گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
تعامل با سعوديها در بنبست
محمدجواد اخوان در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
چندان غيرقابلپيشبيني نبود که با ولخرجي آلسعود در بذل و بخشش دلارهاي نفتي در منطقه و تحرکات ديپلماتيک در بالاترين سطح، آنچه مطلوب نظرشان بود را در اجلاسيه سازمان همکاريهاي اسلامي به دست آورند. مروري گذرا بر تاريخچه اين سازمان و نيز دقت در اين نکته که مقر دائمي آن در خاک عربستان سعودي قرار دارد، پذيرش اين حقيقت را که وضعيت کنوني چندان هم عجيب نيست، آسان ميسازد.
در واقع اکنون آلسعود و کشورهاي همسو با آن همچون ترکيه و حتي سازمان همکاريهاي اسلامي را نبايد سرزنش کرد، چون از اينان انتظاري جز اين نيز نميرفت. آنچه بيشتر قابلتأمل است نوع مواجهه دستگاههاي مسئول و برخي جريانهاي کشورمان در برخورد با اين روند در منطقه است. براي آنکه بتوان ارزيابي دقيقي از واقعيت ماجرا داشت، لازم است مروري هرچند گذرا بر روند دو سال گذشته داشته باشيم.
دولت يازدهم از روزهاي نخست سرکار آمدن، شعار «تعاملگرايي» را مبناي گفتمان خود در سياست خارجي قرار داد و چنين وانمود ميشد که تعاملگرايي «کليد» حل مشکلات منطقه و جهان است. بر همين اساس بود که روند جديدي در پرونده هستهاي آغاز شد که برجام از دل آن پديد آمد. اينکه برجام چه فرجامي داشته و تا چه ميزان موفق بود، موضوع اين نوشتار نيست و مجالي مجزا را ميطلبد، اما اينک که از برجام 2، 3، 4 و... سخن به ميان ميآيد ميتوان از کارآمدي يا ناکارآمدي تعاملگرايي در تحولات منطقه سخن به ميان آورد.
بر کسي پوشيده نيست که از ابتداي کار تيم جديد مذاکرهکننده ايراني در پرونده هستهاي تعدادي از بازيگران منطقهاي به دنبال مانعتراشي در مذاکرات بودند و يکي از شاخصترين بازيگران منطقه که براي به بنبست کشاندن مذاکرات از هيچ تلاشي فروگذار نکرد، رژيم آلسعود بود. دشمني آلسعود با نظام اسلامي تازگي ندارد، اما روند تحولات سالهاي اخير، خصوصاً پس از بيداري اسلامي بر عناد و دشمني اين رژيم با مقاومت و نظام اسلامي افزوده است. پس از آنکه محور ارتجاع منطقه از موفقيت چنداني در جنگ ديپلماتيک عليه تهران برخوردار نشد، جنگ نفتي را آغاز کرد و با افزودن يکباره بر توليد نفت خود و اشباع بازار منطقه قيمت نفت را به سقوط آزادي بيسابقه کشاند. البته در روزهاي اول آنچه از ژنرالهاي پير نفتي ما شنيده ميشد، اميد به حل اين مشکل با کليد تعاملگرايي بود. با اين چند جلسه «اوپک» نيز نتوانست مسئله را حل کند. بازار نفت روي سرسرهاي با شيب بالا افتاده بود و با سقوط آزاد هر روز از درآمدهاي نفتي ما کاسته ميشد. سال 1394 در حالي آغاز شد که در نخستين روزهاي آن خبر ناگوار تعرض دو مأمور سعودي به دو نوجوان ايراني در فرودگاه جده، احساسات ايرانيان را جريحهدار کرد. همه منتظر آن بودند که پاسخ مسئولان ايراني به اين جنايت و بياحترامي به عزت ايراني چه خواهد بود، اما تنها واکنش، تعطيلي عمره آن هم چند هفته بعد از وقوع ماجرا بود.
بهموازات همين ماجرا سعوديها جنگ ديگري را عليه مقاومت در منطقه آغاز کردند و آن حمله وحشيانه به مردم يمن بود. اينک نهفقط ايرانيان که بسياري در دنيا منتظر بودند تا واکنش محور مقاومت را ببينند، اما اين بار نيز کليد تعاملگرايي تجويز شد. هنگاميکه کاروان بشردوستانه ايراني عازم يمن بود، آلسعود مانع از رسيدن کمکهاي دارويي و غذايي ايران به مردم يمن شد و هنگاميکه عزم جمهوري اسلامي براي دفاع از اين کاروان مشاهده شد، آنچنانکه روزنامه امريکايي نيويورکتايمز روايت ميکند، جان کري نيمه شب همتاي ايرانياش را بيدار ميکند و با لحني تهديدآميز او را از واکنش منصرف ميسازد. بدينترتيب کليد تعاملگرايي بار ديگر براي سعوديها گشايشآفرين بود. البته نيويورک تايمز ننوشته بود که آيا وزير خارجه دولت تدبير و اميد نيز در مقابل اين بذل و بخشش از امريکاييها و سعوديها مطالبهاي داشته يا نه، اما در عمل جنگ يمن بيش از يک سال طول کشيده و هنوز بهصورت کجدار و مريز ادامه دارد.
چند ماه بعد دست جنايتکار آلسعود حادثهاي ديگر آفريد. در اين حادثه غمبار که به «فاجعه منا» مشهور شد، بيش از 7 هزار حاجي بيگناه از سراسر جهان اسلام قرباني بيکفايتي يا تعمد آلسعود شدند که در ميان آنها نزديک به 500 نفر از حجاج ايراني بودند. اين بار نيز همه آزادگان و آزاديخواهان جهان اسلام منتظر واکنش مسئولان ايراني بودند. همان روزها بود که رئيسجمهور در سفر به نيويورک بود و البته حاضر به کوتاه کردن سفر خود تا يک روز به پايان سفر نشد. در اين ميان تنها تحرک ديپلماتيکي که از وزير خارجه مشاهده ميشد، عکسي بود که وي را زانوزده در کنار امير کويت در جلسه مجمع عمومي سازمان ملل نشان ميداد.
گفته ميشد اين گفتوگو به منظور پادرمياني کويت بود تا وزير خارجه سعودي حاضر به ملاقات با همتاي ايرانياش شود. در عين حال خبرهاي ضد و نقيضي از تلاش دولت براي ميانجي نمودن برخي کشورهاي اروپايي براي شکلگيري اين ديدار در نيويورک شنيده ميشد که همه ناکام ماند. البته اين بار ديگر نميشد از کليد تعاملگرايي سخن گفت. اين بار نسخهاي جديد از سياست خارجي در حال نمايان شدن بود که بهجز لفظ «ديپلماسي التماس» نميتوان از آن به تعبير ديگري ياد کرد. اين در حالي بود که در حجاز آلسعود سراسيمه مشغول از بين بردن اسناد و شواهد فاجعه منا بود؛ در همين راستا شتابان به دنبال دفن ابدان مطهر همه شهداي منا از جمله شهداي ايراني بود. تنها پس از هشدار تهديدآميز رهبر معظم انقلاب بود که بهيکباره رفتار سعوديها تغيير کرد. گويي آنان متوجه شدند که اين بار تفاوت دارد و قرار نيست کليد تعاملگرايي براي آنان بچرخد. جالب اينجاست که چند ماه بعد وزير خارجه دولت يازدهم در سخناني عجيب به اينکه کليد تعاملگرايي سبب شده در مقابل جنايت سعودي در سطح روابط خود با رژيم آلسعود تغييري ندهند، افتخار کرد.
اينک و پس از چندماه از فاجعه منا و بيمسئوليتي دستگاه ديپلماتيک در مقابل خون شهداي منا، هيئت عاليرتبه ايراني به رياست رئيسجمهور در استانبول با توطئه ديپلماتيک سعوديها مواجه شدهاند. آنچنان که از تصاوير برآمده از اجلاس نيز پيداست طرف ايراني بار ديگر مايل به بهکارگيري کليد تعاملگرايي در مقابل سعوديها بود که با واکنش منفي آنان مواجه شده است. اگر منصفانه نگريسته شود، نميتوان انتظاري بهجز خباثت و عناد از آلسعود جنايتکار داشت. بحث بر سر اين است که تا چه حد واقعبينانه و خردمندانه با اين پديده برخورد کردهايم. اگر شش ماه پيش خون 500 شهيد حاجي ايراني، وجهالمصالحه کليد تعاملگرايي يا بهاصطلاح برجامهاي 2، 3 و... شد، اين بار چاقو دسته خود را بريده است. قطعاً ميتوان گفت لکهدار کردن عزت هيئت ايراني در استانبول نيز بخشي از سناريوي رياض بوده است. کليد تعاملگرايي اين بار نيز براي سعوديها گشايشآفرين بود.
درک ما از «برجام منطقهای»
تعامل با سعوديها در بنبست
محمدجواد اخوان در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
چندان غيرقابلپيشبيني نبود که با ولخرجي آلسعود در بذل و بخشش دلارهاي نفتي در منطقه و تحرکات ديپلماتيک در بالاترين سطح، آنچه مطلوب نظرشان بود را در اجلاسيه سازمان همکاريهاي اسلامي به دست آورند. مروري گذرا بر تاريخچه اين سازمان و نيز دقت در اين نکته که مقر دائمي آن در خاک عربستان سعودي قرار دارد، پذيرش اين حقيقت را که وضعيت کنوني چندان هم عجيب نيست، آسان ميسازد.
در واقع اکنون آلسعود و کشورهاي همسو با آن همچون ترکيه و حتي سازمان همکاريهاي اسلامي را نبايد سرزنش کرد، چون از اينان انتظاري جز اين نيز نميرفت. آنچه بيشتر قابلتأمل است نوع مواجهه دستگاههاي مسئول و برخي جريانهاي کشورمان در برخورد با اين روند در منطقه است. براي آنکه بتوان ارزيابي دقيقي از واقعيت ماجرا داشت، لازم است مروري هرچند گذرا بر روند دو سال گذشته داشته باشيم.
دولت يازدهم از روزهاي نخست سرکار آمدن، شعار «تعاملگرايي» را مبناي گفتمان خود در سياست خارجي قرار داد و چنين وانمود ميشد که تعاملگرايي «کليد» حل مشکلات منطقه و جهان است. بر همين اساس بود که روند جديدي در پرونده هستهاي آغاز شد که برجام از دل آن پديد آمد. اينکه برجام چه فرجامي داشته و تا چه ميزان موفق بود، موضوع اين نوشتار نيست و مجالي مجزا را ميطلبد، اما اينک که از برجام 2، 3، 4 و... سخن به ميان ميآيد ميتوان از کارآمدي يا ناکارآمدي تعاملگرايي در تحولات منطقه سخن به ميان آورد.
بر کسي پوشيده نيست که از ابتداي کار تيم جديد مذاکرهکننده ايراني در پرونده هستهاي تعدادي از بازيگران منطقهاي به دنبال مانعتراشي در مذاکرات بودند و يکي از شاخصترين بازيگران منطقه که براي به بنبست کشاندن مذاکرات از هيچ تلاشي فروگذار نکرد، رژيم آلسعود بود. دشمني آلسعود با نظام اسلامي تازگي ندارد، اما روند تحولات سالهاي اخير، خصوصاً پس از بيداري اسلامي بر عناد و دشمني اين رژيم با مقاومت و نظام اسلامي افزوده است. پس از آنکه محور ارتجاع منطقه از موفقيت چنداني در جنگ ديپلماتيک عليه تهران برخوردار نشد، جنگ نفتي را آغاز کرد و با افزودن يکباره بر توليد نفت خود و اشباع بازار منطقه قيمت نفت را به سقوط آزادي بيسابقه کشاند. البته در روزهاي اول آنچه از ژنرالهاي پير نفتي ما شنيده ميشد، اميد به حل اين مشکل با کليد تعاملگرايي بود. با اين چند جلسه «اوپک» نيز نتوانست مسئله را حل کند. بازار نفت روي سرسرهاي با شيب بالا افتاده بود و با سقوط آزاد هر روز از درآمدهاي نفتي ما کاسته ميشد. سال 1394 در حالي آغاز شد که در نخستين روزهاي آن خبر ناگوار تعرض دو مأمور سعودي به دو نوجوان ايراني در فرودگاه جده، احساسات ايرانيان را جريحهدار کرد. همه منتظر آن بودند که پاسخ مسئولان ايراني به اين جنايت و بياحترامي به عزت ايراني چه خواهد بود، اما تنها واکنش، تعطيلي عمره آن هم چند هفته بعد از وقوع ماجرا بود.
بهموازات همين ماجرا سعوديها جنگ ديگري را عليه مقاومت در منطقه آغاز کردند و آن حمله وحشيانه به مردم يمن بود. اينک نهفقط ايرانيان که بسياري در دنيا منتظر بودند تا واکنش محور مقاومت را ببينند، اما اين بار نيز کليد تعاملگرايي تجويز شد. هنگاميکه کاروان بشردوستانه ايراني عازم يمن بود، آلسعود مانع از رسيدن کمکهاي دارويي و غذايي ايران به مردم يمن شد و هنگاميکه عزم جمهوري اسلامي براي دفاع از اين کاروان مشاهده شد، آنچنانکه روزنامه امريکايي نيويورکتايمز روايت ميکند، جان کري نيمه شب همتاي ايرانياش را بيدار ميکند و با لحني تهديدآميز او را از واکنش منصرف ميسازد. بدينترتيب کليد تعاملگرايي بار ديگر براي سعوديها گشايشآفرين بود. البته نيويورک تايمز ننوشته بود که آيا وزير خارجه دولت تدبير و اميد نيز در مقابل اين بذل و بخشش از امريکاييها و سعوديها مطالبهاي داشته يا نه، اما در عمل جنگ يمن بيش از يک سال طول کشيده و هنوز بهصورت کجدار و مريز ادامه دارد.
چند ماه بعد دست جنايتکار آلسعود حادثهاي ديگر آفريد. در اين حادثه غمبار که به «فاجعه منا» مشهور شد، بيش از 7 هزار حاجي بيگناه از سراسر جهان اسلام قرباني بيکفايتي يا تعمد آلسعود شدند که در ميان آنها نزديک به 500 نفر از حجاج ايراني بودند. اين بار نيز همه آزادگان و آزاديخواهان جهان اسلام منتظر واکنش مسئولان ايراني بودند. همان روزها بود که رئيسجمهور در سفر به نيويورک بود و البته حاضر به کوتاه کردن سفر خود تا يک روز به پايان سفر نشد. در اين ميان تنها تحرک ديپلماتيکي که از وزير خارجه مشاهده ميشد، عکسي بود که وي را زانوزده در کنار امير کويت در جلسه مجمع عمومي سازمان ملل نشان ميداد.
گفته ميشد اين گفتوگو به منظور پادرمياني کويت بود تا وزير خارجه سعودي حاضر به ملاقات با همتاي ايرانياش شود. در عين حال خبرهاي ضد و نقيضي از تلاش دولت براي ميانجي نمودن برخي کشورهاي اروپايي براي شکلگيري اين ديدار در نيويورک شنيده ميشد که همه ناکام ماند. البته اين بار ديگر نميشد از کليد تعاملگرايي سخن گفت. اين بار نسخهاي جديد از سياست خارجي در حال نمايان شدن بود که بهجز لفظ «ديپلماسي التماس» نميتوان از آن به تعبير ديگري ياد کرد. اين در حالي بود که در حجاز آلسعود سراسيمه مشغول از بين بردن اسناد و شواهد فاجعه منا بود؛ در همين راستا شتابان به دنبال دفن ابدان مطهر همه شهداي منا از جمله شهداي ايراني بود. تنها پس از هشدار تهديدآميز رهبر معظم انقلاب بود که بهيکباره رفتار سعوديها تغيير کرد. گويي آنان متوجه شدند که اين بار تفاوت دارد و قرار نيست کليد تعاملگرايي براي آنان بچرخد. جالب اينجاست که چند ماه بعد وزير خارجه دولت يازدهم در سخناني عجيب به اينکه کليد تعاملگرايي سبب شده در مقابل جنايت سعودي در سطح روابط خود با رژيم آلسعود تغييري ندهند، افتخار کرد.
