گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
محمد ایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
دست حریف را خواندن، پیشبینی کردن، دست خود را رونکردن و غیرقابل پیشبینی شدن، و بالاخره پیشدستی و غافلگیری از قواعد هر رقابت و هر مصاف است. کمترین نیاز یک رقابت و هماوردی، پیشبینی حرکت حریف و خواندن دست اوست. حریف- چه در میدان مسابقه و چه در جبهه جنگ- گاه عملیات فریب انجام میدهد تا ذهن شما را از مقصود و حمله اصلی منحرف کند. امکان دارد نقشه حمله از مرز شمالی را داشته باشد اما در محور جنوبی مانور جابجایی نیروها را ترتیب دهد یا آرایش نظامی بگیرد. مثال فوتبالیاش میشود بازی بدون توپ یک بازیکن و استارت فرار وی به عمق زمین شما از یک جناح که توجه چند نفر را به خود جمع میکند و موجب گشودن منفذ از خطوط و جناحهای دیگر میشود. اکنون یک سال پس از توافق لوزان و 9 ماه پس از توافق وین (برجام) میتوان نگاه عمیقتری به حوزه سیاست خارجی در این عرصه داشت و پرسید که نقشآفرینان این عرصه مهم ملی چه قدر رفتار معطوف به پیشبینی و هوشمندی یا احیاناً سهلاندیشی و سهلانگاری داشتهاند؟ از متن پاسخ به این پرسش میتوان به نقشه راه ترسیمی و «اتمام حجت» صریح رهبر انقلاب در بیانات چند ماه اخیر به ویژه شروع سال 95 رسید.
1- آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور 28 آذر 94 در جمع مدیران وزارت جهاد کشاورزی نکته قابل تأملی عنوان کرد مبنی بر اینکه «کاهش قیمت نفت، اتفاقی بود که پیشبینی نمیکردیم. ما هیچ وقت فکر نمیکردیم قیمت نفت از 60 دلار پایینتر بیاید». این سخن در حالی عنوان شد که از ماهها قبل کارشناسان نسبت به تحرکات مشترک عربستان و آمریکا هشدار میدادند. اما موضوع بحث حاضر قیمت نفت نیست. پرسش مهمتر این است که دولت محترم و برخی همفکران آن در حوزه سیاست خارجی تا کجاها را پیشبینی نکردهاند و در حوزه مذاکره و سیاست خارجی سهلاندیشی و سهلانگاری و خوشگمانی محض داشتهاند. دلیلی ندارد به خدعهها و بدعهدیهای پرشمار دولت آمریکا از توافق موقت ژنو و سپس توافق وین (برجام) تا امروز استناد کنیم که کدام تحریمها تشدید شد، چه قدر تهدیدها افزایش یافت، آقای اوباما چگونه قانون محدودیت ویزا را علیه اتباع 38 کشور- در صورت سفر به ایران- امضا کرد، اتباع ایرانی حتی در تراز مشاور هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل بازداشت شدند، شرکتهای غربی برای معامله با ایران مورد تهدید قرار گرفتند و...
فقط کافی است همین روزها نگاهی به اتریش کوچک داشته باشیم. وین دست بر قضا شهری است که توافق هستهای پس از 12 سال کش و قوس در آن نهایی شد و اصلاً پایتخت دیپلماسی و مذاکره در دنیاست. برای سنجش عیار و اعتبار این ادعا که قبلاً منزوی بودیم و حالا جامعه جهانی(!؟) به روی ما آغوش گشوده، نیاز نیست از بد رفتاریهای آمریکا سند بیاوریم. رفتار زننده دولت اتریش با آقای روحانی و سفر وی به غایت عبرتآموز است. دلایل مختلفی برای لغو این سفر عنوان شد؛ از خطر امنیتی داعش تا حل نشدن مشکل سوئیفت که همه از سوی دولت رد شد و سرانجام آقای لاریجانی خبر داد «بنده از قبل در جریان سفر آقای روحانی بودم. بیتوجهی دولت اتریش به خواست تیم حفاظتی رئیس جمهور مبنی بر لغو مجوز تجمع و راهپیمایی گروهک تروریستی منافقین علت لغو این سفر بوده است.» مفهوم و پیام این اتفاق چیست؟ چرا غرب از آمریکا و فرانسه تا اتریش حاضرند پای یک گروهک تروریستی ورشکسته (عامل ترور 17 هزار شهروند) بایستند و سفر روحانی را که علیالظاهر باید پیام جدیدی به افکار عمومی ایران (گشایش دیپلماتیک) داشته باشد، قربانی کنند؟ آقای روحانی بهتر از هر کس میداند که همین اروپاییها 12 سال پیش در ازای تعلیق هستهای تعهد کردند منافقین را در فهرست تروریستها نگه دارند و اجازه فعالیت ندهند اما بعد از یک دهه در حالی که دولت با سخاوت تمام به فناوری هستهای چوب حراج زده، هنوز آقای روحانی و نگاه خوشگمان وی به غرب- که طبعاً باید دارای ارزش استراتژیک برای غربیها باشد- به اندازه حل مسئله یک گروهک مرده و به تاریخ پیوسته و روسیاه در تراز داعش، ارزش و اعتبار نیافته است. مفهوم دیگر این ماجرا این است که آقای روحانی با برآورد و پیشبینی دور از واقع، پس از 12 سال همچنان در خانه اول بازی مار و پله با غرب است؛ البته با خسارتها و امتیازات واگذار شده بیشتر نسبت به سال 82.
2- علت این اتفاق تلخ را در کجا باید جست؟ وقتی دولتمردی به خطا بگوید «تحریمها باید از بین برود تا مشکل محیط زیست، آب خوردن مردم و منابع آبی حل شود»، لابد رادیو فرانسه هم حق دارد بگوید «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند]![ برپایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد».
وقتی غربیها مفاد توافق وین را صراحتاً زیرپا میگذارند و برخی مسئولان وزارت خارجه و دولت آن را صرفاً متناقض با «روح برجام» میدانند و ماستمالی میکنند و از آن طرف اوباما درباره روح برجام این گونه ادعا میکند که «روح برجام تغییر رفتار ایران است و ایران برای دیدن اثرات برجام باید رفتارش را تغییر دهد»، معلوم است که کمترین موازنهای در این سهلاندیشی و رؤیا اندیشی یکطرفه نیست و آن وقت دولت فزرتی اتریش هم به توهم میافتد تا گروکشی کند؛ همچنان که چند ماه قبل دولت پیزوری عربستان دچار توهم مشابهی شد و پس از فاجعه منا حتی به وزیر ارشاد ویزا نداد. نه حتی عملکرد آمریکا و انگلیس و فرانسه، بلکه نوع رفتار امثال اتریش و عربستان برای درسآموزی و اصلاح مسیر دولت در نگاه به خارج کفایت میکند. اروپاییها و آمریکاییها با همان منطقی از منافقین حمایت میکنند که در سوریه و عراق از تروریستها کردند.
3- نقشه راه سال 95 به این معنا باید از لابلای درسها و عبرتهای یکی دو سال اخیر استخراج شود. عصاره این نقشه راه که به شکل مبسوط از سوی رهبر معظم انقلاب عنوان شد، عبارت میشود از این که نهایت نقشه و آرزوی دشمن را باید فهمید، خام تهدید و تطمیع و القائات محاسباتی وی نشد، کلید حل مشکلات را نه در لوزان و ژنو و نیویورک بلکه در داخل جستوجو کرد و کمر همت به دامن زد و برای اقتصاد مقاومتی وارد میدان اقدام و عمل شد.
دل دشمن پر از کینه ملت ایران است و تا ملت ایران در برابر جبهه استکبار زانو نزند و تحقیر و تحمیلها را یکی پس از دیگری نپذیرد - بلکه حتی پس از آن- دل دشمنان صاف نخواهد شد. این تعبیر دقیق که «برای مبارزه با استکبار آماده باشید» و «همه خود را آماده نگه دارند... در مقابل جهتگیریهای دشمن که شب و روز نمیشناسد، ما هم بایستی شب و روز نشناسیم» مابه ازای روشن در عالم واقعیت دارد.
خاطرات دشمنی استکبار در گذشته یک مسئله است- که اهل خرد را به هوشیاری و بیاعتمادی نسبت به او فرا میخواند- و خطرهای جاری و نو به نو دشمن بد ذات، مسئلهای دیگر و مهمتر است. استکبار و تعدی و زورگویی و زیادهخواهی و میل مستکبران به تحقیر و تحمیل، یک واقعیت انکارناپذیر است و تنها پادزهر آن «روحیه و رفتار انقلابی» است. کاهش تحریم یا دور زدن آن یک تدبیر است و روحیه و اقدام و عمل انقلابی -در تراز مجاهدتهایی که شهیدان شهریاری، تهرانی مقدم، کاظمی آشتیانی و آوینی یا شهدای دفاع از حرم اهل بیت(ع) انجام دادند- برای مصون و مقاوم و روئینتن کردن کشور و ملت، تدبیر برتر و مهمتر.
4- محل نزاع با استکبار روشنتر از آن است که بتوان پشت بهانههایی نظیر هستهای و حقوق بشر و تروریسم و توان موشکی و سایبری و... پنهان کرد. کریس بکمایر معاون وزارت خارجه آمریکا سال گذشته صراحتاً اعلام کرد که «اصل تحریمها به خاطر انقلاب 1979 ایران است». درست است که جان ساورز 10 سال پیش در پوشش عضو تیم انگلیس در مذاکرات هستهای حضور داشت اما ریاست بعدی وی در سرویس جاسوسی MI6 انگلیس نشان داد مصاف هستهای بیش از آن که دیپلماتیک یا فنی و حقوقی باشد، اطلاعاتی و امنیتی است. درست به همین دلیل ساورز 22 شهریور 94 در مصاحبه با سیانان از آرزوی خام خود گفت مبنی بر اینکه «ما نیاز به قدری صبر استراتژیک داریم تا به تحولات در ایران ظرف 10-15 سال آینده فرصت توسعه و تکامل بدهیم.
این احتمال وجود دارد که ماهیت انقلابیگری ایران در دوره 15 ساله برجام تغییر کند و ایران کشوری نرمالتر شود». «نرمال»تر شدن در تلقی انگلیسیها و آمریکاییها بدل از پروژه عرفیسازی (سکولاریزاسیون) و تلاش برای تبدیل ایران از قدرتی انقلابی و نامتعارف (غیرقابل پیشبینی) با ابعاد قدرت تهاجمی و دفاعی نامتقارن، به دولتی قابل پیشبینی و پیشدستی و غافلگیری و مدیریت و بلعیده شدن است؛ همچنان که چندی پیش یکی از تئوریسینهای جریان مدعی اصلاحات از «پروژه نرمالیزاسیون» خبر داد و مدتی بعد رسماً خواستار حذف تاریخ هجری با مبدأ هجرت پیامبر اعظم(ص) شد.
5- پیداست در میانه چنین مصاف بزرگی نمیشود بیطرف بود و به اصطلاح وسط لحاف خوابید. یک خط راهبردی طی 8-9 ماه اخیر به شکل صریح و پرتواتر از سوی رهبر انقلاب و در دیدارهای مختلف مورد تأکید قرار گرفته است. ایشان 4 شهریور ماه ضمن تبیین تحرکات و طراحیهای دشمن به رئیس جمهور و اعضای دولت فرمودند «دشمنیها کاسته نشده... کاری که علیالعجاله باید کرد این است که در اتخاذ مواضع انقلابی باید صراحت داشت، یعنی رو دربایستی نکنیم».
معظمله 24 شهریور در دیدار فرماندهان سپاه تصریح کردند «دشمنان مکرر میگویند شما کشور قدرتمند و با نفوذی هستید ]اما[... این مسئله انقلاب و روحیه انقلابی را کنار بگذارید! اگر روحیه و عملکرد انقلابی نبود، این نفوذ هم وجود نداشت. معنایش این است که انقلاب را کنار بگذارید تا از قدرت بیفتید تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. این را صریحاً به افرادی از جمهوری اسلامی میگویند و توجه نمیشود به معنا و مفهوم واقعی این حرف... که قدرت و عمق راهبردی خود را از دست بدهید». ایشان 2 تیر 94 نیز در دیدار مسئولان نظام گفتند «در مجموعه دستاندرکاران کسانی هستند که تصور میکنند اگر از اصول خود کوتاه بیاییم، خیلی از درهای بسته به روی ما گشوده خواهد شد».
در ادامه این روند تبیین و تصریح بود که رهبر انقلاب در تاریخ 14 بهمن 94 به دبیر - کسی که غرب مطالبه بازجویی از وی را میکرد- و اعضای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی فرمودند «فضای حاکم بر دبیرخانه باید صددرصد منطبق بر تفکر خالص انقلابی و حزباللهی باشد. استقلال کشور و مبارزه با استکبار ]و...[ جزو خطوط اصلی و هندسه انقلاب است. از همان ابتدای پیروزی انقلاب... برخی با اینکه در داخل نظام بودند اما اعتقادی به مبارزه با استکبار نداشتند؛ که باید در مقابل این جریان ایستاد.» چرا؟ چون چنین کسانی در خط اول دفاعی کشور و در حالی که تک دشمن را میبینند، به جای اینکه بایستند و خط را نگه دارند و به سینه مهاجمان بزنند، یا عقبه افکار عمومی را میترسانند و یا آدرس غلط درباره دشمن میدهند و از او چهره دوست میسازند و در حقیقت دانسته یا ندانسته اسباب غفلت عوام و خواص در جبهه خودی و مهیا شدن زمینه شبیخون دشمن را فراهم میکنند.
در چنین شرایطی طبیعی است که از میان مصلحت حفظ فلان و بهمان چهره سیاسی و مصلحت کلان کشور و نظام و انقلاب، دومی ارجحیت بلامنازع دارد. بنابراین صراحت و قاطعیت در موضعگیری و اقدام و عمل انقلابی- در کنار تبیین و استدلال و روشنگری- راهبرد کلان برای همه نیروهای وفادار به انقلاب و کشور در دوره پیشرو میباشد.
