، واقعیات موجود را به دقت ملاحظه کنیم. متأسفانه دشمن و به طور خاص آمریکا، آن قدر در ذهن و محاسبه برخی مسئولین کشور قوی و مقتدر جلوه کرده که میتواند با یک بمب تمام زیرساختهای کشور را نابود کند و با اقدامات تحریمی، ما را به قرن نوزدهم باز گرداند. باید با این طرز تفکر مبارزه جدی نمود و دانست که این فرمان ما را به پیش نخواهد برد. «راه درست این است که ما خودمان را در درون تقویت کنیم و استغنا پیدا کنیم. دنیا به کشوری که غنی باشد و قوی باشد احترام میگذارد؛ مجبور است احترام بگذارد. اگر کشور ایران اسلامی قوی باشد و غنی باشد، همان کسانی که امروز دارند شاخ و شانه میکشند، همینها میآیند پشت دروازه ما میایستند و منتکشی میکنند.» (امام خامنهای) این استغنا یافتن در حوزه اقتصادی با راهبرد اقتصاد مقاومتی و پرهیز از شعار حاصل خواهد شد؛ همان طور که به قول سردار حاجیزاده درحوزه موشکی کشور حاصل شده که اگر دور تا دور کشور را حصار بکشند، ما در تولید به مشکلی برنخوریم. باید خود را قوی کنیم درغیر این صورت با راهبرد برخی آقایان، مجبور به التماس از شیطان بزرگ برای اخم نکردن، اجازه برای تبادل دلار، ملاحظه در سخن گفتن در پسابرجام و ... خواهیم بود.
فاعتبروا یا اولیالالباب.
مرثیهای برای «استقلال»
حسین قدیانی در یادداشت امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
حالش هیچ خوب نیست! معلوم نیست چه مرگش شده! استقلال را میگویم! دق دارد میدهد ما را! لال کرده ما را مقابل حریف! خیلی وقت است برای ما هیچ جام درست و درمانی نیاورده هیچ، برمیدارد چند تا چند تا گل میخورد، آنهم از حریفی که نباید! آنهم از حریف روی مخ! وضعیت استقلال بدتر از آن است که این روزنامهها فکر میکنند!
فکر میکنند و تیتر میزنند! تو وقتی دوئل اصل کاری را ببازی، دیگر چه سود از دانستن یا حتی بردن الباقی نتایج؟ اعداد و افتخاراتی بود که مال ما بود؛ این هم افتاده دست کریخوانان حریف! باخت با بدترین نتیجه ممکن! یعنی باز هم باید اعتراف کنم که من یک استقلالیام؟ و تاب تحمل باختش را ندارم، آنهم در حیاتیترین نبرد ممکن؟ آقایان! چه کار کردهاید با استقلال؟ غیرتتان کجاست؟ و چه آوردهاید بر سر استقلال ما که پیامک میزنند؛ «تیمی که داره از چپ به راست میزنه تیم حریفه اما تیمی که داره از چپ و راست گل میخوره استقلاله!»
خوب یادم هست این پیامک را کاترین اشتون برایم فرستاد! اواخر سال 92! همان ایامی که در روز روشن، معلوم نیست با چراغ سبز کدام نهاد دولتی توانست به دیدار محکومان امنیتی برود! نفوذ! آنهم توسط چه کسی؟ چه کیسی؟ آنهم تا کجا؟ تا 6 قدم دروازه استقلال! بلکه جلوتر! چسبیده به خط دروازه! چسبیده به تور! گل! وای که چه گل بدی خوردیم! فردایش ما در «وطن امروز» تیتر یک را «استقلال» رفتیم و چون دیدیم آژیر خطر را باید بلندتر کشید، استقلال را چنین نوشتیم؛ «ا س ت ق ل ا ل»! آن روز یادداشت روز با من بود که تیترش این بود؛ «باز هم دیگ پلوی سفارت!» نوشتم: «تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش پول ملی را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر استقلال ملی!» ببین چه بلایی آمده بر سر استقلال! این نخستین شعار و مهمترین شعار انقلاب یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»!
هفته پیش وزیر امور خارجه دولت اعتدال گفت: «آماده مذاکره درباره حقوقبشر هستیم»! ماندهام ایشان اگر یار ماست، پس چرا این همه به آقای کری پاس گل میدهد؟! مذاکره با یانکیها درباره اجرا یا عدم اجرای حقوق بشر در ایران؟! کدخدا قوت! مردمان عرصه دیپلماسی! ممنون میشویم اگر این همه چوب نزنید بر سر این استقلال مظلوم! شهید، بالایش دادهایم! میفهمید؟ میفهمید یا شهید را هم باید برایتان توضیح دهیم؟! آهای شهید رجایی! در سازمان ملل، کدام پای شکنجه شدهات را نشان دشمن دادی؟! دیر بجنبی، جماعت این استعداد را دارد که روی آن پا هم سیمان بریزد! و بعد، نه که اسوه اخلاق هم هستند، برایت فاتحه بخوانند! مذاکره با آمریکای حامی داعش درباره حقوقبشر، یعنی یک سوپرگل دیگر درون دروازه استقلال مملکت! آخرش نفهمیدیم برجام آمده بود تحریم را بردارد یا استقلال را؟!
هستهای؛ دشمن باید بگوید داشته باشیم یا نه! موشک؛ بسته به نظر یانکیهاست! نانو؛ این هم! اینکه فلان جاسوس، در بند قانون باشد؛ این هم! اواخر سال گذشته «احمد شهید» درست در «روز شهید» ایران را به نقض حقوقبشر متهم کرد! به اینها رو بدهی، یعنی به اعوان و انصار کدخدا رو بدهی، خدا را متهم به نقض حقوقبشر خواهند کرد! سند؟ «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه»! برای استقلال، یک دل سیر، گریه باید کرد! چند روز دیگر، بچههای الی بیتالمقدس به خط خواهند زد تا خود درباره سرنوشت خود تصمیم گرفته باشند!