اينک و پس از چندماه از فاجعه منا و بيمسئوليتي دستگاه ديپلماتيک در مقابل خون شهداي منا، هيئت عاليرتبه ايراني به رياست رئيسجمهور در استانبول با توطئه ديپلماتيک سعوديها مواجه شدهاند. آنچنان که از تصاوير برآمده از اجلاس نيز پيداست طرف ايراني بار ديگر مايل به بهکارگيري کليد تعاملگرايي در مقابل سعوديها بود که با واکنش منفي آنان مواجه شده است. اگر منصفانه نگريسته شود، نميتوان انتظاري بهجز خباثت و عناد از آلسعود جنايتکار داشت. بحث بر سر اين است که تا چه حد واقعبينانه و خردمندانه با اين پديده برخورد کردهايم. اگر شش ماه پيش خون 500 شهيد حاجي ايراني، وجهالمصالحه کليد تعاملگرايي يا بهاصطلاح برجامهاي 2، 3 و... شد، اين بار چاقو دسته خود را بريده است. قطعاً ميتوان گفت لکهدار کردن عزت هيئت ايراني در استانبول نيز بخشي از سناريوي رياض بوده است. کليد تعاملگرايي اين بار نيز براي سعوديها گشايشآفرين بود.
درک ما از «برجام منطقهای»
سعدالله زارعی در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
ارتباط «بسیار نزدیک» مسایل منطقهای و بینالمللی بدیهیتر از آن است که نیازمند استدلال باشد اما درباره این ارتباط و معانی و نتایج آن گاهی تعابیری نامتناسب به کار میرود. یکی از این موارد ائتلاف و اختلاف آمریکا و عربستان است. همه میدانند که عربستان در دنیا وابستهترین کشور به آمریکاست تا جایی که نه مقامات رسمی آمریکا عمق آن را پوشیده میدارند و نه مقامات رسمی سعودی از اعتراف به آن خجالت میکشند.
هنری کیسینجر چهره پر نفوذ سیاست خارجی آمریکا با صراحت گفت که عربستان بخشی از حوزه حاکمیتی آمریکاست و پادشاهان سعودی انباردارانی هستند که در قبال نگهداری اموال ما، حق انبارداری دریافت میکنند! «بندربن سلطان» چهره پرنفوذ امنیتی عربستان پس از مصاحبه اوایل اسفندماه گذشته اوباما با نشریه آمریکایی آتلانتیک که بعد از یک سال سکوت از خونریزی سعودیها در یمن سخن گفته بود، طی یادداشتی خطاب به رئیسجمهور آمریکا یادآور شد که آلسعود در طول 70 سال گذشته خدمات بیبدیلی به آمریکا کرده و عربستان در عمل به قلکی برای حل انواع مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی آمریکا تبدیل شده است.
با این وجود، در طول این دهها سال در موارد متعددی شاهد اظهارات مقامات آمریکا علیه مقامات سعودی و متقابلا اظهار گلایههای نه چندان صریح مقامات سعودی نسبت به آمریکا بودهایم. در طول این دهها سال کمتر کسی این اظهارات و گلایهها را به رویگردانی آلسعود از آمریکا و یا کمارزش شدن عربستان نزد آمریکاییها تعبیر کرده است اما در دو سه سال اخیر بعضی از محافل داخلی ایران از وقوع یک «تغییر استراتژیک» در مناسبات عربستان و آمریکا خبر میدهند.
بعضی از تحلیلگران داخلی با اشتباه در برداشت و یا با اهداف خاص بر این نکته تاکید میکنند که اولویت منطقه موسوم به خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا از دو دهه اخیر از بین رفته و اولویت فعلی و آینده سیاست خارجی این کشور به شرق آسیا منتقل گردیده است. این تغییر اولویت نگرانی عمیقی را برای کشورهایی نظیر عربستان پدید آورده و آنان را به سمت اقتداریابی داخل، شکلدهی به ائتلافها و دست زدن به اقدامات با ریسک بالا سوق داده است.
بعضی دیگر از همین دسته از تحلیلگران داخلی با اشاره به نقشآفرینی عربستان، قطر، ترکیه و ... در اقدامات تروریستی که غرب آنها را یک «تهدید فزاینده جهانی» ارزیابی میکند و متقابلا با اشاره به اقدامات موثر ضدتروریستی ایران و مرتبطین منطقهای آن، میگویند غرب و به خصوص آمریکا به مرور به این جمعبندی رسیدهاند که کشورها و دولتهای سنی به دلیل پیوند مشهودی که با گروههای تروریستی دارند برای غرب نامطلوب شده و لذا برای اولینبار شاهد شکاف بین غرب و این دسته از کشورهای وابسته عربی هستیم و از سوی دیگر غرب علیرغم اختلافات استراتژیکی که با جمهوری اسلامی دارد به دلیل عقلانیت حاکم بر آن و تقابل هویتی با تروریزم، به این نتیجه رسیده است که با ایران کار کند و از این رو شاهد باز شدن یخها بین ایران و غرب هستیم. درخصوص این تحلیلها نکاتی وجود دارد:
1- اگر به حجم سفرها، قراردادها، قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل، احکام دادگاههای بینالمللی، مبادلات تجاری، اعزام نیروی نظامی، حساسیت روی تحولات و اموری از این قبیل به عنوان شاخصهایی برای تمرکز توجه و چشمانداز آینده در نظر بگیریم، در این دو دهه و بخصوص در سالهای اخیر شاهد وضعیتی بودهایم که با استناد به آنها میتوانیم بگوئیم، غرب آسیا بیش از گذشته در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و از سوی دیگر در شرق آسیا، نشانهای از این جابهجایی و پذیرش اقتدار آمریکا از سوی چین، هند و... به چشم نمیخورد. بنابراین ادعای کاسته شدن از اهمیت راهبردی غرب آسیا صرفا تحلیلی است که به احتمال زیاد با «اهداف خاص» بیان میشود.
2- با توجه به موقعیت استراتژیکی عربستان در حوزههای تجارت بینالملل، انرژی، نقشی که در مقابله با مهمترین معارض غرب یعنی جمهوری اسلامی و جبهه منطقهای آن دارد، نقشی که در بقاء رژیم صهیونیستی و عبور دادن آن از بحرانها و تنگناها دارد و... خیلی غیرمنطقی است که آمریکا چنین کشوری را به حال خود رها کرده و به نقطهای که رقبای قدرتمندی نظیر چین و هند در آن وجود دارد، چشم بدوزد. علاوه بر آن آمریکاییها خود با صراحت بر تداوم حمایت از رژیم عربستان تاکید کردهاند و مانع هر اقدام حقوقی و... ضدسعودی در سطح بینالمللی شدهاند.
3- فرض اینکه «تروریزم» مهمترین یا یکی از مشکلات مهم غرب میباشد، نیازمند بررسی است. درست است که سلسله حوادثی در بعضی از کشورهای اروپایی روی داده و این هم درست است که امکان دارد دامنه تروریسم به آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی برسد اما واقعیت این است که این مسلمانان مخالف غرب هستند که در معرض آسیب بالفعل تروریزم بوده و ناچارند هزینههای هنگفت انسانی و مالی را برای دفع آن بپردازند. اینک کشورهایی درگیر تروریسم هستند که اگر تروریسم نبود دولتهایی فعال علیه غرب داشتند، لیبی و یمن دو نمونه از این کشورها هستند در کجای دنیا درگیر بحرانی به این اندازه هستند و در کجای دنیا بیش از این دو کشور این احتمال وجود داشت که جایگزین دولتهای سرنگون شده، دولتهایی اسلامگرا و مخالف غرب شود؟ جدای از اینکه اصلیترین زمینهساز بروز و رشد تروریزم، اشغال کشورها بوده و توسط غرب و رژیمهای وابسته دنبال شده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب در شکلدهی به گروههای تروریستی برابر دهها سندی که منتشر شده و تکذیب هم نشدهاند، مهمترین نقش را دارد. این یک مثال کافی است؛ در طول یک سال گذشته، هواپیماهای آمریکایی بارها در آسمان یمن به جنگندههای مدرن سعودی بمب و بنزین تزریق کردهاند. این بمبها روی سر مردم مظلوم یمن ریخته شدند اما در طول این یک سال حتی یک بمب به سمت مناطق تحت سیطره القاعده در عدن، مکلا، مأرب و... شلیک نشده و ناوهای جنگی و هواپیمابر آمریکا که در خلیج عدن در فاصله کم از مکلا و عدن حضور دارند، هیچ اقدامی علیه القاعده نکردهاند و حال آنکه این گروه در لیست سیاه آمریکا قرار دارد!
بله این درست است که آقای اوباما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از کشتار مردم یمن انتقاد کرد و از مقامات سعودی خواست که برای توقف آن تلاش کند ولی واقعیت این است که اگر آمریکا مخالف این جنگ تجاوزکارانه است فقط کافی است که مانع صدور قطعنامه علیه این جنگ نشود. نیازی به مصاحبه یا سخنرانی نبود، اگر آمریکا میخواست یک نامه دو خطی سفیرشان در ریاض کفایت میکرد اما چرایی این مصاحبه جای بحث دارد.
4-آمریکا در مواجهه با ایران هماینک به یک الگو رسیده و آن را «بسیار کارآمد» ارزیابی میکند. الگوی رفتاری آمریکا در مواجهه با ایران ترکیبی از فشار و توافق بر مبنای مذاکره سیاسی است. آمریکا در پایان بحث هستهای، «برجام منطقهای» را در دستور کار خود قرار داد در این میان تشدید فشار بر ایران و متحدان منطقهای آن در دستور کار قرار گرفت و بار آن بر دوش عربستان گذاشته شد و از این رو پس از امضای برجام هستهای، اقدامات ضدسعودی علیه ایران روند رو به تزایدی پیدا کرد اما عدهای در داخل وانمود کردند که اقدامات ضد ایرانی سعودیها ناشی از تغییر شرایطی است که پس از برجام به نفع ایران و افزایش قدرت آن پدید آمده است. برای اثبات اینکه آمریکاییها پشت اقدامات تند سعودیها علیه انصارا... در یمن، حزباله در لبنان، دولت اسد در سوریه، حملههای تروریستی یک سال اخیر علیه شیعیان آذربایجان، افغانستان، پاکستان و نیجریه بودهاند، کافی است که به مواضع توجیهپردازانه محافل آمریکایی و تشدید سفرهای مقامات آمریکایی به این کشور و اظهارات حمایتآمیز آنان از حکومت عربستان نگاه بیندازیم.
در تجزیه و تحلیل آمریکاییها، برجام هستهای اگر مقدمهای برای برجام منطقهای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که هستهای تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است. آمریکاییها معتقدند در داخل ایران طبع توافقطلبانه دولت روحانی و در سطح منطقه طبع شدیدا ضدایرانی و ضدشیعی سعودی در صورتی که بصورت «هوشمند» و «روشمند» مدیریت شوند میتواند پیش از برگزاری انتخابات نوامبر 2016- آبان 1395- ایران را به پای میز «برجام منطقهای» بکشاند. شواهد و قرائن و بعضی از اسناد نشان میدهند که آمریکاییها به سعودی توصیه کردهاند که فشارهای ضدایرانی و ضدجبهه مقاومت را تا آنجا که میتواند تشدید کند آنان معتقدند از آنجا که ایران و شیعیان خود را در نزاعی که بتوان به آن رنگ نزاع طایفهای داد، به دلیل حفظ وحدت جهان اسلام پرهیز خواهند کرد، تشدید فضای نزاع از سوی سعودیها، ایران را منفعل کرده و خود را ناگزیر به همکاری با آمریکا در طرحی خواهد دید که با نمای آرایششده «کاهش منازعه» و «توافق برد-برد» بین قدرتهای منطقهای توام است.
براین اساس آمریکاییها که در پشت صحنه به تجهیز بمبافکنهای سعودی در جنگ یمن مبادرت ورزیدهاند و قطعنامه سعودی (2216) را علیه انصارا... به تصویب رسانده و به رژیم سعودی اجازه دادهاند تا یمن را به محاصره دریایی و هوایی درآورد، هماینک در نقش متفاوتی ظاهر شده و آقای اوباما دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از اینکه مردم یمن در جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، اظهار تاسف کرده و فراتر از آن از عربستان میخواهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای همسان با خود به رسمیت شناخته و با آن به مذاکره بنشیند.
این در حالی است که غربیها با محوریت آمریکا همزمان با آن، تلاشهای متمرکز علیه اقتدار ایران به خصوص در حوزه نظامی-امنیتی و نیز اعمال فشار بر سپاه پاسداران به عنوان یکی از مهمترین ارکان مدیریت اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را در هفتهها و ماههای اخیر تشدید کردهاند!
بنابراین کاملا واضح است که تشدید نزاع سعودی علیه ایران و توصیه به سعودیها برای مذاکره با ایران دو جزء مکمل طرحی هستند که تضعیف قدرت منطقهای ایران را نشانه رفته است. چنین طرحی با توجه به خطر عمدهای که برای منافع ملی و امنیت کشور ما دارد باید با مقابله جدی ایران مواجه شود که البته خواهد شد اما در این میان برابر پارهای خبرها، بعضی از دستگاهها با تحلیل انحرافی و یا با تجاهل نسبت به «توطئه آمریکایی» یا «برجام منطقهای» صحبت از لزوم توافق با عربستان میکنند و در توجیه این رویکرد بدون توجه به این واقعیت که سعودیها بیرون از آمریکا، از خود ارادهای ندارند، میگویند سعودیها در جنگ یمن و سوریه به بنبست رسیدهاند ولی به دلیل عواقب داخلی قادر به ترک میدان نزاع نیستند بنابر این ما باید با تعریف مذاکرهای برد-برد، منطقه و متحدانمان را از بحران خارج کرده و با دادن امتیازات محدود مهمترین رقیب و مخالف منطقهای خود را آرام نمائیم.
چرا شعار امسال نیز اقتصادی است؟
روزنامه وطن امروز در بخش نگاه خود به قلم شهابالدین سینایی نوشت:
از سال 88 تا به امروز، نامگذاری سالها توسط مقام معظم رهبری برپایه ارجحیتدهی به اقتصاد بوده است. این روند تاکنون تنها یک استثنا داشت. تاکیدات همهجانبه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای به عنوان عالیرتبهترین مقام کشور و تعیینکننده «سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران» بر مساله اقتصاد، نشانگر مناقشاتی است که کشور پیش روی خود داشته و خواهد داشت. نگاهی به عناوین سالهای اخیر نشان میدهد از همه آنها یک امر مهم استخراج میشود: «پیشرفت اقتصادی با تاکید بر درون».
نامگذاری سال 95 با عنوان «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل»، آن هم تنها مدتی پس از ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی از یک سو و اجرایی شدن برجام از سوی دیگر پیامهای مهمی را با خود به همراه دارد. بر این اساس به نظر میرسد نامگذاری امسال به عنوان اقتصاد مقاومتی را میتوان براساس آنچه در عرصه اقتصاد داخلی و روابط خارجی در جریان است، ردیابی کرد.
عملکرد دولت در راستای اقتصاد مقاومتی
تدبیر «دولت تدبیر» برای بهبود فضای کسب و کار در کشور معطوف به خارج کشور است. این مساله هم از منظر نظری پشتوانه کار این دولت بوده و هم در گفتار و عملکرد روحانی و تیم او پیداست. بنابراین رویه دولت با آنچه میتواند «پیشرفت اقتصادی با تاکید بر درون» نام گیرد، فاصلهای بسیار دارد. با این تفاوت که دولت روحانی تلاش میکند برای حفظ ظاهر هم که شده سیاستهای اعمالی عرصه اقتصادی خود را با نام اقتصاد مقاومتی به اجرا بگذارد. به عنوان مثال در متن لایحه برنامه ششم توسعه، که در یک ماده واحده و 44 تبصره تنظیم شده است، بیش از 20 بار به مفهوم اقتصاد مقاومتی اشاره شده است و همان طور که میدانیم این لایحه توسط مجلس شورای اسلامی به طور یکجا رد شد. 67 درصد برنامه ششم هم براساس اعلام رسمی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی که اتفاقا از سوی یکی از حامیان سینهچاک و موتلف دولت مدیریت میشود، غیرمرتبط با اقتصاد مقاومتی است!
به طور کلی به نظر میرسد رویه دولت درباره اقتصاد مقاومتی تاکنون نتوانسته به شکلی درخور انتظارات را برآورده کند. همچنان که رهبر بزرگوار انقلاب در دیدار هیات دولت با ایشان، در هفته دولت، در زمینه عملکرد دولت یازدهم در چارچوب اقتصاد مقاومتی متذکر شدند: «برخی کارهای انجامشده [در زمینه اقتصاد مقاومتی] مقدماتی است، برخی مربوط به اقتصاد مقاومتی نیست و برخی هم کارهای جاری دستگاههاست که جزو فعالیتهای اقتصاد مقاومتی آمده است.» این در حالی است که از نظر رهبر حکیم انقلاب اسلامی «اقتصاد مقاومتی، بستهای «کامل و منسجم» و محصول عقل جمعی است و برای تحقق نیز به برنامه اجرایی و عملیاتی منسجم نیاز دارد.»