روح برجام، جسم برجام
صادق زیباکلام در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
سخنرانی باراک اوباما در چهارمین اجلاس امنیت هستهای در واشنگتن مبنیبر اینکه ایران از مفاد برجام تخطی نکرده اما درخصوص پایبندی به «روح برجام» همچنان انتظارات و توقعاتی از ایران میرود، با واکنشهای متفاوتی در تهران روبهرو شده است. طرفداران برجام و در رأس آنان دولت یازدهم، بیشتر ترجیح دادهاند سکوت اختیار کنند. درعینحال برخی هم بر آن خرده گرفتهاند که این سخنان درست نبوده و ایران همچنان بر اصل و فرع یا روح و کالبد برجام پایبند و متعهد مانده است. اما همانطور که انتظار میرفت مخالفان برجام بیشترین واکنشها را نسبت به سخنان اوباما نشان دادهاند. آنها متقابلا آمریکا را متهم کردهاند که نه به روح برجام متعهد مانده نه به جسم آن. البته اصولگرایان همواره و از همان ابتدای روند جدید در سیاست خارجی ایران، نه نگاه مثبتی به این رویکرد داشتند و نه به مذاکرات اصلی و به طریق اولی به آمریکا بهعنوان طرف اصلی مذاکره با ما روی خوش نشان دادند. بعد از برجام هم نهتنها کلمهای در تأیید آن نگفتند بلکه همواره سخنان ناامیدانه، دلسردکننده و مأیوسانه نسبت به آن ابراز کردهاند. بههرحال این گفته رئیسجمهور آمریکا جای تأمل دارد. آیا برجام یک «روح» دارد و یک کالبد؟ در پاسخ باید گفت اتفاقا اوباما درست میگوید. برجام یک کالبد یا جسم دارد که از یکسری بایدهاونبایدها تشکیل شده که بخشی برعهده ایران و بخش دیگر بر گردن غربیهاست.
البته همانطور که اشاره شد، مخالفان برجام در ایران اعتقاد دارند آمریکاییها به تعهدات خود عمل نکردهاند. البته ظاهرا واشنگتن هر عمل دیگری هم انجام دهد، گروههای مخالف دولت خواهند گفت آمریکاییها به تعهداتشان عمل نکردهاند! جریان مخالف برجام در داخل آمریکا و برخی کشورهای منطقه نیز ایران را متهم میکنند که مفاد برجام را رعایت نکرده و در هر فرصتی که بتواند از زیر بار تعهدات، شانه خالی میکند. اما اگر نگاه سیاسی و جانبدارانه را کنار بگذاریم و منصفانه به برجام بنگریم، هم ما گامهای بلندی در راستای تعهدات در چارچوب برجام برداشتهایم و هم غربیها. صدالبته که مشکلات هم نه بنا بوده نباشند و نه بنا بوده خیلی سریع حلوفصل شوند. هر دو طرف نشان دادهاند که در حل مشکلات و نکاتی که دردسرساز بودهاند خواهان توافق و رفع آنها هستند؛ یعنی همچنان بر سر همان عزم و ارادهای که در بهدستآمدن توافق تاریخی هستهای در آن ٢٣ماه از خود نشان دادند باقی ماندهاند. اوباما هم همین را دارد میگوید.
او میگوید برخلاف آنچه مخالفان برجام در داخل آمریکا و بیرون آن میگویند ایران به تعهدات در چارچوب برجام عمل کرده؛ اما آنچه اوباما نمیگوید و من به سخنان رئیسجمهور میافزایم این است: و ایضا برخلاف آنچه مخالفان برجام در داخل ایران هم میگویند، غرب هم به تعهداتش در قبال برجام عمل کرده است. میماند نکته ظریفی که اوباما بهعنوان «روح برجام» مطرح میکند و معتقد است در چارچوب آن، انتظارات بیشتری از ایران میرفت و میرود. سؤال مهم آن است که آن روح برجام که اوباما از آن سخن میگوید، کدام است؟ خود او البته در سخنرانی مذکور، هیچ اشارهای نه به روح برجام میکند و نه آن انتظارات را مطرح میکند اما میتوان حدس زد که او شاید انتظاراتی نه در چارچوب برجام بلکه در حالوهوای بهوجودآمده پس از برجام از ایران داشته است. او قطعا انتظار نداشت ایران برنامههای موشکی خود را متوقف یا حتی آهستهتر کند اما این انتظار را داشت که تهدید به نابودی رژیم اسرائیل مطرح نشود.
مخالفت با سیاستهای آن رژیم و نقض حقوق بشر توسط او البته محکوم است و ایران و برخی دیگر از کشورها همواره برای محکومیت آن در مجامع جهانی تلاش میکنند اما شاید رئیسجمهور آمریکا انتظار داشت که در فضای پسابرجام، ایران گامهای بلندتری در جهت حلوفصل معضلات و مشکلات منطقه بردارد و ابتکارات دیگری از خود نشان دهد؛ ایضا تلطیف فضای سیاسی در داخل ایران و شاید انتظارات دیگری. شاید او انتظار داشت ایران بیشتر بهجای سخنگفتن از موضع خاص، با زبان دیپلماسی و پسابرجام سخن بگوید. صد البته که هیچکدام اینها نه در برجام بوده و نه اساسا هیچ کشوری از جمله ایالات متحده میتواند به خود اجازه دهد که چنین مطالباتی از ایران داشته باشد. ظاهرا اوباما به خود حق میدهد برخی امیدها و آرزوها در مورد ایران را تحت لوای پدیدهای به نام «روح برجام» ابراز کند.
اندوه ساغند و آرزوی سیمان!
دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
اندر حکایت معدن اورانیوم ساغند بود که با خود گفتیم هزار سال قبل که «ناصرخسرو قبادیانی» سفرنامهنویس شهیر ایرانی در روستای ساغند اتراق کرد و نامی از آن در دل تاریخ بر جای گذاشت، هرگز تصور نمیکرد روزی این روستا به خاطر کشف معدن عظیم و گرانبهای اورانیوم با بیش از یک میلیون تن سنگ معدن آن هم از نوع پرارزش اورانیوم معروف شود، اما من امروز مینویسم که اگر هزار سال پیش ناصرخسرو احتمال میداد که روزی در ساغند چنین معدنی یافت شود و نسل بعد اینچنین بیمحابا آن را در معرض نابودی کامل قرار دهد، برای حفظ آبرو و عزت تاریخی ایران، اصلا در ساغند اتراق نمیکرد تا این ننگ تاریخی کمتر دیده شود.
مجتمع معدنی اورانیوم ساغند در حدود 200کیلومتری شمال شرقی یزد قرار دارد. مرحله شناسایی تا مرحله بهرهبرداری اقتصادی این معدن عظیم حدود 30 سال به طول انجامید. این معدن دارای ظرفیت استخراج سالانه ١٢٠ هزار تن سنگ اورانیوم است و طبق برآورد کارشناسان داخلی و خارجی حدود 20 سال میتواند برای کشورمان سنگ اورانیوم عرضه کند.
هر کیلوگرم سنگ اورانیوم در بازار بینالمللی بسته به کیفیت آن بین 200 تا 250 دلار به فروش میرسد و اگرچه ایران در حال حاضر تصمیمی برای صادرات این ماده معدنی ارزشمند ندارد اما این ثروتی بسیار ارزنده است که هماکنون در اختیار ما قرار دارد. اصولاً ایران نسبت به دارابودن سنگ معدن اورانیوم در فقر نسبی است و با توجه به اینکه آینده انرژی دنیا بسیار متکی به اورانیوم خواهد بود، جایگاه این ثروت ملی برای ما بسیار استراتژیک خواهد بود و صادرات آن بهرغم قیمت بسیار جذابش به هیچ عنوان در مصلحت کشور نیست. چه رسد به آنکه تصمیم بگیریم آن را نه مصرف کنیم و نه صادرات! در واقع از حیث حفظ منافع مادی بین نسلی، وظیفه مهم ملی ما آن است که از این ثروت بسیار کمیاب طبیعی حداکثر صیانت را به عمل آوریم.
اکنون در آستانه 20 فروردین و روز ملی فناوری هستهای با خبر شدهام که بر خلاف مشی سالهای عزت هستهای که هرساله در این ایام یک مجتمع جدید افتتاح میشد، امسال در آستانه این روز بزرگ ملی، مهمترین ثروت طبیعی و استراتژیک ایران در آستانه تعطیلی قرار گرفته است.
معدن ساغند که دارای 2 بخش روباز و روبسته است، تحت مدیریت سازمان انرژی اتمی ایران قرار دارد. بخش روباز این مجتمع که استخراج روزمینی تا عمق 140 متری را به عهده دارد و از سال 91 به عرضه سنگ اورانیوم و تأمین خوراک کارخانه کیک زرد اردکان میپرداخت، 2 سال پیش همزمان با معدن روباز گچین بندرعباس به تعطیلی کشیده شد.
از آنجا که کارکنان معدن گچین بندرعباس از پرسنل سازمان انرژی اتمی بودند و امکان انفصال از خدمت آنها چندان ساده نبود سازمان انرژی اتمی عذر پیمانکاران بخش روباز ساغند را خواست و در عوض پرسنل معدن گچین را در ساغند مستقر کرد. انتقال این منابع انسانی بدون در نظر گرفتن شرایط معیشتی مناسب اکنون علاوه بر معطل ماندن ظرفیت پیمانکاری بومی استان یزد، این عده را نیز در محظور فراوان قرار داده است و خطر آسیب رسیدن به این منبع انسانی مهم کشور را که ابعاد سیاسی مهمی نیز در کنار خود دارد به اوج رسانده است. اضافه کنید این پرسنل که از بندرعباس آمدهاند نیز البته همچنان در کف بیابان ساغند عاطل ماندهاند و دستور بهرهبرداری از بخش روباز را ندارند.
بنابراین عملاً تنها معدنی که در کشور اکنون به تولید سنگ اورانیوم میپردازد، بخش روبسته معدن ساغند است. لذا تعطیلی این معدن به معنای تعطیلی کل چرخه سوخت و غنیسازی در کشور خواهد بود.
از حیث توافقات سیاسی و برجامی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز لازم به ذکر است این مجتمع معدنی اکنون رسماً برچسب سفید صلحآمیز بودن را دریافت کرده است و لذا به کلی مشخص نیست که علت تعویق فعالیت این معدن عظیم چیست. بویژه آنکه بدانیم مجتمع تولید کیک زرد شهید رضایینژاد اردکان نیز فقط برای فرآوری کانسنگهای استخراج شده از همین معدن ساخته و بهرهبرداری شده است و لذا توقف تولید کانسنگ از این معدن، در ادامه به معنای توقف کامل فعالیت مجتمع شهید رضایینژاد اردکان خواهد بود. توقف این مجتمع عملاً به معنای توقف تولید UF4 است و با توقف تولید UF4، لاجرم تولید UF6 نیز متوقف خواهد شد و این یعنی بزودی از صنعت هستهای ایران فقط مشتی آهنآلات و سانتریفیوژهای خالی باقی خواهد ماند.
طبق اخبار، آخرینبار اردیبهشتماه 93 آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سرپرستی ماسیمو آپارو -رئیس بازرسان آژانس- از معدن اورانیوم ساغند به صورت مدیریتشده بازدید کرده است و این بازدید آخرین اقدام از 7 اقدامی به شمار میرود که قرار بود ایران در چارچوب همکاری با آژانس تا 25 اردیبهشت آن سال انجام دهد.
نکته بسیار مهم این مجتمع معدنی آن است که دارای فناوری بومی حفر چاههای عمیق است که پس از شدت گرفتن تحریمهای هستهای و وانهادن پیمانکاران چینی از کار در ساغند با عزم داخلی و به دست مهندسان ایرانی به بهرهبرداری رسید و وجود آن در کالبد فناوری هستهای ایران از حیث یادآورشدن توان داخلی و شعار «ما میتوانیم» بسیار حائز اهمیت است. خوش ندارم این توان عظیم ایرانی را با سازه آهنی برج ایفل مقایسه کنم.
ایفل یک سازه آهنی 300 متری است که مهمترین خاصیتش این است که به فرانسویها القای شعار «ما میتوانیم» کند و تاکنون بیش از 200 میلیون نفر رفتهاند تا ببینند که فرانسویها میتوانند 300 متر آهن روی هم بچینند و با صرف هزینههای هنگفت مواظبش باشند که نریزد. معدن روبسته ساغند، سازهای است در عمق 340 متری زمین و تفاوتش با ایفل آن است که این در زیر زمین است و آن روی هوا! این معدن مهم که با عیار حدود 500 گرم U3O 8 در هر تن، اورانیوم عرضه میکند امروز پس از ماهها تعلیق در بهرهبرداری، کمکم انگیزه نگهداریاش نیز از بین رفته است و در خطر
آب گرفتگی قرار دارد. گفته میشود مشکلات مالی و عدم پرداخت دستمزد پیمانکار موجب شده سازمان انرژی اتمی طی ماههای اخیر درصدد تسویهحساب و پایان دادن به فعالیت آن برآید. به عقیده من از حیث اقتصادی اگر دولت زمین سازمان انرژی اتمی را بفروشد و این سازمان را در طبقات خالی ساختمان عظیم بانک مرکزی مستقر کند تصمیم بسیار مقرونبهصرفهتری گرفته است، نسبت به اینکه همچون امروز با وجود 13 هزار پرسنل در استخدام سازمان به نظاره اتلاف سرمایههای معدنی کشور بنشیند.
اگرچه در چند ماه گذشته برای سیمانی شدن قلب رآکتور اراک اندوه بسیاری به جان خریدیم اما هر قدر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که آبگرفتگی تونلهای ساغند و بیاستفاده شدن این ثروت عظیم، بسیار سنگینتر و پرهزینهتر از سیمانگرفتگی قلب رآکتور اراک است.
اینجاست که شاید بهتر باشد آرزو کنیم کاش ساغند را با سیمان پر کنیم که اگر بعدها اثبات شد ما به این ثروت ملی احتیاج مبرم داریم، لااقل معدنی- هر چند سیمانی- برای استخراج وجود داشته باشد!
چرا زخم کهنه قره باغ سرباز کرد؟
دکترعلیرضارضاخواه در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
ناقوس جنگ بار دیگر در منطقه به صدا در آمده است. ارمنستان و جمهوری آذربایجان در یک قدمی جنگی بزرگ قرار گرفته اند. علی رغم این که روز گذشته وزارت دفاع جمهوری آذربایجان اعلام کرد، این کشور تصمیم گرفته به صورت یکجانبه تمامی اقدامات خشونتآمیز در منطقه قرهباغ را متوقف کند اما رسانه ها از تداوم درگیری ها در این منطقه خبر می دهند. از سوی دیگر سخنگوی وزارت دفاع ارمنستان با غیر واقعی خواندن آتش بس اعلام شده از طرف باکو آن را یک "تله اطلاعاتی"خوانده است. گزارش ها از کشته شدن دهها نفر در جریان درگیریهای سنگین بین نیروهای دو کشور خبر می دهند.