در جاده اهواز به خرمشهر، شگفتا از این طعنه روزگار! بیشترین شهید را جایی دادیم که به «انرژی اتمی» معروف است! دهم اردیبهشت 61 آیا در «انرژی اتمی» آنهمه شهید دادیم که چند سال بعد، تصمیم برای چگونه داشتن انرژی هستهای با دشمن باشد؟! که خوشحال باشیم اگر هستهای را داریم میدهیم لیکن در عوض، تحریمها هم برداشته میشود؟! چه اشتباه بزرگی! پندار ما این است که سیمان را درون قلب رآکتور اراک ریختند اما حقیقت آن است که سیمان را ریختند درون قلب استقلال کشور! و این یعنی «خسارت محض»! بهشتی، رجایی، باهنر، مطهری و... و صیاد! شهدای ترور! حقوقبشر! برجام نمیدانم چند! مذاکره! و باز هم مذاکره! ظاهرا هم چرخ مذاکره باید بچرخد، هم چرخ وابستگی! چرخ استقلال نچرخید، مهم نیست! چرخ هستهای نچرخید، مهم نیست! چرخ کارخانههای بزرگ نچرخید، مهم نیست! چرخ کارگاههای کوچک نچرخید، مهم نیست! مهم آن است که برجام را دیگر نباید نقد کرد! کدخدا قوت آقایان! با این دستفرمان شما، استقلال مگر آنکه خواب پیروزی را ببیند! آهای! یکی در این آبادی نیست که صدای مرا بشنود؟!
ايران، عربستان و مسائل خاورميانه
احمد شيرزاد در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
شرايط فعلي خاورميانه به شكلي است كه بحرانهاي مختلفي جهان اسلام را در برگرفته است و متاسفانه چشمانداز مايوسكنندهاي از منطقه خاورميانه وجود دارد وكمتر كشوري درخاورميانه از فضاي امن برخوردار است.
البته ايران در بين اين كشورها از امنيت بالايي برخورداراست هر چند امنيتي كه در فضاي داخلي ايران وجود دارد در روابط خارجي ايران با كشورهاي منطقه وجود ندارد حتي تركيه كه در بين كشورهاي منطقه امن بود امروز دچار گرفتاريهاي زيادي شده، تركيه ميتوانست مانند اهرمي براي ترقي جهان اسلام عمل كند ولي اين كشور نيز چشمانداز مثبتي ندارد و تحولات سياسي داخلي آن نگرانكننده است.
بحران سوريه و يمن باعث صف كشي كشورهاي اسلامي مقابل هم شده است البته عراق نيز مشكل قابل ملاحظهاي براي جهان اسلام است. بحران يمن و سوريه بحرانهاي جدي هستند كه تا اين دو حل نشود خاورميانه روي آرامش به خود نخواهد ديد. درعين حال مساله تروريسم و افراط گرايي مانند داعش و طالبان به معضلات جهان اسلام تبديل شده است كه تنها وحدت ميان كشورهاي جهان اسلام ميتواند منطقه را از اين بحرانها خارج كند.
البته نبايد به غربيها اميد بست تا مشكلات منطقه خاورميانه حل شود ممكن است دخالت آنها در مواردي تاثيرگذاري مثبت و منفي داشته باشد ولي به يقين آنها به تنهايي نخواهند توانست بحرانها را حل كنند. در مساله سوريه بارها مشاهده شد كه سفير سازمان ملل در بحرانهاي سوريه تغيير كرده است و شخصيتهاي برجسته نيز نتوانستند در بحران سوريه نقش ايفا كنند.
البته در مقطعي در بين كشورهاي غربي اين اميد به وجود آمد كه شايد ايران بتواند لنگرگاهي براي حل بحران سوريه باشد و حل و فصل پرونده هستهاي اين اميد را در بين قدرتهاي جهان تقويت كرد كه به ايران نقش ويژهاي براي حل مساله سوريه بدهد اما اتفاقات داخلي و خارجي مشكلاتي به وجود آورد و ايران نتوانست از جايگاه شايسته خود براي حل و فصل مشکلات جهان اسلام استفاده كند. اگر ايران مي توانست به بحرانهاي روابط خارجي خود فائق بيايد امروز ميتوانست نقش اساسيتری در تحولات منطقه داشته باشد.
اكنون چون مساله عربستان اين روزها تبديل به اخبار داغ منطقه پس از سفر اوباما به رياض شده است، بنابراين تحولات عربستان را بايد در نظر داشت. در عربستان جابهجاييهايي كه در كاخ سلطنتي صورت گرفته که متاسفانه به نوعي يك نوع بازگشت به ارتجاع را دامن زد و نقش عربستان را در منطقه كه در مقاطعي مثبت و سازنده ارزيابي ميشد و به صورت يك طرف منازعات منطقهای بسيار تقليل داد. گرچه گاهي عربستان ژست رهبري جهان اسلام را در منطقه ميگيرد اما در شرايط موجود و با توجه به مواضعي كه از سوي دولتمردان عربستان شاهديم هرگز نميتواند چنين ژستي با رفتارهاي جانبگرايانه عربستان قابل توجيه باشد.