برجام و فضای نافرجام اقتصادی
روحانی در وعدههای انتخاباتی خود راهحل مشکلات اقتصادی کشور را در حل مساله هستهای کشور جستوجو میکرد. مکانیزم و راهکار روحانی و سیاستدانان همراه او برای حل مشکلات کشور را که در عمل نیز به اجرا گذاشته شد، میتوان اینگونه خلاصه کرد:
«حل مناقشات هستهای میان ایران و غرب، رفع تحریمها و آزاد شدن دارایی بلوکهشده و ورود سرمایه خاجی به کشور، گشایش اقتصادی
و بهبود فضای کسب و کار» این فرآیند دقیقا در مقابل اقتصاد مقاومتی و با تاکید بر خارج بود. رویهای که بسیار خوشبینانه تصور میشد. بویژه آنکه کابینه یازدهم همهگونه محکمکاری در راستای تحقق برجام را پیش برده بود. از جمله آنکه به محض اجرایی شدن برجام تلاش شد غربیها را در منافع آن شریک کنند. ورود پیاپی هیاتهای سیاسی و اقتصادی به ایران از یک سو و سفر رئیسجمهور کشورمان به 2 کشور ایتالیا و فرانسه در همین راستا قابل تبیین است. در این میان غربیها اگرچه تقریبا به تمام مقاصد خود در زمینه توقف فعالیتهای هستهای ایران رسیدند، اما در انجام تعهدات خود، بدعهدی کردند. ماجرای عدم گشایش سوئیفت و بازگرداندن داراییهای بلوکه ایران از جمله مهمترین این موارد است. این مساله نشان میدهد هدف غرب و به طور ویژه آمریکا از توافق هستهای بازی با حاصل جمع صفر بود و نه یک بازی برد- برد. پس از 2 ماه و چند روز از اجرایی شدن برجام، تاکید مقام معظم رهبری بر اقتصاد مقاومتی و نامگذاری سال 95 به این نام، خبر از آن دارد که اهداف پیش روی مذاکره و مذاکرهکنندگان ممکن است به تحقق نینجامد. بنابراین اوضاع پسابرجام که از نظر بسیاری حتی شوک روانی اجرای آن میتوانست به برخی مشکلات اقتصادی ما سامان بدهد، تاکنون جز اضطراب و نگرانی چیزی به بدنه اقتصادی کشور تزریق نکرده است. حال زمان آن است که دولت به جای آنکه همه مشکلات را از تحریم بداند، به اصلاح مدیریت خود بپردازد و با تاکید بر درون به بازسازی فضای کسب و کار همت گمارد.
ديپلماسي قدرتمند تهران دراستانبول
فريدونمجلسي در سرمقاله امروز روزنامه آرمان امروز نوشت:
اجلاس كشورهاي اسلامي با حواشي همراه بود. ازنگاههاي ملك سلمان و حسن روحاني به هم تا عدم اهميت مقامات تركيه و برخي از كشورها به رفتارهاي ديپلماتيك. اردوغان در سخنراني خود دراين اجلاس سعي نمود روند آشتي جويانه ميان كشورهاي اسلامي شكل گيرد. درعمل جاي تعجب است كه پيش نويسي درغياب كشور بزرگي چون ايران دراين اجلاس تهيه شود البته اين پيش نويس خوانده نشد. ايران و مصربعد ازپاكستان و اندونزي بزرگترين كشورهاي جهان اسلام هستند. تنها ايرادي كه درمنطقه به ايران گرفته ميشود درباره عملكرد خودسرانه افراد ماجراجو دربالارفتن ازديوارسفارت عربستان است.
حال جاي سوال است كه آيا دستور اين حمله ازسوي عوامل عربستان صادر شده يا برخي افراد نادان داخلي كه برخلاف منافع ملي دستورحمله به سفارت آل سعود را دادند زيراچنين عملكردي تنها به سود و درجهت منافع عربستان تمام شد. اين موضوع سريعا ازسوي مقامات ارشد ايران تحت تعقيب قرارگرفته است. حال اگرمي توانستند به اين بهانه اين موضوع دوباره ايران را محكوم كنند بسيار بيهوده بود درصورتي كه آنها درانجام وظايف خود درباره حفاظت و حراست از حجاج درماجراي سقوط جرثقيل، حادثه منا وتعرض به دو جوان ايراني توسط مقامات دولتي آل سعود كوتاهي كرده بودند. درصورتي كه حمله به سفارت عربستان توسط افراد غيرمسئول صورت گرفت و ربطي به مقامات ايراني ندارد. نكته ديگراينكه آلسعود به بهانه سياسي دريكسال گذشته چند هزار برادراسلامي خود را دريمن قتل عام كرده است. اما دوستان آنها به صرف پولهاي سرشارآلسعود حتي نامي ازجنايات اين كشور دريمن، مكه و مدينه بيان نكردند.
حتي ازسوي اين كشورها كمكهاي مالي، تسليحاتي وسياسي رياض به پديدههاي انحرافي ازجمله گروههاي تكفيري، طالبان وداعش فراموش شده است. اگر بيانات ضد ايراني دراعلاميه نهايي گنجانده ميشد به نظر ميرسید مقامات ارشد ايران درجلسات بعدي درهركشوري حاضر به شركت نميشدند. از سوي ديگر سه راهكارآقاي روحاني به جهان اسلام براي برقراري امنيت حداقل مورد توجه تركيه قرارخواهد گرفت، چرا كه ساليان طولاني است كه ايران بازارمهم و بزرگی براي اقتصاد تركيه بوده و جهانگردان و توريستهاي ايراني به اين كشورسفر ميكنند. تركيه ممكن است، فكركند با تغييراتي درجغرافياي سياسي به خط لوله عربستان دست يابد و حتي به دستاوردهاي ديگري برسد. اما بايد بداند كه ميتواند اين خط لوله را از سوي ايران، عراق وسوريه داشته باشد.
يقينا درمسائل طرح شده منافع دوجانبه دوكشور ايران و تركيه مدنظر قرارميگيرد. تركيه ميداند كه نبايد از راه ترانزيت خود به عنوان وسيلهاي براي فشار آوردن به ايران استفاده كند. راه ترانزيتي براي ايران ازمسير ارمنستان، گرجستان، بلغارستان و درياي سياه به راحتي قابل جايگزيني است. بدون ترديد ايران بايد مسيرهاي جديد را پيگيري نمايند و خود را دريك ارتباط انحصاري قرارندهد. ايران، تركيه، عراق و سوريه بايد در شرايط صلح آميز قرار گيرند چراكه آرامش و ثبات به سود منافع و مصالح ملي آنان تمام ميشود. در نگاه سياستمداران عربستان تعصبات قومي و نژادپرستانه جايگاه خود را حفظ نموده است و نتوانستهاند به فرهنگي دست يابند كه اين تعصبات را كنار بگذارند. سياست ضد ايراني آنان چنان عميق و ريشه داراست كه به قبل از ملك سلمان بازميگردد.
چنان كه فرصتي براي تفاهم و مذاكره در روابط دو كشور ايجاد شود كشورمان بايد ازاين فرصت استفاده كند. آل سعود به دنبال استقبال از فرصتها ايجاد شده در روابط خود با ايران نيست. رياض خواهان برتري جويي عربي درمنطقه خاورميانه است و كشورهاي ديگرعربي به دليل فقرمتكي به كمكهاي آلسعوداند به همين علت ناچار هستند از سياستهاي اين كشورتبعيت كنند. شايد اين تبعيت عربي موجب شده آلسعود تصوركند اين اطاعت كردن را ميتواند به ايران سرايت دهد. موضعگيري آقاي روحاني و عدم شركت تيم مذاكرهكننده ايران درجلسه پاياني نشان ازتدبير دستگاه ديپلماسي ايران دارد. نتيجه عدم شركت تيم ديپلماسي ايران منتج به اين نتيجه شد كه بيانيه پاياني اساسا قرائت نشود؛ زيرا كشورهاي اسلامي وتركيه نميخواهند يكي ازاعضاي محوري كنفرانس را از دست دهند. اين رفتار درعدم قرائت بيانيه ميتواند منجر به رفتارمنطقيتري از سوي اعراب به واقعيتهاي منطقه شود.
سرگیجه ریاض در زمین سیاست
امیرحسین یزدان پناه در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
اتفاقات اخیر اجلاس سازمان همکاری اسلامی در استانبول و متن و حاشیه آن که با برنامه ریزی سعودی ها علیه ایران طراحی شده بود، بار دیگر تنش عربستان با ایران را به موضوع مورد توجه رسانه های منطقه و جهان تبدیل کرد. تحولات اخیر نشان می دهد که ریاض برای این نشست 2 هدف را دنبال می کرد:
الف- اقدام علیه ایران: نخستین و مهم ترین هدف عربستان در نشست استانبول دستیابی به نوعی اجماع علیه جمهوری اسلامی ایران بود که در بیانیه این نشست دنبال می شد؛ این بیانیه اسفندماه در ریاض تنظیم شده بود و عربستان برای حضور تیم دیپلماتیک ایران در نشست های کارشناسی تنظیم پیش نویس بیانیه، ویزا صادر نکرده بود. این بیانیه 200 بندی حاوی 4 بند ضدایرانی و یک پاراگراف علیه حزب ا... لبنان است. با این حال به دلیل آن چه منابع خبری آن را «اختلاف برخی اعضا» در نشست خواندند، این بیانیه که به گفته سیدعباس عراقچی «بدون اجماع» حاصل شده بود در اختتامیه قرائت نشد و صرفا انتشار رسانه ای خواهد داشت.
ب- وساطت میان آنکارا و قاهره: نکته جالب توجه این نشست این بود که رئیس قبلی سازمان همکاری اسلامی، «عبدالفتاح السیسی» رئیس جمهور مصر بود و طبق روال اجلاس های بین المللی باید خودش در مقام ریاست پشت میز اجلاس در استانبول می نشست و در پایان هم این کرسی را به «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه می داد. اختلاف ها میان ترکیه و مصر اما جدی تر از آن بود که ترکیه حتی از رئیس جمهور مصر برای این نشست دعوت کند! پادشاه سعودی هم که اخیرا به قاهره رفته بود بنا داشت تا میان دو متحد خود میانجیگری کند تا السیسی را به استانبول بکشاند. با این حال، حنای «سلمان» آنقدر رنگ نداشت که «السیسی» راهی ترکیه شود، وزیرخارجه مصر هم که به نشست رفته بود، بدون آن که حتی به طرف «اردوغان» برود، ریاست جلسه را به آنکارا داد تا در این عرصه دیپلماتیک هم سعودی ها طعم شکست را مزمزه کنند.
عربستان اکنون در مخمصه های بدی گرفتار شده است. شایداگر آن ها پس از آن که دیدند ماجرای سوریه با مراکش و مصر و ... تفاوت دارد و نمی تواند مقابل خواست مردم سوریه و ایران بایستد، پایش را کم کم از ماجرا بیرون می کشید، یا لااقل خودش را وارد جنگ نفتی و دیپلماتیک با ایران نمی کرد، یا حداقل بحران یمن را شروع نمی کرد، می شد برایش دورنمای مثبتی را تصور کرد، اما حالا چه؟ نگاهی به تحولات میان ایران و عربستان در 2 سطح منطقه ای و بین المللی نشان می دهد که سعودی ها شرایط نامناسبی دارند:
1 - سطح منطقه ای
عربستان دست کم در 3 محور در منطقه، عدم موفقیت های مهمی در مقابل ایران داشته است:
1-1- تحکیم جایگاه ایران در موازنه قدرت در منطقه: روسیه حدود 6 ماه در سوریه حضور نظامی داشت و سرزمین های شمالی سوریه عرصه عملیاتی ایران، روسیه و سوریه علیه تروریست ها و پشتیبانان آن ها بود. همکاری نزدیک ایران و روسیه و موفقیت های میدانی، عملا به تثبیت جایگاه ایران و محور تهران-مسکو در تحولات انجامید و برعکس تنش های متحدان تروریست ها را جدی تر کرد تاجایی که ترکیه حتی یک هواپیمای روسی را سرنگون کرد تا مقابل تحولات بایستد. موضوعی که ترکیه نتوانست از آن آبی گرم کند. حالا سعودی هاحتی نسبت به 6 ماه پیش هم، احساس شکست دارند چه این که تحولات میدانی سوریه به نفع دولت سوریه و علیه تروریست ها پیش می رود.
1-2- عدم اجماع سازی عملیاتی میان کشور های منطقه: سعودی ها خیلی تلاش کردند تا با دیپلماسی به اصطلاح «دسته چکی» و خرید کشور های مختلف با دلار های نفتی بتوانند اقدامات عملیاتی را علیه ایران رقم بزنند. ائتلاف های گوناگونی را هم تجربه کردند اما سرانجام این ائتلاف برای سعودی ها، به خصوص در یک سال اخیر موفقیت آمیز نبود. عربستان سعودی در دی ماه سال گذشته نیز در 2 اجلاس مهم کشور های عربی که با درخواست ریاض علیه ایران برگزار شده بود نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده خود برسد. نشست های «اتحادیه عرب» و «شورای همکاری خلیج فارس» در دی ماه 1394 به جز لفاظی ها علیه ایران، با ارائه بیانیه و قطعنامه های صرفا «بوروکراتیک» و «فاقد تصمیم برای اقدام عملی» درباره ایران پایان یافت. در تجاوز به یمن سعودی ها نتوانستند کشور های مهمی چون مصر و پاکستان و ترکیه را با خود همراه کنند تا سناریوی رویارویی ائتلافی آن ها علیه ایران در عمل شکست بخورد. (1) در همین نشست استانبول البته تحولات دیگری نیز رقم خوردو آن دیدار روسای جمهور ایران و ترکیه بود. موضوعی که می تواند فارغ از اختلاف های منطقه ای به عملگرایی دو کشور در حوزه های تجاری و اقتصادی بینجامد. موضوعی که روزنامه کریستین ساینس مانیتور دیروز به آن پرداخت و از آن به «خوش آمدگویی ترکیه به ایران» تعبیر کرد. (2)
1-3- تحولات سوریه، عراق، یمن ولبنان: سودای تصاحب پایتخت های کشورهای مهم و نزدیک به ایران توسط سعودی ها، خواب راحتی نبود که برای شان به سادگی تعبیر شود. همه هزینه هایی هم که کردند حالا دارد همچون بومرنگ به خودشان باز می گردد. کشوری که 90 درصد بودجه اش از درآمد های نفتی تامین می شود، با سرمایه گذاری روی کاهش قیمت نفت، تلاش کرد تا روند مذاکرات هسته ای و پس از آن بازیافتن جایگاه نفتی ایران توسط مقامات کشورمان، را تخریب کند. حالا اما 100 میلیارد دلار کسری بودجه در سال 2015 آن هم برای دومین سال پیاپی، عرصه را بر تصمیم گیران جوان و ناپخته سعودی تنگ تر کرده است. تحولات میدانی در عراق و سوریه علیه متحدان عربستان پیش می رود، در سوریه، مذاکرات صلح بدون حضور ایران به شکست می انجامید و وقتی ایران به آن اضافه شد هم تقریبا خواسته های ایران در متن و حاشیه مذاکرات حرف اول را می زند و در هیچ توافقی از «سرنوشت اسد» حرفی به میان نیامده است؛ آن چه سعودی ها 6 سال برای آن جنگیده اند.
2- سطح بین المللی
2-1- اروپا علیه عربستان: چندماهی است که نخبگان اروپایی و رسانه های غربی علیه سعودی ها فعال شده اند. دستگاه اطلاعاتی آلمان در گزارشی که زمستان 2015 منتشر کرد، (3) عربستان را مبداء تروریست ها نامید و نیویورک تایمز در گزارشی عربستان را «پدر داعش» (4) نامید. حتی برخی صاحب نظران در اروپا به این اتحادیه پیشنهاد می کنند که در سطح و کیفیت روابط خود با عربستان تجدید نظر کرده و بیشتر به سمت ایران چرخش کنند. همین هفته گذشته وقتی «متئو رنتزی» نخست وزیر ایتالیا به تهران آمده بود، تاکید کرد: « امروز ایران باثبات ترین کشور در منطقه به شمار می رود... بدون حضور جمهوری اسلامی ایران برقراری صلح و ثبات در منطقه امکان ندارد. » او قبل از این که به تهران بیاید نیز به صراحت یکی از اهداف خود را نزدیکی به تهران برای مقابله با تروریسم عنوان کرده بود: «سفر به ایران نوعی «سرمایه گذاری» سیاسی است و دوستی با ایران می تواند به مبارزه علیه داعش کمک کند.» این حجم از نگاه ها به ایران نشان می دهد که عربستان در عرصه منطقه ای نیز تاحدودی بازی را واداده است.