ارمنستان شمار کشته های خود را ۱۸ نفر و جمهوری آذربایجان ۱۲نفر برآورد کرده اند. این شدیدترین درگیری مرزی بین دو طرف در سالهای اخیر است. شاهدان عینی میگویند ارمنستان ستونی از تانکهای خود را روانه منطقه مورد مناقشه کرده و از مردم منطقه خواسته است سلاح به دست گرفته و راهی مرز شوند. کارشناسان سیاسی بر این عقیده هستند که تحرکات و درگیری های اخیر در جبهه های جنگ که می تواند کاتالیزوری برای شروع جنگ جدید قره باغ در نظر گرفته شود، از طرف نیروهای مشخصی به صورت هدف مند شعله ور می شود. اما چه کسی و با چه هدفی این درگیری ها را شعله ور میسازد؟ پاسخ به این سوال بسته به سطح تحلیل موضوع می تواند متفاوت باشد.
سطح داخلی و بحران مشروعیت
در سطح داخلی بایستی عنوان کرد که آذربایجان و ارمنستان به عنوان دو کشور جدا شده از شوروی سابق همواره بر سر یک منطقه با یکدیگر در مناقشه قرار داشتند. منطقه قرهباغ هرچند به صورت نظری در خاک آذربایجان است اما اکثریت این منطقه را ارمنیها تشکیل میدهند. قرهباغ در سال ١٩٩١ اعلام استقلال کرد که همین موضوع به ناگاه تبدیل به یک جنگ سه ساله خونین میان آذربایجان و ارمنستان شد.
این جنگ حدود ٣۵ هزار کشته برجای گذاشت و صدها هزار نفر را نیز آواره کرد. در طول سالهای جنگ کشورهای ایران و روسیه تلاش فراوانی برای آتش بس انجام دادند و در نهایت روسیه توانست با میانجیگری، یک وضعیت نه صلح نه جنگ را به وجود بیاورد و جنگ را متوقف کند.
در طول سالهای بعد خشونتهای گاه به گاه میان دو طرف به وجود آمد اما درگیریها چندان جدی نمیشد. امنیت قرهباغ در اختیار شبه نظامیان ارمنی قره باغی قرار دارد که اگرچه ارمنستان آنها را به هیچ عنوان در ارتباط با ارتش خود نمیداند اما آذربایجان آنها را نیروی ارتش ارمنستان میداند.
در این سطح تحلیل علت اصلی بحران همان اختلاف تاریخی و ارضی درباره منطقه قره باغ است که در یک فضای ملی گرایانه از سوی هر دو طرف دنبال می شود. به عبارتی، رویکرد ناسیونالیستی به این مسئله و رفتار مبتنی بر انگیزه های ملی گرایانه و فشار گروه های داخلی در هر دو جامعه به علاوه تلاش هر دو طرف برای حفظ مشروعیت سیاسی، می تواند از عوامل شعله ور شدن بحران و اختلاف بین دو کشور باشد.
سطح منطقه ای و تقابل مسکو- آنکارا
در سطح منطقه ای آنچه درگیری ها در منطقه قره باغ را مورد توجه قرار داده، موضع گیری های روسیه و ترکیه است. گرچه پوتین خواستار آتش بس فوری شده اما برخی کارشناسان بر این عقیده اند که آتش درگیری ها از سوی کرملین زده شده است. به باور این افراد، قره باغ میدان درگیری ترکیه و روسیه است. بر اساس این گمانه روسیه با ایجاد تنش خواهان ضربه پذیری دولت های پیرامونی در شرایط متشنج بین المللی و امکان انتقال این ضربات به دولت مرکزی _ ترکیه _ است.
بر اساس گمانه زنی های ارائه شده در این سطح تحلیل، در مقطع کنونی به دلیل همراهی باکو با آنکارا پس از سقوط جنگنده روس توسط ترکیه و سفر اخیر الهام علی اف به ترکیه متعاقب به تاخیر افتادن دیدار اردوغان از باکو در پی انفجارهای اخیر درآنکارا و مناطق کردنشین ، مسکو با قرارگرفتن در پشت صحنه این درگیری ها قصد تذکر به باکو را دارد تا در شرایط تنش میان روسیه و ترکیه به سوی ترکیه نرود.
لازم به ذکراست که پس از تحریم ترکیه توسط روسیه، باکو امکان استفاده از مسیر زمینی و دریایی خود را برای تریلرهای ترکیه ای جهت رسیدن به آسیای مرکزی تسهیل کرده بود که این امر نیز موجب ناخرسندی کرملین شده بود. البته در این سطح تحلیل، عکس این گمانه نیز قابل طرح است و آن این که ترکیه با چنین اقداماتی درصدد ضربه به دولت مرکزی _ کرملین _ باشد. در این گمانه با توجه به شکست سیاست های آنکارا در سوریه به دلیل حضور موثر روس ها در میدان عملیاتی، ترکیه تلاش میکند تا با باز کردن یک جبهه جدید در همسایگی روسیه فشارها بر همپیمانان خود در سوریه را کاهش دهد.
سطح بین الملل
سطح تحلیل سوم سطح بین الملل است که در آن به رقابت میان مسکو و واشنگتن می توان اشاره کرد. به تازگی رئیس جمهور آذربایجان پس از چندسال برای شرکت در نشست امنیت هسته ای به آمریکا دعوت شده و با مقامات آمریکایی دیدار نموده است. همزمان خبرگزاری ها از قصد واشنگتن برای اعزام یک تیپ زرهی جدید به شرق اروپا برای مقابله با مسکو خبر داده اند. علاوه بر این خبرگزاری روسی اسپوتنیک از یک کودتای نافرجام در ارمنستان خبر داده است.
مجموع تحولات صورت گرفته بیانگر یک کشمکش جدید میان مسکو و واشنگتن است. تجربه ای شبیه آن چه در اوکراین اتفاق افتاد. گمانه های مطرح در این سطح تحلیل، حاکی از آن است که، تحرکات بلوک غرب در ارمنستان و آذربایجان باعث نگرانی مسکو شده است، لذا روسیه، که درمجموع ازهمگرایی آذربایجان با غرب خشنود نیست، بخش مهمی از توان هوایی خود را از سوریه خارج نموده و آماده یک رویارویی جدید در مرزهای خود است. مناقشه اخیر در قره باغ آغاز این رویارویی است.
داعش و فراتحلیل مناقشه قره باغ
فارغ از تمام گمانه زنی های مطرح شده درباره پشت پرده درگیری های اخیر در قره باغ بایستی هشدار داد که با توجه به ژئو پلتیک حوزه تنش، مسلما گسترش ناامنی در این منطقه می تواند در درازمدت پیامدهای منفی برای همه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای به دنبال داشته باشد. یکی از این تبعات ایجاد بستری مناسب برای توسعه تروریسم، به ویژه داعش در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی است. تجربه اخیر درباره گسترش گروه های افراطی و رادیکال نشان می دهد که این گروه ها در مناطقی که خلاء امنیتی شکل گرفته و سطح تنش و درگیری ها در آنجا بالا رفته امکان ظهور و بروز بیشتری دارند.
لذا بازگشت به درگیری و تنش در منطقه قفقاز با توجه به رشد افراط گرایی و رادیکالیسم و فعالیت گروه هایی همچون داعش در منطقه خاورمیانه می تواند زمینه فعالیت و جذب نیرو برای آنها را فراهم کند؛ به گونهای که ما امروز شاهد هستیم که نیروهای افراط گرا و رادیکال برای حفظ و بقای خود از تاکتیک جابجایی سیال در مناطق جغرافیایی ناامن بهره می گیرند. لذا بایستی از تاریخ درس گرفت و توجه داشت که جاه طلبی های داخلی، منطقه ای و بین المللی می تواند همچون گذشته به فاجعه ای غیر قابل کنترل منجر شود.
عزم ملي براي تكميل پازل انتخاباتي
رسول منتجب نيا در سرمقاله روزنامه آرمان نوشت:
انتخابات در دور نخست، با وجود جفا و بيمهريهايي كه نسبت به كانديداهاي اصلاحطلب و اعتدالگرا اعمال شد و تعداد كثيري از آنها ردصلاحيت شدند اما آرا بالاي مردم به كانديداي اصلاحطلب و ميانه رو سبب شد كه اصلاحطلبان و اعتداليون به كسب رقم قابل توجهي از كرسيهاي مجلس نائل آيند. در مرحله نخست، اصلاحطلبان و اعتدالگرايان رقمي بالغ بر ۱۲۴ كرسي مجلس را به خود اختصاص دادند. از اين رو با توجه به اينكه قريب به ۷۰ كرسي به دور دوم كشيده شده است، در اكثر حوزههاي انتخابيه، چهرههاي بسيار پرطرفداري آماده رقابت براي كسب اين كرسيها در مجلس دهم هستند.
در اين مرحله، رقابت بسيار محدود و حساس است. چرا كه نامزدهاي پيروز در مرحله دوم، ميتوانند تعيين و تكميلكننده حماسه انتخاباتي سال ۹۴ به عنوان گام دوم و حركت آگاهانه ملت ايران باشند. نكته ديگر آنكه در سالهاي گذشته، حضور مردم در انتخابات پررنگ نبوده است؛ زيرا بسياري از آنها احساس ميكردند انتخابات تنها در همان دور نخست برگزار شده و نيازي به حضور در مرحله دوم نيست. بدينترتيب عدم حضور مردم در دور دوم انتخابات، سبب ميشد كه آراي خاكستري و راي اصلاحطلبان، كمرنگ و كمرنگتر شده و رقيب، از اين فضا به نفع خود و به بهترين نحو استفاده كند. در چنين شرايطي، هواداران جريان رقيب، هرچند محدود و اندك اما به صورت سازمان يافته در پاي صندوقها حضور مييافتند و نتيجه به نفع جريان مقابل رقم ميخورد. اما در اين مرحله بعيد است كه مردم چنين تصوري را داشته باشند. جامعه ايراني، همچنان در انتظار نتيجه نهايي انتخابات و ورود منتخبان خود در مجلس دهم است. به همين علت، تا زماني كه نمايندگان مجلس وارد پارلمان نشوند و اعتبارنامه آنها به تصويب نرسد و به طور رسمي آغاز به كار نكنند، نميتوان پاياني براي آن متصور بود. بنابراين نبايد اين تصور به وجود آيد كه نتيجه نهايي محدود به دور نخست انتخابات بوده و اكنون كار به پايان رسيده است.
نبايد در اين مقطع، دست روي دست گذاشت و ميدان را خالي كرد چرا كه چه بسا خالي گذاشتن ميدان براي رقيب، موجب آن شود كه پيروزي در مرحله نخست هم تحت الشعاع قرار گيرد و همه تلاشها و همچنين پيروزي مرحله نخست خنثي شود. از اين رو توصيه ميشود كه ملت شريف ايران با انگيزهاي بسيار قوي، براي تكميل اقدام متحدانه خود، در مرحله دوم شركت كنند و حضور حماسي مرحله نخست را ادامه داده تا در نهايت از اين تعداد موجود در استانها، حدود ۵۰ نفر نيز به مجلس دهم ورود پيدا كنند. در اين صورت ميتوان شاهد وجود اكثريت بسيار كارآمد، اثرگذار و تحقق مطالبات و خواستههاي مردم در مجلس دهم بود. به همين علت، ملت ايران بايد در مرحله دوم، بسيار مصممتر و با انگيزهاي قويتر، وارد صحنه انتخابات مجلس شوراي اسلامي شوند تا نتيجهاي مطلوب به نفع اصلاحطلبان و اعتدالگراها رقم بخورد.
روابط خارجی در سپهر اقتصاد مقاومتی
حمید زمانزاده در یادداشت روزنامه ایران نوشت:
سال ۱۳۹۵ مزین به شعار «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» شده است. اجرای اقتصاد مقاومتی طبعاً محورهای گوناگونی را در بر میگیرد که یکی از مهمترین محورها، موضوع روابط خارجی کشور است. بدون تردید نحوه تعامل و برقراری روابط اقتصادی و سیاسی کشور با جهان، اثرات و پیامدهای مهمی بر اقتصاد ملی برجای خواهد گذارد و درست به همین دلیل نحوه مدیریت روابط خارجی کشور یکی از موضوعات مهم در اجرای عملی اقتصاد مقاومتی است. در این راستا توجه به چند نکته در روابط خارجی در حوزه اقتصادی و سیاسی میتواند برای پیشبرد عملی اقتصاد مقاومتی مفید و مؤثر باشد.
۱) اقتصاد مقاومتی اگرچه اقتصادی درونزا است اما در عین حال اقتصادی برونگرا نیز هست. درونزا بودن اقتصاد مقاومتی به هیچ وجه به معنای عدم استفاده از ظرفیتهای اقتصاد جهانی برای توسعه اقتصاد کشور نیست، بلکه بالعکس پویایی و شکوفایی اقتصاد ملی نیازمند برنامهریزی اصولی برای توسعه روابط خارجی و استفاده مناسب از ظرفیتهای اقتصاد جهانی برای توسعه اقتصاد کشور است.
توسعه تجارت خارجی اعم از صادرات و واردات کالاها و خدمات، توسعه سرمایهگذاری خارجی و توسعه انتقال دانش و فناوری از مهمترین مؤلفههای مرتبط با روابط خارجی در حوزه اقتصادی است که تأمین آن برای پویایی، شکوفایی و توسعه اقتصاد کشور ضرورت دارد. به همین دلیل در یکی از بندهای سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، بر «توسعه پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری و مشارکت با کشورهای منطقه و جهان» به عنوان یکی از راههای عملی اجرای اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی تأکید شده است.