به هر حال پادشاه جديد عربستان و تيم جوان حكومتي و ماجراجوي وي نه تنها كمكي به حل و فصل بحران منطقه نكردند بلكه به آن دامن زدند. به هر روي از زواياي ديد آنها ما نميتوانيم در تحولات قدرت كشورهاي ديگر بهويژه در كشورهاي تاثيرگذار مانند تركيه، عربستان و مصر نقشي ايفا كنيم و از سويي تمايل مان به عدم دخالت در مسائل كشورهاي منطقه است. اما در عين حال گمان ميرود هنوز هم ايران در شرايطي قرار دارد كه در فضاي پرتنش منطقه به شكل يك لنگرگاه ثبات عمل كرده و نقش سازندهاي را در بحران هاي منطقهاي ايفا كند. اين كار نياز به يك بازنگري در مجموعه سياست هايمان در مساله سياست خارجه هم دارد.
بديهي است كه تنها سياست خارجي نميتواند در اين مساله نقش ايفا كند. اين مساله در سطح شوراي عالی امنيت ملي و در سطح سران نظام ميتواند مورد حل و فصل قرار بگيرد. در حال حاضر جهت گيري سياست خارجه ايران به حفظ حوزه هاي محدود نفوذ مان مانند لبنان و سوريه و تا حدي نيز يمن و عراق است اما به نظر ايران ميتواند افق ديد بسيار فراتر از اين نيز داشته باشد.
ايران ميتواند حوزه نفوذ گستردهتري داشته باشد گرچه مناطق مذكور ميتواند به عنوان حوزه مورد نفوذ و حياتي جمهوري اسلامي به جهان معرفي شوند اما مفهوم اين سخن به معناي دخالت نيست بلكه بدين مفهوم است كه ما ميتوانيم با ايفاي يك نقش سياسي مثبت و يك نقش ديپلماتيك ويژه در منطقه و جهان اسلام به همگرايي جهان اسلام كمك كنيم. ايفاي چنين نقشي زماني ممكن است كه بتوانيم با عربستان به عنوان اصليترين رقيب منطقه مشكلات مان را تقليل دهيم و بعد به سمت و سوي حل و فصل آن گام برداريم. بنابراين ايفاي يك نقش استراتژيك در خاورميانه به وسيله ايران بدون حل و فصل مسائل منطقه با عربستان سخت وپیچیده است.
تصاعد تهديد و خلأ تعصب ملي و غيرت ديني
عباس حاجینجاری در یادداشت اول روزنامه جوان نوشت:
حكم ديوان عالي امريكا مبني بر برداشت 2 ميليارد دلار از اموال بلوكه شده ايران به نفع خانواده قربانيان امريكايي كه در بمبگذاري سال 1983 در مقر تفنگداران امريكايي در لبنان كشته شدهاند، در كنار مواضع خصمانهاي كه اوباما و ديگر مسئولان امريكايي در حمايت از مرتجعين منطقه و در ادامه پروژه ايرانهراسي دنبال ميكنند، در عين تلاش براي سلب ابتكار عمل از ايران در روند تحولات منطقه واجد پيامهاي منفي عليه منافع امنيت ملي ايران در منطقه خليج فارس است كه متأسفانه با پاسخ درخور از سوي مسئولان ايراني مواجه نشده است.
اوباما در عين حمايت كاخ سفيد از حكم ديوان عالي امريكا در سفر به منطقه خليج فارس تلاش دارد ضمن تحريك حكام منطقه عليه ايران، منافع راهبردي امريكا را در دامن زدن به چالشهاي منطقهاي عليه ايران هدفگذاري و در اظهارات خود با دوست قلمداد كردن عربستان، مدعي حمايت از اين كشور در برابر شيطنتهاي ايران شده است.
پيش از او نيز اشتون كارتر، وزير دفاع امريكا در هفته گذشته در جمع نظاميان امريكايي در پايگاه هوايي حومه ابوظبي خطاب به آنها گفته بود: «شما به عنوان بخشي از نظام بازدارندگي و مقابله با نفوذ ايران در منطقه مستقر شدهايد. شما دوشادوش دوستان ما در منطقه در برابر ايران خواهيد ايستاد.» متعاقب اين تحركات امريكاييها بود كه پارلمان بحرين از حكام اين شيخنشين خواستار اعلام جنگ عليه چيزي ميشود كه آن را تروريسم ايران و حزبالله ناميد.
تجربه تاريخي تحولات منطقه نشان ميدهد كه دشمنان انقلاب اسلامي هرگاه در موضع ايران احساس ضعف كنند گامي به پيش گذاشته و تلاش دارند مبتني بر اين برآورد راهبردهاي آينده خود را در مواجهه با نظام اسلامي تنظيم كنند. داستان آغاز جنگ تحميلي صدام عليه ايران نيز مبتني بر همين برآورد بود، جنگي كه نقش امريكاييها در تحريك و به ميدان آوردن ديوانه عفلقي و جلب حمايت مرتجعين منطقه در حمايت از وي با تحريكات كنوني حكام منطقه عليه ايران تشابهات فراواني داشت.
اگرچه توان و اقتدار ملي ايران در شرايط كنوني و آمادگي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي سبب شده است كه تصور هرگونه تهديد عليه ايران حتي به ذهن مرتجعين منطقه و حتي كاخ سفيد خطور نكند، ولي ترديدي نميتوان داشت كه اين جنگ رواني حساب شده بر محاسبات برخي مسئولان و نخبگان ايراني اثر گذاشته و دشمن مقابل نيز به اين تصور رسيده است كه از اين طريق قادر به امتيازگيري از ايران است و اين در حالي است كه اصالت دادن به برجام سبب شده كه ما نسبت به تصاعد تهديد در منطقه غافل شويم.