2-2- پیامد های توافق هسته ای: بخواهیم یا نخواهیم، عربستان از مخالفان سرسخت توافق بود. در میان مذاکرات هم تخریب های گاه و بیگاهش وزن طرف مقابل ایران را بالا می برد از جمله آن مذاکره محرمانه سعودی ها در هواپیمای خود در ژنو که در پاییز 1393، باعث عدم توافق شد و مذاکرات را به تابستان 94 موکول کرد. از بازشدن در های اقتصادی تهران، یکی از کشور هایی که ضرر می کند عربستان است. فارغ از بحث های نظام سازی و الگوپذیر شدن جمهوری اسلامی برای کشور های دیگر، اگر توافق هسته ای به نحو کامل از سوی غربی ها عملی شود، منافع اقتصادی آن دست و پای سعودی را در منطقه خواهد بست و در این شرایط سعودی ها نمی توانند دیگر با خریدن کشور هایی مثل جیبوتی ، سودان و ... دست و پایی برای خود ایجاد کنند.
حالا چه می شود؟
همه این تحولات فضا را به ضرر سعودی ها چرخانده است. آن ها در چند محور شکست های کوتاه مدت و بلند مدتی را تجربه کرده اند در این شرایط به نظر می رسد دو تحول مهم را باید انتظار داشت:
اول این که عربستان تحولات سخت افزاری نظامی خود را شدت داده است. اخیرا در گزارش موسسه صلح، اعلام شده بود که عربستان با حدود 80 میلیارد دلار خرید تسلیحاتی مقام سوم جهان بعد از آمریکا و چین را داراست. از طرفی تحرکات عربستان در اطراف ایران نیز شدت یافته است و در پی شکست های اخیر که روایت آن در بالا آمد، هرچند بعید به نظر می رسد اما دور از ذهن نیست که این کشور بخواهد دست به ماجراجویی مستقیم تر علیه ایران بزند. به همین دلیل، هوشیاری دربرابر رفتار فعلی این کشور و خویشتن داری در برابر ماجراجویی های کور سعودی ها امری ضروری است. آن ها در قدم بعدی علاوه بر تقویت کردن اقدامات در سوریه و یمن برای انتقام گرفتن از شکست های اخیر، به سراغ محور های دیگری خواهند رفت. آفریقا شاید یکی از این محور ها باشد که بتواند برای آن ها پیروزی های کاذب ایجاد کند. موضوعی که می توان در نوع روابط عربستان با سودان، نیجریه و آفریقای جنوبی و ... دید.
دوم این که سوء استفاده از سعودی ها از سازمان های منطقه ای و بین المللی مانند سازمان همکاری اسلامی یا اتحادیه عرب و ... علیه کشور هایی چون ایران، سوریه، لبنان و عراق، اصولا مشروعیت تصمیم های این سازمان ها که برای ایجاد وحدت رویه میان کشور ها در مسائل اصلی جهان اسلام همچون اشغال فلسطین ایجاد شده اند را زیر سوال می برد و چندان دور از ذهن نیست اگر در ترکیب و ساختار این سازمان ها تغییراتی ایجاد شود یا با محوریت کشور های منطقی تری مانند ایران، لبنان، عراق، عمان و کشور هایی از این دست، سازمان های موثرتری شکل بگیرند.
پی نوشت ها:
1- ایرینا موخوا؛ روزنامه روسی «نزاویسمایا گازتا»؛ 2٨ مارس 2٠16.
2- http://www. csmonitor. com/World/Middle-East/2016/0414
3- رجوع کنید به گزارش سازمان اطلاعات خارجی آلمان (BND) که در دسامبر 2015 منتشر شد.
4- http://www. nytimes. com/2015/11/21/opinion/saudi-arabia-an-isis-that-has-made-it. html?_r=0
به نام سازمان همکاری اسلامی به کام صهیونیستها و تروریست ها
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی دیروز در اسلامبول ترکیه با یک رسوائی بزرگ و تاریخی به کار خود پایان داد.
در این اجلاس سعی شد قویترین گروه جهادی جهان اسلام یعنی حزبالله لبنان که یک تنه در برابر اشغالگران صهیونیستی ایستاده و بینی آنها را به خاک مالیده، با برچسب «تروریسم» محکوم گردد. به علاوه جمهوری اسلامی ایران که بزرگترین و جدیترین نقش علیه تروریسم لجام گسیخته و وحشی در منطقه را ایفا کرده، بجای قدردانی تحت عنوان دخالت در امور داخلی دیگر کشورهای منطقه، مورد سرزنش قرار گیرد. طبعاً با در نظر گرفتن این دیدگاههای انحرافی، سایر مصوبات و دیدگاههای اجلاس تحت الشعاع قرار گرفته و بیاهمیت به نظر میرسند. زیرا زیربنای اصلی مصوبات این اجلاس را تفرقهافکنی، تضاد و تقابل درون دنیای اسلام تشکیل میدهد.
نطفه این توطئه در «جده» بسته شد، آنجا که اجلاس مقدماتی برای بررسی محورهای قابل طرح در اجلاس سران در اسلامبول، تشکیل گردید ولی رژیم آل سعود در یک تخلف آشکار برای هیئت ایرانی ویزا صادر نکرد و از حضور نمایندگان جمهوری اسلامی ایران در اجلاس جده ممانعت به عمل آورد.
به علاوه در غیاب ایران، رژیمهای ارتجاعی عرب از طریق ریخت و پاش دلارهای نفتی برای تامین اهداف پلید و کینهتوزانه خود، زمینه سازی کردند که نتایج آن، بنیان تصمیمات و مصوبات اجلاس سران در اسلامبول را تشکیل داد و حتی حضور سران و طیف وسیع مقامات کشورهای اسلامی نیز تحتالشعاع قرار گرفت.
ننگ اصلی این رسوائی دامنگیر دنیای اسلام است که به خاطر حاکمیت برخی رژیمهای وابسته و ارتجاعی دچار چنین اوضاع رقت بار و آشفتهای شدهاند که حامیان تروریسم به نام آنها و برای آنها تصمیمسازی و تصمیم گیری کنند و خواستههای قدرتهای شیطانی را در درون ساختار جهان اسلام عملیاتی نمایند. این برای ترکیه به عنوان میزبان اجلاس سران، داغ ننگی بزرگ و تاریخی را فراهم آورده که برای همیشه بر پیشانی آن باقی خواهد ماند. اردوغان و همفکرانش تصور نکنند که با همدستی ارتجاع عرب و پشتیبانی آشکار و نهان آمریکا و صهیونیستها، از این خوش رقصیها بهرهای میبرند.
حتی منافع مالی و سیاسی – تبلیغاتی مورد انتظار اردوغان هم به اندازه خفت و حقارتی که نصیب آنها شده، بیارزش به نظر میرسد و در میدان عمل، آنها حیثیت خود و ترکیه را بسیار ارزان فروختهاند. کسی تصور نکند که از این بازی رسوا سود میبرد، چرا که تجربههای گذشته به خوبی ثابت کرده است که هیچکس از دشمنی با جبهه حق بهره نخواهد برد حتی اگر به هر شرارت و خیانتی هر چند فراگیر، متوسل شود. از این دیدگاه، روند تحولات اخیر و فرایند منتهی به مصوبات رسوای اجلاس اسلامبول تازگی ندارد و تکرار تاریخ است. سرنوشت بازیگران دیروز و امروز هم یکسان و بلکه خفت بارتر خواهد بود چرا که اردوغان، ملک سلمان و طیف شاهان بیافتخار جبهه ارتجاع عرب، از سرنوشت اسلاف خود و مشاهده عاقبت رژیمهای صدام، قذافی، مبارک و... درسهای لازم را نیاموختهاند. این برای هیچ یک از رژیمهای خائن و حامی تروریسم در منطقه افتخاری محسوب نمیشود که سعی کردهاند حقایق عینی و ملموس امروز منطقه و دنیای اسلام را وارونه جلوه دهند و پیشتازان مبارزه علیه اشغالگری و تروریسم را تروریست معرفی کنند و ایران را که پرچمدار مبارزه جدی و موثر علیه تروریسم و اشغالگری است، به دخالت در امور داخلی دیگران متهم سازند. آنها خود میدانند که ایران برای چندین دهه، قربانی تروریسم بوده و با درک رنج و محنتی که ملتها به خاطر تروریسم با آن مواجهند، صادقانه برای مبارزه با تروریسم وارد میدان شده و در پاسخ به فریاد استمداد و مظلومیت ملتها و دولتهای در معرض تهاجم تروریسم به آنها یاری میرساند.
جبهه ارتجاع تصور نکند که با چنین مصوباتی میتوان حقایق را وارونه جلوه داد و بر نقش آشکار حامیان تروریسم سرپوش گذاشت. اردوغان حتی در قامت ریاست سازمان همکاری اسلامی هم «حامی تروریسم» است. ملک سلمان در قامت «خادم الحرمین» هم نمیتواند بر عملکرد جنایتکارانه آل سعود در یمن، سوریه، لبنان و عراق سرپوش بگذارد و با ریخت و پاش دلارهای نفتی، خیانتها و جنایات خود را توجیه کند.
خشم و کینه فزاینده امروز حامیان تروریسم در منطقه از این بابت است که علیرغم پرده پوشیها، تمامی ابعاد ماجرا آشکار و علنی شده و حتی همدستان و حامیان همین طیف رسوا هم به وضوح در قبال بیآبروئی بانیان تروریسم در منطقه موضع گرفتهاند.
هر چند اردوغان و ملک سلمان برای پادوئی صهیونیستها از یکدیگر سبقت میگیرند، ولی با این خوش خدمتیها هم نمیتوانند رسوائی ناشی از شکست و ناکامی تروریستهای عضوگیری شده از 85 کشور در سوریه و عراق و یمن، اعلام برائت کنند. چرا که صدور تروریسم دست پرورده آنها به اروپا و آمریکا، به سمت و سوئی میرود که سرنوشت آنها را هم رقم بزند. اگر آن سرمایهگذاری بدفرجام در منطقه روی تروریسم تا دیروز باعث شادمانی غرب میشد، امروز همانها به عواقب صدور تروریسم به غرب در فرانسه، بلژیک و آمریکا نگرانند و از آن وحشت کردهاند.
دقیقاً به همین دلیل است که تحرکات سیاسی – تبلیغاتی حامیان تروریسم حتی از تریبون جهان اسلام نیز نمیتواند چیزی را تغییر دهد و ماهیت حامیان تروریسم را موجه جلوه دهد. بدین ترتیب، آنچه در اسلامبول رخ داد و تصویب شد، فقط میتواند موجبات خشنودی اشغالگران صهیونیست را فراهم کند و زمینههای نزدیکی روزافزون ارتجاع عرب و اردوغان با صهیونیستها را بیش از پیش فراهم کند، پدیدهای که ماهیت دشمن پسند این چهرههای خائن و فاسد را بهتر و آشکارتر از گذشته، به ملتهای مسلمان معرفی میکند و نشان میدهد که آنها لایق جایگاهی نیستند که اشغال کردهاند.
درسي که بايد از تاريخ مي آموختيم
دکتر سيد عبدالله متوليان در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
جنگ صفين به درازا کشيده شد و با دسيسه و حيله گري عمروعاص و به کمک برخي عناصر نفوذي دشمن در سپاه حضرت علي عليه السلام (نظير اشعث) فشارهاي اقتصادي و رواني به شدت بزرگ نمايي شد و کم کم روحيه سپاه تضعيف شد. از ديگر سو معاويه با پيدا شدن زمينه هاي شکست درسپاهش بلافاصله تغيير استراتژي داده و به حضرت علي عليه السلام براي حل اختلافات في مابين پيشنهاد مذاکره داد. عمروعاص در حساسترين لحظه هاي جنگ ، زماني که نشانههاي شکست در سپاه معاويه آشکار شده بود دست به نيرنگي بزرگ زد و دستور داد با بستن قرآن بر سر نيزه ها و حمل کردن قرآن بزرگ دمشق با کمک ده نفر روي نيزه ها ، همه سپاهيان فرياد بزنند: "اي اهل عراق کتاب خدا بين ما و شما حاکم است."
امام علي (ع) به شدت با پيشنهاد مذاکره مخالفت کرده، فرمودند: فريب مخوريد ، قرآن ناطق منم ، به جنگ ادامه دهيد و استقامت کنيد که لحظه پيروزي فرا رسيده است و به دعوت اينان اعتنايي نکنيد که فريبي بيش نيست.
اما فريب خوردگان ساده لوح و بازي خورده در سپاه امام علي عليه السلام
در حالي که همگي مسلح بودند ، در برابر امام ايستاده و بر خواسته خود پافشاري کرده و در نهايت گفتند:
"يا علي ، دعوت اين گروه را بپذير و گرنه همان گونه که عثمان را کشتيم تو را نيز مي کشيم."
نفوذي هاي دشمن با انجام عمليات رواني و تحريک سپاه ، عرصه را بر حضرت علي (ع) به شدت تنگ کرده و تنها راه اتمام جنگ را مذاکره دانسته و حضرت علي (ع) را براي قبول مذاکره تحت فشار شديد قرار داده و سرانجام مذاکره با شيطان زمان را بر آن حضرت تحميل کردند.
گروه سرکش و فريب خورده در جبهه علي عليه السلام که بعدها خوارج نام گرفتند سه چيز را بر امام تحميل کردند:
1 - پذيرش آتش بس و حکميت
2 - پذيرفتن ابو موسي اشعري به عنوان داور براي حکميت
3 - حذف عنوان و لقب اميرالمؤمنين از متن پيمان داوري و حکميت
ابوموسي اشعري فردي ساده لوح ، خوش باور ، خوش بين به دشمن در مسير مذاکرات بود و علاوه بر آن معاويه را دشمن نمي دانست.
ابن عباس با تأکيد بر فريبکاري ، حيله گري و بدعهدي دشمن و گوشزد کردن زيرکي عمروعاص ، به ابوموسي اشعري گفت : از پيشي گرفتن بر عمروعاص در اعلام مواضع بپرهيز و بگذار ابتدا عمرو عاص نظر خود را اعلام کند. او فردي دغل باز و اغواگر است و تو را فريب مي دهد. اما ابوموسي توصيه هاي مهم اين عباس را قبول نکرد.
ابو موسي اشعري با همان خوش بيني ، ساده لوحي ، دشمن ندانستن معاويه و اعتماد به وي وارد ميدان مذاکره با عمروعاص شد و... بالاخره پس از مذاکرات طولاني با نماينده معاويه ، تحت تأثير القائات شيطاني عمروعاص قرار گرفته و پيشنهاد برد برد عمروعاص را پذيرفته و به آن تن داده و مقرر گرديد که طرفين مذاکره ، در يک برنامه جامع اقدام مشترک، معاويه و علي را از خلافت عزل و انتخاب خليفه را مستقيماً به خواست مردم واگذار کنند!
ابوموسي در مسير اجراي برجام ، تحت تأثير فريب کاري عمروعاص قرار گرفته و بر منبر بالا رفته و در جمع مردم چنين گفت: "ما پس از مشورت و بررسي به اين نتيجه رسيديم که علي و معاويه را از خلافت خلع کنيم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمين بگذاريم ، بنابراين من علي را از خلافت خلع مي کنم ، چنان که اين انگشتر را از انگشت بيرون مي آورم!
و عمروعاص بلا فاصله پس از ابوموسي به منبر رفته و گفت: "او علي را از خلافت خلع کرد ، من نيز او را خلع مي کنم و معاويه را به خلافت مي گمارم ، چنان که اين انگشتر را در دست خود مينهم!
ابوموسي که فريب خورده بود، فرياد زد: «لعنت خدا بر تو باد ، تو مانند سگي هستي.»
و عمرو عاص در حالي که پيروزمندانه از منبر پايين
مي آمد به او گفت: «و تو نيز مانند الاغي هستي که بر او کتاب بار کرده باشند.»
علي عليه السلام مذاکرات و برنامه جامع اقدام مشترک را خسارت محض ناميده و جبران نقص ها و ضعف هاي رخ داده را از سپاه خود طلب کردند اما معاويه، به اينجا بسنده نکرده و با استفاده و بهره گيري از نفوذي هاي خود و تحريک فريب خوردگان و ساده لوحان سپاه اميرالمؤمنين ، علي عليه السلام را به عنوان مقصر اصلي معرفي کرد که چرا (حضرت) علي به عنوان خليفه نظر سپاه را پذيرفته و تن به قبول حکميت ابوموسي اشعري داده است . در نتيجه اين عمليات رواني دوقطبي سازي در سپاه مولاي متقيان رخ داده و در نهايت منجر به تشکيل خوارج شد و مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام را در جنگ ديگري در داخل خانه کرد. پس از شکست خوارج به دست حضرت علي عليه السلام ، معاويه تا موفق به کشتن حضرت علي عليه السلام نشد ، دست از توطئه ، دسيسه و شيطنت برنداشت.