۲) در تجربیات گذشته سیاست خارجی، مؤلفههای اقتصادی نه تنها از وزن اندکی در تدوین سیاست خارجی و مدیریت روابط خارجی برخوردار بوده بلکه سیاست خارجی عموماً برای اقتصاد ملی هزینهزا بوده است. چنین سیاست خارجی به وضوح با اقتصاد مقاومتی قرابتی ندارد. یکی از اصول سیاست خارجی برای پیشبرد اقتصاد مقاومتی این است که سیاست خارجی بتواند تا حد امکان از بروز تنش و شوک خارجی به اقتصاد ملی جلوگیری کند و از سوی دیگر محیطی باثبات و امن را در حوزه روابط خارجی برای اقتصاد ملی فراهم نماید.
در مقابل سیاست خارجی که منتهی به ایجاد تنشهای مداوم در روابط خارجی شود، در نقطه مقابل پیشبرد اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد چراکه اصل مهم برای اجرای اقتصاد مقاومتی این است که ابتدا تا حد امکان از بروز شوک به اقتصاد ملی جلوگیری کنیم و سپس زمینه را برای مقاومت اقتصاد در برابر شوکها فراهم نماییم. به همین دلیل در یکی از بندهای سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، بر «استفاده از دیپلماسی برای حمایت از هدفهای اقتصادی» و نیز «استفاده از ظرفیتهای سازمانهای بینالمللی و منطقهای» به عنوان یکی از راههای عملی اجرای اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی تأکید شده است.
خوشبختانه دولت یازدهم مسیر سیاست خارجی را در راستای مناسب تغییر داده است تا وزن مؤلفههای اقتصادی در سیاست خارجی افزایش یابد، تنشزدایی و بهبود روابط خارجی در دستور کار سیاست خارجی قرار گیرد و در نهایت سیاست خارجی در خدمت تأمین اهداف اقتصادی کشور قرار گیرد. در این زمینه برخلاف نظر منتقدان دیپلماسی خارجی، تلاش دو ساله دیپلماسی خارجی دولت یازدهم برای دستیابی به توافق جامع و لغو تحریمهای اقتصادی مهمترین اقدام عملی دولت برای پیگیری سیاست خارجی است که در راستای اجرای عملی اقتصاد مقاومتی قرار دارد و تداوم تنشزدایی و ارتقا و توسعه روابط خارجی، تداوم حرکت در این مسیر است.
3) موضوع مهم دیگر توسعه متوازن روابط سیاسی و اقتصادی با قدرتهای جهانی است. سیاست خارجی که به وابستگی کشور به یکی از قطبهای قدرت جهانی منتهی گردد، به وضوح در نقطه مقابل اقتصاد مقاومتی قرار دارد، چرا که وابستگی پاشنه آشیل اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی است.
برای توسعه اقتصادی و حفظ امنیت ملی، توسعه روابط خارجی در حوزه اقتصادی و سیاسی به طور متوازن با قدرتهای شرق مانند روسیه و چین و قدرتهای غرب مانند اتحادیه اروپا ضرورت دارد. ایجاد توزان میان غرب و شرق در توسعه روابط خارجی از یک سو زمینه را برای تقویت استقلال و امنیت ملی و جلوگیری از وابستگی کشور به یکی از کانونهای قدرت در جهان فراهم مینماید و از سوی دیگر زمینه استفاده از ظرفیتهای اقتصاد جهانی در راستای شتاب دادن به فرآیند توسعه اقتصادی از مسیر افزایش سرمایهگذاری خارجی و ایجاد رقابت میان قدرتهای بزرگ برای حضور در ایران ایجاد میکند.
خوشبختانه دولت یازدهم در این زمینه نیز با پیگیری توسعه همزمان روابط خارجی کشور با قدرتهای مختلف شرق و غرب اقتصاد کشور را در مسیر رهایی از وابستگی به قدرتهای معدود و استفاده از ظرفیت قدرتهای مختلف جهانی برای توسعه قرار داده است. مسیری که در راستای اقدام عملی برای پیشبرد اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی قرار دارد و باید تداوم یابد.
اقدام؛ بدون اعلام
مهدی نیاکی در روزنامه ابتکار نوشت:
تقدیر جریان اصلاح در سرزمین ما آن بود که طایفه ای به صف از منتقدانی تنگ حوصله بارآورد و از بیم رنجش آنان، مدام دچار اتصال و انقطاع و کندی و شتاب شد.
در این میان اما گویی رفتارها به خودی خود، چندان اعتباری ندارند. هزینه و فایده هر عمل، به اعتبار آنکه می گوید و آن طایفه که خواهان است، سنجیده می شود، نه سود و زیانش برای منافع ملت و ملک.
کافی است کسی از کسان نامبردار در جریان اصلاح، سخنی بگوید یا قدمی بردارد یا قلمی بزند یا دمی برآورد تا سوته دلان منتقد را گردهم آورد و آنان را در اندیشه فراهم آوردن پاسخی شدید و برساختن سدی سدید اندازد. این است که تاریخ اصلاح در سرزمین ما، تاریخ بی تابی ها و فراز و فرودها و قطع و وصل هاست. آنچه اصلاح طلبی در کارنامه خود دارد، تا بخواهی آهستگی است و پیوستگی نه. تا بوده در سیاهه عمر کوتاه اصلاحگری، طعن و لعن و طرد و نفی بوده است.
از آن هنگام که آن پیر فراهانی (قائم مقام) بر کرسی صدراعظمی نشست و با نثر سعدی وار در نامه ها، قلم به قصد صلاح و اصلاح چرخاند، اسب امل در میدان ناکامی دواند و میراث خود را به شاگرد داد، تا زمانی که غلام زاده ای در خیال میرزاتقی خانی، رویای «دولت منتظم» در سر می پروراند، تا امروز که هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند.
موسیقی اصلاح، چنان گوش منتقدان را می آزارد که باید مدام آهنگ حرکت را آهسته تر کرد و دریغ که مخالفان به این اندازه رضایت ندارند. گویی کلمات نیز در این میانه باید نقشی از تغییر و تنقیح را بپذیرند. عده ای برای گفتن آنچه باید انجام گیرد و آنچه برای منفعت و مصلحت ملت بایسته و شایسته است، کلماتی را به استخدام می گیرند و همین اندازه گویی رقیبان را برمی آشوبد. به آنان انگیزه مقابله می دهد و گاه در اندیشه مدافعه و مرافعه می اندازد. کاش امکانی فراهم بود تا با مخالفان و منتقدان گفته شود که چرا از کلمات اصلاح می هراسید؟ چیست آن دلهره ای که شمایان را به دفاع می افکند؟ مگر نمی دانید که در حرکت جمعی به سوی اصلاح، نفعی همگانی هست و همه چیز برای همگان هست و از آن جمله برای مخالفان، حق نقد و برای اقلیت، حق حیات و فعالیت؛ و این در درازمدت به سود همه است. مگر ندیدید دوره هشت ساله ای را که رشته کار به دست کسانی بود که قاعده ناساز و بی اندامی ساختند و حتی خردمندان و پیران اردوگاه اصولگرایان را به موضع مخالفت انداختند؟
هرچه هست از تجربه سالیان، اینگونه برمی آید که اعلام هر تغییری یا قصد هر تدبیری یا خبردادن از هر تصمیمی، گویی تنها فایده ای که می بخشد جنباندن مخالفان و تحریک منتقدان است و دیگر هیچ. چرا که عاملان و حاملان و هواداران اندیشه اصلاح، جمعیتی مجموع ندارند که از آنان، توقع انضباط و اطاعت و حمایت منظم و منسجم بتوان برد.
به این اعتبار آیا بهتر نیست آنچه را که به صلاح نظام و کشور می دانیم را بدون تبلیغ و ترویج و اعلام، انجام دهیم و از آن پروژه ای برای مقابله مخالفان نسازیم؟
اقدام بدون اعلام طرح هایی که از دل اندیشه اصلاحگری برمی خیزد می تواند به محض آشکارشدن برکات خود، تیغ نفی و نهی را کندتر کند و منتقدان منصف را به صف موافقان اضافه کند.
گفته اند که «پروژه دولت روحانی، نرمالیزاسیون است و نه دموکراتیزاسیون.» پس می توان با تکیه بر این تحلیل، بی پرواتر به این پیشنهاد نگریست. پس از تجربه دولت های نهم و دهم، کار را باید به روال و قاعده کرد و این خود، پروژه (بلکه پروسه ای) طولانی و پر مشقت است. اگر صلاح کار آن است که فقط به سامان مند کردن و عادی سازی روندها و به جریان صواب و ثواب افتادن امور، رضایت دهیم (که البته امر شاذ و شاقی هم هست و ذی قیمت) پس می توان توصیه کرد (تا مدتی لااقل) از تبلیغ طرح ها و تهییج مردمان و ترویج پرسرو صدای تصمیم ها پرهیز کنیم و منتقدان را حوالت به نتایج تصمیم ها دهیم که اگر به قاعده خرد جمعی و اصول اصلاحی وفادار مانده باشند و بر مبانی اصیل استوار بوده باشند، لاجرم به سود ملک و ملت خواهند بود. آن گاه از میوه آن درخت عزیز، منتقدان و مخالفان را هم می توان نصیبی داد و لاجرم مقبول طبع آنان نیز خواهد افتاد.
ضرورت مديريت فضاي پسابرجام
جاويد قرباناوغلي در روزنامه اعتماد نوشت:
١- امريكا در بحبوحه كارزارهاي انتخاباتي است. در اين كشور نيز مانند همه كشورهاي جهان دوران انتخابات ميدان شعارهاي تند، گزافهگوييهاي عوامپسند و در يك كلام، استفاده از هر وسيله براي از ميدان بيرون كردن رقيب است. همانطور كه همه شاهد هستيم در مبارزات انتخاباتي امريكا، ايران جايگاه ويژهاي را اختصاص داده و كمتر كانديدايي است كه در سخنان خود اشارهاي به موضوع ايران و توافق هستهاي ايران با كشورهاي ١+٥ نداشته باشد. طرفه آنكه در عرصه سياست خارجي نيز موضوع برجام كه يك سوي آن مربوط به ايران است، يكي از مهمترين موضوعات مورد بحث در ميان كانديداهاي دو حزب جمهوريخواه و دموكرات امريكاست.
٢- در ايران هم پس از گذر از يك دوره آرامش پس از تصويب برجام در مجلس شوراي اسلامي، شوربختانه بار ديگر، توافق هستهاي ايران با ١+٥ به موضوعي براي تسويه حسابهاي سياسي تبديل شده و تا جايي پيش رفته است كه سخنان بيمبناي يك ديپلمات امريكايي يا يك كشور ديگر غربي، مقاله يك روزنامهنگار يكي از كشورهاي طرف ايران به عنوان سندي در مهمترين رسانههاي يك كشور براي شكست برجام و اثبات عدم تعهد طرف مقابل در اجراي برجام ميشود، در حالي كه سخنان زمامداران اصلي امريكا اگر برخلاف آن نوشته يا گزافهگوييهاي آن سياستمدار نباشد، مويد آن هم نيست
٣- بايد بپذيريم كه اكنون برجام يك سند مهم بينالمللي است. بر اساس اين سند، تعهداتي به دوش ما و همچنين به دوش طرفهاي مقابل ما گذاشته شده است. ارزيابي اينكه ما چه داريم و چه گرفتيم، موضوعي مربوط به گذشته است. سوال امروز اين است كه چگونه ميتوانيم اين سند مهم بينالمللي را به بهترين وجه كه متضمن جميع منافع كشور باشد، حفظ كنيم. مذاكرات ٢٢ ماهه منتهي به برجام نمايانگر اين واقعيت است كه حصول توافق هستهاي يك خواست و نياز دو طرفه بود. اتفاقا كليد حصول اين توافق نيز در اراده دو طرف براي برونرفت از بحران هستهاي بود كه بيش از يك دهه جهان و ايران را درگير آن كرده بود. در اين دوره ٢٢ ماهه، دو طرف از برخي خواستههاي خود، به حق يا ناحق كوتاه آمدند. اين از طبيعت مذاكرات ديپلماتيك و توافقات مهم است كه در غير اين صورت مذاكره تبديل به جدال و جدال تبديل به جنگ خواهد شد. هدف طرفين، پرهيز از ورود به مرحله جنگ بود و بر اين باور هستيم كه اين بزرگترين دستاورد ايران در فضاي بسيار تندي بود كه طي چند سال گذشته عليه ايران ايجاد شده بود.
٤- مشكل اصلي اجرايي شدن برجام فضاي تندي است كه ميان ايران و امريكا در جريان است. ما پس از يك دوره نسبتا طولاني، انزواي سياسي و بينالمللي و تحريمهاي فلجكننده كه مشكلات عديدهاي را براي زندگي و معيشت مردم به بار آورد و همچنين مانع از تعامل سازنده ايران با جهان در عرصه سياست خارجي خود شد، وارد فاز جديدي شدهايم كه توافق برجام نقطه آغاز آن است. در اين مرحله دنيا از منظر ديگري به ايران نگاه ميكند. رفت و آمدهاي سياسي در بالاترين سطوح و هجوم شركتهاي كشورهاي مطرح جهان براي ورود به بازار ايران از نتايج اوليه توافق برجام بود كه متاسفانه در فضاي تند سياسي كه چند صباحي است آغاز شده، در حال كم فروغ شدن است. در حالي كه برجام مانند طفلي است كه در يكي، دو سال نيازمند مراقبتهاي جدي است. به طور طبيعي، هيچ يك از آحاد كشورمان خواستار ضعف و سستي كشورش در جهان نيست. همه ما ايراني قدرتمند و مطرح در صحنه بينالمللي خواستاريم.
به طور طبيعي، افزايش قدرت نظامي از حقوق غيرقابل انكار هر كشوري است و بايد دانست كه قدرت موشكي و توان نظامي يكي از بازوها و اهرمهاي قدرت در عرصه جهاني است. در كنار اين مولفه، قدرت اقتصادي، برخورداري مردم از يك زندگي شرافتمندانه و لايق شأن و منزلت ايراني لازمه اداره كشور است كه در صورت كمتوجهي به آن عملا كشور مهمترين سرمايه حمايتي خود را از دست خواهد داد. ميتوان قدرت نظامي را روزآمد كرد ولي از تندتر شدن فضاي سياسي و تبليغاتي نيز پرهيز كرد. بايد به گونهاي عمل كنيم كه اگر آنها از ما درباره فعاليتهاي نظامي سوال كردند، به بياني ساده بگوييم حق طبيعي هر كشوري است كه آمادگي داشته باشد.