هفته گذشته رئيس محترم جمهور در سفر به سمنان ميگويد: «برخي ميخواهند القا كنند كه ملت ايران پيروز نيست و امريكاييها و صهيونيستها پيروزند، كجا رفت آن تعصب ملي و غيرت ديني، چرا واقعيتها را به مردم نميگوييد.» اين در حالي است كه در همين ماجراهاي اخير حكام آلسعود كه تقريباً همه جهانيان به اين باور رسيدهاند كه اين رژيم پوشالي در رشد تروريسم در منطقه نقش اول را داشته و دارد، از موضع قدرت امريكاييها را تهديد ميكنند كه در صورت انتشار اسناد 28 صفحهاي ( كه نقش آنها در آموزش و حمايت از عناصر القاعده كه در انفجار تروريستي يازدهم سپتامبر افشا میکند) 750 ميليارد دلار اوراق قرضه امريكا را به حراج ميگذارند و كاخ سفيد وادار به عقبنشيني شد و اوباما تعهد ميكند كه در صورت تصويب قانوني انتشار آن، آن را وتو كند. در نقطه مقابل براي حمايت از اين تروريستهاي بالفطره به منطقه آمده و ميكوشد در يك عمليات رواني حساب شده فضا را عليه ايران تشديد كند و در سوي ديگر ايران در عين پرداخت خسارت 2ميليارد دلاري، تهديد به جنگ حكام ميكروسكپي منطقه را شاهد باشد.
نبايد ترديد كرد كه اگر جايي بايد تعصب ملي و غيرت ديني برانگيخته شود اينجاست، تداوم سكوت نسبت به اين روند، نه تنها تجري دشمنان را به دنبال داشته بلكه عزت و افتخار گذشته انقلاب را نيز زير سؤال برده و به جايي ميرسد كه برجامهاي 2، 3 و... به جاي بيگانگان اين بار توسط برخي از مطبوعات و فعالان واداده و منفعل داخلي بازتاب داده شود و زمينه تسليم را تسهيل كند.
تجربه نشان داده است كه بازي با كلمات تاكنون نتوانسته منافع امنيت ملي ما را تأمين كند و اين اقتدار مبتني بر ظرفيتهاي درونزاست كه نقش اصلي را در بازدارندگي در مقابل تهديدات دارد.
از آرامش گورستانی تا آرامش واقعی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
سخنان «باراک اوباما» رئیسجمهور آمریکا در جمع شیوخ جنوب خلیج فارس که در ریاض به دیدار او رفته بودند، قبل از هر چیز نشان داد جمهوری اسلامی ایران قدرت اول منطقه و قدرت تاثیرگذار در سطح جهانی است.
رئیس جمهور آمریکا گفته است: در عین حال که ایران در منطقه اقدامات بیثبات کننده انجام میدهد، هیچ کشوری مایل به درگیری با ایران نیست.
منظور اوباما از «اقدامات بیثبات کننده» اینست که ایران به دلیل نفوذی که در منطقه دارد، مانع بزرگی در برابر دخالتها و دستاندازیهای آمریکا برای تحقق اهداف استعماری است و اجازه نمیدهد دولتمردان واشنگتن و عوامل منطقهای آنها آنطور که میخواهند نقشههای خود را بدون برخورد با مقاومت عملی کنند. درست به همین دلیل است که در بیانیه پایانی اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس که با حضور اوباما برگزار شد، حزبالله لبنان، یک گروه تروریستی دانسته شد و جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت از حزب الله، متهم به برهم زدن آرامش منطقه شد.
این واقعیت را باید پذیرفت که انقلابیون منطقه یعنی حزبالله لبنان، انصارالله یمن، نیروهای مقاومت فلسطین و انقلابیون عربستان و بحرین و سوریه، که همگی با الهام از انقلاب اسلامی ایران در برابر دخالتها، زیادهخواهیها و سلطه طلبیهای آمریکا و مهرههای منطقهای او مقاومت میکنند، آرامش مورد نظر استعمارگران غربی و دیکتاتورهای منطقهای را برهم زدهاند و سدهای استواری در برابر مطامع آنها هستند. دولتمردان آمریکائی و مهرههای منطقهای آنها میخواهند کشورهای عربی در یک آرامش گورستانی فرو بروند تا آنها بتوانند از سکوت و سکون ناشی از این آرامش گورستانی مطامع خود را دنبال کنند. طرحهای استعماری شکست خوردهای همچون «خاورمیانه بزرگ» محصول همین طرز تفکر سلطه طلبانه بود و اکنون نیز آرام نگهداشتن منطقه برای آنکه از یکطرف صهیونیستها بتوانند با استفاده از فرصت بیتحرکی ملتها پایههای قدرت خود را تحکیم کنند و از طرف دیگر راه را برای چپاول ثروتهای منطقه به ویژه نفت هموار نمایند و همزمان از تاج و تخت مهرههای مرتجع خود حفاظت کنند برای امضا کنندگان بیانیه پایانی اجلاس ریاض یک نیاز ضروری است.
بدین ترتیب، بسیار طبیعی است که دولتمردان آمریکا و شیوخ جنوب خلیج فارس از جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مقاومت منطقه ناراضی باشند و نگرانی خود را از قدرت انقلابی آنها نشان بدهند. این ابراز نگرانی نشانه قدرت جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران است. روشن است که آنچه ایران و نیروهای مقاومت در منطقه میخواهند قطع شدن دست متجاوزان و پایان یافتن دیکتاتوری سران مرتجع عرب و مبارزه با رژیم غاصب و نامشروع صهیونیستی است. این خواستهها همگی به نفع ملتهای منطقه است و تا زمانی که نیروهای مقاومت بر تحقق این خواستهها پافشاری کنند از ناحیه آمریکا و دیکتاتورهای منطقه به برهم زدن آرامش منطقه متهم خواهند شد. چنین اتهامی برای جمهوری اسلامی ایران، ملتهای منطقه و نیروهای مقاومت یک افتخار است و ادامه دادن به همین راه است که میتواند منطقه را از یوغ استعمار و دیکتاتوری و غده سرطانی صهیونیسم نجات دهد.