تمام آنچه واقع شد نتيجه روشن سرپيچي از فرمان حجت خدا و عدم تسليم در برابر امام علي عليه السلام بود که پيامدهاي منفي آن هنوز در زمينه هاي مختلف مشهود است.
اين درسي است که ما بايد در مسير مذاکره با شيطان بزرگ از تاريخ مي آموختيم ، با اين تفاوت که اگر در صدر اسلام برخي از ساده لوحان ، معاويه را مسلمان دانسته و به هيچ وجه لفظ دشمن در مورد وي را قبول نداشتند.
هم اينک در برابر ما شيطان بزرگ (آمريکا) و شيطانک ها و هم پيمان هاي غربي اش صف آرايي کرده اند که بي ترديد و بر اساس نصوص قرآني و روايي دشمن ترين دشمنان اسلام هستند (مائده ، 82) و آشکارا از ضرورت تغيير رفتار ايران و تبعيت و تمکين از مهندسي 400 ساله نظام سلطه سخن مي گويند.
دشمني که امروز برخي آن را دشمن نمي شناسند و خوش بينانه بر اين باورند که مي توانند با او از در تعامل وارد شده و در همه زمينه ها به گفتگو و برجام بنشينند در سوره بقره آيه 120 به عنوان دشمني معرفي شده که به کمتر از پيروي از دين و روش آنان (نظام مهندسي شده سلطه) و اضمحلال و نابودي دين اسلام رضايت نخواهند داد و اين دقيقاً همان چيزي است که رسماً و کراراً ، در هر مرحله از مذاکرات به زبان آورده و بر آن تأکيد دارند.
نکته بسيار مهمي که در ادامه آيه مذکور بر آن تصريح شده است ليکن در اغلب موارد نسبت به آن غافل هستيم ، اين است که حضرت حق جل و علا ما را (در مسير مذاکره بي فرجام و خسارت بار با دشمن اسلام) انذار مي دهد که اگر از هوسهاي آنان پيروي كني ، دربرابر خدا هيچ ياوري نخواهي داشت (يعني خداوند سبحان ياري خود را از شما دريغ خواهد کرد و شما را به حال خود وا خواهد گذاشت) که در اين صورت شکست شما قطعي خواهد بود.
درس ديگري كه از حكميت در دوران حضرت علي (ع) بايد مي آموختيم اين بود كه در اعلام مواضع و اقدام مشترك هرگز از حريف پيشي نگيريم .اول بگذاريم او بگويد و به تعهدات عمل كند بعد ما به تعهد خود عمل كنيم .
آنچه هم اينک بايد از اين واقعه عبرت آموز تاريخ اسلام درس بگيريم اين است که با توجه به اينکه در اولين روز سال جاري مقام معظم رهبري حضرت امام خامنه اي، مبتني بر بدعهدي آمريکايي ها، بر خسارت محض بودن برجام تصريح فرمودند و با عنايت به نتايج حاصله از روند اجراي برجام و بدعهدي و جسارت هاي پي در پي شيطان بزرگ و تلاش مضاعف براي تحقير ايران و استفاده از تحريم ها براي امتيازگيري در ساير حوزه هاي غير قابل مذاکره و... پيشنهاد مي گردد دولت محترم بدون فوت وقت و با اغتنام از فرصت به دست آمده در سال جديد ، تمام همت خود را در راستاي واقع بيني و عدم خوش بيني به غرب پيمان شکن معطوف داشته و تحقق اقتصاد مقاومتي در مقام عمل را سرلوحه امور خويش قرار داده و بيش از اين در بازي شطرنج سياسي دشمنان کينه توز نظام مقدس اسلامي قرار نگيرند.
انتظار بجا و منطقي امت انقلابي ايران از دولتمردان اين است که از تاريخ و گذشته خسارت بار مذاکره با شيطان بزرگ عبرت گرفته و در خصوص مواضع خصمانه و دوقطبي ساز
آمريکايي ها نيز موضعي انقلابي و در شأن ملت ايران اتخاذ کرده و رسماً اعلام نمايند که "نه تنها موضوع موشکي ايران به هيچ وجه قابل مذاکره نيست و ايران انقلابي هرگز حاضر به کم کردن برد موشک هاي خود نيست، بلکه قوياً اعلام مي داريم که برد موشک هاي ايران تا محل استقرار ميزهاي تهديد دشمن در هر نقطه از جهان افزايش خواهد يافت.
نگاه ابزاری تهدیدی برای همکاری اسلامی
جعفر حق پناه کارشناس مسائل بینالملل در بخش اول دفتر روزنامه ایران نوشت:
سازمان کنفرانس اسلامی به رغم وجه تسمیه آن تاکنون کمتر عرصه تجلی و تمهید برادری و همکاری میان دولتها و جوامع مسلمان بوده است. سیطره قواعد سیاست قدرتمندانه (power poletics) موجب شده دولتهای عضو به فراخور میزان قدرت نرم و سخت خود از این نهاد به مثابه ابزاری جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی شان بهرهبرداری کنند. تنشهای حاکم بر آخرین دور اجلاسیه سران این سازمان در استانبول طی دو روز گذشته نیز خارج از این قاعده نیست.
سیطره عربستان سعودی بر ارکان اداری این سازمان که در جده استقرار دارند و نیز مقدمه سازیهای پرهزینه در اجلاس مقدماتی کارشناسی این سازمان در غیاب ایران باعث شد سرانجام در بیانیه پایانی اجلاس سران، بندهایی علیه ایران و حزب الله لبنان گنجانده شود. البته بیانیه پایانی به دلیل مخالفت برخی اعضا و تهدید و پافشاری ایران در جلسه پایانی قرائت نشد؛ اما همین کافی بود تا رئیس جمهوری و وزیرخارجه ایران از حضور در جلسه اختتامیه اجتناب کنند.
البته مقامات سعودی و برخی کشورهای عرب مانند بحرین که از مدتها پیش و با زمینه سازیهای قبلی در جهت تشدید فضای ایران هراسی، پا به اجلاس استانبول نهاده بودند؛ انتظار داشتند از این رهگذر ایران را به انزوای کامل دیپلماتیک منطقهای کشانده و به رویکرد فرقه گرایانه خود مهر تأیید این اجلاس را هم بزنند. هدف این دولتها با همراهی نسبی برخی رقبای منطقهای کشورمان، تخریب موقعیت و فضای مانور مساعدی بود که پس از برجام هستهای نصیب ایران شده است.
بنابراین، این اقدامات هیجانی و تخریبی در درجه نخست، واکنشی است به جهتگیری صحیح سیاست بینالمللی کشورمان در تنش زدایی منطقه ای و جهانی و تقویت دستاوردهای مثبت «برجام» و تعامل عزتمندانه در قالب اصول و قواعد بینالمللی با سایر دولتها. در این چارچوب ایران طی ماههای گذشته از قابلیت مضاعفی برای مشارکت فعال در حل و فصل بحرانهای منطقهای برخوردار شد که مبنای شکلگیری ترتیبات نوین امنیت منطقهای خواهد بود. بدون شک بحران سوریه در کانون این نظمسازی نوین قرار دارد و بیهوده نیست که صف آرایی محور ایران ستیز به رهبری عربستان به طور مشخص حول این موضوع باشد. در این میان نکتهای که باید مد نظر قرار گیرد توجه به نقش و کارکردهای منطقه ای ترکیه و ضرورت تنش زدایی با آنکارا در چارچوب منافع ملی ایران است؛ ازجمله تلاش برای یافتن راههایی برای تقویت رویکرهای منطقهای مشترک در حل بحران سوریه اهمیت دارد که در مذاکرات دوجانبه میان رئیس جمهوری کشورمان با مقامات ترکیه در آنکارا دنبال خواهد شد.
همچنین باید توجه داشت در اجلاس اخیر تنها نقطه ضعفی که بهانهجویی ایران ستیزانه را تسهیل نمود، اقدامات مشکوک و مرموز در داخل کشور مانند حمله به مراکز دیپلماتیک عربستان سعودی در تهران و مشهد بود. بر این اساس آنچه بیش از گذشته برای پیشبرد سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران ضروری مینماید تأکید بر مسئولیت پذیری ایران در تحولات منطقهای و بینالمللی در قالب اصول و قواعد بینالمللی، مخالفت با تغییر مرزهای حاکمیتی و تجزیه طلبی و مشارکت فعال در ائتلافهای بینالمللی در مبارزه با افراطیگری و تروریسم به مثابه تهدیدهای جهانی است. بدون شک تحقق این مهم بیش از گذشته نیاز به اجماع در داخل، انسجام نهادهای حاکمیتی، همگرایی طیفها و جناحها و نخبگان سیاسی در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی و پرهیز از بهانه دادن به جریان ایران ستیز در خارج از کشور است.
ارتباط «بسیار نزدیک» مسایل منطقهای و بینالمللی بدیهیتر از آن است که نیازمند استدلال باشد اما درباره این ارتباط و معانی و نتایج آن گاهی تعابیری نامتناسب به کار میرود. یکی از این موارد ائتلاف و اختلاف آمریکا و عربستان است. همه میدانند که عربستان در دنیا وابستهترین کشور به آمریکاست تا جایی که نه مقامات رسمی آمریکا عمق آن را پوشیده میدارند و نه مقامات رسمی سعودی از اعتراف به آن خجالت میکشند.
هنری کیسینجر چهره پر نفوذ سیاست خارجی آمریکا با صراحت گفت که عربستان بخشی از حوزه حاکمیتی آمریکاست و پادشاهان سعودی انباردارانی هستند که در قبال نگهداری اموال ما، حق انبارداری دریافت میکنند! «بندربن سلطان» چهره پرنفوذ امنیتی عربستان پس از مصاحبه اوایل اسفندماه گذشته اوباما با نشریه آمریکایی آتلانتیک که بعد از یک سال سکوت از خونریزی سعودیها در یمن سخن گفته بود، طی یادداشتی خطاب به رئیسجمهور آمریکا یادآور شد که آلسعود در طول 70 سال گذشته خدمات بیبدیلی به آمریکا کرده و عربستان در عمل به قلکی برای حل انواع مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی آمریکا تبدیل شده است.
با این وجود، در طول این دهها سال در موارد متعددی شاهد اظهارات مقامات آمریکا علیه مقامات سعودی و متقابلا اظهار گلایههای نه چندان صریح مقامات سعودی نسبت به آمریکا بودهایم. در طول این دهها سال کمتر کسی این اظهارات و گلایهها را به رویگردانی آلسعود از آمریکا و یا کمارزش شدن عربستان نزد آمریکاییها تعبیر کرده است اما در دو سه سال اخیر بعضی از محافل داخلی ایران از وقوع یک «تغییر استراتژیک» در مناسبات عربستان و آمریکا خبر میدهند.
بعضی از تحلیلگران داخلی با اشتباه در برداشت و یا با اهداف خاص بر این نکته تاکید میکنند که اولویت منطقه موسوم به خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا از دو دهه اخیر از بین رفته و اولویت فعلی و آینده سیاست خارجی این کشور به شرق آسیا منتقل گردیده است. این تغییر اولویت نگرانی عمیقی را برای کشورهایی نظیر عربستان پدید آورده و آنان را به سمت اقتداریابی داخل، شکلدهی به ائتلافها و دست زدن به اقدامات با ریسک بالا سوق داده است.
بعضی دیگر از همین دسته از تحلیلگران داخلی با اشاره به نقشآفرینی عربستان، قطر، ترکیه و ... در اقدامات تروریستی که غرب آنها را یک «تهدید فزاینده جهانی» ارزیابی میکند و متقابلا با اشاره به اقدامات موثر ضدتروریستی ایران و مرتبطین منطقهای آن، میگویند غرب و به خصوص آمریکا به مرور به این جمعبندی رسیدهاند که کشورها و دولتهای سنی به دلیل پیوند مشهودی که با گروههای تروریستی دارند برای غرب نامطلوب شده و لذا برای اولینبار شاهد شکاف بین غرب و این دسته از کشورهای وابسته عربی هستیم و از سوی دیگر غرب علیرغم اختلافات استراتژیکی که با جمهوری اسلامی دارد به دلیل عقلانیت حاکم بر آن و تقابل هویتی با تروریزم، به این نتیجه رسیده است که با ایران کار کند و از این رو شاهد باز شدن یخها بین ایران و غرب هستیم. درخصوص این تحلیلها نکاتی وجود دارد:
1- اگر به حجم سفرها، قراردادها، قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل، احکام دادگاههای بینالمللی، مبادلات تجاری، اعزام نیروی نظامی، حساسیت روی تحولات و اموری از این قبیل به عنوان شاخصهایی برای تمرکز توجه و چشمانداز آینده در نظر بگیریم، در این دو دهه و بخصوص در سالهای اخیر شاهد وضعیتی بودهایم که با استناد به آنها میتوانیم بگوئیم، غرب آسیا بیش از گذشته در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و از سوی دیگر در شرق آسیا، نشانهای از این جابهجایی و پذیرش اقتدار آمریکا از سوی چین، هند و... به چشم نمیخورد. بنابراین ادعای کاسته شدن از اهمیت راهبردی غرب آسیا صرفا تحلیلی است که به احتمال زیاد با «اهداف خاص» بیان میشود.
2- با توجه به موقعیت استراتژیکی عربستان در حوزههای تجارت بینالملل، انرژی، نقشی که در مقابله با مهمترین معارض غرب یعنی جمهوری اسلامی و جبهه منطقهای آن دارد، نقشی که در بقاء رژیم صهیونیستی و عبور دادن آن از بحرانها و تنگناها دارد و... خیلی غیرمنطقی است که آمریکا چنین کشوری را به حال خود رها کرده و به نقطهای که رقبای قدرتمندی نظیر چین و هند در آن وجود دارد، چشم بدوزد. علاوه بر آن آمریکاییها خود با صراحت بر تداوم حمایت از رژیم عربستان تاکید کردهاند و مانع هر اقدام حقوقی و... ضدسعودی در سطح بینالمللی شدهاند.
3- فرض اینکه «تروریزم» مهمترین یا یکی از مشکلات مهم غرب میباشد، نیازمند بررسی است. درست است که سلسله حوادثی در بعضی از کشورهای اروپایی روی داده و این هم درست است که امکان دارد دامنه تروریسم به آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی برسد اما واقعیت این است که این مسلمانان مخالف غرب هستند که در معرض آسیب بالفعل تروریزم بوده و ناچارند هزینههای هنگفت انسانی و مالی را برای دفع آن بپردازند. اینک کشورهایی درگیر تروریسم هستند که اگر تروریسم نبود دولتهایی فعال علیه غرب داشتند، لیبی و یمن دو نمونه از این کشورها هستند در کجای دنیا درگیر بحرانی به این اندازه هستند و در کجای دنیا بیش از این دو کشور این احتمال وجود داشت که جایگزین دولتهای سرنگون شده، دولتهایی اسلامگرا و مخالف غرب شود؟ جدای از اینکه اصلیترین زمینهساز بروز و رشد تروریزم، اشغال کشورها بوده و توسط غرب و رژیمهای وابسته دنبال شده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب در شکلدهی به گروههای تروریستی برابر دهها سندی که منتشر شده و تکذیب هم نشدهاند، مهمترین نقش را دارد. این یک مثال کافی است؛ در طول یک سال گذشته، هواپیماهای آمریکایی بارها در آسمان یمن به جنگندههای مدرن سعودی بمب و بنزین تزریق کردهاند. این بمبها روی سر مردم مظلوم یمن ریخته شدند اما در طول این یک سال حتی یک بمب به سمت مناطق تحت سیطره القاعده در عدن، مکلا، مأرب و... شلیک نشده و ناوهای جنگی و هواپیمابر آمریکا که در خلیج عدن در فاصله کم از مکلا و عدن حضور دارند، هیچ اقدامی علیه القاعده نکردهاند و حال آنکه این گروه در لیست سیاه آمریکا قرار دارد!
بله این درست است که آقای اوباما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از کشتار مردم یمن انتقاد کرد و از مقامات سعودی خواست که برای توقف آن تلاش کند ولی واقعیت این است که اگر آمریکا مخالف این جنگ تجاوزکارانه است فقط کافی است که مانع صدور قطعنامه علیه این جنگ نشود. نیازی به مصاحبه یا سخنرانی نبود، اگر آمریکا میخواست یک نامه دو خطی سفیرشان در ریاض کفایت میکرد اما چرایی این مصاحبه جای بحث دارد.