**********
راز اتمام حجت رهبر انقلابمحمد ایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
دست حریف را خواندن، پیشبینی کردن، دست خود را رونکردن و غیرقابل پیشبینی شدن، و بالاخره پیشدستی و غافلگیری از قواعد هر رقابت و هر مصاف است. کمترین نیاز یک رقابت و هماوردی، پیشبینی حرکت حریف و خواندن دست اوست. حریف- چه در میدان مسابقه و چه در جبهه جنگ- گاه عملیات فریب انجام میدهد تا ذهن شما را از مقصود و حمله اصلی منحرف کند. امکان دارد نقشه حمله از مرز شمالی را داشته باشد اما در محور جنوبی مانور جابجایی نیروها را ترتیب دهد یا آرایش نظامی بگیرد. مثال فوتبالیاش میشود بازی بدون توپ یک بازیکن و استارت فرار وی به عمق زمین شما از یک جناح که توجه چند نفر را به خود جمع میکند و موجب گشودن منفذ از خطوط و جناحهای دیگر میشود. اکنون یک سال پس از توافق لوزان و 9 ماه پس از توافق وین (برجام) میتوان نگاه عمیقتری به حوزه سیاست خارجی در این عرصه داشت و پرسید که نقشآفرینان این عرصه مهم ملی چه قدر رفتار معطوف به پیشبینی و هوشمندی یا احیاناً سهلاندیشی و سهلانگاری داشتهاند؟ از متن پاسخ به این پرسش میتوان به نقشه راه ترسیمی و «اتمام حجت» صریح رهبر انقلاب در بیانات چند ماه اخیر به ویژه شروع سال 95 رسید.
1- آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور 28 آذر 94 در جمع مدیران وزارت جهاد کشاورزی نکته قابل تأملی عنوان کرد مبنی بر اینکه «کاهش قیمت نفت، اتفاقی بود که پیشبینی نمیکردیم. ما هیچ وقت فکر نمیکردیم قیمت نفت از 60 دلار پایینتر بیاید». این سخن در حالی عنوان شد که از ماهها قبل کارشناسان نسبت به تحرکات مشترک عربستان و آمریکا هشدار میدادند. اما موضوع بحث حاضر قیمت نفت نیست. پرسش مهمتر این است که دولت محترم و برخی همفکران آن در حوزه سیاست خارجی تا کجاها را پیشبینی نکردهاند و در حوزه مذاکره و سیاست خارجی سهلاندیشی و سهلانگاری و خوشگمانی محض داشتهاند. دلیلی ندارد به خدعهها و بدعهدیهای پرشمار دولت آمریکا از توافق موقت ژنو و سپس توافق وین (برجام) تا امروز استناد کنیم که کدام تحریمها تشدید شد، چه قدر تهدیدها افزایش یافت، آقای اوباما چگونه قانون محدودیت ویزا را علیه اتباع 38 کشور- در صورت سفر به ایران- امضا کرد، اتباع ایرانی حتی در تراز مشاور هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل بازداشت شدند، شرکتهای غربی برای معامله با ایران مورد تهدید قرار گرفتند و...
فقط کافی است همین روزها نگاهی به اتریش کوچک داشته باشیم. وین دست بر قضا شهری است که توافق هستهای پس از 12 سال کش و قوس در آن نهایی شد و اصلاً پایتخت دیپلماسی و مذاکره در دنیاست. برای سنجش عیار و اعتبار این ادعا که قبلاً منزوی بودیم و حالا جامعه جهانی(!؟) به روی ما آغوش گشوده، نیاز نیست از بد رفتاریهای آمریکا سند بیاوریم. رفتار زننده دولت اتریش با آقای روحانی و سفر وی به غایت عبرتآموز است. دلایل مختلفی برای لغو این سفر عنوان شد؛ از خطر امنیتی داعش تا حل نشدن مشکل سوئیفت که همه از سوی دولت رد شد و سرانجام آقای لاریجانی خبر داد «بنده از قبل در جریان سفر آقای روحانی بودم. بیتوجهی دولت اتریش به خواست تیم حفاظتی رئیس جمهور مبنی بر لغو مجوز تجمع و راهپیمایی گروهک تروریستی منافقین علت لغو این سفر بوده است.» مفهوم و پیام این اتفاق چیست؟ چرا غرب از آمریکا و فرانسه تا اتریش حاضرند پای یک گروهک تروریستی ورشکسته (عامل ترور 17 هزار شهروند) بایستند و سفر روحانی را که علیالظاهر باید پیام جدیدی به افکار عمومی ایران (گشایش دیپلماتیک) داشته باشد، قربانی کنند؟ آقای روحانی بهتر از هر کس میداند که همین اروپاییها 12 سال پیش در ازای تعلیق هستهای تعهد کردند منافقین را در فهرست تروریستها نگه دارند و اجازه فعالیت ندهند اما بعد از یک دهه در حالی که دولت با سخاوت تمام به فناوری هستهای چوب حراج زده، هنوز آقای روحانی و نگاه خوشگمان وی به غرب- که طبعاً باید دارای ارزش استراتژیک برای غربیها باشد- به اندازه حل مسئله یک گروهک مرده و به تاریخ پیوسته و روسیاه در تراز داعش، ارزش و اعتبار نیافته است. مفهوم دیگر این ماجرا این است که آقای روحانی با برآورد و پیشبینی دور از واقع، پس از 12 سال همچنان در خانه اول بازی مار و پله با غرب است؛ البته با خسارتها و امتیازات واگذار شده بیشتر نسبت به سال 82.
2- علت این اتفاق تلخ را در کجا باید جست؟ وقتی دولتمردی به خطا بگوید «تحریمها باید از بین برود تا مشکل محیط زیست، آب خوردن مردم و منابع آبی حل شود»، لابد رادیو فرانسه هم حق دارد بگوید «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند]![ برپایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد».
وقتی غربیها مفاد توافق وین را صراحتاً زیرپا میگذارند و برخی مسئولان وزارت خارجه و دولت آن را صرفاً متناقض با «روح برجام» میدانند و ماستمالی میکنند و از آن طرف اوباما درباره روح برجام این گونه ادعا میکند که «روح برجام تغییر رفتار ایران است و ایران برای دیدن اثرات برجام باید رفتارش را تغییر دهد»، معلوم است که کمترین موازنهای در این سهلاندیشی و رؤیا اندیشی یکطرفه نیست و آن وقت دولت فزرتی اتریش هم به توهم میافتد تا گروکشی کند؛ همچنان که چند ماه قبل دولت پیزوری عربستان دچار توهم مشابهی شد و پس از فاجعه منا حتی به وزیر ارشاد ویزا نداد. نه حتی عملکرد آمریکا و انگلیس و فرانسه، بلکه نوع رفتار امثال اتریش و عربستان برای درسآموزی و اصلاح مسیر دولت در نگاه به خارج کفایت میکند. اروپاییها و آمریکاییها با همان منطقی از منافقین حمایت میکنند که در سوریه و عراق از تروریستها کردند.
3- نقشه راه سال 95 به این معنا باید از لابلای درسها و عبرتهای یکی دو سال اخیر استخراج شود. عصاره این نقشه راه که به شکل مبسوط از سوی رهبر معظم انقلاب عنوان شد، عبارت میشود از این که نهایت نقشه و آرزوی دشمن را باید فهمید، خام تهدید و تطمیع و القائات محاسباتی وی نشد، کلید حل مشکلات را نه در لوزان و ژنو و نیویورک بلکه در داخل جستوجو کرد و کمر همت به دامن زد و برای اقتصاد مقاومتی وارد میدان اقدام و عمل شد.
دل دشمن پر از کینه ملت ایران است و تا ملت ایران در برابر جبهه استکبار زانو نزند و تحقیر و تحمیلها را یکی پس از دیگری نپذیرد - بلکه حتی پس از آن- دل دشمنان صاف نخواهد شد. این تعبیر دقیق که «برای مبارزه با استکبار آماده باشید» و «همه خود را آماده نگه دارند... در مقابل جهتگیریهای دشمن که شب و روز نمیشناسد، ما هم بایستی شب و روز نشناسیم» مابه ازای روشن در عالم واقعیت دارد.
خاطرات دشمنی استکبار در گذشته یک مسئله است- که اهل خرد را به هوشیاری و بیاعتمادی نسبت به او فرا میخواند- و خطرهای جاری و نو به نو دشمن بد ذات، مسئلهای دیگر و مهمتر است. استکبار و تعدی و زورگویی و زیادهخواهی و میل مستکبران به تحقیر و تحمیل، یک واقعیت انکارناپذیر است و تنها پادزهر آن «روحیه و رفتار انقلابی» است. کاهش تحریم یا دور زدن آن یک تدبیر است و روحیه و اقدام و عمل انقلابی -در تراز مجاهدتهایی که شهیدان شهریاری، تهرانی مقدم، کاظمی آشتیانی و آوینی یا شهدای دفاع از حرم اهل بیت(ع) انجام دادند- برای مصون و مقاوم و روئینتن کردن کشور و ملت، تدبیر برتر و مهمتر.
4- محل نزاع با استکبار روشنتر از آن است که بتوان پشت بهانههایی نظیر هستهای و حقوق بشر و تروریسم و توان موشکی و سایبری و... پنهان کرد. کریس بکمایر معاون وزارت خارجه آمریکا سال گذشته صراحتاً اعلام کرد که «اصل تحریمها به خاطر انقلاب 1979 ایران است». درست است که جان ساورز 10 سال پیش در پوشش عضو تیم انگلیس در مذاکرات هستهای حضور داشت اما ریاست بعدی وی در سرویس جاسوسی MI6 انگلیس نشان داد مصاف هستهای بیش از آن که دیپلماتیک یا فنی و حقوقی باشد، اطلاعاتی و امنیتی است. درست به همین دلیل ساورز 22 شهریور 94 در مصاحبه با سیانان از آرزوی خام خود گفت مبنی بر اینکه «ما نیاز به قدری صبر استراتژیک داریم تا به تحولات در ایران ظرف 10-15 سال آینده فرصت توسعه و تکامل بدهیم.
این احتمال وجود دارد که ماهیت انقلابیگری ایران در دوره 15 ساله برجام تغییر کند و ایران کشوری نرمالتر شود». «نرمال»تر شدن در تلقی انگلیسیها و آمریکاییها بدل از پروژه عرفیسازی (سکولاریزاسیون) و تلاش برای تبدیل ایران از قدرتی انقلابی و نامتعارف (غیرقابل پیشبینی) با ابعاد قدرت تهاجمی و دفاعی نامتقارن، به دولتی قابل پیشبینی و پیشدستی و غافلگیری و مدیریت و بلعیده شدن است؛ همچنان که چندی پیش یکی از تئوریسینهای جریان مدعی اصلاحات از «پروژه نرمالیزاسیون» خبر داد و مدتی بعد رسماً خواستار حذف تاریخ هجری با مبدأ هجرت پیامبر اعظم(ص) شد.
5- پیداست در میانه چنین مصاف بزرگی نمیشود بیطرف بود و به اصطلاح وسط لحاف خوابید. یک خط راهبردی طی 8-9 ماه اخیر به شکل صریح و پرتواتر از سوی رهبر انقلاب و در دیدارهای مختلف مورد تأکید قرار گرفته است. ایشان 4 شهریور ماه ضمن تبیین تحرکات و طراحیهای دشمن به رئیس جمهور و اعضای دولت فرمودند «دشمنیها کاسته نشده... کاری که علیالعجاله باید کرد این است که در اتخاذ مواضع انقلابی باید صراحت داشت، یعنی رو دربایستی نکنیم».
معظمله 24 شهریور در دیدار فرماندهان سپاه تصریح کردند «دشمنان مکرر میگویند شما کشور قدرتمند و با نفوذی هستید ]اما[... این مسئله انقلاب و روحیه انقلابی را کنار بگذارید! اگر روحیه و عملکرد انقلابی نبود، این نفوذ هم وجود نداشت. معنایش این است که انقلاب را کنار بگذارید تا از قدرت بیفتید تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. این را صریحاً به افرادی از جمهوری اسلامی میگویند و توجه نمیشود به معنا و مفهوم واقعی این حرف... که قدرت و عمق راهبردی خود را از دست بدهید». ایشان 2 تیر 94 نیز در دیدار مسئولان نظام گفتند «در مجموعه دستاندرکاران کسانی هستند که تصور میکنند اگر از اصول خود کوتاه بیاییم، خیلی از درهای بسته به روی ما گشوده خواهد شد».
در ادامه این روند تبیین و تصریح بود که رهبر انقلاب در تاریخ 14 بهمن 94 به دبیر - کسی که غرب مطالبه بازجویی از وی را میکرد- و اعضای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی فرمودند «فضای حاکم بر دبیرخانه باید صددرصد منطبق بر تفکر خالص انقلابی و حزباللهی باشد. استقلال کشور و مبارزه با استکبار ]و...[ جزو خطوط اصلی و هندسه انقلاب است. از همان ابتدای پیروزی انقلاب... برخی با اینکه در داخل نظام بودند اما اعتقادی به مبارزه با استکبار نداشتند؛ که باید در مقابل این جریان ایستاد.» چرا؟ چون چنین کسانی در خط اول دفاعی کشور و در حالی که تک دشمن را میبینند، به جای اینکه بایستند و خط را نگه دارند و به سینه مهاجمان بزنند، یا عقبه افکار عمومی را میترسانند و یا آدرس غلط درباره دشمن میدهند و از او چهره دوست میسازند و در حقیقت دانسته یا ندانسته اسباب غفلت عوام و خواص در جبهه خودی و مهیا شدن زمینه شبیخون دشمن را فراهم میکنند.
در چنین شرایطی طبیعی است که از میان مصلحت حفظ فلان و بهمان چهره سیاسی و مصلحت کلان کشور و نظام و انقلاب، دومی ارجحیت بلامنازع دارد. بنابراین صراحت و قاطعیت در موضعگیری و اقدام و عمل انقلابی- در کنار تبیین و استدلال و روشنگری- راهبرد کلان برای همه نیروهای وفادار به انقلاب و کشور در دوره پیشرو میباشد.