به مناسبت اعتراف رئیسجمهور آمریکا و شیوخ جنوب خلیج فارس به قدرت نفوذ انکارناپذیر جمهوری اسلامی ایران در منطقه، لازم میدانیم دو نکته را به آنها گوشزد نمائیم. نکته اول مربوط است به شخص اوباما که خوب است بداندبعد از اعتراف به اینکه هیچ کشوری مایل به درگیری با ایران نیست و به عبارت روشنتر به مصلحت هیچ کشوری نیست که با ایران درگیر شود، در داخل آمریکا نیز اگر مانع اتخاذ تصمیمات غیرمنطقی علیه جمهوری اسلامی ایران نشود، به زیان آمریکا تمام خواهد شد. اینکه دولت آمریکا بپذیرد مبلغ دو میلیارد دلار از اموال ایران را به عنوان غرامت جان باختگان تفنگداران آمریکائی در انفجار 33 سال قبل بیروت که هیچ رابطهای با ایران ندارد بپردازد، یک دزدی آشکار از اموال مردم ایران است و با تعهدات دولت آمریکا در تضاد میباشد. رئیسجمهور آمریکا باید در برابر این دوگانگی در مواضع دولت خود تجدیدنظر کند و با حکم غیرقانونی دادگاه عالی کشور خود که روشن است تحت تاثیر لابی صهیونیستی صادر شده برخورد نماید.
نکته دوم به شیوخ عرب جنوب خلیج فارس مربوط میشود که منتظر میمانند رئیسجمهور آمریکا به آنها بفهماند به مصلحت آنها نیست با جمهوری اسلامی ایران درگیر شوند. مسئولان نظام جمهوری اسلامی از صبح پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دست برادری به سوی اعراب دراز کرده و آمادگی خود را برای همکاری و همراهی دوستانه با آنها اعلام نمودند و در عمل نیز علیرغم بیمهریها و ظلمهای آنها، که یک نمونه آن در حمایتشان از صدام جلوه کرد، به آنها کمک و برای حل مشکلاتشان اقدام کردند. این روش دوستانه و مسالمت جویانه به روشنی نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی ایران نه تنها هیچ خطر و تهدیدی برای کشورهای منطقه نیست بلکه محور ثبات و آرامش است.
این، واقعیتی است که شیوخ منطقه باید خودشان آن را مستقیماً درک کنند نه آنکه رئیسجمهور آمریکا به آنها بفهماند. اینکه این شیوخ، رژیم صهیونیستی و آمریکا را خطر و تهدید نمیدانند و جمهوری اسلامی ایران را دشمن خود میپندارند، از القائات منفی صهیونیستها و شیطان بزرگ است. قطعاً اگر شیوخ منطقه استعدادهای خود را بکار بیاندازند، دوستان و دشمنان واقعی خود را به درستی خواهند شناخت و به جای تکیه بر آمریکا بر ملتهای خود تکیه خواهند کرد و به جای آنکه به آرامش گورستانی فکر کنند به آرامش واقعی خواهند اندیشید.
دوست داشتن به سبک آمریکایی
دکترعلیرضا رضاخواه در یادداشت امروز روزنامه خراسان نوشت:
درحالی که ریاض و واشنگتن یکی از بدترین دوران روابط فی مابین را تجربه می کنند باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اواخر هفته گذشته برای دیدار با سران سعودی و همچنین شرکت در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس وارد ریاض شد. مراسم استقبال رسمی از باراک اوباما فضای سرد حاکم بر روابط دو کشور را به خوبی آشکار می کند.
ملک سلمان بر خلاف سنت معمول در ارتباط با دیگر روسای جمهور آمریکا از حضور در فرودگاه برای استقبال از اوباما خودداری کرد. او در عین حال برای خوشامدگویی به سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در فرودگاه ریاض حاضر شد تا دلسردی خود از رئیس جمهور آمریکا را آشکارتر کند. جالب تر آن که پادشاه عربستان ازجورج بوش، رییس جمهور آمریکا در جریان آخرین سفرش به عنوان رییس جمهور به عربستان از وی در فرودگاه استقبال کرد.
بی جهت نیست که بسیاری از تحلیل گران معتقدند سفر اوباما، به عربستان میتواند آخرین و احتمالا بیهوده ترین سفر او در مقام رییس جمهور باشد. مسئله فقط ناخشنودی عربستان از طرحی که امکان شکایت حقوقی از ریاض بر سر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را فراهم می کند، نیست. این روزها ریاض و واشنگتن به هر مسئلهای نگاه میکنند، چشم اندازی متفاوت و منافعی متضاد را میبینند. اختلافاتی که بیش از روند سیاست های واگرایانه دو کشور در سال های اخیر ناشی از ماهیت متعارض دو نظام سیاسی می باشد.
در اتحاد میان یک دموکراسی لیبرال که داعیه رهبری جهان مدرن را دارد و یک دیکتاتوری قبیله ای باز مانده از عصر پیشامدرن همواره عدم تجانس وجود داشته است. با این حال همواره دو گانه نفت و امنیت باعث استحکام رابطه میان ریاض و واشنگتن بوده است. اتحاد آمریکا و عربستان به سال 1943 و دیدار شاهزاده فیصل و خالد از واشنگتن به دعوت فرانکلین روزولت باز می گردد. دو شاهزاده پذیرفتند که در ازای کمک های امنیتی آمریکا، موقعیت برتر شرکت های نفتی آمریکایی را در صنعت نفت و گاز عربستان حفظ کنند، بعدها در دوران جنگ سرد، انزجار هر دو کشور نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و در دوره پس از جنگ سرد، ذخایر عظیم نفتی سعودیها و نیاز به برخورد با صدام حسین به تداوم این رابطه و انحراف توجهها از تناقضات اساسی میان دو کشور کمک کرد. با این حال تراژدی یازدهم سپتامبر و فاش شدن این که ۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربا از عربستان سعودی آمده بودند، باعث شد که روابط دو کشور دچار دست انداز شود. اما تجدید تمرکز واشنگتن بر عراق در حالی که شورش های طولانی و بازسازی عراق پس از صدام آمریکا را گرفتار کرده بود بار دیگر اختلافات ریاض و واشنگتن را به فراموشی سپرد.