4-آمریکا در مواجهه با ایران هماینک به یک الگو رسیده و آن را «بسیار کارآمد» ارزیابی میکند. الگوی رفتاری آمریکا در مواجهه با ایران ترکیبی از فشار و توافق بر مبنای مذاکره سیاسی است. آمریکا در پایان بحث هستهای، «برجام منطقهای» را در دستور کار خود قرار داد در این میان تشدید فشار بر ایران و متحدان منطقهای آن در دستور کار قرار گرفت و بار آن بر دوش عربستان گذاشته شد و از این رو پس از امضای برجام هستهای، اقدامات ضدسعودی علیه ایران روند رو به تزایدی پیدا کرد اما عدهای در داخل وانمود کردند که اقدامات ضد ایرانی سعودیها ناشی از تغییر شرایطی است که پس از برجام به نفع ایران و افزایش قدرت آن پدید آمده است. برای اثبات اینکه آمریکاییها پشت اقدامات تند سعودیها علیه انصارا... در یمن، حزباله در لبنان، دولت اسد در سوریه، حملههای تروریستی یک سال اخیر علیه شیعیان آذربایجان، افغانستان، پاکستان و نیجریه بودهاند، کافی است که به مواضع توجیهپردازانه محافل آمریکایی و تشدید سفرهای مقامات آمریکایی به این کشور و اظهارات حمایتآمیز آنان از حکومت عربستان نگاه بیندازیم.
در تجزیه و تحلیل آمریکاییها، برجام هستهای اگر مقدمهای برای برجام منطقهای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که هستهای تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است. آمریکاییها معتقدند در داخل ایران طبع توافقطلبانه دولت روحانی و در سطح منطقه طبع شدیدا ضدایرانی و ضدشیعی سعودی در صورتی که بصورت «هوشمند» و «روشمند» مدیریت شوند میتواند پیش از برگزاری انتخابات نوامبر 2016- آبان 1395- ایران را به پای میز «برجام منطقهای» بکشاند. شواهد و قرائن و بعضی از اسناد نشان میدهند که آمریکاییها به سعودی توصیه کردهاند که فشارهای ضدایرانی و ضدجبهه مقاومت را تا آنجا که میتواند تشدید کند آنان معتقدند از آنجا که ایران و شیعیان خود را در نزاعی که بتوان به آن رنگ نزاع طایفهای داد، به دلیل حفظ وحدت جهان اسلام پرهیز خواهند کرد، تشدید فضای نزاع از سوی سعودیها، ایران را منفعل کرده و خود را ناگزیر به همکاری با آمریکا در طرحی خواهد دید که با نمای آرایششده «کاهش منازعه» و «توافق برد-برد» بین قدرتهای منطقهای توام است.
براین اساس آمریکاییها که در پشت صحنه به تجهیز بمبافکنهای سعودی در جنگ یمن مبادرت ورزیدهاند و قطعنامه سعودی (2216) را علیه انصارا... به تصویب رسانده و به رژیم سعودی اجازه دادهاند تا یمن را به محاصره دریایی و هوایی درآورد، هماینک در نقش متفاوتی ظاهر شده و آقای اوباما دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از اینکه مردم یمن در جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، اظهار تاسف کرده و فراتر از آن از عربستان میخواهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای همسان با خود به رسمیت شناخته و با آن به مذاکره بنشیند.
این در حالی است که غربیها با محوریت آمریکا همزمان با آن، تلاشهای متمرکز علیه اقتدار ایران به خصوص در حوزه نظامی-امنیتی و نیز اعمال فشار بر سپاه پاسداران به عنوان یکی از مهمترین ارکان مدیریت اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را در هفتهها و ماههای اخیر تشدید کردهاند!
بنابراین کاملا واضح است که تشدید نزاع سعودی علیه ایران و توصیه به سعودیها برای مذاکره با ایران دو جزء مکمل طرحی هستند که تضعیف قدرت منطقهای ایران را نشانه رفته است. چنین طرحی با توجه به خطر عمدهای که برای منافع ملی و امنیت کشور ما دارد باید با مقابله جدی ایران مواجه شود که البته خواهد شد اما در این میان برابر پارهای خبرها، بعضی از دستگاهها با تحلیل انحرافی و یا با تجاهل نسبت به «توطئه آمریکایی» یا «برجام منطقهای» صحبت از لزوم توافق با عربستان میکنند و در توجیه این رویکرد بدون توجه به این واقعیت که سعودیها بیرون از آمریکا، از خود ارادهای ندارند، میگویند سعودیها در جنگ یمن و سوریه به بنبست رسیدهاند ولی به دلیل عواقب داخلی قادر به ترک میدان نزاع نیستند بنابر این ما باید با تعریف مذاکرهای برد-برد، منطقه و متحدانمان را از بحران خارج کرده و با دادن امتیازات محدود مهمترین رقیب و مخالف منطقهای خود را آرام نمائیم.
چرا شعار امسال نیز اقتصادی است؟
روزنامه وطن امروز در بخش نگاه خود به قلم شهابالدین سینایی نوشت:
از سال 88 تا به امروز، نامگذاری سالها توسط مقام معظم رهبری برپایه ارجحیتدهی به اقتصاد بوده است. این روند تاکنون تنها یک استثنا داشت. تاکیدات همهجانبه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای به عنوان عالیرتبهترین مقام کشور و تعیینکننده «سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران» بر مساله اقتصاد، نشانگر مناقشاتی است که کشور پیش روی خود داشته و خواهد داشت. نگاهی به عناوین سالهای اخیر نشان میدهد از همه آنها یک امر مهم استخراج میشود: «پیشرفت اقتصادی با تاکید بر درون».
نامگذاری سال 95 با عنوان «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل»، آن هم تنها مدتی پس از ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی از یک سو و اجرایی شدن برجام از سوی دیگر پیامهای مهمی را با خود به همراه دارد. بر این اساس به نظر میرسد نامگذاری امسال به عنوان اقتصاد مقاومتی را میتوان براساس آنچه در عرصه اقتصاد داخلی و روابط خارجی در جریان است، ردیابی کرد.
عملکرد دولت در راستای اقتصاد مقاومتی
تدبیر «دولت تدبیر» برای بهبود فضای کسب و کار در کشور معطوف به خارج کشور است. این مساله هم از منظر نظری پشتوانه کار این دولت بوده و هم در گفتار و عملکرد روحانی و تیم او پیداست. بنابراین رویه دولت با آنچه میتواند «پیشرفت اقتصادی با تاکید بر درون» نام گیرد، فاصلهای بسیار دارد. با این تفاوت که دولت روحانی تلاش میکند برای حفظ ظاهر هم که شده سیاستهای اعمالی عرصه اقتصادی خود را با نام اقتصاد مقاومتی به اجرا بگذارد. به عنوان مثال در متن لایحه برنامه ششم توسعه، که در یک ماده واحده و 44 تبصره تنظیم شده است، بیش از 20 بار به مفهوم اقتصاد مقاومتی اشاره شده است و همان طور که میدانیم این لایحه توسط مجلس شورای اسلامی به طور یکجا رد شد. 67 درصد برنامه ششم هم براساس اعلام رسمی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی که اتفاقا از سوی یکی از حامیان سینهچاک و موتلف دولت مدیریت میشود، غیرمرتبط با اقتصاد مقاومتی است!
به طور کلی به نظر میرسد رویه دولت درباره اقتصاد مقاومتی تاکنون نتوانسته به شکلی درخور انتظارات را برآورده کند. همچنان که رهبر بزرگوار انقلاب در دیدار هیات دولت با ایشان، در هفته دولت، در زمینه عملکرد دولت یازدهم در چارچوب اقتصاد مقاومتی متذکر شدند: «برخی کارهای انجامشده [در زمینه اقتصاد مقاومتی] مقدماتی است، برخی مربوط به اقتصاد مقاومتی نیست و برخی هم کارهای جاری دستگاههاست که جزو فعالیتهای اقتصاد مقاومتی آمده است.» این در حالی است که از نظر رهبر حکیم انقلاب اسلامی «اقتصاد مقاومتی، بستهای «کامل و منسجم» و محصول عقل جمعی است و برای تحقق نیز به برنامه اجرایی و عملیاتی منسجم نیاز دارد.»
برجام و فضای نافرجام اقتصادی
روحانی در وعدههای انتخاباتی خود راهحل مشکلات اقتصادی کشور را در حل مساله هستهای کشور جستوجو میکرد. مکانیزم و راهکار روحانی و سیاستدانان همراه او برای حل مشکلات کشور را که در عمل نیز به اجرا گذاشته شد، میتوان اینگونه خلاصه کرد:
«حل مناقشات هستهای میان ایران و غرب، رفع تحریمها و آزاد شدن دارایی بلوکهشده و ورود سرمایه خاجی به کشور، گشایش اقتصادی
و بهبود فضای کسب و کار» این فرآیند دقیقا در مقابل اقتصاد مقاومتی و با تاکید بر خارج بود. رویهای که بسیار خوشبینانه تصور میشد. بویژه آنکه کابینه یازدهم همهگونه محکمکاری در راستای تحقق برجام را پیش برده بود. از جمله آنکه به محض اجرایی شدن برجام تلاش شد غربیها را در منافع آن شریک کنند. ورود پیاپی هیاتهای سیاسی و اقتصادی به ایران از یک سو و سفر رئیسجمهور کشورمان به 2 کشور ایتالیا و فرانسه در همین راستا قابل تبیین است. در این میان غربیها اگرچه تقریبا به تمام مقاصد خود در زمینه توقف فعالیتهای هستهای ایران رسیدند، اما در انجام تعهدات خود، بدعهدی کردند. ماجرای عدم گشایش سوئیفت و بازگرداندن داراییهای بلوکه ایران از جمله مهمترین این موارد است. این مساله نشان میدهد هدف غرب و به طور ویژه آمریکا از توافق هستهای بازی با حاصل جمع صفر بود و نه یک بازی برد- برد. پس از 2 ماه و چند روز از اجرایی شدن برجام، تاکید مقام معظم رهبری بر اقتصاد مقاومتی و نامگذاری سال 95 به این نام، خبر از آن دارد که اهداف پیش روی مذاکره و مذاکرهکنندگان ممکن است به تحقق نینجامد. بنابراین اوضاع پسابرجام که از نظر بسیاری حتی شوک روانی اجرای آن میتوانست به برخی مشکلات اقتصادی ما سامان بدهد، تاکنون جز اضطراب و نگرانی چیزی به بدنه اقتصادی کشور تزریق نکرده است. حال زمان آن است که دولت به جای آنکه همه مشکلات را از تحریم بداند، به اصلاح مدیریت خود بپردازد و با تاکید بر درون به بازسازی فضای کسب و کار همت گمارد.
ديپلماسي قدرتمند تهران دراستانبول
فريدونمجلسي در سرمقاله امروز روزنامه آرمان امروز نوشت:
اجلاس كشورهاي اسلامي با حواشي همراه بود. ازنگاههاي ملك سلمان و حسن روحاني به هم تا عدم اهميت مقامات تركيه و برخي از كشورها به رفتارهاي ديپلماتيك. اردوغان در سخنراني خود دراين اجلاس سعي نمود روند آشتي جويانه ميان كشورهاي اسلامي شكل گيرد. درعمل جاي تعجب است كه پيش نويسي درغياب كشور بزرگي چون ايران دراين اجلاس تهيه شود البته اين پيش نويس خوانده نشد. ايران و مصربعد ازپاكستان و اندونزي بزرگترين كشورهاي جهان اسلام هستند. تنها ايرادي كه درمنطقه به ايران گرفته ميشود درباره عملكرد خودسرانه افراد ماجراجو دربالارفتن ازديوارسفارت عربستان است.
حال جاي سوال است كه آيا دستور اين حمله ازسوي عوامل عربستان صادر شده يا برخي افراد نادان داخلي كه برخلاف منافع ملي دستورحمله به سفارت آل سعود را دادند زيراچنين عملكردي تنها به سود و درجهت منافع عربستان تمام شد. اين موضوع سريعا ازسوي مقامات ارشد ايران تحت تعقيب قرارگرفته است. حال اگرمي توانستند به اين بهانه اين موضوع دوباره ايران را محكوم كنند بسيار بيهوده بود درصورتي كه آنها درانجام وظايف خود درباره حفاظت و حراست از حجاج درماجراي سقوط جرثقيل، حادثه منا وتعرض به دو جوان ايراني توسط مقامات دولتي آل سعود كوتاهي كرده بودند. درصورتي كه حمله به سفارت عربستان توسط افراد غيرمسئول صورت گرفت و ربطي به مقامات ايراني ندارد. نكته ديگراينكه آلسعود به بهانه سياسي دريكسال گذشته چند هزار برادراسلامي خود را دريمن قتل عام كرده است. اما دوستان آنها به صرف پولهاي سرشارآلسعود حتي نامي ازجنايات اين كشور دريمن، مكه و مدينه بيان نكردند.
حتي ازسوي اين كشورها كمكهاي مالي، تسليحاتي وسياسي رياض به پديدههاي انحرافي ازجمله گروههاي تكفيري، طالبان وداعش فراموش شده است. اگر بيانات ضد ايراني دراعلاميه نهايي گنجانده ميشد به نظر ميرسید مقامات ارشد ايران درجلسات بعدي درهركشوري حاضر به شركت نميشدند. از سوي ديگر سه راهكارآقاي روحاني به جهان اسلام براي برقراري امنيت حداقل مورد توجه تركيه قرارخواهد گرفت، چرا كه ساليان طولاني است كه ايران بازارمهم و بزرگی براي اقتصاد تركيه بوده و جهانگردان و توريستهاي ايراني به اين كشورسفر ميكنند. تركيه ممكن است، فكركند با تغييراتي درجغرافياي سياسي به خط لوله عربستان دست يابد و حتي به دستاوردهاي ديگري برسد. اما بايد بداند كه ميتواند اين خط لوله را از سوي ايران، عراق وسوريه داشته باشد.
يقينا درمسائل طرح شده منافع دوجانبه دوكشور ايران و تركيه مدنظر قرارميگيرد. تركيه ميداند كه نبايد از راه ترانزيت خود به عنوان وسيلهاي براي فشار آوردن به ايران استفاده كند. راه ترانزيتي براي ايران ازمسير ارمنستان، گرجستان، بلغارستان و درياي سياه به راحتي قابل جايگزيني است. بدون ترديد ايران بايد مسيرهاي جديد را پيگيري نمايند و خود را دريك ارتباط انحصاري قرارندهد. ايران، تركيه، عراق و سوريه بايد در شرايط صلح آميز قرار گيرند چراكه آرامش و ثبات به سود منافع و مصالح ملي آنان تمام ميشود. در نگاه سياستمداران عربستان تعصبات قومي و نژادپرستانه جايگاه خود را حفظ نموده است و نتوانستهاند به فرهنگي دست يابند كه اين تعصبات را كنار بگذارند. سياست ضد ايراني آنان چنان عميق و ريشه داراست كه به قبل از ملك سلمان بازميگردد.
چنان كه فرصتي براي تفاهم و مذاكره در روابط دو كشور ايجاد شود كشورمان بايد ازاين فرصت استفاده كند. آل سعود به دنبال استقبال از فرصتها ايجاد شده در روابط خود با ايران نيست. رياض خواهان برتري جويي عربي درمنطقه خاورميانه است و كشورهاي ديگرعربي به دليل فقرمتكي به كمكهاي آلسعوداند به همين علت ناچار هستند از سياستهاي اين كشورتبعيت كنند. شايد اين تبعيت عربي موجب شده آلسعود تصوركند اين اطاعت كردن را ميتواند به ايران سرايت دهد. موضعگيري آقاي روحاني و عدم شركت تيم مذاكرهكننده ايران درجلسه پاياني نشان ازتدبير دستگاه ديپلماسي ايران دارد. نتيجه عدم شركت تيم ديپلماسي ايران منتج به اين نتيجه شد كه بيانيه پاياني اساسا قرائت نشود؛ زيرا كشورهاي اسلامي وتركيه نميخواهند يكي ازاعضاي محوري كنفرانس را از دست دهند. اين رفتار درعدم قرائت بيانيه ميتواند منجر به رفتارمنطقيتري از سوي اعراب به واقعيتهاي منطقه شود.
سرگیجه ریاض در زمین سیاست
امیرحسین یزدان پناه در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
اتفاقات اخیر اجلاس سازمان همکاری اسلامی در استانبول و متن و حاشیه آن که با برنامه ریزی سعودی ها علیه ایران طراحی شده بود، بار دیگر تنش عربستان با ایران را به موضوع مورد توجه رسانه های منطقه و جهان تبدیل کرد. تحولات اخیر نشان می دهد که ریاض برای این نشست 2 هدف را دنبال می کرد:
الف- اقدام علیه ایران: نخستین و مهم ترین هدف عربستان در نشست استانبول دستیابی به نوعی اجماع علیه جمهوری اسلامی ایران بود که در بیانیه این نشست دنبال می شد؛ این بیانیه اسفندماه در ریاض تنظیم شده بود و عربستان برای حضور تیم دیپلماتیک ایران در نشست های کارشناسی تنظیم پیش نویس بیانیه، ویزا صادر نکرده بود. این بیانیه 200 بندی حاوی 4 بند ضدایرانی و یک پاراگراف علیه حزب ا... لبنان است. با این حال به دلیل آن چه منابع خبری آن را «اختلاف برخی اعضا» در نشست خواندند، این بیانیه که به گفته سیدعباس عراقچی «بدون اجماع» حاصل شده بود در اختتامیه قرائت نشد و صرفا انتشار رسانه ای خواهد داشت.