روح برجام، جسم برجام
صادق زیباکلام در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
سخنرانی باراک اوباما در چهارمین اجلاس امنیت هستهای در واشنگتن مبنیبر اینکه ایران از مفاد برجام تخطی نکرده اما درخصوص پایبندی به «روح برجام» همچنان انتظارات و توقعاتی از ایران میرود، با واکنشهای متفاوتی در تهران روبهرو شده است. طرفداران برجام و در رأس آنان دولت یازدهم، بیشتر ترجیح دادهاند سکوت اختیار کنند. درعینحال برخی هم بر آن خرده گرفتهاند که این سخنان درست نبوده و ایران همچنان بر اصل و فرع یا روح و کالبد برجام پایبند و متعهد مانده است. اما همانطور که انتظار میرفت مخالفان برجام بیشترین واکنشها را نسبت به سخنان اوباما نشان دادهاند. آنها متقابلا آمریکا را متهم کردهاند که نه به روح برجام متعهد مانده نه به جسم آن. البته اصولگرایان همواره و از همان ابتدای روند جدید در سیاست خارجی ایران، نه نگاه مثبتی به این رویکرد داشتند و نه به مذاکرات اصلی و به طریق اولی به آمریکا بهعنوان طرف اصلی مذاکره با ما روی خوش نشان دادند. بعد از برجام هم نهتنها کلمهای در تأیید آن نگفتند بلکه همواره سخنان ناامیدانه، دلسردکننده و مأیوسانه نسبت به آن ابراز کردهاند. بههرحال این گفته رئیسجمهور آمریکا جای تأمل دارد. آیا برجام یک «روح» دارد و یک کالبد؟ در پاسخ باید گفت اتفاقا اوباما درست میگوید. برجام یک کالبد یا جسم دارد که از یکسری بایدهاونبایدها تشکیل شده که بخشی برعهده ایران و بخش دیگر بر گردن غربیهاست.
البته همانطور که اشاره شد، مخالفان برجام در ایران اعتقاد دارند آمریکاییها به تعهدات خود عمل نکردهاند. البته ظاهرا واشنگتن هر عمل دیگری هم انجام دهد، گروههای مخالف دولت خواهند گفت آمریکاییها به تعهداتشان عمل نکردهاند! جریان مخالف برجام در داخل آمریکا و برخی کشورهای منطقه نیز ایران را متهم میکنند که مفاد برجام را رعایت نکرده و در هر فرصتی که بتواند از زیر بار تعهدات، شانه خالی میکند. اما اگر نگاه سیاسی و جانبدارانه را کنار بگذاریم و منصفانه به برجام بنگریم، هم ما گامهای بلندی در راستای تعهدات در چارچوب برجام برداشتهایم و هم غربیها. صدالبته که مشکلات هم نه بنا بوده نباشند و نه بنا بوده خیلی سریع حلوفصل شوند. هر دو طرف نشان دادهاند که در حل مشکلات و نکاتی که دردسرساز بودهاند خواهان توافق و رفع آنها هستند؛ یعنی همچنان بر سر همان عزم و ارادهای که در بهدستآمدن توافق تاریخی هستهای در آن ٢٣ماه از خود نشان دادند باقی ماندهاند. اوباما هم همین را دارد میگوید.
او میگوید برخلاف آنچه مخالفان برجام در داخل آمریکا و بیرون آن میگویند ایران به تعهدات در چارچوب برجام عمل کرده؛ اما آنچه اوباما نمیگوید و من به سخنان رئیسجمهور میافزایم این است: و ایضا برخلاف آنچه مخالفان برجام در داخل ایران هم میگویند، غرب هم به تعهداتش در قبال برجام عمل کرده است. میماند نکته ظریفی که اوباما بهعنوان «روح برجام» مطرح میکند و معتقد است در چارچوب آن، انتظارات بیشتری از ایران میرفت و میرود. سؤال مهم آن است که آن روح برجام که اوباما از آن سخن میگوید، کدام است؟ خود او البته در سخنرانی مذکور، هیچ اشارهای نه به روح برجام میکند و نه آن انتظارات را مطرح میکند اما میتوان حدس زد که او شاید انتظاراتی نه در چارچوب برجام بلکه در حالوهوای بهوجودآمده پس از برجام از ایران داشته است. او قطعا انتظار نداشت ایران برنامههای موشکی خود را متوقف یا حتی آهستهتر کند اما این انتظار را داشت که تهدید به نابودی رژیم اسرائیل مطرح نشود.
مخالفت با سیاستهای آن رژیم و نقض حقوق بشر توسط او البته محکوم است و ایران و برخی دیگر از کشورها همواره برای محکومیت آن در مجامع جهانی تلاش میکنند اما شاید رئیسجمهور آمریکا انتظار داشت که در فضای پسابرجام، ایران گامهای بلندتری در جهت حلوفصل معضلات و مشکلات منطقه بردارد و ابتکارات دیگری از خود نشان دهد؛ ایضا تلطیف فضای سیاسی در داخل ایران و شاید انتظارات دیگری. شاید او انتظار داشت ایران بیشتر بهجای سخنگفتن از موضع خاص، با زبان دیپلماسی و پسابرجام سخن بگوید. صد البته که هیچکدام اینها نه در برجام بوده و نه اساسا هیچ کشوری از جمله ایالات متحده میتواند به خود اجازه دهد که چنین مطالباتی از ایران داشته باشد. ظاهرا اوباما به خود حق میدهد برخی امیدها و آرزوها در مورد ایران را تحت لوای پدیدهای به نام «روح برجام» ابراز کند.
اندوه ساغند و آرزوی سیمان!
دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
اندر حکایت معدن اورانیوم ساغند بود که با خود گفتیم هزار سال قبل که «ناصرخسرو قبادیانی» سفرنامهنویس شهیر ایرانی در روستای ساغند اتراق کرد و نامی از آن در دل تاریخ بر جای گذاشت، هرگز تصور نمیکرد روزی این روستا به خاطر کشف معدن عظیم و گرانبهای اورانیوم با بیش از یک میلیون تن سنگ معدن آن هم از نوع پرارزش اورانیوم معروف شود، اما من امروز مینویسم که اگر هزار سال پیش ناصرخسرو احتمال میداد که روزی در ساغند چنین معدنی یافت شود و نسل بعد اینچنین بیمحابا آن را در معرض نابودی کامل قرار دهد، برای حفظ آبرو و عزت تاریخی ایران، اصلا در ساغند اتراق نمیکرد تا این ننگ تاریخی کمتر دیده شود.
مجتمع معدنی اورانیوم ساغند در حدود 200کیلومتری شمال شرقی یزد قرار دارد. مرحله شناسایی تا مرحله بهرهبرداری اقتصادی این معدن عظیم حدود 30 سال به طول انجامید. این معدن دارای ظرفیت استخراج سالانه ١٢٠ هزار تن سنگ اورانیوم است و طبق برآورد کارشناسان داخلی و خارجی حدود 20 سال میتواند برای کشورمان سنگ اورانیوم عرضه کند.
هر کیلوگرم سنگ اورانیوم در بازار بینالمللی بسته به کیفیت آن بین 200 تا 250 دلار به فروش میرسد و اگرچه ایران در حال حاضر تصمیمی برای صادرات این ماده معدنی ارزشمند ندارد اما این ثروتی بسیار ارزنده است که هماکنون در اختیار ما قرار دارد. اصولاً ایران نسبت به دارابودن سنگ معدن اورانیوم در فقر نسبی است و با توجه به اینکه آینده انرژی دنیا بسیار متکی به اورانیوم خواهد بود، جایگاه این ثروت ملی برای ما بسیار استراتژیک خواهد بود و صادرات آن بهرغم قیمت بسیار جذابش به هیچ عنوان در مصلحت کشور نیست. چه رسد به آنکه تصمیم بگیریم آن را نه مصرف کنیم و نه صادرات! در واقع از حیث حفظ منافع مادی بین نسلی، وظیفه مهم ملی ما آن است که از این ثروت بسیار کمیاب طبیعی حداکثر صیانت را به عمل آوریم.
اکنون در آستانه 20 فروردین و روز ملی فناوری هستهای با خبر شدهام که بر خلاف مشی سالهای عزت هستهای که هرساله در این ایام یک مجتمع جدید افتتاح میشد، امسال در آستانه این روز بزرگ ملی، مهمترین ثروت طبیعی و استراتژیک ایران در آستانه تعطیلی قرار گرفته است.
معدن ساغند که دارای 2 بخش روباز و روبسته است، تحت مدیریت سازمان انرژی اتمی ایران قرار دارد. بخش روباز این مجتمع که استخراج روزمینی تا عمق 140 متری را به عهده دارد و از سال 91 به عرضه سنگ اورانیوم و تأمین خوراک کارخانه کیک زرد اردکان میپرداخت، 2 سال پیش همزمان با معدن روباز گچین بندرعباس به تعطیلی کشیده شد.
از آنجا که کارکنان معدن گچین بندرعباس از پرسنل سازمان انرژی اتمی بودند و امکان انفصال از خدمت آنها چندان ساده نبود سازمان انرژی اتمی عذر پیمانکاران بخش روباز ساغند را خواست و در عوض پرسنل معدن گچین را در ساغند مستقر کرد. انتقال این منابع انسانی بدون در نظر گرفتن شرایط معیشتی مناسب اکنون علاوه بر معطل ماندن ظرفیت پیمانکاری بومی استان یزد، این عده را نیز در محظور فراوان قرار داده است و خطر آسیب رسیدن به این منبع انسانی مهم کشور را که ابعاد سیاسی مهمی نیز در کنار خود دارد به اوج رسانده است. اضافه کنید این پرسنل که از بندرعباس آمدهاند نیز البته همچنان در کف بیابان ساغند عاطل ماندهاند و دستور بهرهبرداری از بخش روباز را ندارند.
بنابراین عملاً تنها معدنی که در کشور اکنون به تولید سنگ اورانیوم میپردازد، بخش روبسته معدن ساغند است. لذا تعطیلی این معدن به معنای تعطیلی کل چرخه سوخت و غنیسازی در کشور خواهد بود.
از حیث توافقات سیاسی و برجامی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز لازم به ذکر است این مجتمع معدنی اکنون رسماً برچسب سفید صلحآمیز بودن را دریافت کرده است و لذا به کلی مشخص نیست که علت تعویق فعالیت این معدن عظیم چیست. بویژه آنکه بدانیم مجتمع تولید کیک زرد شهید رضایینژاد اردکان نیز فقط برای فرآوری کانسنگهای استخراج شده از همین معدن ساخته و بهرهبرداری شده است و لذا توقف تولید کانسنگ از این معدن، در ادامه به معنای توقف کامل فعالیت مجتمع شهید رضایینژاد اردکان خواهد بود. توقف این مجتمع عملاً به معنای توقف تولید UF4 است و با توقف تولید UF4، لاجرم تولید UF6 نیز متوقف خواهد شد و این یعنی بزودی از صنعت هستهای ایران فقط مشتی آهنآلات و سانتریفیوژهای خالی باقی خواهد ماند.
طبق اخبار، آخرینبار اردیبهشتماه 93 آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سرپرستی ماسیمو آپارو -رئیس بازرسان آژانس- از معدن اورانیوم ساغند به صورت مدیریتشده بازدید کرده است و این بازدید آخرین اقدام از 7 اقدامی به شمار میرود که قرار بود ایران در چارچوب همکاری با آژانس تا 25 اردیبهشت آن سال انجام دهد.
نکته بسیار مهم این مجتمع معدنی آن است که دارای فناوری بومی حفر چاههای عمیق است که پس از شدت گرفتن تحریمهای هستهای و وانهادن پیمانکاران چینی از کار در ساغند با عزم داخلی و به دست مهندسان ایرانی به بهرهبرداری رسید و وجود آن در کالبد فناوری هستهای ایران از حیث یادآورشدن توان داخلی و شعار «ما میتوانیم» بسیار حائز اهمیت است. خوش ندارم این توان عظیم ایرانی را با سازه آهنی برج ایفل مقایسه کنم.
ایفل یک سازه آهنی 300 متری است که مهمترین خاصیتش این است که به فرانسویها القای شعار «ما میتوانیم» کند و تاکنون بیش از 200 میلیون نفر رفتهاند تا ببینند که فرانسویها میتوانند 300 متر آهن روی هم بچینند و با صرف هزینههای هنگفت مواظبش باشند که نریزد. معدن روبسته ساغند، سازهای است در عمق 340 متری زمین و تفاوتش با ایفل آن است که این در زیر زمین است و آن روی هوا! این معدن مهم که با عیار حدود 500 گرم U3O 8 در هر تن، اورانیوم عرضه میکند امروز پس از ماهها تعلیق در بهرهبرداری، کمکم انگیزه نگهداریاش نیز از بین رفته است و در خطر
آب گرفتگی قرار دارد. گفته میشود مشکلات مالی و عدم پرداخت دستمزد پیمانکار موجب شده سازمان انرژی اتمی طی ماههای اخیر درصدد تسویهحساب و پایان دادن به فعالیت آن برآید. به عقیده من از حیث اقتصادی اگر دولت زمین سازمان انرژی اتمی را بفروشد و این سازمان را در طبقات خالی ساختمان عظیم بانک مرکزی مستقر کند تصمیم بسیار مقرونبهصرفهتری گرفته است، نسبت به اینکه همچون امروز با وجود 13 هزار پرسنل در استخدام سازمان به نظاره اتلاف سرمایههای معدنی کشور بنشیند.
اگرچه در چند ماه گذشته برای سیمانی شدن قلب رآکتور اراک اندوه بسیاری به جان خریدیم اما هر قدر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که آبگرفتگی تونلهای ساغند و بیاستفاده شدن این ثروت عظیم، بسیار سنگینتر و پرهزینهتر از سیمانگرفتگی قلب رآکتور اراک است.
اینجاست که شاید بهتر باشد آرزو کنیم کاش ساغند را با سیمان پر کنیم که اگر بعدها اثبات شد ما به این ثروت ملی احتیاج مبرم داریم، لااقل معدنی- هر چند سیمانی- برای استخراج وجود داشته باشد!
چرا زخم کهنه قره باغ سرباز کرد؟
دکترعلیرضارضاخواه در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
ناقوس جنگ بار دیگر در منطقه به صدا در آمده است. ارمنستان و جمهوری آذربایجان در یک قدمی جنگی بزرگ قرار گرفته اند. علی رغم این که روز گذشته وزارت دفاع جمهوری آذربایجان اعلام کرد، این کشور تصمیم گرفته به صورت یکجانبه تمامی اقدامات خشونتآمیز در منطقه قرهباغ را متوقف کند اما رسانه ها از تداوم درگیری ها در این منطقه خبر می دهند. از سوی دیگر سخنگوی وزارت دفاع ارمنستان با غیر واقعی خواندن آتش بس اعلام شده از طرف باکو آن را یک "تله اطلاعاتی"خوانده است. گزارش ها از کشته شدن دهها نفر در جریان درگیریهای سنگین بین نیروهای دو کشور خبر می دهند.