قاعده نفت در برابر امنیت با به قدرت رسیدن باراک اوباما دچار بحران شد. تغییر ثقل استراتژیک از خاورمیانه به خاور دور و پی گیری سیاست عدم مداخله در خاورمیانه از یک سو و تغییر در بازار انرژی و کاهش وابستگی آمریکا به نفت سعودی ها از سوی دیگر اتحادی که بر پایه هایی لرزان بنا شده بود را متزلزل ساخت.
با وقوع اعتراضات عربی بار دیگر اوضاع وخیم شد. ریاض از واشنگتن انتظار داشت که تمام قد به حمایت از متحد دیرینه خود یعنی حسنی مبارک بپردازد. دموکراسی در مصر به مراتب از دموکراسی در عراق برای ریاض بدتر بود. اگر مصر می توانست الگویی شبه دموکراتیک را تجربه کند، چرا عربستان نتواند؟ این موضوع چالشی علیه ماهیت پادشاهی های حوزه خلیج فارس بود. اصلاحات سیاسی و شکل گیری دموکراسی در بحرین نیز چالش دیگری در پیش پای مقامات عربستانی بود. ریاض و ابوظبی نیروهای خود را به بحرین فرستادند تا با سرکوب خونین مردم مانع از پیشروی تحولات سیاسی در این کشور با ترکیب جمعیتی عمدتا شیعه شوند.
پس از آن نوبت به مصر رسید. عربستان به خوبی السیسی را از زمانی که در ارتش بود می شناخت و در کوتاه ترین زمان ممکن از کودتای آن حمایت کرد. بدین ترتیب ریاض تلاش کرد جدایی از واشنگتن را تمرین کند. اما نتیجه این تلاش گسترش نا امنی و بی ثباتی در منطقه بود. سعودی ها که ابزاری غیر از وهابیت تکفیری برای عرض اندام در خاورمیانه نداشتند به تولید و تکثیر گروه های تروریستی همچون داعش، النصره، احرار الشام و... پرداختند. اتفاقی که خیلی زود دامن متحدان غربی ریاض را در پاریس و بروکسل گرفت.
حالا واشنگتن برای امنیت خودش هم که شده تلاش می کند دوباره به منطقه بازگشته و کنترل دوباره سعود را در اختیار بگیرد. نیوزویک در رابطه با الگوی جدید تعامل میان ریاض و واشنگتن می نویسد: " خیلی سخت است که سعودی ها را دوست داشته باشیم. عربستان یک کشور دیکتاتوری است. شاهزاده هایش رفتارهای ناشایستی دارند. دیپلمات های سعودی در خیابان های پایتخت های خارجی بی هیچ توجهی به امنیت عابران و گاهی حتی در حال مستی رانندگی می کنند...با این حال باید یاد بگیریم سعودی های غیردلچسب را دوست داشته باشیم"زیرا رها کردن ریاض به حال خود به تقویت تروریسم و بی ثباتی بین المللی می انجامد.
نوع جديد قانونگذاري
روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز خود نوشت:
فقط يك ماه ديگر تا پايان دوره مجلس موجود، زمان مانده است؛ مجلسي كه به دليل عملكردش نزد مردم اعتبار لازم را كسب و حفظ نكرد و به همين دليل اكثر نمايندگانش در اين انتخابات شكست خوردند. با وجود اين انتظار ميرفت كه مجلس در يكي از آخرين مصوبات خود يعني بودجه سال جاري در تصويب قانون جانب اعتدال را رعايت كند و تكليف مالايطاق بر دوش دولت نگذارد. درست است كه قانونگذاري حق مجلس است، ولي استفاده از اين حق بايد قابل دفاع و منطقي و عملي باشد.
خداوند هم بر بندگانش تكليفي را بار نميكند كه از طاقت آنان خارج باشد، چه رسد به بندگان خدا كه هيچگاه نبايد چنين كنند. درباره حذف ٣ دهك بالاي جامعه از دريافت يارانه، به راحتي ميتوانيم دستور دهيم كه سه دهك از افراد از مجموعه يارانهبگيران حذف شوند، حتي ميتوانيم هفت دهك را تعيين كنيم ،روي كاغذ اين كار به سادگي و راحتي هرچه تمامتر انجام ميشود و مبالغ پرداختي به آنان از رديف مذكور حذف و با چرخش يك قلم در رديفهاي تعيين شده منظور ميشود. بنابر اين بهطور طبيعي در روي كاغذ نه تنها مشكل يارانهها حل ميشود، بلكه مبالغ صرفهجويي شده از اين كار، گره از مشكلات بسياري ديگر نيز ميگشايد!!
ولي وقتي كه به پايان سال ميرسيم، خواهيم ديد كه نه تنها هيچيك از اين گرهها گشوده نشده است، بلكه برعكس يك گره جديد ميان روابط دولت و مجلس ايجاد شده كه چرا دولت قانون مجلس را اجرا نكرده است! در حالي كه روشن است دولت هم ميخواهد افراد بسياري كه شرايط اخذ يارانه را ندارند حذف و بودجه آنها صرف امور ديگر شود.