ب- وساطت میان آنکارا و قاهره: نکته جالب توجه این نشست این بود که رئیس قبلی سازمان همکاری اسلامی، «عبدالفتاح السیسی» رئیس جمهور مصر بود و طبق روال اجلاس های بین المللی باید خودش در مقام ریاست پشت میز اجلاس در استانبول می نشست و در پایان هم این کرسی را به «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه می داد. اختلاف ها میان ترکیه و مصر اما جدی تر از آن بود که ترکیه حتی از رئیس جمهور مصر برای این نشست دعوت کند! پادشاه سعودی هم که اخیرا به قاهره رفته بود بنا داشت تا میان دو متحد خود میانجیگری کند تا السیسی را به استانبول بکشاند. با این حال، حنای «سلمان» آنقدر رنگ نداشت که «السیسی» راهی ترکیه شود، وزیرخارجه مصر هم که به نشست رفته بود، بدون آن که حتی به طرف «اردوغان» برود، ریاست جلسه را به آنکارا داد تا در این عرصه دیپلماتیک هم سعودی ها طعم شکست را مزمزه کنند.
عربستان اکنون در مخمصه های بدی گرفتار شده است. شایداگر آن ها پس از آن که دیدند ماجرای سوریه با مراکش و مصر و ... تفاوت دارد و نمی تواند مقابل خواست مردم سوریه و ایران بایستد، پایش را کم کم از ماجرا بیرون می کشید، یا لااقل خودش را وارد جنگ نفتی و دیپلماتیک با ایران نمی کرد، یا حداقل بحران یمن را شروع نمی کرد، می شد برایش دورنمای مثبتی را تصور کرد، اما حالا چه؟ نگاهی به تحولات میان ایران و عربستان در 2 سطح منطقه ای و بین المللی نشان می دهد که سعودی ها شرایط نامناسبی دارند:
1 - سطح منطقه ای
عربستان دست کم در 3 محور در منطقه، عدم موفقیت های مهمی در مقابل ایران داشته است:
1-1- تحکیم جایگاه ایران در موازنه قدرت در منطقه: روسیه حدود 6 ماه در سوریه حضور نظامی داشت و سرزمین های شمالی سوریه عرصه عملیاتی ایران، روسیه و سوریه علیه تروریست ها و پشتیبانان آن ها بود. همکاری نزدیک ایران و روسیه و موفقیت های میدانی، عملا به تثبیت جایگاه ایران و محور تهران-مسکو در تحولات انجامید و برعکس تنش های متحدان تروریست ها را جدی تر کرد تاجایی که ترکیه حتی یک هواپیمای روسی را سرنگون کرد تا مقابل تحولات بایستد. موضوعی که ترکیه نتوانست از آن آبی گرم کند. حالا سعودی هاحتی نسبت به 6 ماه پیش هم، احساس شکست دارند چه این که تحولات میدانی سوریه به نفع دولت سوریه و علیه تروریست ها پیش می رود.
1-2- عدم اجماع سازی عملیاتی میان کشور های منطقه: سعودی ها خیلی تلاش کردند تا با دیپلماسی به اصطلاح «دسته چکی» و خرید کشور های مختلف با دلار های نفتی بتوانند اقدامات عملیاتی را علیه ایران رقم بزنند. ائتلاف های گوناگونی را هم تجربه کردند اما سرانجام این ائتلاف برای سعودی ها، به خصوص در یک سال اخیر موفقیت آمیز نبود. عربستان سعودی در دی ماه سال گذشته نیز در 2 اجلاس مهم کشور های عربی که با درخواست ریاض علیه ایران برگزار شده بود نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده خود برسد. نشست های «اتحادیه عرب» و «شورای همکاری خلیج فارس» در دی ماه 1394 به جز لفاظی ها علیه ایران، با ارائه بیانیه و قطعنامه های صرفا «بوروکراتیک» و «فاقد تصمیم برای اقدام عملی» درباره ایران پایان یافت. در تجاوز به یمن سعودی ها نتوانستند کشور های مهمی چون مصر و پاکستان و ترکیه را با خود همراه کنند تا سناریوی رویارویی ائتلافی آن ها علیه ایران در عمل شکست بخورد. (1) در همین نشست استانبول البته تحولات دیگری نیز رقم خوردو آن دیدار روسای جمهور ایران و ترکیه بود. موضوعی که می تواند فارغ از اختلاف های منطقه ای به عملگرایی دو کشور در حوزه های تجاری و اقتصادی بینجامد. موضوعی که روزنامه کریستین ساینس مانیتور دیروز به آن پرداخت و از آن به «خوش آمدگویی ترکیه به ایران» تعبیر کرد. (2)
1-3- تحولات سوریه، عراق، یمن ولبنان: سودای تصاحب پایتخت های کشورهای مهم و نزدیک به ایران توسط سعودی ها، خواب راحتی نبود که برای شان به سادگی تعبیر شود. همه هزینه هایی هم که کردند حالا دارد همچون بومرنگ به خودشان باز می گردد. کشوری که 90 درصد بودجه اش از درآمد های نفتی تامین می شود، با سرمایه گذاری روی کاهش قیمت نفت، تلاش کرد تا روند مذاکرات هسته ای و پس از آن بازیافتن جایگاه نفتی ایران توسط مقامات کشورمان، را تخریب کند. حالا اما 100 میلیارد دلار کسری بودجه در سال 2015 آن هم برای دومین سال پیاپی، عرصه را بر تصمیم گیران جوان و ناپخته سعودی تنگ تر کرده است. تحولات میدانی در عراق و سوریه علیه متحدان عربستان پیش می رود، در سوریه، مذاکرات صلح بدون حضور ایران به شکست می انجامید و وقتی ایران به آن اضافه شد هم تقریبا خواسته های ایران در متن و حاشیه مذاکرات حرف اول را می زند و در هیچ توافقی از «سرنوشت اسد» حرفی به میان نیامده است؛ آن چه سعودی ها 6 سال برای آن جنگیده اند.
2- سطح بین المللی
2-1- اروپا علیه عربستان: چندماهی است که نخبگان اروپایی و رسانه های غربی علیه سعودی ها فعال شده اند. دستگاه اطلاعاتی آلمان در گزارشی که زمستان 2015 منتشر کرد، (3) عربستان را مبداء تروریست ها نامید و نیویورک تایمز در گزارشی عربستان را «پدر داعش» (4) نامید. حتی برخی صاحب نظران در اروپا به این اتحادیه پیشنهاد می کنند که در سطح و کیفیت روابط خود با عربستان تجدید نظر کرده و بیشتر به سمت ایران چرخش کنند. همین هفته گذشته وقتی «متئو رنتزی» نخست وزیر ایتالیا به تهران آمده بود، تاکید کرد: « امروز ایران باثبات ترین کشور در منطقه به شمار می رود... بدون حضور جمهوری اسلامی ایران برقراری صلح و ثبات در منطقه امکان ندارد. » او قبل از این که به تهران بیاید نیز به صراحت یکی از اهداف خود را نزدیکی به تهران برای مقابله با تروریسم عنوان کرده بود: «سفر به ایران نوعی «سرمایه گذاری» سیاسی است و دوستی با ایران می تواند به مبارزه علیه داعش کمک کند.» این حجم از نگاه ها به ایران نشان می دهد که عربستان در عرصه منطقه ای نیز تاحدودی بازی را واداده است.
2-2- پیامد های توافق هسته ای: بخواهیم یا نخواهیم، عربستان از مخالفان سرسخت توافق بود. در میان مذاکرات هم تخریب های گاه و بیگاهش وزن طرف مقابل ایران را بالا می برد از جمله آن مذاکره محرمانه سعودی ها در هواپیمای خود در ژنو که در پاییز 1393، باعث عدم توافق شد و مذاکرات را به تابستان 94 موکول کرد. از بازشدن در های اقتصادی تهران، یکی از کشور هایی که ضرر می کند عربستان است. فارغ از بحث های نظام سازی و الگوپذیر شدن جمهوری اسلامی برای کشور های دیگر، اگر توافق هسته ای به نحو کامل از سوی غربی ها عملی شود، منافع اقتصادی آن دست و پای سعودی را در منطقه خواهد بست و در این شرایط سعودی ها نمی توانند دیگر با خریدن کشور هایی مثل جیبوتی ، سودان و ... دست و پایی برای خود ایجاد کنند.
حالا چه می شود؟
همه این تحولات فضا را به ضرر سعودی ها چرخانده است. آن ها در چند محور شکست های کوتاه مدت و بلند مدتی را تجربه کرده اند در این شرایط به نظر می رسد دو تحول مهم را باید انتظار داشت:
اول این که عربستان تحولات سخت افزاری نظامی خود را شدت داده است. اخیرا در گزارش موسسه صلح، اعلام شده بود که عربستان با حدود 80 میلیارد دلار خرید تسلیحاتی مقام سوم جهان بعد از آمریکا و چین را داراست. از طرفی تحرکات عربستان در اطراف ایران نیز شدت یافته است و در پی شکست های اخیر که روایت آن در بالا آمد، هرچند بعید به نظر می رسد اما دور از ذهن نیست که این کشور بخواهد دست به ماجراجویی مستقیم تر علیه ایران بزند. به همین دلیل، هوشیاری دربرابر رفتار فعلی این کشور و خویشتن داری در برابر ماجراجویی های کور سعودی ها امری ضروری است. آن ها در قدم بعدی علاوه بر تقویت کردن اقدامات در سوریه و یمن برای انتقام گرفتن از شکست های اخیر، به سراغ محور های دیگری خواهند رفت. آفریقا شاید یکی از این محور ها باشد که بتواند برای آن ها پیروزی های کاذب ایجاد کند. موضوعی که می توان در نوع روابط عربستان با سودان، نیجریه و آفریقای جنوبی و ... دید.
دوم این که سوء استفاده از سعودی ها از سازمان های منطقه ای و بین المللی مانند سازمان همکاری اسلامی یا اتحادیه عرب و ... علیه کشور هایی چون ایران، سوریه، لبنان و عراق، اصولا مشروعیت تصمیم های این سازمان ها که برای ایجاد وحدت رویه میان کشور ها در مسائل اصلی جهان اسلام همچون اشغال فلسطین ایجاد شده اند را زیر سوال می برد و چندان دور از ذهن نیست اگر در ترکیب و ساختار این سازمان ها تغییراتی ایجاد شود یا با محوریت کشور های منطقی تری مانند ایران، لبنان، عراق، عمان و کشور هایی از این دست، سازمان های موثرتری شکل بگیرند.
پی نوشت ها:
1- ایرینا موخوا؛ روزنامه روسی «نزاویسمایا گازتا»؛ 2٨ مارس 2٠16.
2- http://www. csmonitor. com/World/Middle-East/2016/0414
3- رجوع کنید به گزارش سازمان اطلاعات خارجی آلمان (BND) که در دسامبر 2015 منتشر شد.
4- http://www. nytimes. com/2015/11/21/opinion/saudi-arabia-an-isis-that-has-made-it. html?_r=0
به نام سازمان همکاری اسلامی به کام صهیونیستها و تروریست ها
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی دیروز در اسلامبول ترکیه با یک رسوائی بزرگ و تاریخی به کار خود پایان داد.
در این اجلاس سعی شد قویترین گروه جهادی جهان اسلام یعنی حزبالله لبنان که یک تنه در برابر اشغالگران صهیونیستی ایستاده و بینی آنها را به خاک مالیده، با برچسب «تروریسم» محکوم گردد. به علاوه جمهوری اسلامی ایران که بزرگترین و جدیترین نقش علیه تروریسم لجام گسیخته و وحشی در منطقه را ایفا کرده، بجای قدردانی تحت عنوان دخالت در امور داخلی دیگر کشورهای منطقه، مورد سرزنش قرار گیرد. طبعاً با در نظر گرفتن این دیدگاههای انحرافی، سایر مصوبات و دیدگاههای اجلاس تحت الشعاع قرار گرفته و بیاهمیت به نظر میرسند. زیرا زیربنای اصلی مصوبات این اجلاس را تفرقهافکنی، تضاد و تقابل درون دنیای اسلام تشکیل میدهد.
نطفه این توطئه در «جده» بسته شد، آنجا که اجلاس مقدماتی برای بررسی محورهای قابل طرح در اجلاس سران در اسلامبول، تشکیل گردید ولی رژیم آل سعود در یک تخلف آشکار برای هیئت ایرانی ویزا صادر نکرد و از حضور نمایندگان جمهوری اسلامی ایران در اجلاس جده ممانعت به عمل آورد.
به علاوه در غیاب ایران، رژیمهای ارتجاعی عرب از طریق ریخت و پاش دلارهای نفتی برای تامین اهداف پلید و کینهتوزانه خود، زمینه سازی کردند که نتایج آن، بنیان تصمیمات و مصوبات اجلاس سران در اسلامبول را تشکیل داد و حتی حضور سران و طیف وسیع مقامات کشورهای اسلامی نیز تحتالشعاع قرار گرفت.
ننگ اصلی این رسوائی دامنگیر دنیای اسلام است که به خاطر حاکمیت برخی رژیمهای وابسته و ارتجاعی دچار چنین اوضاع رقت بار و آشفتهای شدهاند که حامیان تروریسم به نام آنها و برای آنها تصمیمسازی و تصمیم گیری کنند و خواستههای قدرتهای شیطانی را در درون ساختار جهان اسلام عملیاتی نمایند. این برای ترکیه به عنوان میزبان اجلاس سران، داغ ننگی بزرگ و تاریخی را فراهم آورده که برای همیشه بر پیشانی آن باقی خواهد ماند. اردوغان و همفکرانش تصور نکنند که با همدستی ارتجاع عرب و پشتیبانی آشکار و نهان آمریکا و صهیونیستها، از این خوش رقصیها بهرهای میبرند.
حتی منافع مالی و سیاسی – تبلیغاتی مورد انتظار اردوغان هم به اندازه خفت و حقارتی که نصیب آنها شده، بیارزش به نظر میرسد و در میدان عمل، آنها حیثیت خود و ترکیه را بسیار ارزان فروختهاند. کسی تصور نکند که از این بازی رسوا سود میبرد، چرا که تجربههای گذشته به خوبی ثابت کرده است که هیچکس از دشمنی با جبهه حق بهره نخواهد برد حتی اگر به هر شرارت و خیانتی هر چند فراگیر، متوسل شود. از این دیدگاه، روند تحولات اخیر و فرایند منتهی به مصوبات رسوای اجلاس اسلامبول تازگی ندارد و تکرار تاریخ است. سرنوشت بازیگران دیروز و امروز هم یکسان و بلکه خفت بارتر خواهد بود چرا که اردوغان، ملک سلمان و طیف شاهان بیافتخار جبهه ارتجاع عرب، از سرنوشت اسلاف خود و مشاهده عاقبت رژیمهای صدام، قذافی، مبارک و... درسهای لازم را نیاموختهاند. این برای هیچ یک از رژیمهای خائن و حامی تروریسم در منطقه افتخاری محسوب نمیشود که سعی کردهاند حقایق عینی و ملموس امروز منطقه و دنیای اسلام را وارونه جلوه دهند و پیشتازان مبارزه علیه اشغالگری و تروریسم را تروریست معرفی کنند و ایران را که پرچمدار مبارزه جدی و موثر علیه تروریسم و اشغالگری است، به دخالت در امور داخلی دیگران متهم سازند. آنها خود میدانند که ایران برای چندین دهه، قربانی تروریسم بوده و با درک رنج و محنتی که ملتها به خاطر تروریسم با آن مواجهند، صادقانه برای مبارزه با تروریسم وارد میدان شده و در پاسخ به فریاد استمداد و مظلومیت ملتها و دولتهای در معرض تهاجم تروریسم به آنها یاری میرساند.
جبهه ارتجاع تصور نکند که با چنین مصوباتی میتوان حقایق را وارونه جلوه داد و بر نقش آشکار حامیان تروریسم سرپوش گذاشت. اردوغان حتی در قامت ریاست سازمان همکاری اسلامی هم «حامی تروریسم» است. ملک سلمان در قامت «خادم الحرمین» هم نمیتواند بر عملکرد جنایتکارانه آل سعود در یمن، سوریه، لبنان و عراق سرپوش بگذارد و با ریخت و پاش دلارهای نفتی، خیانتها و جنایات خود را توجیه کند.