ارمنستان شمار کشته های خود را ۱۸ نفر و جمهوری آذربایجان ۱۲نفر برآورد کرده اند. این شدیدترین درگیری مرزی بین دو طرف در سالهای اخیر است. شاهدان عینی میگویند ارمنستان ستونی از تانکهای خود را روانه منطقه مورد مناقشه کرده و از مردم منطقه خواسته است سلاح به دست گرفته و راهی مرز شوند. کارشناسان سیاسی بر این عقیده هستند که تحرکات و درگیری های اخیر در جبهه های جنگ که می تواند کاتالیزوری برای شروع جنگ جدید قره باغ در نظر گرفته شود، از طرف نیروهای مشخصی به صورت هدف مند شعله ور می شود. اما چه کسی و با چه هدفی این درگیری ها را شعله ور میسازد؟ پاسخ به این سوال بسته به سطح تحلیل موضوع می تواند متفاوت باشد.
سطح داخلی و بحران مشروعیت
در سطح داخلی بایستی عنوان کرد که آذربایجان و ارمنستان به عنوان دو کشور جدا شده از شوروی سابق همواره بر سر یک منطقه با یکدیگر در مناقشه قرار داشتند. منطقه قرهباغ هرچند به صورت نظری در خاک آذربایجان است اما اکثریت این منطقه را ارمنیها تشکیل میدهند. قرهباغ در سال ١٩٩١ اعلام استقلال کرد که همین موضوع به ناگاه تبدیل به یک جنگ سه ساله خونین میان آذربایجان و ارمنستان شد.
این جنگ حدود ٣۵ هزار کشته برجای گذاشت و صدها هزار نفر را نیز آواره کرد. در طول سالهای جنگ کشورهای ایران و روسیه تلاش فراوانی برای آتش بس انجام دادند و در نهایت روسیه توانست با میانجیگری، یک وضعیت نه صلح نه جنگ را به وجود بیاورد و جنگ را متوقف کند.
در طول سالهای بعد خشونتهای گاه به گاه میان دو طرف به وجود آمد اما درگیریها چندان جدی نمیشد. امنیت قرهباغ در اختیار شبه نظامیان ارمنی قره باغی قرار دارد که اگرچه ارمنستان آنها را به هیچ عنوان در ارتباط با ارتش خود نمیداند اما آذربایجان آنها را نیروی ارتش ارمنستان میداند.
در این سطح تحلیل علت اصلی بحران همان اختلاف تاریخی و ارضی درباره منطقه قره باغ است که در یک فضای ملی گرایانه از سوی هر دو طرف دنبال می شود. به عبارتی، رویکرد ناسیونالیستی به این مسئله و رفتار مبتنی بر انگیزه های ملی گرایانه و فشار گروه های داخلی در هر دو جامعه به علاوه تلاش هر دو طرف برای حفظ مشروعیت سیاسی، می تواند از عوامل شعله ور شدن بحران و اختلاف بین دو کشور باشد.
سطح منطقه ای و تقابل مسکو- آنکارا
در سطح منطقه ای آنچه درگیری ها در منطقه قره باغ را مورد توجه قرار داده، موضع گیری های روسیه و ترکیه است. گرچه پوتین خواستار آتش بس فوری شده اما برخی کارشناسان بر این عقیده اند که آتش درگیری ها از سوی کرملین زده شده است. به باور این افراد، قره باغ میدان درگیری ترکیه و روسیه است. بر اساس این گمانه روسیه با ایجاد تنش خواهان ضربه پذیری دولت های پیرامونی در شرایط متشنج بین المللی و امکان انتقال این ضربات به دولت مرکزی _ ترکیه _ است.
بر اساس گمانه زنی های ارائه شده در این سطح تحلیل، در مقطع کنونی به دلیل همراهی باکو با آنکارا پس از سقوط جنگنده روس توسط ترکیه و سفر اخیر الهام علی اف به ترکیه متعاقب به تاخیر افتادن دیدار اردوغان از باکو در پی انفجارهای اخیر درآنکارا و مناطق کردنشین ، مسکو با قرارگرفتن در پشت صحنه این درگیری ها قصد تذکر به باکو را دارد تا در شرایط تنش میان روسیه و ترکیه به سوی ترکیه نرود.
لازم به ذکراست که پس از تحریم ترکیه توسط روسیه، باکو امکان استفاده از مسیر زمینی و دریایی خود را برای تریلرهای ترکیه ای جهت رسیدن به آسیای مرکزی تسهیل کرده بود که این امر نیز موجب ناخرسندی کرملین شده بود. البته در این سطح تحلیل، عکس این گمانه نیز قابل طرح است و آن این که ترکیه با چنین اقداماتی درصدد ضربه به دولت مرکزی _ کرملین _ باشد. در این گمانه با توجه به شکست سیاست های آنکارا در سوریه به دلیل حضور موثر روس ها در میدان عملیاتی، ترکیه تلاش میکند تا با باز کردن یک جبهه جدید در همسایگی روسیه فشارها بر همپیمانان خود در سوریه را کاهش دهد.
سطح بین الملل
سطح تحلیل سوم سطح بین الملل است که در آن به رقابت میان مسکو و واشنگتن می توان اشاره کرد. به تازگی رئیس جمهور آذربایجان پس از چندسال برای شرکت در نشست امنیت هسته ای به آمریکا دعوت شده و با مقامات آمریکایی دیدار نموده است. همزمان خبرگزاری ها از قصد واشنگتن برای اعزام یک تیپ زرهی جدید به شرق اروپا برای مقابله با مسکو خبر داده اند. علاوه بر این خبرگزاری روسی اسپوتنیک از یک کودتای نافرجام در ارمنستان خبر داده است.
مجموع تحولات صورت گرفته بیانگر یک کشمکش جدید میان مسکو و واشنگتن است. تجربه ای شبیه آن چه در اوکراین اتفاق افتاد. گمانه های مطرح در این سطح تحلیل، حاکی از آن است که، تحرکات بلوک غرب در ارمنستان و آذربایجان باعث نگرانی مسکو شده است، لذا روسیه، که درمجموع ازهمگرایی آذربایجان با غرب خشنود نیست، بخش مهمی از توان هوایی خود را از سوریه خارج نموده و آماده یک رویارویی جدید در مرزهای خود است. مناقشه اخیر در قره باغ آغاز این رویارویی است.
داعش و فراتحلیل مناقشه قره باغ
فارغ از تمام گمانه زنی های مطرح شده درباره پشت پرده درگیری های اخیر در قره باغ بایستی هشدار داد که با توجه به ژئو پلتیک حوزه تنش، مسلما گسترش ناامنی در این منطقه می تواند در درازمدت پیامدهای منفی برای همه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای به دنبال داشته باشد. یکی از این تبعات ایجاد بستری مناسب برای توسعه تروریسم، به ویژه داعش در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی است. تجربه اخیر درباره گسترش گروه های افراطی و رادیکال نشان می دهد که این گروه ها در مناطقی که خلاء امنیتی شکل گرفته و سطح تنش و درگیری ها در آنجا بالا رفته امکان ظهور و بروز بیشتری دارند.
لذا بازگشت به درگیری و تنش در منطقه قفقاز با توجه به رشد افراط گرایی و رادیکالیسم و فعالیت گروه هایی همچون داعش در منطقه خاورمیانه می تواند زمینه فعالیت و جذب نیرو برای آنها را فراهم کند؛ به گونهای که ما امروز شاهد هستیم که نیروهای افراط گرا و رادیکال برای حفظ و بقای خود از تاکتیک جابجایی سیال در مناطق جغرافیایی ناامن بهره می گیرند. لذا بایستی از تاریخ درس گرفت و توجه داشت که جاه طلبی های داخلی، منطقه ای و بین المللی می تواند همچون گذشته به فاجعه ای غیر قابل کنترل منجر شود.
عزم ملي براي تكميل پازل انتخاباتي
رسول منتجب نيا در سرمقاله روزنامه آرمان نوشت:
انتخابات در دور نخست، با وجود جفا و بيمهريهايي كه نسبت به كانديداهاي اصلاحطلب و اعتدالگرا اعمال شد و تعداد كثيري از آنها ردصلاحيت شدند اما آرا بالاي مردم به كانديداي اصلاحطلب و ميانه رو سبب شد كه اصلاحطلبان و اعتداليون به كسب رقم قابل توجهي از كرسيهاي مجلس نائل آيند. در مرحله نخست، اصلاحطلبان و اعتدالگرايان رقمي بالغ بر ۱۲۴ كرسي مجلس را به خود اختصاص دادند. از اين رو با توجه به اينكه قريب به ۷۰ كرسي به دور دوم كشيده شده است، در اكثر حوزههاي انتخابيه، چهرههاي بسيار پرطرفداري آماده رقابت براي كسب اين كرسيها در مجلس دهم هستند.
در اين مرحله، رقابت بسيار محدود و حساس است. چرا كه نامزدهاي پيروز در مرحله دوم، ميتوانند تعيين و تكميلكننده حماسه انتخاباتي سال ۹۴ به عنوان گام دوم و حركت آگاهانه ملت ايران باشند. نكته ديگر آنكه در سالهاي گذشته، حضور مردم در انتخابات پررنگ نبوده است؛ زيرا بسياري از آنها احساس ميكردند انتخابات تنها در همان دور نخست برگزار شده و نيازي به حضور در مرحله دوم نيست. بدينترتيب عدم حضور مردم در دور دوم انتخابات، سبب ميشد كه آراي خاكستري و راي اصلاحطلبان، كمرنگ و كمرنگتر شده و رقيب، از اين فضا به نفع خود و به بهترين نحو استفاده كند. در چنين شرايطي، هواداران جريان رقيب، هرچند محدود و اندك اما به صورت سازمان يافته در پاي صندوقها حضور مييافتند و نتيجه به نفع جريان مقابل رقم ميخورد. اما در اين مرحله بعيد است كه مردم چنين تصوري را داشته باشند. جامعه ايراني، همچنان در انتظار نتيجه نهايي انتخابات و ورود منتخبان خود در مجلس دهم است. به همين علت، تا زماني كه نمايندگان مجلس وارد پارلمان نشوند و اعتبارنامه آنها به تصويب نرسد و به طور رسمي آغاز به كار نكنند، نميتوان پاياني براي آن متصور بود. بنابراين نبايد اين تصور به وجود آيد كه نتيجه نهايي محدود به دور نخست انتخابات بوده و اكنون كار به پايان رسيده است.
نبايد در اين مقطع، دست روي دست گذاشت و ميدان را خالي كرد چرا كه چه بسا خالي گذاشتن ميدان براي رقيب، موجب آن شود كه پيروزي در مرحله نخست هم تحت الشعاع قرار گيرد و همه تلاشها و همچنين پيروزي مرحله نخست خنثي شود. از اين رو توصيه ميشود كه ملت شريف ايران با انگيزهاي بسيار قوي، براي تكميل اقدام متحدانه خود، در مرحله دوم شركت كنند و حضور حماسي مرحله نخست را ادامه داده تا در نهايت از اين تعداد موجود در استانها، حدود ۵۰ نفر نيز به مجلس دهم ورود پيدا كنند. در اين صورت ميتوان شاهد وجود اكثريت بسيار كارآمد، اثرگذار و تحقق مطالبات و خواستههاي مردم در مجلس دهم بود. به همين علت، ملت ايران بايد در مرحله دوم، بسيار مصممتر و با انگيزهاي قويتر، وارد صحنه انتخابات مجلس شوراي اسلامي شوند تا نتيجهاي مطلوب به نفع اصلاحطلبان و اعتدالگراها رقم بخورد.
روابط خارجی در سپهر اقتصاد مقاومتی
حمید زمانزاده در یادداشت روزنامه ایران نوشت:
سال ۱۳۹۵ مزین به شعار «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» شده است. اجرای اقتصاد مقاومتی طبعاً محورهای گوناگونی را در بر میگیرد که یکی از مهمترین محورها، موضوع روابط خارجی کشور است. بدون تردید نحوه تعامل و برقراری روابط اقتصادی و سیاسی کشور با جهان، اثرات و پیامدهای مهمی بر اقتصاد ملی برجای خواهد گذارد و درست به همین دلیل نحوه مدیریت روابط خارجی کشور یکی از موضوعات مهم در اجرای عملی اقتصاد مقاومتی است. در این راستا توجه به چند نکته در روابط خارجی در حوزه اقتصادی و سیاسی میتواند برای پیشبرد عملی اقتصاد مقاومتی مفید و مؤثر باشد.
۱) اقتصاد مقاومتی اگرچه اقتصادی درونزا است اما در عین حال اقتصادی برونگرا نیز هست. درونزا بودن اقتصاد مقاومتی به هیچ وجه به معنای عدم استفاده از ظرفیتهای اقتصاد جهانی برای توسعه اقتصاد کشور نیست، بلکه بالعکس پویایی و شکوفایی اقتصاد ملی نیازمند برنامهریزی اصولی برای توسعه روابط خارجی و استفاده مناسب از ظرفیتهای اقتصاد جهانی برای توسعه اقتصاد کشور است.
توسعه تجارت خارجی اعم از صادرات و واردات کالاها و خدمات، توسعه سرمایهگذاری خارجی و توسعه انتقال دانش و فناوری از مهمترین مؤلفههای مرتبط با روابط خارجی در حوزه اقتصادی است که تأمین آن برای پویایی، شکوفایی و توسعه اقتصاد کشور ضرورت دارد. به همین دلیل در یکی از بندهای سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، بر «توسعه پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری و مشارکت با کشورهای منطقه و جهان» به عنوان یکی از راههای عملی اجرای اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی تأکید شده است.