ولي ميان اين خواست و امكان اجرا فاصلهاي عميق است. اگر هر هدف مطلوب اجراشدني بود كه ميتوانستيم تمامي اهداف خوب را در يك لايحه بنويسيم و سپس خود را براي اجراي آن آماده كنيم. اتفاقا برعكس، بسياري از مشكلات جهان از جمله ما در ايران از آنجا ناشي ميشود كه مرز ميان آرمان و هدف مطلوب را با امكان اجرايي شدن آن مورد توجه قرار نميدهيم. در نتيجه توان خودمان را در رسيدن به اهداف دستنيافتني از ميان ميبريم و پس از كوششهاي فراوان نااميد از رسيدن به اين اهداف، منفعل ميشويم. مشكل از آنجا ناشي ميشود كه ما درك درستي از رابطه دولت و مجلس نداريم.
درست است كه قواي سهگانه بايد از يكديگر مستقل باشند، ولي اين استقلال معناي ظريفي دارد. اين مفهوم استقلال قوا در غرب شكل گرفته است، پس بايد ببينيم كه معناي استقلال در آنجا چگونه است. در آنجا مجلس و دولت از طريق احزاب در يكديگر ممزوج ميشوند. دولتهاي غربي برآمده از احزاب هستند، و احزاب نيز مجالس را در اختيار دارند، و احزاب اكثريت به يك معنا همزمان صاحب مجلس و دولت هستند. پس رابطه نزديك و مسوولانهاي در ميان مجلس و دولت وجود دارد، و چنين نيست كه مجلس يك چيز باشد و دولت يك چيز ديگر؛ يا بدتر از همه اينكه مجلس و دولت در روبهروي هم قرار گيرند. اگر چنين رابطه نزديكي ميان دولت و مجلس باشد، قانون مصوب هماني خواهد بود كه دولت ميتواند اجرا كند، و شكست دولت در اجراي قانون، به منزله شكست مجلس در تصويب آن قانون نيز هست.
در جريان حذف سه دهك يارانهبگيران هرچه دولت فرياد زد كه ما نميتوانيم اين تعداد افراد را شناسايي كنيم، و تجربه يكي دو سال گذشته نيز براي ما نشان داده كه با توجه به ضعف زيرساختهاي اطلاعاتي كشور، توان شناسايي درست افراد را از حيث درآمد نداريم، ظاهرا به گوش مجلسيها نرفت كه نرفت. تصويب چنين قوانيني فقط آمار و ارقام بودجه را كم و زياد ميكند، و اثر چنداني بر واقعيت ماجرا ندارد. آيا كسي از نمايندگان بود كه در يك لحظه خود را بهجاي مجريان قانون بگذارد و از خود بپرسد كه اگر من جاي مسوولان اجرايي كشور بودم، چگونه چنين افرادي را شناسايي ميكردم؟
آيا هيچگاه اين نمايندگان به خود زحمت اين را دادند كه شيوه شناسايي اين سه دهك از افراد بالاي جامعه را تعيين كنند و مطمئن شوند كه دادهها و ابزارهاي لازم براي اجراي اين شيوه وجود دارد؟ مثل اين ميماند كه به كسي كه در تهران است دستور دهيم كه تا چند ساعت ديگر در زاهدان حاضر شود، ولي دسترسي او به هواپيما امكانپذير نباشد، هرچند در عالم واقع هواپيما وجود دارد، ولي دسترسي فرد موردنظر در زمان تعيين شده ممكن نباشد. اين سادهانگاري است كه گمان كنيم، ٨٠ ميليون جمعيت كشور را ميتوان در قالب دهكهاي درآمدي تقسيم كرد.
اين كار در گزارشهاي مركز آمار انجام ميشود، ولي آنجا از اين گزارشها يك مفهوم آماري وجود دارد و نه تعيين مصداقي. يعني ميتوانيم بگوييم دهكهاي درآمدي چگونهاند، ولي نميتوانيم بگوييم كه چه كسي يا خانواري دقيقا جزو كدام دهك درآمدي است. براي اينكه معيارهاي آماري گزارش آنقدر عام است كه خطاهاي جزيي را پوشش ميدهد، ولي براي اجرا، نميتوان اين خطاهاي جزيي را ناديده گرفت. بنابراين اين مصوبه اجرا نخواهد شد، نه به دليل اينكه مجري علاقهاي به اجراي آن ندارد، بلكه به دليل غيرعملي بودن آن. يكي از دلايل ضعف حاكميت قانون در ايران، وجود همين قوانيني است كه قابليت اجرايي ندارند، از اين نوع قوانين در جامعه ما بسيار زياد است و فقط از باب رفع تكليف تصويب شده و نه براي اجرا.
مجلس اخلاقگرا، دولت عملگرا
سیدرضا صالحی امیری در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
حماسه هفتم اسفند و حضور پرشور و رأی معنادار مردم، نوید مجلسی معتدل و کارآمد را میدهد. واضح است که حل مشکلات کشور و بهبود وضعیت جامعه با تشکیل مجلسی خردورز و نمایندگانی فهیم، دست یافتنیتر است و وضع قوانین بهتر در مجلس، دولت را هم امیدوار میسازد که بتواند در مقام عمل و اجرای قانون، گامهای استوارتری بردارد.
به همین دلیل دور دوم انتخابات در حوزههایی که هنوز منتخب آنها مشخص نشده، اهمیت بسیاری دارد و به هیچ وجه اهمیت آن کمتر از دور اول انتخابات نیست. چرا که مشارکت بیشتر مردم در این مرحله و انتخاب نمایندگانی شایستهتر، کار نیمه تمام مرحله اول را کامل میکند و به گفتمان مورد قبول و اعتماد اکثریت جامعه، یعنی گفتمان اعتدال، ژرفای بیشتری میبخشد.