خشم و کینه فزاینده امروز حامیان تروریسم در منطقه از این بابت است که علیرغم پرده پوشیها، تمامی ابعاد ماجرا آشکار و علنی شده و حتی همدستان و حامیان همین طیف رسوا هم به وضوح در قبال بیآبروئی بانیان تروریسم در منطقه موضع گرفتهاند.
هر چند اردوغان و ملک سلمان برای پادوئی صهیونیستها از یکدیگر سبقت میگیرند، ولی با این خوش خدمتیها هم نمیتوانند رسوائی ناشی از شکست و ناکامی تروریستهای عضوگیری شده از 85 کشور در سوریه و عراق و یمن، اعلام برائت کنند. چرا که صدور تروریسم دست پرورده آنها به اروپا و آمریکا، به سمت و سوئی میرود که سرنوشت آنها را هم رقم بزند. اگر آن سرمایهگذاری بدفرجام در منطقه روی تروریسم تا دیروز باعث شادمانی غرب میشد، امروز همانها به عواقب صدور تروریسم به غرب در فرانسه، بلژیک و آمریکا نگرانند و از آن وحشت کردهاند.
دقیقاً به همین دلیل است که تحرکات سیاسی – تبلیغاتی حامیان تروریسم حتی از تریبون جهان اسلام نیز نمیتواند چیزی را تغییر دهد و ماهیت حامیان تروریسم را موجه جلوه دهد. بدین ترتیب، آنچه در اسلامبول رخ داد و تصویب شد، فقط میتواند موجبات خشنودی اشغالگران صهیونیست را فراهم کند و زمینههای نزدیکی روزافزون ارتجاع عرب و اردوغان با صهیونیستها را بیش از پیش فراهم کند، پدیدهای که ماهیت دشمن پسند این چهرههای خائن و فاسد را بهتر و آشکارتر از گذشته، به ملتهای مسلمان معرفی میکند و نشان میدهد که آنها لایق جایگاهی نیستند که اشغال کردهاند.
درسي که بايد از تاريخ مي آموختيم
دکتر سيد عبدالله متوليان در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
جنگ صفين به درازا کشيده شد و با دسيسه و حيله گري عمروعاص و به کمک برخي عناصر نفوذي دشمن در سپاه حضرت علي عليه السلام (نظير اشعث) فشارهاي اقتصادي و رواني به شدت بزرگ نمايي شد و کم کم روحيه سپاه تضعيف شد. از ديگر سو معاويه با پيدا شدن زمينه هاي شکست درسپاهش بلافاصله تغيير استراتژي داده و به حضرت علي عليه السلام براي حل اختلافات في مابين پيشنهاد مذاکره داد. عمروعاص در حساسترين لحظه هاي جنگ ، زماني که نشانههاي شکست در سپاه معاويه آشکار شده بود دست به نيرنگي بزرگ زد و دستور داد با بستن قرآن بر سر نيزه ها و حمل کردن قرآن بزرگ دمشق با کمک ده نفر روي نيزه ها ، همه سپاهيان فرياد بزنند: "اي اهل عراق کتاب خدا بين ما و شما حاکم است."
امام علي (ع) به شدت با پيشنهاد مذاکره مخالفت کرده، فرمودند: فريب مخوريد ، قرآن ناطق منم ، به جنگ ادامه دهيد و استقامت کنيد که لحظه پيروزي فرا رسيده است و به دعوت اينان اعتنايي نکنيد که فريبي بيش نيست.
اما فريب خوردگان ساده لوح و بازي خورده در سپاه امام علي عليه السلام
در حالي که همگي مسلح بودند ، در برابر امام ايستاده و بر خواسته خود پافشاري کرده و در نهايت گفتند:
"يا علي ، دعوت اين گروه را بپذير و گرنه همان گونه که عثمان را کشتيم تو را نيز مي کشيم."
نفوذي هاي دشمن با انجام عمليات رواني و تحريک سپاه ، عرصه را بر حضرت علي (ع) به شدت تنگ کرده و تنها راه اتمام جنگ را مذاکره دانسته و حضرت علي (ع) را براي قبول مذاکره تحت فشار شديد قرار داده و سرانجام مذاکره با شيطان زمان را بر آن حضرت تحميل کردند.
گروه سرکش و فريب خورده در جبهه علي عليه السلام که بعدها خوارج نام گرفتند سه چيز را بر امام تحميل کردند:
1 - پذيرش آتش بس و حکميت
2 - پذيرفتن ابو موسي اشعري به عنوان داور براي حکميت
3 - حذف عنوان و لقب اميرالمؤمنين از متن پيمان داوري و حکميت
ابوموسي اشعري فردي ساده لوح ، خوش باور ، خوش بين به دشمن در مسير مذاکرات بود و علاوه بر آن معاويه را دشمن نمي دانست.
ابن عباس با تأکيد بر فريبکاري ، حيله گري و بدعهدي دشمن و گوشزد کردن زيرکي عمروعاص ، به ابوموسي اشعري گفت : از پيشي گرفتن بر عمروعاص در اعلام مواضع بپرهيز و بگذار ابتدا عمرو عاص نظر خود را اعلام کند. او فردي دغل باز و اغواگر است و تو را فريب مي دهد. اما ابوموسي توصيه هاي مهم اين عباس را قبول نکرد.
ابو موسي اشعري با همان خوش بيني ، ساده لوحي ، دشمن ندانستن معاويه و اعتماد به وي وارد ميدان مذاکره با عمروعاص شد و... بالاخره پس از مذاکرات طولاني با نماينده معاويه ، تحت تأثير القائات شيطاني عمروعاص قرار گرفته و پيشنهاد برد برد عمروعاص را پذيرفته و به آن تن داده و مقرر گرديد که طرفين مذاکره ، در يک برنامه جامع اقدام مشترک، معاويه و علي را از خلافت عزل و انتخاب خليفه را مستقيماً به خواست مردم واگذار کنند!
ابوموسي در مسير اجراي برجام ، تحت تأثير فريب کاري عمروعاص قرار گرفته و بر منبر بالا رفته و در جمع مردم چنين گفت: "ما پس از مشورت و بررسي به اين نتيجه رسيديم که علي و معاويه را از خلافت خلع کنيم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمين بگذاريم ، بنابراين من علي را از خلافت خلع مي کنم ، چنان که اين انگشتر را از انگشت بيرون مي آورم!
و عمروعاص بلا فاصله پس از ابوموسي به منبر رفته و گفت: "او علي را از خلافت خلع کرد ، من نيز او را خلع مي کنم و معاويه را به خلافت مي گمارم ، چنان که اين انگشتر را در دست خود مينهم!
ابوموسي که فريب خورده بود، فرياد زد: «لعنت خدا بر تو باد ، تو مانند سگي هستي.»
و عمرو عاص در حالي که پيروزمندانه از منبر پايين
مي آمد به او گفت: «و تو نيز مانند الاغي هستي که بر او کتاب بار کرده باشند.»
علي عليه السلام مذاکرات و برنامه جامع اقدام مشترک را خسارت محض ناميده و جبران نقص ها و ضعف هاي رخ داده را از سپاه خود طلب کردند اما معاويه، به اينجا بسنده نکرده و با استفاده و بهره گيري از نفوذي هاي خود و تحريک فريب خوردگان و ساده لوحان سپاه اميرالمؤمنين ، علي عليه السلام را به عنوان مقصر اصلي معرفي کرد که چرا (حضرت) علي به عنوان خليفه نظر سپاه را پذيرفته و تن به قبول حکميت ابوموسي اشعري داده است . در نتيجه اين عمليات رواني دوقطبي سازي در سپاه مولاي متقيان رخ داده و در نهايت منجر به تشکيل خوارج شد و مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام را در جنگ ديگري در داخل خانه کرد. پس از شکست خوارج به دست حضرت علي عليه السلام ، معاويه تا موفق به کشتن حضرت علي عليه السلام نشد ، دست از توطئه ، دسيسه و شيطنت برنداشت.
تمام آنچه واقع شد نتيجه روشن سرپيچي از فرمان حجت خدا و عدم تسليم در برابر امام علي عليه السلام بود که پيامدهاي منفي آن هنوز در زمينه هاي مختلف مشهود است.
اين درسي است که ما بايد در مسير مذاکره با شيطان بزرگ از تاريخ مي آموختيم ، با اين تفاوت که اگر در صدر اسلام برخي از ساده لوحان ، معاويه را مسلمان دانسته و به هيچ وجه لفظ دشمن در مورد وي را قبول نداشتند.
هم اينک در برابر ما شيطان بزرگ (آمريکا) و شيطانک ها و هم پيمان هاي غربي اش صف آرايي کرده اند که بي ترديد و بر اساس نصوص قرآني و روايي دشمن ترين دشمنان اسلام هستند (مائده ، 82) و آشکارا از ضرورت تغيير رفتار ايران و تبعيت و تمکين از مهندسي 400 ساله نظام سلطه سخن مي گويند.
دشمني که امروز برخي آن را دشمن نمي شناسند و خوش بينانه بر اين باورند که مي توانند با او از در تعامل وارد شده و در همه زمينه ها به گفتگو و برجام بنشينند در سوره بقره آيه 120 به عنوان دشمني معرفي شده که به کمتر از پيروي از دين و روش آنان (نظام مهندسي شده سلطه) و اضمحلال و نابودي دين اسلام رضايت نخواهند داد و اين دقيقاً همان چيزي است که رسماً و کراراً ، در هر مرحله از مذاکرات به زبان آورده و بر آن تأکيد دارند.
نکته بسيار مهمي که در ادامه آيه مذکور بر آن تصريح شده است ليکن در اغلب موارد نسبت به آن غافل هستيم ، اين است که حضرت حق جل و علا ما را (در مسير مذاکره بي فرجام و خسارت بار با دشمن اسلام) انذار مي دهد که اگر از هوسهاي آنان پيروي كني ، دربرابر خدا هيچ ياوري نخواهي داشت (يعني خداوند سبحان ياري خود را از شما دريغ خواهد کرد و شما را به حال خود وا خواهد گذاشت) که در اين صورت شکست شما قطعي خواهد بود.
درس ديگري كه از حكميت در دوران حضرت علي (ع) بايد مي آموختيم اين بود كه در اعلام مواضع و اقدام مشترك هرگز از حريف پيشي نگيريم .اول بگذاريم او بگويد و به تعهدات عمل كند بعد ما به تعهد خود عمل كنيم .
آنچه هم اينک بايد از اين واقعه عبرت آموز تاريخ اسلام درس بگيريم اين است که با توجه به اينکه در اولين روز سال جاري مقام معظم رهبري حضرت امام خامنه اي، مبتني بر بدعهدي آمريکايي ها، بر خسارت محض بودن برجام تصريح فرمودند و با عنايت به نتايج حاصله از روند اجراي برجام و بدعهدي و جسارت هاي پي در پي شيطان بزرگ و تلاش مضاعف براي تحقير ايران و استفاده از تحريم ها براي امتيازگيري در ساير حوزه هاي غير قابل مذاکره و... پيشنهاد مي گردد دولت محترم بدون فوت وقت و با اغتنام از فرصت به دست آمده در سال جديد ، تمام همت خود را در راستاي واقع بيني و عدم خوش بيني به غرب پيمان شکن معطوف داشته و تحقق اقتصاد مقاومتي در مقام عمل را سرلوحه امور خويش قرار داده و بيش از اين در بازي شطرنج سياسي دشمنان کينه توز نظام مقدس اسلامي قرار نگيرند.
انتظار بجا و منطقي امت انقلابي ايران از دولتمردان اين است که از تاريخ و گذشته خسارت بار مذاکره با شيطان بزرگ عبرت گرفته و در خصوص مواضع خصمانه و دوقطبي ساز
آمريکايي ها نيز موضعي انقلابي و در شأن ملت ايران اتخاذ کرده و رسماً اعلام نمايند که "نه تنها موضوع موشکي ايران به هيچ وجه قابل مذاکره نيست و ايران انقلابي هرگز حاضر به کم کردن برد موشک هاي خود نيست، بلکه قوياً اعلام مي داريم که برد موشک هاي ايران تا محل استقرار ميزهاي تهديد دشمن در هر نقطه از جهان افزايش خواهد يافت.
نگاه ابزاری تهدیدی برای همکاری اسلامی
جعفر حق پناه کارشناس مسائل بینالملل در بخش اول دفتر روزنامه ایران نوشت:
سازمان کنفرانس اسلامی به رغم وجه تسمیه آن تاکنون کمتر عرصه تجلی و تمهید برادری و همکاری میان دولتها و جوامع مسلمان بوده است. سیطره قواعد سیاست قدرتمندانه (power poletics) موجب شده دولتهای عضو به فراخور میزان قدرت نرم و سخت خود از این نهاد به مثابه ابزاری جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی شان بهرهبرداری کنند. تنشهای حاکم بر آخرین دور اجلاسیه سران این سازمان در استانبول طی دو روز گذشته نیز خارج از این قاعده نیست.
سیطره عربستان سعودی بر ارکان اداری این سازمان که در جده استقرار دارند و نیز مقدمه سازیهای پرهزینه در اجلاس مقدماتی کارشناسی این سازمان در غیاب ایران باعث شد سرانجام در بیانیه پایانی اجلاس سران، بندهایی علیه ایران و حزب الله لبنان گنجانده شود. البته بیانیه پایانی به دلیل مخالفت برخی اعضا و تهدید و پافشاری ایران در جلسه پایانی قرائت نشد؛ اما همین کافی بود تا رئیس جمهوری و وزیرخارجه ایران از حضور در جلسه اختتامیه اجتناب کنند.
البته مقامات سعودی و برخی کشورهای عرب مانند بحرین که از مدتها پیش و با زمینه سازیهای قبلی در جهت تشدید فضای ایران هراسی، پا به اجلاس استانبول نهاده بودند؛ انتظار داشتند از این رهگذر ایران را به انزوای کامل دیپلماتیک منطقهای کشانده و به رویکرد فرقه گرایانه خود مهر تأیید این اجلاس را هم بزنند. هدف این دولتها با همراهی نسبی برخی رقبای منطقهای کشورمان، تخریب موقعیت و فضای مانور مساعدی بود که پس از برجام هستهای نصیب ایران شده است.
بنابراین، این اقدامات هیجانی و تخریبی در درجه نخست، واکنشی است به جهتگیری صحیح سیاست بینالمللی کشورمان در تنش زدایی منطقه ای و جهانی و تقویت دستاوردهای مثبت «برجام» و تعامل عزتمندانه در قالب اصول و قواعد بینالمللی با سایر دولتها. در این چارچوب ایران طی ماههای گذشته از قابلیت مضاعفی برای مشارکت فعال در حل و فصل بحرانهای منطقهای برخوردار شد که مبنای شکلگیری ترتیبات نوین امنیت منطقهای خواهد بود. بدون شک بحران سوریه در کانون این نظمسازی نوین قرار دارد و بیهوده نیست که صف آرایی محور ایران ستیز به رهبری عربستان به طور مشخص حول این موضوع باشد. در این میان نکتهای که باید مد نظر قرار گیرد توجه به نقش و کارکردهای منطقه ای ترکیه و ضرورت تنش زدایی با آنکارا در چارچوب منافع ملی ایران است؛ ازجمله تلاش برای یافتن راههایی برای تقویت رویکرهای منطقهای مشترک در حل بحران سوریه اهمیت دارد که در مذاکرات دوجانبه میان رئیس جمهوری کشورمان با مقامات ترکیه در آنکارا دنبال خواهد شد.
همچنین باید توجه داشت در اجلاس اخیر تنها نقطه ضعفی که بهانهجویی ایران ستیزانه را تسهیل نمود، اقدامات مشکوک و مرموز در داخل کشور مانند حمله به مراکز دیپلماتیک عربستان سعودی در تهران و مشهد بود. بر این اساس آنچه بیش از گذشته برای پیشبرد سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران ضروری مینماید تأکید بر مسئولیت پذیری ایران در تحولات منطقهای و بینالمللی در قالب اصول و قواعد بینالمللی، مخالفت با تغییر مرزهای حاکمیتی و تجزیه طلبی و مشارکت فعال در ائتلافهای بینالمللی در مبارزه با افراطیگری و تروریسم به مثابه تهدیدهای جهانی است. بدون شک تحقق این مهم بیش از گذشته نیاز به اجماع در داخل، انسجام نهادهای حاکمیتی، همگرایی طیفها و جناحها و نخبگان سیاسی در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی و پرهیز از بهانه دادن به جریان ایران ستیز در خارج از کشور است.