۲) در تجربیات گذشته سیاست خارجی، مؤلفههای اقتصادی نه تنها از وزن اندکی در تدوین سیاست خارجی و مدیریت روابط خارجی برخوردار بوده بلکه سیاست خارجی عموماً برای اقتصاد ملی هزینهزا بوده است. چنین سیاست خارجی به وضوح با اقتصاد مقاومتی قرابتی ندارد. یکی از اصول سیاست خارجی برای پیشبرد اقتصاد مقاومتی این است که سیاست خارجی بتواند تا حد امکان از بروز تنش و شوک خارجی به اقتصاد ملی جلوگیری کند و از سوی دیگر محیطی باثبات و امن را در حوزه روابط خارجی برای اقتصاد ملی فراهم نماید.
در مقابل سیاست خارجی که منتهی به ایجاد تنشهای مداوم در روابط خارجی شود، در نقطه مقابل پیشبرد اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد چراکه اصل مهم برای اجرای اقتصاد مقاومتی این است که ابتدا تا حد امکان از بروز شوک به اقتصاد ملی جلوگیری کنیم و سپس زمینه را برای مقاومت اقتصاد در برابر شوکها فراهم نماییم. به همین دلیل در یکی از بندهای سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، بر «استفاده از دیپلماسی برای حمایت از هدفهای اقتصادی» و نیز «استفاده از ظرفیتهای سازمانهای بینالمللی و منطقهای» به عنوان یکی از راههای عملی اجرای اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی تأکید شده است.
خوشبختانه دولت یازدهم مسیر سیاست خارجی را در راستای مناسب تغییر داده است تا وزن مؤلفههای اقتصادی در سیاست خارجی افزایش یابد، تنشزدایی و بهبود روابط خارجی در دستور کار سیاست خارجی قرار گیرد و در نهایت سیاست خارجی در خدمت تأمین اهداف اقتصادی کشور قرار گیرد. در این زمینه برخلاف نظر منتقدان دیپلماسی خارجی، تلاش دو ساله دیپلماسی خارجی دولت یازدهم برای دستیابی به توافق جامع و لغو تحریمهای اقتصادی مهمترین اقدام عملی دولت برای پیگیری سیاست خارجی است که در راستای اجرای عملی اقتصاد مقاومتی قرار دارد و تداوم تنشزدایی و ارتقا و توسعه روابط خارجی، تداوم حرکت در این مسیر است.
3) موضوع مهم دیگر توسعه متوازن روابط سیاسی و اقتصادی با قدرتهای جهانی است. سیاست خارجی که به وابستگی کشور به یکی از قطبهای قدرت جهانی منتهی گردد، به وضوح در نقطه مقابل اقتصاد مقاومتی قرار دارد، چرا که وابستگی پاشنه آشیل اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی است.
برای توسعه اقتصادی و حفظ امنیت ملی، توسعه روابط خارجی در حوزه اقتصادی و سیاسی به طور متوازن با قدرتهای شرق مانند روسیه و چین و قدرتهای غرب مانند اتحادیه اروپا ضرورت دارد. ایجاد توزان میان غرب و شرق در توسعه روابط خارجی از یک سو زمینه را برای تقویت استقلال و امنیت ملی و جلوگیری از وابستگی کشور به یکی از کانونهای قدرت در جهان فراهم مینماید و از سوی دیگر زمینه استفاده از ظرفیتهای اقتصاد جهانی در راستای شتاب دادن به فرآیند توسعه اقتصادی از مسیر افزایش سرمایهگذاری خارجی و ایجاد رقابت میان قدرتهای بزرگ برای حضور در ایران ایجاد میکند.
خوشبختانه دولت یازدهم در این زمینه نیز با پیگیری توسعه همزمان روابط خارجی کشور با قدرتهای مختلف شرق و غرب اقتصاد کشور را در مسیر رهایی از وابستگی به قدرتهای معدود و استفاده از ظرفیت قدرتهای مختلف جهانی برای توسعه قرار داده است. مسیری که در راستای اقدام عملی برای پیشبرد اقتصاد مقاومتی در حوزه سیاست خارجی قرار دارد و باید تداوم یابد.
اقدام؛ بدون اعلام
مهدی نیاکی در روزنامه ابتکار نوشت:
تقدیر جریان اصلاح در سرزمین ما آن بود که طایفه ای به صف از منتقدانی تنگ حوصله بارآورد و از بیم رنجش آنان، مدام دچار اتصال و انقطاع و کندی و شتاب شد.
در این میان اما گویی رفتارها به خودی خود، چندان اعتباری ندارند. هزینه و فایده هر عمل، به اعتبار آنکه می گوید و آن طایفه که خواهان است، سنجیده می شود، نه سود و زیانش برای منافع ملت و ملک.
کافی است کسی از کسان نامبردار در جریان اصلاح، سخنی بگوید یا قدمی بردارد یا قلمی بزند یا دمی برآورد تا سوته دلان منتقد را گردهم آورد و آنان را در اندیشه فراهم آوردن پاسخی شدید و برساختن سدی سدید اندازد. این است که تاریخ اصلاح در سرزمین ما، تاریخ بی تابی ها و فراز و فرودها و قطع و وصل هاست. آنچه اصلاح طلبی در کارنامه خود دارد، تا بخواهی آهستگی است و پیوستگی نه. تا بوده در سیاهه عمر کوتاه اصلاحگری، طعن و لعن و طرد و نفی بوده است.
از آن هنگام که آن پیر فراهانی (قائم مقام) بر کرسی صدراعظمی نشست و با نثر سعدی وار در نامه ها، قلم به قصد صلاح و اصلاح چرخاند، اسب امل در میدان ناکامی دواند و میراث خود را به شاگرد داد، تا زمانی که غلام زاده ای در خیال میرزاتقی خانی، رویای «دولت منتظم» در سر می پروراند، تا امروز که هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند.
موسیقی اصلاح، چنان گوش منتقدان را می آزارد که باید مدام آهنگ حرکت را آهسته تر کرد و دریغ که مخالفان به این اندازه رضایت ندارند. گویی کلمات نیز در این میانه باید نقشی از تغییر و تنقیح را بپذیرند. عده ای برای گفتن آنچه باید انجام گیرد و آنچه برای منفعت و مصلحت ملت بایسته و شایسته است، کلماتی را به استخدام می گیرند و همین اندازه گویی رقیبان را برمی آشوبد. به آنان انگیزه مقابله می دهد و گاه در اندیشه مدافعه و مرافعه می اندازد. کاش امکانی فراهم بود تا با مخالفان و منتقدان گفته شود که چرا از کلمات اصلاح می هراسید؟ چیست آن دلهره ای که شمایان را به دفاع می افکند؟ مگر نمی دانید که در حرکت جمعی به سوی اصلاح، نفعی همگانی هست و همه چیز برای همگان هست و از آن جمله برای مخالفان، حق نقد و برای اقلیت، حق حیات و فعالیت؛ و این در درازمدت به سود همه است. مگر ندیدید دوره هشت ساله ای را که رشته کار به دست کسانی بود که قاعده ناساز و بی اندامی ساختند و حتی خردمندان و پیران اردوگاه اصولگرایان را به موضع مخالفت انداختند؟
هرچه هست از تجربه سالیان، اینگونه برمی آید که اعلام هر تغییری یا قصد هر تدبیری یا خبردادن از هر تصمیمی، گویی تنها فایده ای که می بخشد جنباندن مخالفان و تحریک منتقدان است و دیگر هیچ. چرا که عاملان و حاملان و هواداران اندیشه اصلاح، جمعیتی مجموع ندارند که از آنان، توقع انضباط و اطاعت و حمایت منظم و منسجم بتوان برد.
به این اعتبار آیا بهتر نیست آنچه را که به صلاح نظام و کشور می دانیم را بدون تبلیغ و ترویج و اعلام، انجام دهیم و از آن پروژه ای برای مقابله مخالفان نسازیم؟
اقدام بدون اعلام طرح هایی که از دل اندیشه اصلاحگری برمی خیزد می تواند به محض آشکارشدن برکات خود، تیغ نفی و نهی را کندتر کند و منتقدان منصف را به صف موافقان اضافه کند.
گفته اند که «پروژه دولت روحانی، نرمالیزاسیون است و نه دموکراتیزاسیون.» پس می توان با تکیه بر این تحلیل، بی پرواتر به این پیشنهاد نگریست. پس از تجربه دولت های نهم و دهم، کار را باید به روال و قاعده کرد و این خود، پروژه (بلکه پروسه ای) طولانی و پر مشقت است. اگر صلاح کار آن است که فقط به سامان مند کردن و عادی سازی روندها و به جریان صواب و ثواب افتادن امور، رضایت دهیم (که البته امر شاذ و شاقی هم هست و ذی قیمت) پس می توان توصیه کرد (تا مدتی لااقل) از تبلیغ طرح ها و تهییج مردمان و ترویج پرسرو صدای تصمیم ها پرهیز کنیم و منتقدان را حوالت به نتایج تصمیم ها دهیم که اگر به قاعده خرد جمعی و اصول اصلاحی وفادار مانده باشند و بر مبانی اصیل استوار بوده باشند، لاجرم به سود ملک و ملت خواهند بود. آن گاه از میوه آن درخت عزیز، منتقدان و مخالفان را هم می توان نصیبی داد و لاجرم مقبول طبع آنان نیز خواهد افتاد.
ضرورت مديريت فضاي پسابرجام
جاويد قرباناوغلي در روزنامه اعتماد نوشت:
١- امريكا در بحبوحه كارزارهاي انتخاباتي است. در اين كشور نيز مانند همه كشورهاي جهان دوران انتخابات ميدان شعارهاي تند، گزافهگوييهاي عوامپسند و در يك كلام، استفاده از هر وسيله براي از ميدان بيرون كردن رقيب است. همانطور كه همه شاهد هستيم در مبارزات انتخاباتي امريكا، ايران جايگاه ويژهاي را اختصاص داده و كمتر كانديدايي است كه در سخنان خود اشارهاي به موضوع ايران و توافق هستهاي ايران با كشورهاي ١+٥ نداشته باشد. طرفه آنكه در عرصه سياست خارجي نيز موضوع برجام كه يك سوي آن مربوط به ايران است، يكي از مهمترين موضوعات مورد بحث در ميان كانديداهاي دو حزب جمهوريخواه و دموكرات امريكاست.
٢- در ايران هم پس از گذر از يك دوره آرامش پس از تصويب برجام در مجلس شوراي اسلامي، شوربختانه بار ديگر، توافق هستهاي ايران با ١+٥ به موضوعي براي تسويه حسابهاي سياسي تبديل شده و تا جايي پيش رفته است كه سخنان بيمبناي يك ديپلمات امريكايي يا يك كشور ديگر غربي، مقاله يك روزنامهنگار يكي از كشورهاي طرف ايران به عنوان سندي در مهمترين رسانههاي يك كشور براي شكست برجام و اثبات عدم تعهد طرف مقابل در اجراي برجام ميشود، در حالي كه سخنان زمامداران اصلي امريكا اگر برخلاف آن نوشته يا گزافهگوييهاي آن سياستمدار نباشد، مويد آن هم نيست
٣- بايد بپذيريم كه اكنون برجام يك سند مهم بينالمللي است. بر اساس اين سند، تعهداتي به دوش ما و همچنين به دوش طرفهاي مقابل ما گذاشته شده است. ارزيابي اينكه ما چه داريم و چه گرفتيم، موضوعي مربوط به گذشته است. سوال امروز اين است كه چگونه ميتوانيم اين سند مهم بينالمللي را به بهترين وجه كه متضمن جميع منافع كشور باشد، حفظ كنيم. مذاكرات ٢٢ ماهه منتهي به برجام نمايانگر اين واقعيت است كه حصول توافق هستهاي يك خواست و نياز دو طرفه بود. اتفاقا كليد حصول اين توافق نيز در اراده دو طرف براي برونرفت از بحران هستهاي بود كه بيش از يك دهه جهان و ايران را درگير آن كرده بود. در اين دوره ٢٢ ماهه، دو طرف از برخي خواستههاي خود، به حق يا ناحق كوتاه آمدند. اين از طبيعت مذاكرات ديپلماتيك و توافقات مهم است كه در غير اين صورت مذاكره تبديل به جدال و جدال تبديل به جنگ خواهد شد. هدف طرفين، پرهيز از ورود به مرحله جنگ بود و بر اين باور هستيم كه اين بزرگترين دستاورد ايران در فضاي بسيار تندي بود كه طي چند سال گذشته عليه ايران ايجاد شده بود.
٤- مشكل اصلي اجرايي شدن برجام فضاي تندي است كه ميان ايران و امريكا در جريان است. ما پس از يك دوره نسبتا طولاني، انزواي سياسي و بينالمللي و تحريمهاي فلجكننده كه مشكلات عديدهاي را براي زندگي و معيشت مردم به بار آورد و همچنين مانع از تعامل سازنده ايران با جهان در عرصه سياست خارجي خود شد، وارد فاز جديدي شدهايم كه توافق برجام نقطه آغاز آن است. در اين مرحله دنيا از منظر ديگري به ايران نگاه ميكند. رفت و آمدهاي سياسي در بالاترين سطوح و هجوم شركتهاي كشورهاي مطرح جهان براي ورود به بازار ايران از نتايج اوليه توافق برجام بود كه متاسفانه در فضاي تند سياسي كه چند صباحي است آغاز شده، در حال كم فروغ شدن است. در حالي كه برجام مانند طفلي است كه در يكي، دو سال نيازمند مراقبتهاي جدي است. به طور طبيعي، هيچ يك از آحاد كشورمان خواستار ضعف و سستي كشورش در جهان نيست. همه ما ايراني قدرتمند و مطرح در صحنه بينالمللي خواستاريم.
به طور طبيعي، افزايش قدرت نظامي از حقوق غيرقابل انكار هر كشوري است و بايد دانست كه قدرت موشكي و توان نظامي يكي از بازوها و اهرمهاي قدرت در عرصه جهاني است. در كنار اين مولفه، قدرت اقتصادي، برخورداري مردم از يك زندگي شرافتمندانه و لايق شأن و منزلت ايراني لازمه اداره كشور است كه در صورت كمتوجهي به آن عملا كشور مهمترين سرمايه حمايتي خود را از دست خواهد داد. ميتوان قدرت نظامي را روزآمد كرد ولي از تندتر شدن فضاي سياسي و تبليغاتي نيز پرهيز كرد. بايد به گونهاي عمل كنيم كه اگر آنها از ما درباره فعاليتهاي نظامي سوال كردند، به بياني ساده بگوييم حق طبيعي هر كشوري است كه آمادگي داشته باشد.