تجربه انتخابات نیز نشان میدهد که هر چقدر سطح مشارکت به میزان قابل توجهی بالا رود، سطح امید و نشاط جامعه افزایش یافته و گفتمان اعتدال بر صدر مطالبات مردم مینشیند. به عبارت دیگر شهرستانها با استفاده از تجربه تهران و سایر شهرهای بزرگ باید توجه کنند که سطح مشارکت «حداقلی» یا «قابل قبول» کافی نیست، بلکه باید کوشید قلههای با درصد مشارکت بالاتر را فتح کرد. اکنون که آرایش نهایی مجلس آینده به نتایج دور دوم وابسته است، باید توجه کنیم که نتیجهگیری در این مرحله سختتر است و تلاش بیشتری میطلبد. چرا که به طور طبیعی در انتخابات دو مرحلهای، میزان مشارکت در دور دوم به طور چشمگیری کاهش مییابد. پس بجاست که همه اصحاب اندیشه و گروههای تأثیرگذار، بویژه نخبگان، مراجع و روحانیت، فرهنگیان، اصحاب علم و هنر و ورزش، اهمیت این مقطع و ضرورت حضور در دور دوم را برای واجدان شرایط رأی دادن در این مرحله روشن سازند.
آنچه مسلم است، ضرورتهای مرحله اول انتخابات برای مرحله دوم نیز باقی و پابرجاست و کشور همچنان به ثبات و آرامش، همدلی و انسجام و اخلاقگرایی و دوری از کینه و تخریب نیاز اساسی دارد. بویژه که پس از نتایج انتخابات در هفتم اسفند، برخلاف انتظار افکار عمومی، حجم تخریبها، انگزنیها و مانعتراشیها علیه دولت به طور چشمگیری افزایش یافته و به جای تمکین به رأی ملت و پیوستن به صفوف جامعه، انواع اتهامافکنی و برچسبها نثار دولت میشود. آنان که قبل از انتخابات هفتم اسفند از «لیست انگلیسی» دم میزدند، پس از انتخابات پا را فراتر نهاده و شهروندان متعهد و دوستدار نظام را با «مردم کوفه» قیاس کردند و متأسفانه هنوز هم دست از این رفتار ناشایست و مسیر نادرست برنداشتهاند.
خوشبختانه در دور قبلی، ائتلاف بزرگ اصلاحطلبان، اعتدالیون و اصولگرایان معتدل، موجب خلق فرصتی بینظیر شد که همراهی مردم با این ائتلاف در اکثر شهرها، موج جدیدی از امید و نوید فردایی بهتر برای ایران و ایرانی به بار آورد. در واقع بزرگان هر سه جریان با واقعنگری و ترجیح منافع ملی بر منافع جناحی و گروهی، دایره حضور مردم و میزان اعتماد به این جریانها را وسعت بخشیدند و با خرد جمعی و عمل مصلحانه به ارتقای سهم مردم در هرم قدرت کمک کردند.
امروز هم دولت به یاری شهروندان نیاز دارد تا از طریق کارآمدتر کردن مجلس و ارائه قوانین راهگشا، از فضای مساعدی که «برجام» برای پیشرفت و رونق کسب و کار و اقتصاد ایجاد کرده، استفاده بهینه بکند. از این رو حضور چشمگیر پای صندوقهای رأی، پاسخی مردمی و برآمده از نهاد جامعه به مخالفان و سنگاندازان و فضاسازان علیه برجام و دیگر دستاوردهای دولت خدمتگزار است. این روشی اخلاقی و بهترین پاسخ به بداخلاقیها و تخریبهایی است که متأسفانه هزینههای هنگفتی را روی دستان دولت و ملت نهاد. اما امید میرود در این مرحله هم با پیروزی عقلانیت و اعتدال و نفی رادیکالیسم که استراتژی مطلوب دولت و مقبول ملت است، شاهد کاهش هزینهها و ترمیم شکافها باشیم. بویژه که امسال سال پر اهمیتی برای دولت است و نتایج دستاوردها و عملکرد دولت در پایان سال 95، ملاک تصمیمگیری مردم در انتخابات سال 96 خواهد بود و رضایت مردمی از طریق کارآمدی دولت حاصل خواهد شد.
از سوی دیگر از منظر امنیت ملی و توجه به منافع ملی و مصالح عمومی، باید توجه کنیم که تحولات پیرامونی در منطقه پرآشوب و صفآراییها و آرایش جدید کشورهایی که به تقویت نگاه ارتجاعی و متحجرانه کمک میکنند و شمهای از آن را در اجلاس اخیر سازمان همکاری کشورهای اسلامی شاهد بودیم، ضرورت نقشآفرینی هوشمندانه و توأم با عزت ایران در مدیریت این تحولات را آشکار میسازد. بدون شک مجلس آینده با خردورزی و مصلحتسنجی و با مشی اعتدالی میتواند تدابیر درستی در این زمینه اتخاذ کند. در هر صورت تمرین دموکراسی در ایران طی سالهای پس از انقلاب اسلامی، اصل گردش قدرت را در نظام سیاسی تثبیت کرده و این اصل نباید تحتالشعاع سایر مسائل قرار بگیرد.
تصمیم گیرنده نهایی مردم هستند و حفظ اصل حق انتخاب مهمتر از این است که نامزدهای کدام گرایش یا جناح وارد پارلمان شوند. حرکت در چارچوب قانون از سوی همه نهادهای دستاندرکار انتخابات و پرهیز از هر نوع رفتار و سخن کینهتوزانه و انتقامجویانه هم باید به عنوان اصول دیگر مردمسالاری بویژه از سوی کسانی که موفق به اخذ رأی ملت نمیشوند، نهادینه شود تا نهال دموکراسی در ایران از گزند آفات مصون بماند.